1403/06/19
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب الصلاة/صلاة المسافر/ نسبت بین سفر و حضر/
موضوع: کتاب الصلاة/صلاة المسافر/ نسبت بین سفر و حضر/
عنوانهای مسافر و حاضر؛ مانعة الجمع و مانعة الخلو
از مجموع روایاتی که به هم مرتبط بود دریافت کردیم و این برای ما قطعی شده و از مسلمات به شمار میآید که قضیۀ نماز مسافر که در سفر باید قصر بخواند و در حضرش و وطن و جایی که بهعنوان حضر هست و حضور دارد یا مقیم است، باید نماز را حتماً درست و کامل (چهاررکعتی) بخواند، این را فهمیدیم که این دو عنوان مانعة الجمع و مانعة الخلو است؛ یعنی موردی شما پیدا نمیکنید که دو عنوان جمع شود که هم نماز مسافر بخواند و هم نماز حاضر. از مجموعۀ این روایات اینجور به دست آوردیم که مانعة الجمع و مانعة الخلو است. نمیشود که هم مسافر باشد و هم حاضر. نمیشود که نه مسافر باشد، نه حاضر.
سؤال: احتیاط هم ندارد؟
جواب: خیر؛ اصلاً یا باید حاضر باشد و احکام حاضر را انجام بدهد یا احکام مسافر را. نمیشود که نه مسافر باشد و نه حاضر؛ یا هم مسافر باشد و هم حاضر. اینطور چیزی نداریم. مانعة الجمع یا مانعة الخلو است. یا حاضر است و یا مسافر.
اینکه روشن شد و لذا بایستی ما تمام مواردش را به دست آوریم که حاضر است و کجا از نظر شرعی، مسافر است؛ فلذا یا مسافر یا حاضر. نمیشود نه مسافر باشد، نه حاضر. احکام هر دو هم جمع هم نمیشود که هم مسافر باشد و هم حاضر باشد اینطور چیزی نداریم.
حالا به قول شما یک کسی میخواهد احتیاط کند، این چیزی نیست که مأثور شرعی باشد؛ بلکه احتیاط عقلی است نه احتیاطی که از جانب شارع برای ما چنین دستوری رسیده باشد. همه موارد را باید تشخیص بدیم کجا حاضر هستیم و کجا مسافر هستیم.
این مثل قبلهای است که معیّن است. قبله باید سمت کعبه باشد . حالا یک کسی احتیاط میکند و به چهار طرف نماز میخواند، از باب مورد خودش است؛ کار مأثور شرعی نیست. حتی نظری که فقهاء میدهند از باب چیزی است که ما به لحاظ قدر متیقن میخواهیم احراز واقع کنیم چهار طرف را میخوانیم؛ و الا واقعیت همان یک طرف است. بیشتر از آن نیست و وظیفه هم همان است. بقیۀ موارد، اصلاً مربوط به جنبه دستور شرعی نیست. ما اینطور موردی نداریم.
امر واضح هست به اینکه وقتی بنا شد مانعة الجمع و مانعة الخلو باشد، حالا باید همه موارد را دنبال کنیم؛ یعنی تمام مواردی را که یا حاضر است یا مسافر، مشخص بشود. بیشتر از این نمیشود. این یک مطلب.
احکام مقیم
مطلبی که دیروز هم ذکر کردیم و لازم است که بعضی از سؤالات آقایان را جواب بدهیم، الآن هم آمادهایم برای جوابدادن به سؤالات، و آن این است که مقیم وقتی به عنوان مقیم آمد، هرکجا مقیم شد و قصد ده روز کرد و یا به جهت دیگری مقیم شد، این دیگر وظیفهاش این است که نماز را مادامی که از مقیمبودن خارج نشده، تمام بخواند. ما با صراحت میفهمیم اینجا سفر دیگری باید حاصل بشود تا از مقیمبودن خارج بشود. بیخود مقیمبودن بههم نمیخورد. و ما دلیل شرعی نداریم برای اینکه اگر به اندازۀ یک ساعت و دو ساعت و اینها اگر خارج بشود، اقامهاش بههم نخورد. این یک استنباط و برداشتی است که بعضی از فقهاء کردهاند، ولی دلیل محکم شرعی برای آن نداریم. اینکه قصد ده روز کرد، مقیم حساب میشود، تا زمانی که دوباره مسافر نشود؛ ولو پنجاه روز یا صد روز اینجا بماند؛ بالاخره مقیم است. احکام مقیم را دارد که نماز را باید تمام بخواند.
