1404/02/20
بسم الله الرحمن الرحیم
مفاهیم - مفهوم شرط - تنبیهات بحث مفهوم شرط - مبانی علما در اوبات مفهوم شرط از طریق سنخ حکم
موضوع: مفاهیم - مفهوم شرط - تنبیهات بحث مفهوم شرط - مبانی علما در اوبات مفهوم شرط از طریق سنخ حکم
در مبحث ثبوت مفهوم باید دو امر ثابت شود:
یکی علیت منحصره و دوم سنخ و شخص حکم یعنی اگر شارع بفرماید اذا دخل الوقت فصل یعنی شخص واجب منظور نیست بلکه سنخ حکم یعنی وجوب منظور است یعنی وقتی که وقت داخل شد سنخ حکم یعنی وجوب بر ذمه می آید نه واجب چون اگر شخص حکم به ذمه آید با انتفاء موضوع حکم شخصی از بین می رود و سالبه به انتفاء موضوع می شود و مفهومی ندارد برای اثبات این امر راه هایی بیان شده که همه این راهها مبنایی است
مبنای اول : از مرحوم آخوند ره بود که در معانی حرفیه گذشت خلاصه این بود که اخبار و انشاء در حریم معنا نیست و جزء موضوع له نیست بلکه مربوط به مقام استعمال است اگر مستعمل قصد خبر کند اخبار می دهد و اگر قصد انشاء کند به صورت ایجادی بیان می کند لذا مدلول اکرمه اگر چه معنای حرفی است و معنای حرفی آلی و فانی است که معنای من فانی در بصره می شود اما مقام استعمال غیر از معانی حرفیه است لذا منظور ما از اکرمه وجوب اکرام و سنخ اکرام است چون قصد شارع این است که در مقام استعمال وجوب اکرام را ایجاد و انشاء کند و کاری به شخص حکم ندارد
مبنای دوم : از مرحوم نائینی ره ایشان اطلاق و تقیید را نتیجه جمله اسمیه می گیرند و سنخ حکم هم نتیجه جمله شرطیه است هیأت اکرمه معنای حرفی است و معنای حرفی آلیت دارد نه اطلاق و نه تقیید می پذیرد لذا از آن نتیجه ای که از این جمله بدست می آید آن نتیجه سنخ حکم می شود بنام وجوب مثلادما وجوب را از هیأت اکرمه بدست نیاوردیم بلکه از این نتیجه ترتب جزا بر شرط بدست آمده مثل اینکه در منطق هست که إن کانت الشمس طالعة فالنهار موجودا هدف منطقی آن نتیجه است و ان وجود النهار است در اینجا هم هدف شارع از اذا دخل الوقت فصل وجوب صلاة است و وجوب سنخ است نه شخص چون با انتفاء موضوع وجوب نمی رود و همچنان وجوب صلاة هست و واجب می رود
مبنای سوم : از اقای خویی ره در محاضرات که درباره صیغه افعل گفته اند که حقیقت این صیغه ابراز آن اعتبار شارع است شارع نماز را اعتبار می کند و تشریع و جعل می کند و آن اعتبار را با صیغه افعل در قرآن ابراز می کند لذا منظور شارع شخص حکم نیست بلکه سنخ حکم است یعنی آن وجوب صلاة را با صل یا اقم الصلاة ابراز کرد در اینجا هم در إن جائک زید فاکرمه سنخ حکم است که وجوب اکرام است نه شخص حکم که اگر زید نیامد اکرام نیست
مبنای چهارم : از شیخ انصاری ره است که سنخ حکم فقط با اسقاط علیت منحصره بین شرط و جزا بدست می آید وقتی که ثابت شد که از ترتب جزاء بر شرط علیت منحصره بدست می آید روح علیت منحصره به همان سنخیت حکم بازگشت می کند ، منظور ایشان این است که معلق تارة معنای اسمی دارد مثل اذا دخل الوقت تجب الصلاة که وجوب نماز معلق بر دخول وقت شد و معنای اسمی دارد و اخری معنای حرفی دارد مثل اذا دخل الوقت فصل که هیأت صل معنای حرفی دارد اگر معلق معنای اسمی باشد مثل إن جائک زید یجب اکرامه مشکلی نداریم چون معنای اسمی وجوب است و وجوب سنخ حکم است بلکه مشکل جایی است که معنای حرفی باشد و ما در اینجا بدنبال معلق هستیم و معلق فرد حکم نیست چون اگر فرد حکم باشد حکم شخصی میشود و هرگز شارع حکم شخصی صادر نمی کند و همچنین علیت منحصره نمی شود بلکه سالبه به انتفاء موضوع است و یک حکم عقلی است لذا معلق شخصی نیست بلکه معلق می گوید چه علت منحصره باشد و نباشد باید موضوع و حکم در تعلیق رعایت بشود و رعایت تعلیق به این است که معلق سنخ حکم است چون هدف شارع از این که بجای جمله اسمیه جمله شرطیه انشائیه می آورد علیت منحصره است و چنین انحصار علیت دلیل می شود که معلق سنخ حکم باشد لذا مفهوم ثابت می شود
نظر استاد : همان نظر شیخ ره است که سنخ حکم را از علیت منحصره استفاده می کنیم چون
اولا : در تعلیق لوازم شخصیه اراده نمی شود مثلا نماز را با صدای بلند یا آهسته یا در مسجد بخواند و ... اینها لوازم شخصیه است وقتی لوازم شخصیه اراده نشد کشف می شود که منظور شارع شخص حکم نیست بلکه سنخ حکم است که اگر شخص حکم باشد باید لوازم شخصیه ان لحاظ شود
ثانیا : مراد ما از سنخ حکم آن وجودی است که عدم مطلق را طرد می کند مثلا وجود زید طارد عدم زید است اما وجود وجوب صلاة طارد عدم صلاة شخصی نیست بلکه طارد عدم مطلق است یعنی ان جائک زید فاکرمه همه وجوبها نیست بلکه وجوب اکرام است و نقیض وجوب اکرام عدم وجوب اکرام است هر وجودی طرد عدمی دارد اماذطرد کل عدم نمی کند اما طرد عدم خودش را می کند مثلا وجود زید عدم خودش را طرد می کند نه طرد عدم عمرو را در اینجا می گوییم نماز واجب است و این وجوب نماز سنخ حکم است چون عدم مطلق را طرد می کند یعنی نیستی محض که چیزی در عالم تشریع بنام نیستی محض نداریم لذا می شود سنخ حکم