« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد میرزا محمدحسین احمدی‌فقیه‌یزدی

1403/08/22

بسم الله الرحمن الرحیم

ملاک تعیین محدوده وطن/صلاة المسافر /كتاب الصلاة

 

موضوع: كتاب الصلاة/صلاة المسافر /ملاک تعیین محدوده وطن

 

بحث در موارد ابتلای عمومی بود. در جلسۀ قبل، استدلال به روایت ۲ از باب ۱۴ کردیم: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُسَافِرُ مِنْ أَرْضٍ إِلَى أَرْضٍ وَ إِنَّمَا يَنْزِلُ قُرَاهُ وَ ضَيْعَتَهُ قَالَ إِذَا نَزَلْتَ قُرَاكَ وَ أَرْضَكَ فَأَتِمَّ الصَّلَاةَ وَ إِذَا كُنْتَ فِي غَيْرِ أَرْضِكَ فَقَصِّر.[1] وقتی نزول پیدا کردی (منزل کردی) و پیاده شدی در قریه و ارض خودت، نمازت را تمام بخوان. با این وسعتی که روایت فرموده، خیلی از مسائل برای ما حل می‌شود.

این منطقه قریۀ اوست و جایی نیست که در آنجا غریب باشد. گاهی چند روستا متّصل به هم هستند و یک کسی وقتی وارد این روستا می‌شود، می‌گویند به محل و ارض خودش وارد شده است. ظاهراً در این‌طور موارد که ما ترخّص را شرط می‌دانیم -یعنی در مسیر برگشت اگر به حدّ ترخّص رسید، به محلّ خودش رسیده- این جنبۀ عرفی داشته و شارع همین را تأیید کرده. سابقاً بحث کردیم که نوع این‌طور موارد، عرفیت داشته. در گذشته وقتی شخص، مرکبش را برای مسافرت تجهیز می‌کرد و خود را به حدّ ترخّص می‌رساند، او را مسافر حساب می‌کردند. پس همان ملاکی که عرف، در نظر می‌گیرد و او را مسافر حساب می‌کند، حکم شرعی هم روی همین آمده؛ لذا ترخّصِ هرجایی تفاوت دارد. در کجا بگوییم «أرضک» و کجا بگوییم «قراک»؟

عرف و تعیین حدّ ترخّص

نوعاً عرف این‌طور بوده که می‌گویند او به وطن و محلّ استقرارش و ارض خودش وارد شده. پس ما ملاک را به عرف برگرداندیم. عرفیت هرجایی به‌حسب خودش است و تشخیص بزرگی و کوچکی و اتّصال و عدم اتّصال و ... همه، عرفی هستند. با این وصف، مشکل حل می‌شود. ما در اینجا تعیین شرعی نداریم؛ بلکه امضایی است؛ یعنی همین‌که به‌لحاظ ذات قضیه، مردم او را مسافری حساب می‌کنند که از حدّ ترخّص خارج شده، و به‌حسب ذات قضیه این‌طور حساب می‌کنند که کسی که وارد این قسمت شد، به ارض یا قریه‌اش وارد شده، این جنبۀ عرفی کفایت می‌کند؛ همین که می‌گویند که به یزد، یا قم و ... وارد شدیم، کافی است.

پس شهرها، یک حریمی داشته. در قدیم، سور بلد هم بوده که دور شهر یا روستا با چوب و هیزم و چیزهای دیگر، حصار و یا دیوار می‌کشیدند. از اینجا وقتی دور می‌شدند، دیگر عمارت‌های آنجا را نمی‌دیدند یا اینکه صدای اذان را نمی‌شنیدند (چون صدای اذان، بلند و کشیده‌تر از صدای حرف‌زدن عادی است، آن را ملاک می‌دانستند). در این صورت، می‌گفتند که شخص از حدّ ترخّص خارج شد. تقریباً هر دو علامت به یک حقیقت بر می‌گشته. این هم جنبۀ عرفی دارد و عرف می‌گفت که از این حدود که خارج شد، دیگر از شهر یا قریه خارج شده. و همین موجب سفر او بود و جنبۀ مسافربودنش محقّق می‌شد.