یک مطلب قابل ملاحظه این است که اگر شخص مقیم یک نماز چهاررکعتی خواند، طبق روایاتی که هست، اقامتش محکم میشود؛ یعنی قبل از اینکه این چهار رکعت را بخواند، اقامتش متزلزل است و مقیم حساب نمیشود. ممکن است از رأی و قصد اقامتش برگردد. ولی بعد از اینکه نماز چهاررکتی را خواند دیگر اقامتش مستقر میشود و اگر احیاناً از قصد ده روز برگردد، دیگر تأثیری ندارد.
فقهاء در این زمینه تقریباً اتفاق نظر دارند؛ بهخاطر بیان کرده که قبل از اینکه نماز چهاررکعتی بخواند، نیت اقامتش استقرار پیدا نکرده؛ ولی یک نماز چهاررکعتی را که خواند، این استقرار پیدا میکند و از دست او هم خارج میشود؛ یعنی بعداً رأیش هم اگر برگشت باز در اقامتش تأثیری ندارد.
اشکال به برخی نظرات
به ادّعای ما طبق روایاتی که داریم، وقتی اقامه مستقر شد، چیزی نمیتواند آن را بههم بزند. حالا فرمایشهایی که آقایان دارند همه بالای سر است، از باب اینکه فقیهی نظر داده است؛ اما دلیل محکمی ندارد. تنها چیزی که میتواند اقامه را به هم بزند، سفر است؛ به این صورت که یک مرتبۀ دیگر سفر کند و مسافر بشود. تا سفری محقق نشود این اقامه سر جای خودش است. اینکه برخی یک برداشتی کردند که اگر اقامه سه روز باشد و یا بیش از یک ساعت بیرون نرود، معنا ندارد. اینها حرفها و استظهاراتی است که ما دلیل محکمی برایش نداریم. چیزی که میدانیم این است که مقیم مثل متوطّن است. وقتی مقیم شد باید نماز را تمام بخواند تا کی؟ تا مادامی که دوباره مسافرت نکرده باشد. تا مسافر نشد، اقامه سر جای خودش محفوظ است.
الان حرفهای بسیاری را جواب دادیم و آن این است که اگر کسی در یک منطقهای مقیم شد، این میشود مرکز دایرهاش. تا بیست و دو و نیم کیلومتر دور تا دور در هر چهار طرف میتواند برود و تا از محدودهای که سفر شرعی است، خارج نشده مانعی ندارد. اگر از محدوده خارج شد و سفر شرعی شد، اقامه بههم میخورد و تبدیل به مسافر میشود. دوباره باید قصد ده روز کند که همان جا یا در جای دیگری ده روز بماند. تا مادامی که حرکتش به حد سفر نرسیده، مقیم و مثل متوطّن است.
مقصود از وطن
وطن را هم اینقدر که آقایان بزرگ شمردند اینجور نیست. وطن انواع و اقسامی داره که باید در جلسۀ دیگری و در مباحث دیگری کاملاً توضیح بدهیم که وطن، آنطوری که شرع میخواهد ذکر کند، چیست؟ آن چیزی که شرع به ما میگوید، همان دلیل برای ما کافی است. خارج از دلیل دیگه چیزی به آن اضافه نمیکنیم. پس اینجا مقیم را هم روشن کردیم که همان حکم متوطن را دارد و تمام احکامی که برای متوطن هست برای مقیم هم همۀ آن احکام هست و طبق آن عمل میکند، تا زمانی که دومرتبه مسافر نشده و از مقیمبودن خارج نشود.
