1404/07/07
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب الحدود و التعزيرات/بررسی ادرئوالحدود بالشبهات /فقه الحدیث / مسقطات حد
موضوع: کتاب الحدود و التعزيرات/بررسی ادرئوالحدود بالشبهات /فقه الحدیث / مسقطات حد
سخن و کلام در تعاریف فقها در رابطه با شبهه بودیم که معنای شبهه چیست؟ آن چه که از تعاریف فقها در مورد شبهه به دست آمد ظاهرا محل بروز شبهه شخص متهم است نه قاضی یعنی آن که مورد بحث است این است که طرف نمی دانسته که این زن حلال است یا حرام؟ نه اینکه قاضی بداند یا نداند؟ ربطی به قاضی ندارد الان آنی که مورد بحث ماست این است که آقای متهم فکر می کرده است که این خانم محرم خودش است و حال اینکه در حقیقت حرام بوده است و عملی را که انجام داده است و بعد فهمیده است که ای داد بیداد مثلا این نامحرم بوده است ؟
این شبهه مطرح است پس عروض شبهه شخص متهم است و قاعده درأ در مورد خصوص شخص متهم هست و قاعده درأ در مورد شبهه نزد قاضی جاری نمی شود زیرا شبهه تنها در مورد متهم به معنای « آنچه باعث وهم یا گمان یا اعتقاد به اباحة عمل ممنوع شود» می باشد در حالی که برخی از فقها معتقدند شبهه اعم از این آنچه برای قاضی حاصل شود یا برای متهم، اصلا شبهه باعث سقوط حد می شود حالا چی می خواد این شبهه برای قاضی باشد یا برای متهم باشد به محض اینکه شبهه حاصل شد حد جاری نمی شود. مثل صاحب جواهر می فرماید: « المسألة الرابعة: لو حصلت الشبهة للحاكم سقط القطع كما يسقط بالشبهة للسارق كما لو أخرج متاعا لشخص من حرزه في منزله فقال صاحب المنزل : سرقته ، وقال المخرج : وهبتنيه أو أذنت في إخراجه سقط الحد للشبهة »[1] میدانیم که شبهه نزد قاضی به معنای مذکور نیست. در دو مثال پیشین، قاضی چون نمیداند خنثای مرتد، مرد است یا زن یا نمیداند قذف از نظر اسلام نسبت دادن زنا یا لواط با خصوص آن لفظ است یا اعم از لفظ، با نقاشی و نوشتن هم می شود نمیتواند مجازات مناسب را اعمال کند. بنا به آنچه گذشت، به نظر حقیر میرسد معنای اصطلاحی شبهه همان معنای لغوی یعنی التباس آن است.
به عبارت دیگر، شبهه در قاعدة درأ از معنای لغوی خود دور نشده است. شبهه، یعنی التباس و روشن نبودن واقعیت، گاه باعث ظن به اباحه میشود و گاه نمیشود فرض بفرمایید مکلف نمی داند که این خانم مثلا همسرش هست یا نیست؟ برای او مشتبه است و گاهی این ممشتبه سبب می شود که ظن به اباحه پیدا کند و بگوید این خانم خودم است یا مثلا متعه خودم است و گاهی این شبهه موجب اباحه نمی شود این فرقی نمی کند.
به نظرم می رسد که معنای لغوی شبهه که همان التباس است در معنای اصطلاحی آن رواج دارد و هر جا التباس بود قاعده تدرا الحدود بالشبهات جاری می شود هر جا که التباس نبود قاعده تدرا الحدود بالشبهات جاری نمی شود.
تا اینجا این خلاصه گفتار اول بود که عرض کردیم بعضی از واژه ها رو می خواستیم معنا بکنیم واژه حد و شبهه و درء
گفتار دوم: حقیقت قاعدة درأ
لازم است پیش از بحث دربارة مستندات قاعدة درأ، این مطلب روشن شود که آیا این قاعده مطلب جدیدی را بیان میکند یا در واقع بیان دیگری از اصل عدم و اصولی همانند آن است.
ممکن است به ذهن چنین خطور کند که قاعدة درأ مطلب جدیدی را بیان نمیکند، زیرا حکم به مجازات (حد) در صورتی صادر میشود که موضوع، یعنی وجود جرم حدی، احراز شود و تا وجود جرم احراز نشود، طبعاً به مجازات حکم داده نمیشود و در صورتی که در تحقق جرم شک و شبههای باشد، اصل عدم ، اقتضا میکند جرمی محقق نشده باشد و در نتیجه حکم به مجازات داده نمیشود.
