« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد ابوالفضل عادلی‌نیا

1404/07/05

بسم الله الرحمن الرحیم

/لفظ الامر حقيقة في الوجوب‌/الاوامر

 

موضوع: الاوامر / لفظ الامر حقيقة في الوجوب‌/

حمد و سپاس خدا رو می گوییم که پس از مدتی تعطیلات خداوند توفیق داد به همه ما که باز هم بیاییم در مکتب امام صادق توفیق استفاده و افاده در مکتب ایشان را داشته باشیم و همان طوری که مستحضر هستید همواره همه انسان ها در خلقتشان و در مسائل دیگرشان برابرند و اما همواره دو نفر و دو کس درجه اش بالاتر از همه و به تعبیر بنده صعود پیدا می کنند و ممتاز می شوند و طبق همان آیه قرآن که ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾[1] یک دسته کسانی که ایمان می آورند از افراد دیگه برتری پیدا می کند و دسته دوم افرادی هستند که صاحبان علم می شوند و علم موضوعیت دارد و اگر انسان عالم شود حتی ته چاه هم که قرار می گیرد برای این عالم ارزش و بهاء هست مخصوصا اگر عالم توام با ایمان و حلم باشد که چه بهتر که قله های سعادت رو به راحتی می تواند بپیماید.

در عین حال من فقط عرضم به این نکته که هم اشاره کرده باشم در جایگاه و کاری خودمان اینجور نیست که این درسها بی فایده باشد، این درسها خیلی فایده دارد و خیلی مفید است و هیچی که نباشد عالم می شویم و علم ارزش ذاتی دارد و اگر همراه با معرفت وتزکیه باشد که دیگر او کار خودش رو می کند.

ما برای اینکه در فضای بحث و درس سال گذشته قرار بگیریم در رابطه با این بود که در قضایای شرطیه قید و شرط به چی بر می گردد؟ به هیئت یا ماده بر می گردد؟ یا به تعبیر ساده به وجوب برمی گردد یا به واجب؟ تا مسئله اراده مطرح شد و درگیری بین مرحوم آخوند خراسانی و بقیه آقایون در گرفت که این اراده به کجا می خورد ؟اصلا اراده چیست؟ اراده مقدماتی دارد آیا اراده متعدد است یا واحد است؟ مثل علم که علم متعدد است یا واحد است؟ معیارهای تشخیص این موارد رو در سال گذشته یک مقداری بیان کردیم.

الان رسیدیم در مقام بیان و جواب از مرحوم محقق اصفهانی یعنی همان کمپانی:

برای جواب از محقق اصفهانی در سال گذشته مقدماتی رو بیان کردیم که محقق اصفهانی فرمودند اراده جز اخیر علت تامه است و بعد مثال هایی زدند یعنی به نفس اراده شرب الماء، علت تامه آن تحقق پیدا می کند.

جواب استاد:

