1404/08/03
بسم الله الرحمن الرحیم
اشکال آخوند به دلیل اول شیخ انصاری/ اطلاق مادّه و هیئت از نظر شمولى بودن و بدلى بودن/الأوامر
موضوع: الأوامر/ اطلاق مادّه و هیئت از نظر شمولى بودن و بدلى بودن/ اشکال آخوند به دلیل اول شیخ انصاری
بحث سخن و کلامی داشتیم خطاب به شیخ اعظم انصاری که شمول که می فرمایید در اطلاق شمولی به معنای جامعیت و دلالت بر همه افراد است.
حال سوال می کنیم که آیا این دلالت از کجا آمده است ؟
آیا در آن مثال در انسان زید الاانسان به دلالت وضعی و لفظی که مستند به ظهور لفظ است دلالت بر زید امر و بکر دارد.
به عبارت دیگر:
لفظ انسان لفظ انسان دال بر عموم افرادی مثل زید و امر بکر دارد یا منشا این عموم چیز دیگریست؟
از آن رهگذر که افراد هر انسان مثل زید و عمر دارای خصوصیاتی هستند و خصوصیات آنان هم با یکدیگر متباین است چیزهایی در زید هست که در عمر نیست و اگر هم در عمر باشد این خصوصیات با خصوصیات زید متباین است و کلمه ی الانسان نمی تواند بر تمام این خصوصیاتی که متباین هستند دلالت کند بلکه باید گفت آنچه که در اینجا مطرح است همان چیزیی ست که مرحوم مظفر در منطق مظفر بیان کرده است آن این است که وجود طبیعی عین وجود افراد است [1]
استاد:
گفتیم که حق اين است كه در خارج، وجود انسان جداى از وجود زيد و عَمرو و بكر و ... نيست. در صورت وجود زيد، هم مىتوان گفت: «زيد موجود» و هم مىتوان گفت:«الإنسان موجود». اگر زيد در خانه باشد، هم مىتوان گفت: «زيد في الدار» و هم مىتوان گفت: «الإنسان في الدار» اين امر براى اين است كه اينها دو وجود نيستند انسان همان زید است و زید همان انسان است.اينطور نيست كه زيد، زيديتش يك وجود و انسانيتش وجود ديگر باشد. بلكه وجود زيد همان وجود انسان است.
امّا مسأله اتّحاد در وجود، غير از مسأله دلالت و حكايت است. نكته حسّاس اينجاست كه دلالت لفظ براى معناى موضوع له خود، غير از مسأله اتّحاد در وجود است. شاهدش اين است كه شما صدها بار كلمه انسان را مىشنويد امّا به ذهنتان نه زيد مىآيد و نه عَمرو و نه بكر و نه ساير افراد درحالىكه اگر خصوصيات فرديه در معناى انسان دخالت داشت، چطور ممكن بود كه با شنيدن كلمه انسان انتقال به اين خصوصيات و جهات مشخّصه فرديه پيدا نكنيم؟
این اولین دلیل است دلالت لفظ شی و اتحاد در وجود شی دیگر است.
مؤيّد ديگر اين است كه در باب اجتماع امر و نهى، كسانى- مثل مرحوم آخوند- كه از نظر مبنا قائل به امتناع مىباشند مىگويند: همينكه اين دو، عنوان غصب و عنوان صلوة و عنوان امر و عنوان نهی اتّحاد در وجود پيدا كردند، كافى است كه بگوييم: «اجتماع امر و نهى نمىشود». امّا اگر از مرحوم آخوند سؤال شود كه آيا صلاة دلالت بر عنوان غصب دارد؟ آيا غصب دلالت بر عنوان صلاة دارد؟ مىگويد: اصلًا عنوان صلوة دلالتى بر غصب ندارد و غصب دلالتی بر صلوة ندارد در حالی که هر دو در وجود اجتماع پیدا کرده است شما ممكن است از اوّل تا آخر كتاب صلاة را بخوانيد ولى اصلًا ماهيت غصب در ذهن شما نيايد. يا از اوّل تا آخر كتاب غصب را بخوانيد ولى اصلًا عنوان صلاة در ذهن شما نيايد.
ولى همين اندازه كه در مورد «صلاة در دار غصبى» اين دو عنوان اتّحاد وجودى پيدا كردهاند، آخوند می فرماید ما اجتماع امر و نهى را مستحيل مىدانيم. بنابراين، با وجود اينكه اتّحاد وجودى به اين درجه قوى شده كه اجتماع امر و نهى را- به عقيده قائلين به امتناع- ممتنع كرده است، ولى در عين حال اگر مسئله را بر دلالت لفظى وضعى پياده كنيم، هيچ ترديدى نيست كه نه لفظ صلاة دلالت بر غصب دارد و نه لفظ غصب دلالت بر لفظ صلاة دارد. همين معنا در ارتباط با ماهيت مثل الانسان نسبت به افرادش مثل زید مطرح است. وجود انسان عين وجود زيد است ولى لفظ انسان براى يك معنا وضع شده كه قيدى ندارد و لفظ زيد براى يك معناى مقيّد به خصوصيت وضع شده است. و معنا ندارد كه لفظى كه معنايش هيچگونه تقييدى ندارد، مثل الانسان حكايت كند از معنايى كه مقيّد به خصوصيت است.
خلاصه:
پس آن چه که تا اینجا مطرح شد خلاصه بحث این است که ما یک ماهیتی داریم به نام الانسان و یک افرادی داریم تحت الانسان شمای شیخ اعظم انصاری که می گویید الانسان ماهیت این شمول دارد یعنی الاانسان اطلاق دارد به اطلاقش هم شمول دارد آیا الانسان به دلالت لفظی و وضعی دلالت بر عموم افراد دارد؟به این معنا که لفظ انسان لفظی است یک معنای موضوع له دارد این لفظ دلالت بر آن معنای موضوع له دارد پس دلالت دلالت لفظی است.
یا اینکه راه دیگر این است که الانسان که ماهیت است در وجود عین وجود افرادش است یعنی الانسان که ماهیت است با افرادش اتحاد وجودی دارد مثل عنوان صلوة و غصب در زمین و آن رهگذر که ماهیت با افرادش اتحاد وجودی دارند این اطلاق شمول دارد و افرادش را می گیرد خواستیم تا اینجا بگوییم که مرحوم شیخ این الانسان اطلاق ندارد اگر هم اطلاق داشته باشد شمولش به دلالت لفظی نیست بلکه به اتحاد وجودی است یعنی اتحاد وجودی ماهیت با عین افراد که گفتیم منطق مظفر بیان کرده است.