یکی از مصداق‌های عرفی حدّ ترخّص

یکی هم بدرقه و تشییع و مشایعت مؤمنین بود. از گذشته، یکی از ثواب‌ها تشییع المؤمن بود. نوعاً در حدّ ترخّص می‌رفتند؛ مثلاً وقتی پدر و مادر می‌خواستند به مشهد یا کربلا بروند، آنها را مشایعت می‌کردند تا جایی که به حدّ ترخّص می‌رسیدند که از آن به بعد، مسافر حساب می‌شدند. مشایعت را انجام می‌دادند و از همان‌جا بر می‌گشتند. پس تشییع مؤمنین، در حدّ ترخّص بوده و شارع مقدّس هم این مستحب را به‌همین صورت قرار داده. حتی شارع، برخی از واجب‌ها را اجازه داده است که اگر کسی ]مثلاً روزه‌دار است و[ به تشییع مؤمنی می‌خواهد برود و واجبش موسّع است و مضیّق نیست، تشییع مقدّم است و گفته‌اند که واجبش را رها کند و به تشییع برود.[2] و[3]

در چند روایت، صراحت به همین مسئله شده که میزان در تشییع را حدود ترخّص می‌دانند. اگر بیشتر می‌خواهد برود، یک نوع کمالی در مشایعت است.[4] هم در ورود شخص مسافر یا زائر، به‌عنوان پیشواز می‌رفتند و هم در هنگام خروج از شهر، این کار را می‌کردند. در یزد و برخی شهرهای دیگر، از گذشته، چاووشی‌خوانی بود، به این صورت که نزدک محلّ تشییع زائر کربلا یا مشهد می‌رفتند و با آواز بلند، چاووشی می‌خواندند. به آن محلّی که این کار را انجام می‌دادند، محلّ چاووشی می‌گفتند. در یزد، تلّ بلندی به نام تلّ الله اکبر وجود دارد که در قدیم وقتی به تشییعِ کسی می‌رفتند، وقتی مسافر از آن قسمت و حدّ ترخّص خارج می‌شد که به سفر برود، همه با صدای بلند تکبیر می‌گفتند و از آنجا به منزل‌ها بر می‌گشتند. آن تل را تقریباً به‌عنوان محلّ ترخّص حساب می‌کردند؛ البتّه امروزه دیگر آن تل، از آن شکل در آمده است.

پس با این بیان روشن شد که «أرضک» یا «قراک» بر می‌گردد به محلّی که مردم آنجا را حدّ ترخّص و أرض و وطن او و جایی که شخص در آجا استقرار پیدا می‌کند، حساب می‌کردند. پس حدیث را این‌طور می‌فهمیم: «إِذَا نَزَلْتَ قُرَاكَ وَ أَرْضَكَ فَأَتِمَّ الصَّلَاةَ وَ إِذَا كُنْتَ فِي غَيْرِ أَرْضِكَ فَقَصِّر»، غیرارض را عرف این‌طور حساب می‌کنند که خارج از حدّ ترخّص باشد. این را ما به جنبه‌های عرفی بر گرداندیم. شارع هم وقتی «أرضک» یا «غیر أرضک» می‌گوید، ملاک را همین می‌داند. اگر «أرضک» بود، نماز را تمام بخوان و اگر «فی غیر أرضک» بود، «فقصّرْ». «فی غیر أرضک» یعنی جایی که متّصل به ارض ما نیست؛ البتّه شرطش این است که سفر هشت‌فرسخی باید باشد و آن مکان هم «غیر أرضک» باشد. در مسیر برگشت هم وقتی هنوز در «غیر أرضک» است، باید نمازش را شکسته بخواند.

سؤال: اضافه‌شدن أرض به کاف، دلالت بر عرفی‌بودن ندارد؟ اگر شرعی باشد، دیگر نیازی به کاف نیست.

جواب: احسنت؛ بله، این «أرضک» با کاف می‌خواهد بگوید که کاری به شرع ندارد؛ بلکه عرفیت دارد. شرع معیّن نمی‌کند که اینجا «أرضک» است یا نیست. عرف باید آنجا را أرض یا قریۀ تو حساب کند.

 


logo