حالا ما به مرحوم اصفهانی عرض می کنیم اگر اراده جز علت تامه آن است در موردی که اراده شرب الماء می کنیم چرا شرب الماءتحقق پیدا نمی کند؟ شما اراده کردید سر جاتونم نشستید شرب الما که مطلوب و و معلول شماست چرا تحقق پیدا نکرده است؟ قبلا در یکی از مقدمات گفتیم که فاصله بین علت تامه و معلول نمی شود بیفتد حالا سوال و اشکال ما به مرحوم محقق اصفهانی این است که اگر اراده جز اخیر علت تامه است در مواردی که اراده شرب الماء می کنید باید شرب الماء تحقق پیدا کند و حال اینکه شما سر جای خودتون نشستید شرب الماء نیامده است. چرا معلول نیامده است؟ بلکه معلولش بر اراده دیگری توقف دارد که بیاید مثلا اراده کنید و لیوان رو بردارید و بنوشید یعنی ضمن اینکه شرب الماء ما را اراده کنید، شرب الماء تحقق پیدا نمی کند و لزوما نیازی به اراده دیگری هست و آن اراده متعلق به حرکت دست یا پا به سوی ظرف آب و برداشتن آن و آن را مقابل دهان قرار دادن باید باشد و وقتی همه این ها تحقق پیدا کرد شرب ما که معلول اراده اول است تحقق پیدا خواهد کرد و حالا سوال ما از مرحوم محقق اصفهانی این است که کدام فیلسوف و حکیمی اجازه می دهند که بین علت و معلول این همه فاصله زمانی تحقق پیدا کند یعنی شما یک ساعت قبل اراده کردید شرب الماء رو همینطور نشستیم شرب الماء هم تحقق پیدا نکرد مدتی که گذشت دیدید که عطش شما رو از پا در می آره مجبورید شما پاشید به زحمت بیفتید برید لیوان آب رو بردارید و نوش جان کنید و اگر اراده اول علت تامه است و شرب الماء معلول است کدام فیلسوف و کدام حکیم این گونه اجازه می دهد که بین علت و معلول این همه فاصله باشد؟

پس معلوم می شود و نتیجه می گیریم که اراده جز اخیر علت تامه نیست.

در نتیجه در این مثال تردیدی نداریم که اراده به شرب آب تعلق گرفته است ولی مراد تحقق پیدا نکرده بلکه متوقف بر ایجاد مقدمه آن در خارج است و

یا در مسئله بودن بر پشت بام شما اراده می کنید پشت بام باشید خب اراده می کنید پشت بام رو اگر اراده جز اخیر علت تامه باشد باید به محض اینکه اراده کردید شما پشت بام قرار بگیرید اما می بینید پشت بام خبری نیست شما یا باید نصب نردبان بکنید یا کلید آسانسور رو بزنید یا یک عامل دیگری مثلا خودتون حرکت کنید از پله ها برید بالا پس اراده بودن در پشت بام شما رو به پشت بام نمی رساند و حال اینکه اگر آن مقدمه ای که پارسال و در درس قبلی اخیر مطرح کردیم فاصله بین علت و معلول قابل انفکاک نیست یعنی نمی شود بین علت و معلول انفکاک قائل بشیم یعنی فاصله شود و اگر بین علت معلول فاصله ای نیست شما اراده که کردید باید پشت بام باشید با اینکه پشت بام نیستد و نیازی به اراده دیگری دارد.

پس نتیجه می گیریم که این که شما محقق اصفهانی فرمودید اراده جز اخیر علت تامه است صحیح نیست.

مرحوم اصفهانی در جواب مرحوم آخوند یا در جواب امثال ما می فرمود:

در جایی که یک ذی مقدمه ای وجود دارد و برای آن مقدمه یا مقدماتی است ذی المقدمه متعلق اراده واقع نشده است بلکه فقط شوقی نسبت به ذی المقدمه وجود دارد و این شوق کم کم سرایت به مقدمه می کند و با توجه به اینکه شوق مقدمه فعلی است نه استقبالی است و به مرحله اراده می رسد و پس از اراده ،مقدمه تحقق پیدا می کند و پس از تحقق مقدمه، شوق موجود در ذی المقدمه به مرحله کمال و تاکد می رسد و حالت اراده و تصمیم در او به وجود می آید.

عنایت کردید که مرحوم اصفهانی می خواد بگوید که اگر ذی المقدمه دارای مقدماتی است وقتی ما اراده می کنیم چون از اون رهگذر که شوق موکد نسبت به مقدمه داریم شوق موکد نسبت به مقدمه فعلی است و نسبت به خود ذی المقدمه استقبالی است همین شوق موکد تبدیل به اراده می شه وقتی اراده شد مقدمه رو انجام می دیم وقتی مقدمه رو انجام دادیم قاعدتا زمینه فراهم می شود که ذی المقدمه هم تحقق پیدا بکند.

