1403/07/30
بسم الله الرحمن الرحیم
كتاب الصلاة/صلاة المسافر /تداخل اسباب تمامبودن نماز/ مسئله عمل و سفر
موضوع: كتاب الصلاة/صلاة المسافر /تداخل اسباب تمامبودن نماز/ مسئله عمل و سفر
بحث تداخل شد که اوّل آن را روشن میکنیم و بعد، بحث مرتبط با مکاری جمّال را که بحث رایجی است و مورد سؤال قرار میگیرد، بررسی میکنیم.
تداخل چند عنوان برای تمامبودن نماز
در جایی که امکان تداخل وجود دارد و تداخل میشود، گاهی دو یا سه عنوان با هم جمع میشوند، امّا خروجی همۀ آنها این است که نماز باید تمام باشد. پس این سه تا تعارضی با هم ندارند؛ مثلاً کسی خانهبهدوش بوده و نمازش را تمام میخوانده و الآن از اصحاب سفن هم شده و بیتش در کشتی قرار گرفته است این تداخل، ایرادی ندارد. گاهی ممکن است دائمالسفری هم پیدا بشود، به این صورت که مثلاً با کشتی به جزیرهای میرود و در آنجا توقّف میکند؛ مجدّداً با کشتی به جزیرۀ دیگری میرود و کاری انجام میدهد. در خلال اینکه از اصحاب سفن است، به جزیرههای مختلف میرود و کارهای دیگری هم انجام میدهد، بهنحوی که غرض سفرش، به این کارها هم تعلّق گرفته است و «عمله السفر» هم بر او صدق میکند که قبلاً آن را توضیح دادیم. پس سه عنوان بر این شخص صدق کرده که هرکدام از اینها میگوید شخص باید نماز را تمام بخواند. دیگر بیش از این نیاز نیست مطلب تعقیب شود. این شخص میخواهد وظیفهاش را بفهمد. اینجا معلوم است که طبق هر سه صورت، نماز را باید تمام بخواند. اینکه بحث کنیم کدام یک از این موارد تقدّم دارد و کدام تأخّر و اینکه اصالت با کدام است؟ اینها ثمرۀ خاصّی ندارد؛ البتّه کار علمی خوبی است؛ امّا برای نتیجهای که مکلّف میخواهد به دست آورد، اثری ندراد؛ نتیجه معلوم است و همین مقدار بحث کافی است.
مسئلۀ عمل و سفر
بحث بعدی که بحث دامنهداری است مسئلۀ عمل است؛ خصوصاً با تصریح روایاتی که میگوید: اگر ده روز در جایی ماند، عمل بههم میخورد. معلوم است وقتی نیت سفرش بههم میخورد؛ زیرا نیتی که تا حالا داشت، بهعنوان عمل (مکاری) بود. وقتی ده روز در جایی ماند، دیگر نمیتواند نیت عمل کند.
یکی هم قضیۀ «جدّ بهما السیر»[1] بود. اگر مکاری و جمّال -که مرحوم صاحب وسائل، این را در باب دیگری ذکر کرده که «إذا جدّ بهما السیر»- که موجب میشود نمازشان از تمامبودن به قصر تبدیل بشود؛ مثلاً اگر یکی دو منزل رفتند، امّا سرعتشان از حالت سفر عادی بیشتر بود، مسافر میشوند و باید نمازشان را شکسته بخوانند. پس تعیین کسی که عنوان نماز تمام دارد، آن سفری عملش است که مصداق «جدّ بهما السیر» نباشد، و الّا باید شکسته بخواند؛ یعنی کسی که عجله دارد، خداوند به او تخفیف داده و مسافر حساب میشود و باید نمازش را تمام بخواند. همان مکاری است، امّا بهخاطر عنوان «جدّ به السیر» نمازش شکسته میشود. پس باید دقّت کنیم که «لأنّه عملهم»[2] و[3] اگر با شرایطی، محقّق شد، نماز شخص تمام است. اگر یکی از شرایط بههم بخورد، شکل دیگری پیدا میکند. یکی از آن شرایط این است که ده روز در یک جا -چه وطنش و چه جای دیگر- نماند.