این مطلب چون زیاد گفته شده و در گوشهای ما خیلی آمده که اگر یکی دو ساعت خارج شود، اقامتش بههم نمیخورد، اینها استظهاراتی است که گفته شده، و الا از نظر دلیل شرعی ما برایش دلیل محکمی نداریم. پس این مطلب برای عزیزان روشن شد که هدفی که ما در این مطلب داریم این است. بسیاری از تبعاتی که به این بحث برمیگرد دیگر سوالاتش کامل جواب داده شد.
محلّ اقامت
یکی از سؤالاتی که بسیار مورد ابتلا است، کسانی هستند که محدودۀ کاری برایشان معیّن شده است؛ مثلاً برای سیمکشی برق یا ترانسهای باید در این منطقه، بماند تا نصب کند. او هم اقامۀ خودش را در اینجایی که دارد کار انجام میدهد و مثلاً چادری هم در همان بیابان زده، قرار میدهد و قصد ده روز میکند. نماز چهاررکعتیاش را هم میخواند. اگر هم ماه رمضان است، روزه را هم میگیرد. اقامه برای چنین کسی از مسلّمات شده است.
در اینجا میخواهیم این را ذکر کنیم که لازم نیست حتماً به شهر یا قریهای برود تا اقامه محقّق شود. همین اندازه که یک مکانی باشد که شخص در آنجا استقرار پیدا کند و قصد ده روز کند، کافی است. الان این شخص آمده اینجا و قصد کرده که ده، بیست روز بماند که مثلاً ترانس در اینجا نصب کند. گاهی مجبور است مقداری راه برود و سیمها را وصل کند و برگردد. با این بیانی که عرض کردیم، او در اینجا مقیم شده و تا دوباره عنوان مسافر بر او صدق نکند، اقامهاش سر جایش محفوظ است؛ ولو بیابان هم باشد، تأثیری ندارد؛ چه بیابان باشد یا قریه یا شهر. بله نوعاً انسان در یک شهر یا قریه قصد اقامت میکند. خب حالا آقایان شهر اگر میگن اقامه شد، ولو هرقدر راه در این شهر برود و بیاید، میگویند اقامهاش باقی است. برای اینکه این شهر متّصل است.
ما میخواهیم بگیم نه، اقامه وقتی درست شد حالا اینجا استقرار دارد. بستگی دارد مسافر را چگونه معنا کنید. اگر مسافر را طبق روایاتی که میگوید اگر از محله خارج شدی، باید میزان سفر را معیّن کنی، در اینجا هم بایستی بعد از اینکه اقامه محقّق شد، از اونجایی که از محلّه خارج میشود، میزان اولِ فرسخ شرعیش را باید حساب کند. تا فرسخ شرعی هم نرود و مسافر نشود، اقامهاش سر جایش محفوظ است. ولی اگر ما این روایات محله و اینها را برگرداندیم به همان مسئلۀ قریه که ابتدا و انتهای قریه جزء سفر به شمار نمیآید، یعنی مفهوم سفر برایش صدق نمیکند، عنوان سفر برایش صدق نمیکد. سفر از آنجایی است که از این منطقه خارج بشود.
آقایان در اینجا پذیرفتهاند که وقتی اقامه محقّق شد، هرچه در آن محل دور بزند، عنوان اقامه باقی است. ما میخوایم بگویم که اینجا به حسب سفر است. باید میزان را همانطور که عرض کردیم مدّ نظر قرار دهیم. گفتیم مسافر و حاضر مانعةالخلو و مانعةالجمع است؛ یعنی هم عنوان سفر و هم عنوان حضر با هم جمع نمیشوند. این هم که هیچکدام نباشد، نمیشود. این را طبق روایت برداشت کردیم. باید احکام سفر و حضر را تشخیص بدهیم تا کسی که حاضر است به حکم حاضر عمل کند و کسی که مسافر است به احکام مسافر. این را قدر مسلّم دانستیم. خب این حرف خیلی محکمی است؛ یعنی ما باید اینجا درمورد محله یا شهر یا قریه ببینیم از متن روایات چه برای ما حاصل میشود. استنباط عرفی به ما کمک میکند که در اینجا بگوییم: از شهر یا قریه که خارج شدی دیگر به تو مسافر میگویند. یک استنباط هم این است که از آن محلی که شما بهعنوان اقامه حساب کردید، از آنجا که خارج شدی، میگوییم اقامه به هم خورده است. بله، این فرمایشی است که آقایان برداشت کردهاند؛ ولی ظاهراً دلیل خیلی سفت و محکمی که بتوانیم شرعاً این را در بیاوریم نیست.