جواب استاد:

چه دلیلی دارد که شوق موکد به مقدمه تعلق بگیرد؟ و بعد اراده تحقق پیدا بکند بعد این اراده که نسبت به مقدمه انجام شد شوق موکد برود ذی المقدمه هم فعلی کند تا ذی المقدمه تحقق پیدا کند اینا به تعبیر من تعبیراتی است که شما دارید می گویید اما دلیلی بر این ندارید.

ما می گوییم آیا وجدان می تواند چنین چیزی را بپذیرد که واقعا شوق موکد نسبت به مقدمه، مقدمه رو تبدیل به اراده می کند وجدان شاهد بر این است که وقتی انسان سراغ مقدمه می رود این گونه نیست که اراده ای نسبت به ذی المقدمه نداشته باشد هم نسبت به مقدمه اراده دارد هم نسبت به ذی المقدمه اراده دارد.

وقتی انسان وقتی می خواهد نماز بخواند می بیند نماز توقف بر تحصیل طهارت دارد لذا از جا برخاسته و به دنبال تحصیل طهارت می رود و وجدان قبول نمی کند که چنین شخصی هیچ اراده ای نسبت به صلاه نداشته باشد.

مرحوم اصفهانی می خواست بگوید که اراده تعلق می گیرد به طهارت و چون اراده به طهارت تعلق می گیرد و شوق موکد هم هست و شوق موکدش هم فعلی این سبب می شود که در انسان تبدیل به اراده می شود و انسان طهارت رو انجام می دهد به محض اینکه طهارت رو انجام داد اراده نسبت به ذی المقدمه فعلی می شود.

استاد:

اصلا این ها فرمایشاتی است که این ها به تعبیر من می بافند والا دلیلی وجود ندارد لحظه اولی که مکلف نگاه می کند به قضیه هم نگاه می کند به صلاة هم به مقدماتش اراده می کند اتیان صلاة را ،صلاة مقدماتی دارد نه اینکه فقط دنبال طهارت باشد هیچ گونه اراده ای نسبت به صلاة نداشته باشد این رو وجدان نمی فهمد.

و آنچه را که مکلف رو به تحصیل مقدمات تحریک کرده است مجرد شوقی بوده که نسبت به صلاة داشته نه به نسبت به مقدمه داشته و پس از تحصیل مقدمات اراده ای نسبت به صلاة هم پیدا می شود و واقعیت این است در جایی که فعلی متوقف بر مقدمه یا مقدماتی است اراده و شوق موکد متعلق به ذی المقدمه است نه به مقدمه و به دنبال آن اراده ای به مقدمه تعلق می گیرد یعنی فرق بین حرف ما و مرحوم محقق اصفهانی این است که اونجا اراده مستقیما به مقدمه تعلق می گیرد ما می گوییم اراده مستقیما به ذی المقدمه تعلق می گیرد شدت شوق به اتیان ذی المقدمه سبب می شود که مقدمه هم علاقه پیدا بکنیم.

سوال: با همه حرف ها اصلا این چه ربطی به علیت و معلولیت دارد ممکن است گفته شود چگونه اراده متعلق به ذی المقدمه است در حالی که ذی المقدمه حاصل نیست؟

در جواب می گوییم ذی المقدمه نیاز به مقدمه یا مقدماتی دارد و ساعت ها وقت باید صرف شود تا مقدمات حاصل شود در نتیجه کلام ایشان یعنی کلام محقق اصفهانی در رابطه با اراده تکوینیه که فرمودند اراده تکوینیه به امر استقبالی تعلق نمی گیرد کلام درستی است اما اینکه اراده به مقدمه تعلق گرفته است چون شوق موکد به مقدمه داریم این رو ما قبول نداریم توضیح بیشتر آن که چگونه اراده به ذی المقدمه تعلق گرفته است یا با مقدمه ان شاالله در فردای بحثی توضیحاتی دارد که عرض خواهم کرد.

 



logo