روایات
مواردی متعدّدی در روایات آمده است. ما از ابتدا بحث اقامه را و اینکه چه چیزی اقامه را بههم میزند و بحث مشایعت مؤمن در ماه رمضان را در حدّ لزوم بحث کردیم.
این روایت را صاحب وسائل، اصل قرار داده است: عَنْ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ
روایات زیادی از هشامبنحکم نقل شده. ایشان باهوش و استعداد و با حافظه بوده و از شخصیتهایی است که در شاگردی امام صادق علیهالسلام کوتاهی نکرد. یکی از مسائل، شاگردیکردن است که انسان، استاد را قبول داشته باشد و نزد او بنشیند و استفاده کند و بهره ببرد تا بعداً که خواست مطالب را به کار ببرد، با مهارت این کار را بکند. هشامبنحکم هشامبنحکم این خصوصیات را بهطور خیلی قوی داشته و در مباحثهها از قرآن و سنّت پیامبر و بیانات امام صادق علیهالسلام بهخوبی بهره میگرفت و کم نمیآورد. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمُكَارِي وَ الْجَمَّالُ الَّذِي يَخْتَلِفُ وَ لَيْسَ لَهُ مُقَامٌ يُتِمُّ الصَّلَاةَ وَ يَصُومُ شَهْرَ رَمَضَانَ.[4]
«مُقام» را قبلاً توضیح دادیم؛ یعنی قصد داشته باشد تا در جایی اقامه کند. با توجّه به این معنا اگر ضیعههایی دارد که در آنها دو سه روز میماند، مقیم حساب میشود. «لیس له مقام» را باید به همۀ اینها بر گردانیم. این مکاری و جمّال که در راه هستند، باید روزه بگیرند و نماز را تمام بخوانند. جملۀ «الذی یختلف» یک طرف قضیه است؛ یعنی رفتوآمد دارد؛ مثل عبارت «مختلف الملائکة»[5] که بهمعنای محلّ رفتوآمد ملائکه است. و طرف دومش هم «لیس له مقام» است که اولی را محکم میکند؛ برای او اقامهای نیست؛ یعنی یا ده روز در جایی قصد ده روز نمیکند و یا در محلّ اقامۀ خود، ده روز قرار نمیگیرد. گاهی حرکت میکند از جایی به جای دیگری که اقامه دارد، موجب میشود که عنوان «الذی یختلف و لیس له مقام» بههم بخورد. پس قضیۀ ده روز در یک جا ماندن، از همین روایت به خوبی به دست میآید. پس ملاک، «الذی یختلف و لیس له مقام» است.
نکتۀ دیگری که باید به آن توجّه کنیم این است که هم به نماز توجّه شده و هم روزه. در روایات دیگری هم این دو در کنار هم آمده است.