مگر اینکه کسی استنباط عرفی خیلی قویای در اینجا پیدا کند که واقعاً اینطور چیزی را نداریم؛ یعنی ما به لحاظ عرف اصلاً اینطور چیزی را نمیتوانیم به گردن عرف بگذاریم. ظاهراً اینطور چیزی را نمیشود پیدا کرد. آن چیزی که هست این است که دوباره مسافر بشود. مقیم بوده، دوباره مسافر بشود. اگر دوباره مسافر شد دیگر باید احکام مسافر را عمل کند. ولی مقیم، تا مقیم است و از رأیش بر نگشته، و نماز چهاررکعتی را خوانده، او اینجا مقیم است. اینکه محاصرهاش کنیم و بگویم اینجا سیم خاردار دورش باید بکشیم که خارج نشود و اینجا مقیم باشد، چنین چیزی لا عین و لا اثر -بهقول آقای بروجردی که بیان کافی و وافی هم ایشان در اینجا دارند- در هر صورت ما محدودهای نمیتوانیم برایش بگذاریم.
حکم کثیرالسفر و خانهبهدوش
از همینجا مسئلۀ کثیرالسفر هم معلوم میشود. حکم کثیرالسفر، حکم حاضر است. همچنین افرادی که خانهبهدوش هستند، خانهشان همراه خودشان است؛ مثل: ایلیاتیهایی که دائماً این طرف و آن طرف میروند؛ یا عشائر و امثال آنها کسانی هستند که طبق روایت «بیوتهم معهم»[1] . بیتشان همراهشان است و هر جا که بیتوته کنند، همانجا مقیم میشوند و عنوان مقیم پیدا میکنند. اگر از آنجا خارج بشود و فاصلۀ شرعی بگیرد، مسافر میشود؛ فلذا اینجوری هم نیست که بگوییم اگر کسی مصداق «بیوتهم معهم» است دیگر هیچ وقت مسافر نمیشود و باید در تمام عمرش نماز را کامل بخواند و روزۀ ماه رمضان را هم بگیرد. نه، اینجور نیست. این «بیوتهم معهم» دو قسم است.
دو حالت ممکن است داشته باشد:
۱. یک قسم مثل کسی که در کشتی است. مادامی که ملوان کشتی است، مصداق «بیوتهم معهم» است و نمازش را در آنجا تمام میخواند؛ ولی اگر این مسافرتی که با این کشتی بود یک جا لنگر انداخت و به عمق شهرستان یا روستا رفت، مسافر میشود و از حالت «بیوتهم معهم» در میآید؛ زیرا از کشتی خارج شده و بیرون رفته برای کارهای دیگر؛ مثلاً برای تعمیر وسایل یا کار دیگری غیر از شغل «بیوتهم معهم».
۲. امّا اگر از کشتی خارج شد تا کاری را که مرتبط با کشتی است را انجام دهد، از حالت «بیوتهم معهم» خارج نمیشود؛ زیرا میخواهد کاری را انجام بدهد که از ضرورتهای همراه با این کشتی است؛ مثلاً موتور کشتی اشکالی پیدا کرده، آن را پیاده میکند تا ببرد و درست کند. مادامی که این کار را انجام میدهد، مصداق «بیوتهم معهم» است نماز تمام است، ولو سه چهار روز در آنجا بماند.
چنانچه بیطاری هم باشد، شتربان است و مثلاً زانوی شتر را میبنند و استراحتش میدهد و ... . آن هم همین طور است و جزو سفرش حساب میشود. این سفری که به عنوان «بیوتهم معهم» است باید نمازش را در آن، تمام بخواند. چنانچه اگر در اتومبیلش مسافر سوار کرده و در میان راه، ماشینش خراب شده و باید آن را درست کند. حالا در اینجا دو، سه روز بماند، از «بیوتهم معهم» خارج نشده است؛ ولو عنوان شوفربودن و رانندهبودن، یک عنوان جداگانهای است که ما در بحث جداگانهای اینها را بحث کردیم اینجا هم توضیح میدهیم. حالا فعلاً از باب «بیوتهم معهم» داریم بحث میکنیم.