پس اینجوری نتیجه می گیریم:
مطلب اول: درأ در صدد بیان مطلب خاصی نیست این درأ در حقیقت برگشتش به اصل عدم است که یک اصلی از اصول است چنانکه در مسئله برائت گاهی می گوییم که شک در تکلیف داریم شک در تکلیف، اصل آن عدم هست و در ما نحن فیه شبهه داریم که آیا این فعل حرام رو انجام داده یا انجام نداد است؟ من فعل حرام رو انجام دادم یا انجام ندادم؟ در وقتی بخاطر ارتکاب حرام مکلف را مجازات می کنند که حرمت احراز بشود وقتی ثواب می دهند که وجوب احراز بشود من از آن رهگذر که شبهه دارم نمی دانم این حرام است یا حرام نیست؟ من نمی دانم این واجب است یا واجب نیست؟ تکلیف برای من احراز نشده است و از آن رهگذر که تکلیف برای من احراز نشده اصل عدم جاری می شود و اصل عدم عبارت دیگری از درأ یعنی حکم ساقط است یعنی تکلیف ندارم پس درء برگشتش به اصل عدم هست.
مثلا در مورد یک زنی که بدون شوهر است زن بدون شوهر حامله می شود گاهی هست که حامله می شود اقرار می کند به زنا این رو حد
می زنند و رجمش می کنند و یک بحث دیگری است که این خانم اقرار به زنا نکرده است.
مطلب دوم: ممکن است چهار تا شاهد عادل در آن واحد بیان شهادت بدهند که این خانم مثلا این گناه رو انجام داده است حدش که رجم می کنند و در مورد این جور خانمی چهار تا شاهد عادل هم نیامده است اینجا چه کار باید کرد در مورد این خانم که شوهر ندارد و باردار شده است.
اینجا همین مسئله درء مطرح می شود و تدرا الحدود بالشبهات مطرح می شود می گویند یک احتمال هست و آن احتمال می دهند که در حمامی در جایی این خانم نشسته است و این نطفه رو جذب کرده است و باردار شده است و حالا صرف نظر از مسائل معنویش که شاید خدا لطف کرده است ولی احتمال طبیعیش این که همچین موردی جایی رفته حمام و یک موردی رو جذب کرده است در عین حال هم برای خودش شبهه است هم برای حاکم شرع شبهه است و فرض حاکم شهر رو کنار بگذاریم و در رابطه با خودش به وسیله اقرار و شهادت اربعه زنا احراز نشده است.
قاعدتا اگر تکلیف حرمت احراز نشد و شبهه است و اگر شبهه است تدرء الحدود بالشبهات و هر جایی که شبهه بود یعنی تکلیف احراز نشد اینجا جای همین تدرء الحدود بالشبهات است.
و عبارت دیگر برگشتش به اصل عدم تکلیف است برگشتش به اصل عدم حرمت است و برگشتش به اصل عدم زناست.
اما با این احتمال که حامله شدن ممکن است به سبب امری غیر از نزدیکی مثل جذب شدن نطفه به رحم زن یا به علت وطی به شبهه یا از روی اکراه و اجبار صورت گرفته باشد قاعدتا زنا ثابت نمی شود.
دو تا نمونه دیگری هم یکی وطی به شبهه است مثلا طرف آمده با زنی که فکر می کرده است زن خودش است هم بستر شده ؛بعد متوجه میشود زنش نیست این وطی به شبهه هست در واقع حرام بوده اگر می دانست ولی این خانم هم خواب بوده ؛ مرد کاری کرده است این وطی به شبهه است و زنا تحقق پیدا نکرده است اگر زنا تحقق پیدا نکرده است پس حدهم ساقط می شود تدرء الحدود بالشبهات یا مواردی اکراه ، دست و پای این خانم را بستند یه اتفاقی افتاده باز هم زنا یکی از شرایطش این است که اختیاری باشد ،یکی از خصوصیات دیگر اختیاری نیست، اکراهی اجباری باشد .آن زنای مصطلح تحقق پیدا نکرده است اگر زنای مصطلح تحقق پیدا نکرده است باز برمی گردد به اصل عدم تکلیف و عدم حرمت.
حال میتوان اجرا نکردن حد را مستند به قاعدة درأ در انوار الفقاهة [2] مکارم شیرازی و یا مستند به «عدم ثبوت موضوع»[3] دانست.
همچنین فقها در مورد زنی که خود را به جای همسر مردی در آورد و مرد از روی ناآگاهی با او نزدیکی کند، به سقوط حد زنا از مرد نظر دادهاند. حال مستند این عقیده را برخی قاعدة درأ سید علی طباطبایی در ریاض المسائل[4] و برخی عدم ثبوت موضوع حد در کلام مرحوم خویی [5] میدانند.
نتیجه: در گفتار دوم به اینجا مطلب منتهی شد که قاعده درء یک مطلب جدیدی رو بیان نمی کند قاعده درء برگشتش به اصل عدم است عدم تکلیف عدم زنا وعدم حرمت است.