یک کلمهای در بیانات فقهاء بود که عبارت کثرت سفر را استفاده کرده بودند، ممکن است کسی بگوید اقامۀ عشره، کثرت را -که از مجموع روایات بهدست آوردیم- بههم میزند. باید دقّت کنیم و ببینیم چنین اثری دارد یا نه؟ ظاهراً مشکل است از این جهت که «الذی یختلف و لیس له مقام»؛ یعنی توقّف ندارد؛ لذا در ذهن انسان میآید که نوعی کثرت را میرساند؛ کثرت در مقابل اقامه. باید ببینیم اقامهاش بیشتر است یا رفتوآمدش؟ آیا از روایات میتوانیم به دست بیاوریم که حضورش اثرگذار است؟ آیا میتوانیم بگوییم تاجر و ملّاح و راعی و ... -که در روایت دیگری آمده- آنها هم از همین باب هستند؟
روایت بعدی: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى
معلوم میشود که چند نفر راوی این حدیث هستند. این فرق دارد با مواردی که فقط یک یا دو نفر آن را نقل میکنند. این نقل، متعدّد است، ولو اینکه یک نفر، آن نقلهای متعدّد را برای ما نقل کرده: عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَرْبَعَةٌ قَدْ يَجِبُ عَلَيْهِمُ التَّمَامُ فِي سَفَرٍ كَانُوا أَوْ حَضَرٍ الْمُكَارِي وَ الْكَرِيُّ وَ الرَّاعِي وَ الْأَشْتَقَانُ لِأَنَّهُ عَمَلُهُمْ.[6]
این روایت، بار ما را به منزل میرساند. میگوید چهار نفر هستند که بر آنها واجب است که نماز را تمام بخوانند، چه در سفر باشند و چه در حضر؛ از جهت حکم مساوی هستند: «الْمُكَارِي وَ الْكَرِيُّ وَ الرَّاعِي وَ الْأَشْتَقَانُ». دلیلش هم این است که «لأنه عملهم». روایت اوّل تصریح میفرماید که «الذی یختلف و لیس له مقام» یک دلیل بود. روایت دوم باب ۱۱ هم دلیل را «لأنّه عملهم» ذکر میکند. نوعی دوام از این عبارت فهمیده میشود. آقایان تعبیر به کثرت کردهاند، امّا واقعیت این است که این چهار گروه، این کارها را بهعنوان عمل خودشان انتخاب کردهاند. کاری به شغل ندارند؛ بلکه عملشان این است. ممکن است درآمد در آن باشد و ممکن است درآمد نداشته باشد و برای ثواب باشد؛ یا ممکن است به هدف همراهی دیگران باشد تا راه را گم نکنند. تصوّر میشود که نوعی کثرت از «لأنّه عملهم» به دست میآید. با یک مرتبه و دو مرتبه عمل نمیگویند.
در روایتی دیگر، کلمۀ «قد» نیامده است. به نظر ما «قد» در اینجا از باب تقلیل بهمعنای گاهی نیست؛ بلکه بهمعنای تأکید است؛[7] پس چه «قد» باشد و چه نباشد، چندان فرقی نمیکند.
سؤال: این چند قسمی که روایت گفته شاید ناظر به این باشد که زمانی که این عمل را انجام میدهند، نمازشان تمام است.
جواب: ما هم همین را میخواهیم برداشت کنیم. اگر کثرت را هم میفهمیم، برای زمانی هست که آن عمل را دارد انجام میدهد.
روایت ۳ هم از صدوق نقل شده که «الْمَلَّاحُ وَ الْأَشْتَقَانُ الْبَرِيدُ» را ذکر کرده است. اینها عملشان سفر است.
در روایت شمارۀ ۴، سفینه هم آمده است: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا علیهما السلام قَالَ: لَيْسَ عَلَى الْمَلَّاحِينَ فِي سَفِينَتِهِمْ تَقْصِيرٌ وَ لَا عَلَى الْمُكَارِي وَ الْجَمَّالِ.[8]
یک مطلبی را میخواهم در این جلسه ذکر کنم: وقتی در فارسی میگوییم که کار این شخص، این است، یعنی انتخاب کرده که قسمتی از وقت و عمر خودش را به این کار اختصاص بدهد. اگر آقایان کثرت را میگویند، دلیلشان این است که شخص، آن کار را انتخاب کرده است. عمدۀ بحثی که آقایان میگویند این است که این شخص، وصفش این است که این کار را انتخاب کرده است و قسمتی از عمرش را برای این کار قرار داده است. ما دوام عمل را نمیتوانیم از روایات استخراج کنیم. وقتی این کار، عملش قرار گرفت یا «الذی یختلف و لیس له مقام» برای او محقّق شد، نمازش تمام است. اینکه برخی گفتهاند که تکرار باید باشد، حرف صحیحی نیست. تکرار در سفر باید باشد، امّا در فعل نه. نوعی فعل و عمل، بهنوعی است که مصداق «الذی یختلف و لیس له مقام» است. اینکه بگوییم همۀ عمرش یا مدّتی طولانی یا سه، چهار مرتبه باید این کار را انجام دهد، چنین چیزی از روایات برداشت نمیشود. سفری که میرود، شرطش این است که برای زیارت یا صلۀ رحم نباشد. اگر به سفر عادی میرود، نمازش باید شکسته باشد. در محلّ بحث، سفر، عملی است؛ لذا بیشتر آقایانی که کلمۀ شغل را آوردهاند، میخواستند این کلمه، گویای عمل باشد. وقتی میگویند شخص مشغول به این کار شده، یعنی این کار را عملش قرار داده است؛ و الّا شَغَل بهمعنای اینکه این کار را انتخاب کرده و رها هم نمیکند، نیست.