افرادی که مسافرتهای گردشی میروند و «بیوتهم معهم» است، سؤال میکنند که ما باید نماز را تمام بخوانیم یا شکسته؟ گفتیم تمام بخوانند؛ برای اینکه او با این نوع سفر، از باب «بیوتهم معهم» دارد میرود؛ ولو اینکه آن خانه را اجاره کرده، فرقی نمیکند؛ چه مالک باشه چه اجاره کرده باشد که این این کار را انجام بدهد به سفر شیراز و کرمان و جاهای مختلف میرود و برای گردشگری خاص این کار را میکند. با ماشینش در این شهر و مملکت آمده. خیلی سؤال میکنند. خصوصاً افرادی که مترجم گردشگران هستند، سؤال میکنند آیا ما نمازمان تمام است؟ بعضیها عنوان کثیرالسفر را رو کار آوردهاند. ما گفتیم نه، این همن «بیوتهم معهم» است. او شغلش این شده که افرادی را دور خودش جمع کند و میبرد تا عمارتها و ... را نشانشان بدهد و تاریخ را برایشان توضیح بدهد؛ سپس بر میگردد و در ماشین خود میمانَد. اگر هم در هتلی برود، در عین حال، دنبالۀ همان کارش است. ما به اینها میگوییم نمازتان تمام است. پس این مترجمی که همراه گردشگران میرود، نمازش تمام است، هرجایی که برود؛ مگر اینکه از حالت کارش خودش را جدا کند؛ مثلاً گردشگران را مستقر میکند و خودش برای سرزدن به خاله یا عمه و ... یا برای کار دیگری غیر از شغلش، از آنها جدا میشود و میرود. در این بخش، او مسافر محسوب میشود.
سؤال: باید به حدّ مسافرت برود؟
جواب: بله؛ به حدّ مسافرت هم باید باشد. چون تا اینجا هست، عنوان مقیمیِ خودش را دارد. عنوان اقامهای دارد. وقتی در حد اینجوری میرود، مسافرت است؛ ولی مثلاً تا آخر شهر، این طرف و آن طرف میرود، اینجا یه صلۀ رحمی میکند و برمیگردد، مسافر نشده و اشکالی ندارد.
یک قدری آقایان باید همراهی کنید با من ببینیم اصلاً این برداشت من از ادله صحیح است یا نه؟ من تصورم اینه که اینایی که «بیوتهم معهم» هستند، مادامی که در بیوتشان و کارشان هستند، قدر مسلّم این است که باید نمازشان را تمام بخوانند. ولی اگر از این کارش جدا شد، چقدر جدا بشود تا دوباره نمازش را شکسته بخواند؟ حکم غیر ما انزل الله که نمیتوانیم بدهیم. ظاهراً آنچه که مربوط به این سفرش است و مربوط به این بیوت است، این طرف و آن طرف برود و به حدّ سفر شرعی نرسد، تصوّرمان این است که «بیوتهم معهم». این عنوان بیتش است؛ پس باید نمازش را تمام بخواند. ملحقاتی هم که به این هست اون ملحقات هم مربوط به این است. اگر هم یه جایی فرض بگیرید که دو سه کیلومتر میرود برای اینکه چیزی تهیه کند و برگردد و آنجا میخواهد نمازش را بخواند، نمازش را باید تمام بخواند. دلیلی نداریم که بگوییم مسافر شده. این از باب «بیوتهم معهم» است. البته آقایان اینجاها یکجوری از کنار قضیه عبور کردهاند؛ ولی بنده تقریبا به تشخیصی که از مجموع روایات رسیدم، این است که گفتم. اصلا لفظ بیت (بیوتهم معهم) دارد میگوید احکامِ بیت را دارد. وقتی احکام بیت را دارد، هرکجا رفت، تا جایی که از بیت دور نشده و بهعنوان سفر محقق نشده، ما دلیلی برای اینکه بتوانیم بگوییم نمازش را شکسته بخواند، نداریم؛ یعنی مسافر بر او صدق نمیکند. مسافر کسی است که در بیتش نباید. وقتی در بیتش است و «بیوتهم معهم» است، دلیلی برای این نداریم که بگوییم او مسافر است. چون افراد دیگر وقتی خارج میشوند، مسافر میشوند، پس این شخص را هم که خارج شده، بگوییم مسافر است؟! خیر. حالت خود این فرد را باید بسنجیم، نه با حالت کسان دیگر.
