« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد میرزا محمدحسین احمدی‌فقیه‌یزدی

1403/08/05

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی مصادیق مکاری و جمّال/صلاة المسافر /كتاب الصلاة

 

موضوع: كتاب الصلاة/صلاة المسافر /بررسی مصادیق مکاری و جمّال

 

تغییر عنوان مکاری

بحث ما در یک موضوع مورد ابتلا بود که عبارت بود از مکاری و کسانی که زندگی‌شان را با عملشان تطبیق می‌دهند و در سفر، زندگی می‌کنند؛ امّا گاهی در اثنای کار، عملشان قطع می‌شود و نوعش تغییر می‌کند.

اجمالاً می‌گوییم که آنچه که از روایات به‌دست می‌آوریم این است که در این زمینه -مثل مباحث قبلی- عرف و خارجْ محور است و این‌گونه نیست که شارع، تأسیس خاصی کرده باشد. این مطلب را در ابتدای بحث نگفتم تا با روایات این بحث آشنا بشوید و بعد ببینید آنچه که در عرف مردم بوده، روایات هم همان‌جور تعلیم کرده‌اند. تصوّرم این است که اگر بتوانیم مسئله را روشن کنیم، بسیاری از شبهات، رفع می‌شود.

ملاک؛ عمل، نه وصف

وقتی روایت، مواردی متعددی را کنار هم ذکر می‌کند و بعد می‌فرماید «لأنه عملهم»[1] می‌فهمیم که ملاک، عمل است، نه وصف. اگر کسی مثل راعی که چراگاه دارد و نوبتی با دیگران، جابه‌جا می‌شود، به‌این‌صورت که از صبح تا ظهر گوسفندها را چرا می دهد و ظهر آنها را تحویل به کس دیگری می‌دهد تا از آنها مراقبت می‌کند. سپس به منطقۀ خودش بر می‌گردد و کار دیگری انجام می‌دهد. در حینی که عمل چوپانی را انجام می‌دهد و از این منطقه به منطقۀ دیگر می‌رود، نمازش را باید تمام بخواند. مهم این است که عمل شخص، این‌چنین است و وقتی وارد این عمل می‌شود، نمازش تمام است. به چنین شخصی مسافر نمی‌گویند. می‌گویند به چوپانی رفته است. نیاز نیست وصف چوپانی داشته باشد؛ بلکه همین‌که عملش چوپانی باشد کافی است.

سؤال: گاهی تا ظهر چوپانی می‌کند و از ظهر به بعد مشغول کاری دیگر می‌شود؛ امّا گاهی اوقات مثلاً به‌مدّت سه‌ماه، گوسفندهای روستا را نگهداری می‌کند و به چرا می‌برد.

جواب: عرف بین اینها فرقی نمی‌گذارد. فرق دارند، امّا از این جهت که هر دوی آنها عمل هستند، فرقی ندارند. ولو اینکه شخص، دوشغله باشد، وقتی برای چوپانی می‌رود، عرف نمی‌گوید که او مسافرت رفته؛ بلکه می‌گویند به چوپانی رفته است. این مصداق «لأنّه عملهم» است. چرا ما این مورد را از عرفیت خارج کنیم؟! ملاک حرف من به این بر می‌گردد که این امر عرفی است. کسی که راعی است، این فعل اوست و منافاتی با فعل‌های دیگرش ندارد. وقتی به چرا می‌رود، به سفر رفته؛ امّا او را مسافرت به‌حساب نمی‌آورند؛ لذا نمازش را باید تمام بخواند.

دقت ما در این جهت است که عرف او را مسافر حساب نمی‌کند. در راهی که برای این عمل می‌رود، نمازش تمام است. ذات عمل این‌گونه است که او مسافر محسوب نمی‌شود. او در وادی‌ای رفته که مسافر شرعی به‌حساب نمی‌آید. سفری که عمل شخص است، سفر شرعی به‌شمار نمی‌آید؛ مثل همان بحث ضیعه که یک امر عادی بود و در آنجا سکنیٰ داشت و نمازش را باید تمام می‌خواند، اینجا هم همین‌گونه است. همۀ این موارد عرفیت دارد و شارع هم همین را بیان کرده که این شخص، مسافر به‌شمار نمی‌رود.

سؤال: چون عرف او را مسافر نمی‌داند، شرع هم مسافر نمی‌داند؟

جواب: نمی‌خواهیم بگوییم دلیلش این است؛ امّا می‌گوییم هم عرف و هم شرع، در اینجا هم‌نظرند.

مثال دیگر در روایات: اشتقان

دومین مثالی که در روایت زده شده، «اشتقان» است. این‌طور نیست که نامه‌رسان، در بین کارش، مقداری استراحت نکند. کارش به این نحو است که نامه را می‌رساند و بر می‌گردد. در روایت، این مورد، در ردیف موارد «لأنّه عملهم» آمده است. حالا اگر این شخص، عمل دیگری هم -مثل قفل‌سازی- داشته باشد و گاهی اشتقان انجام دهد، باز هم سفرهایی که برای اشتقان می‌رود، سفری نیست که موجب شکسته‌شدن نمازش باشد. این‌طور نیست که حتماً باید یک شغلی داشته باشد که متّصف به آن باشد و مشغول به کاری دیگری نباشد. بسیاری از بزرگان ما هم الآن به همین نتیجه رسیده‌اند. نیاز نیست که آن عمل، صفت مشبهه بشود. پس باید ببینیم که شارع، چه کسی را مسافر به‌حساب می‌آورد؟

یک مطلب این است که حالا که دوام در شغل، ملاک نیست، چطور با روایات ده روز جمع می‌شود؟ یک مقدّمۀ دیگری هم باید بعداً بگوییم تا معلوم شود که روایات ده روز، چه تأثیری دارد و آیا این مورد را از صفت مشبه بودن خارج می‌کند یا مقصود، چیز دیگری است؟

 


logo