پس در هر موقعی، سفری انجام دهد که بهعنوان عمل او انجام بشود -نه اینکه بهعنوان مسافر برود- همین کفایت میکند. دیگر لزومی ندارد که بحث از سفر اوّل و دوم کنیم، چنانچه بعضی از آقایان این را ذکر کردهاند.[9]
ببینیم نظائر دیگری را برای عمل، میتوانیم در کارهای روزمرۀ مردم بیابیم؟ کسی اشتباهی مال دیگری را برداشته، به او دزد نمیگویند؛ مثل کسی که مهر مسجد، پیشش مانده و بعداً بر میگرداند. امّا کسی که بهعنوان دزدی بر میدارد، وصف دزد برای او میآید. تکرار لازم نیست. بنده یک بحث مفصّلی در باب مشتق داشتم که به آن مراجعه میکنید. یکی هم در مسئلۀ ترتّب که در بعضی اعمال، مسئلۀ خصوصیات ترتّب بود، نکاتی ذکر کردیم که به ما کمک میکند. در اینجا اجمالاً میگوییم که سفر چون سفر است، فرق دارد با شاغلبودنی که در یک جا مینشیند؛ مثل قفلساز که در مغازۀ خودش است. اگر مردم به او مراجعه میکنند، بهعنوان قفلساز پیش او میروند. نیاز نیست که حتماً عمل او تکرار بشود؛ اصلاً ممکن است صبحها قفلسازی کند و بعدازظهرها میوهفروشی کند.
سؤال: کسی که مغازۀ مکانیکی باز میکند، از همان اوّل به او مکانیک نمیگویند.
جواب: در ذهن آقایان همین نکته بوده و این را گفتهاند و ما هم به این عادت کردهایم؛ امّا عمل مهم است. اگر بحث شغل مطرح بود، حرف شما درست است؛ امّا ملاک، عمل است. در مثالی که شما ذکر کردید، اگر کسی میخواهد به آن مغازه برود، میگوید دارم به مکانیکی میروم. اگر بحث وصف شغل مطرح باشد، بله باید تکرار باشد تا شخص به آن وصف متّصف شود. روایت، عمل را مطرح کرده. از روز اوّل هم که شخص، مغازۀ مکانیکی باز کند، این کار، عمل او محسوب میشود.
سؤال: بین صفت و اسم فرق وجود دارد. صفت مشبهه استمرار دارد، امّا اسم فاعل اینگونه نیست.
جواب: ایشان ملاک صرفی را هم توضیح دادند. اگر میخواهید صفت مشبهه درست کنید، باید تکرار و ... لحاظ شود؛ امّا روایت، میگوید اگر عمل شخص حساب شد، همین کافی است. اگر سفر بهخاطر عمل انجام شد، باید نماز را تمام بخواند.
سؤال: چرا آقایان عمل را مساوی شغل گرفتهاند؟ این از کجا آمده؟
جواب: نوعی بوی شغل میدهد؛ امّا ما نوکر دلیل هستیم. هرچه دلیل میفرماید را قبول میکنیم.