هنوز خیلی محکم من این را نمیگویم، برای اینکه میخواهم آقایان یک مقداری آقایون این مسئله را بررسی کنید. آن مطلبی که گفتیم مانعة الجمع و مانعة الخلو است، اینجا هم مورد پیدا میکند. حالا اگر یک کسی بگوید احتیاطاً جمع بخوان، این حرف دیگری است. ما حکم شرعی را میخوایم پیدا کنیم؛ بله، احتیاط خیلی هم خوب است. ولی اینکه فوری اینجا فتوای احتیاط بدیم و علیالاحوط بگوییم این صحیح نیست. نه، اول ببینیم قضیه را میتوانیم حل کنیم، بعد اگر نتوانستیم این دفعه احتیاط میکنیم.
ولی ما تصورمان این است که اگر اینکه دارد حرکت میکند، از لوازم کار خودش است، این همان «بیوتهم معهم» است. نمازش را هم باید تمام بخواند. این قدر مسلّم است؛ البته تا حدّی بهعنوان یک سفر حساب نشود. یک وقتی میگویند این جنس اصلاً گیر نمیآیدد و باید مسافرت کنی تا آن جنس را پیدا کنی. بیرون از این محوطه میرود و مسافرت شرعی محقّق میشود.
سؤال: مربوط به شغلش میشود؟
جواب: بله، مربوط به شغلش است. اگر در محدودهای که سفر شرعی به شما نمیآید حرکت کند، فعلاً قدر مسلّم این است که مربوط به شغلش است باید نمازش را تمام بخواند. ولی اگر گفتند شما باید از حد سفر خارج بشوی، تا جنس مورد نظر را بخری، این ولو برای شغلش است، امّا سفر شغلی نیست. این جنس اینجاها گیر نمیاد. باید یک سفر بکند. این سفر ولو مال شغلشه، ولی سفر شغلی نیست. اینجا من خیال میکنم برای او سفر جدید است.
سؤال: ...
جواب: نه، بحث شغل نیست که بگویید چون شاغل است ... . فرمایش شما چیز دیگری است. اینجا بحث «بیوتهم معهم» است و دارد از اینجا رد میشود. کاری که مربوط به بیتش باشد، نیست.
سؤال: ...
جواب: بالاخره باید بیتوته بکند و در اینجا حضور داشته باشد. اگر مثلاً به تهران رفت تا چیزی بگیرد و برگردد، من احساس میکنم که از «بیوتهم معهم» خارج شده است و عنوان مسافر دارد. ولی اگر از محدوده سفر رد نشده، «بیوتهم معهم» بر او صدق میکند.
در اینجا داریم تلخیصی از مباحث سابق ذکر میکنیم. یک مطلب دیگر این است افرادی که خانهبهدوش هستند و مدّتی در یک جایی میمانند تا از آبوهوا و سبزی و درخت و باران آنجا -اینها تعابیری است که در روایات آمده- استفاده کنند و تمام که شد، دوباره از اینجا قصد میکنند که به جای دیگری بروند. در هر قسمتی، چند روز میمانند؛ مثلاً در یک جای خوشآبوهوایی ده روز میمانند، در یک جا هفت روز و ... . فعلاً به نظر بنده این افرادی که «بیوتهم معهم» و خانهبهدوش هستند و تقریباً حالت مهاجری و جابهجایی دارند، در سفری که خانهشان را هم با خود میبرند و بهعنوان خانهبهدوشی میروند، نمازشان را باید تمام بخوانند و عنوان سفر پیدا نمیکنند. هرچه که از این منطقه به منطقۀ دیگری بود، اگر در سفر خانهبهدوشی باشد، حکمش همین است؛ امّا اگر یک سفر دیگری برای دیدن عمه و خاله و ... میرود، در اینجا مسافر حساب میشود. ولی اگر سفری است که گوسفند و الاغ و سایر وسایلش را برداشته و همراه با ایل و قبیله حرکت میکنند تا به جایی برسند و استقرار پیدا کنند و بعد از آن دوباره به منطقۀ دیگری بروند که معمولاً مسیرهای مشخّصی برای ییلاق و قشلاق دارند و مقداری هم جنسهایی که دارند همراه خودشان میبرند که بفروشند، نمازشان تمام است.
یعنی دو چیز را در نظر میگیرند: یکی اینکه با مردم ارتباطی داشته باشند و کشک و ماست و ... بفروشند و هم اینکه یک مقداری در جایی که آبوهوای خوب دارد، اتراق کنند. این مقداری راهی که میروند، نمازشان تمام است؛ طبق مطالبی که قبلاً گفتیم و از ادلّه بر میآید؛ مگر اینکه مسافرت جدیدی برود. تا سفری محقق نکند مسافر به شمار نمیآید. اینها عنوان حضر دارند. عنوان حضرشان که شارع مقدّس معیّن کرده، بههم نمیخورد. نکتۀ اساسی عرض بنده این است که عنوان حضربودنِ با این خانهبهدوشی به این آسانی بههم نمیخورد. باید نمازش را تمام بخواند. به صراحت فتوایی که باید بگیم اینجوری انتخاب کردیم.
رابطۀ سفر و شغل
یک مطلب دیگری هم اینجا ناگفته نماند که این مطلب رد و بدل زیادی دارد و حرف هم خیلی هست، که کسانی هستند که خودشان را مسافر به حساب نمیآورند؛ بلکه بهعنوان یک شغلی دیگران را جابهجا میکنند یا باری را جابهجا میکنند. این ماشینها یا کامیونهایی که سوخت یا محصولات کشاورزی یا اثاث جابهجا میکنند، یا مسافر میبرند، هدفش جابهجایی بار یا مسافر است؛ خودش بهعنوان مسافر نمیرود. اینها ظاهراً عنوان مسافر برایشان صدق نمیکند.
امثال امام خمینی و آقایان دیگر، حرف از شغله فی السفر و شغله السفر و شغله مع السفر زدهاند. ما یکی از این اقسام را رد کردیم. ما اصلاً شغله السفر نداریم؛ مگر اینکه کسی که نذر کرده که پولی به عالِمی بدهد و بگوید تو فقط در مناطق مختلف بگردد برای اینکه مردم از این عالم بهره ببرند و فقط هم باید در سفر باشی، و الا این نذر به شما تعلّق نمیگرد. مگر اینکه چنین فرض نادری درست کنیم تا شغله السفر درست بشود؛ وگر نه سفر، نوعاً به جهات دیگری است؛ مثل: سفر زیارتی یا برای صلۀ رحم یا برای معالجه و ... اینکه شغله السفر باشد، چندان معقول به نظر نمیرسد.
مثال دیگر اینکه شخصی مثل درویشهایی که کشکول به دست میگیرند و از از اینجا به آنجا میروند تا چیزی گیر بیاورند. تازه این هم شغله السفر حساب نمیشود؛ زیرا برای دیدار مردم میرود، بلکه مردم به او غذایی، پولی، چیزی بدهند؛ لذا شغله السفر در اینجا یک قدری مشکل است. نمیتوانیم مصداق کلّی درست کنیم برای همۀ رانندهها و ...؛ بله، شغله مع السفر اگر بگوییم، یعنی شخص یک شغلی دارد و یک سفری هم همراه این شغل است؛ یعنی یک شغلی دارد که گاهی برای این شغل، به سفر میرود. این خیلی مصداق دارد. برای شغله فی السفر هم مواردی داریم؛ یعنی کسی که شغلش در سفر محقّق میشود و در غیر سفر محقّق نمیشود.