1403/08/16
بسم الله الرحمن الرحیم
/ فسق بعد از شهادت و قبل از حکم/لواحق شهادت
موضوع: لواحق شهادت/ فسق بعد از شهادت و قبل از حکم/
در مقام بیان و رد ادله صاحب جواهر بودیم که رسیدم و سه اشکال گفتیم. صاحب جواهر فمرودند اگر بگوئیم شهادت فرع حجت است، محذوری لازم می آید، ما عرض کردیم آن محذور را قبول نداریم، زیرا الان حاکم حکم کرده است به شهادت این فرع عادل بر خلاف جایی که فرعی در کار نباشد و فقط اصل فاسق باشد و آن وجهی که شما فرمودید شهادة هذا الفاسق، در اینجا نمی آید، در حالی که فرد حاضر است و می گوید در حال عدالت شهادت دادم یا شهادت اصل را تحمل کردم، خودش حاضر است و در حین حکم هم دارد شهادت می دهد، چرا شهادت فرع فاسد باشد.
ما می خواهیم بگوئیم حرفی که صاحب جواهر فرموده اند، اختلافی است و اجماعی نیست و معلوم الفساد نمی باشد. خود شما می گوئید در جایی می شود رد کرد که اختلافی نباشد و وجهی هم نداشته باشد، اما در اینجا هم اجماع نیست و هم وجه وجیهی وجود دارد.
اتفاقا به نظرم می رسد احتمال قبول شهادت فرع در اینجا اقوی و اشدّ باشد از ردش. پس فرض کلام ما این بود که شاهد اصل واقعه را دیده است و برای فرد دوم نقل کرده است که شاهد فرع می شود، شاهد فرع در حالی که عادل بوده و شهادت اصل را گوش کرده است، رفته محکمه شهادت داده است، این چه اشکالی دارد که می گوئید چون اصل فاسق شده است، شهادت فرع هم نباید پذیرفته شود، این حرف اجماعی نیست و اختلافی است و بلکه عدمش متّجه است، یعنی اعتبارش متّجه است نه اینکه فسادش متّجه باشد.
بحث ما در جایی است که شاهد اصل فاسق شد و منقضی شد و الان نمی تواند شهادت بدهد و شهادتش همه حجت نیست و فرض این است که شاهد اصل در حالی که عادل بود، شهادة فرع صارت بمنزلة شاهد الاصل حال العقل، صارت بمنزلة شاهد العادل و شاهد فرع اینکه نازل منزله اصل قرار گرفته است، تنزیلش کجا بود؟ در زمانی بود که در زمان عدالت اصل حرفهایش را گوش کرد، یعنی قبل از اینکه شاهد اصل فاسق شود، شاهد فرع به منزله شاهد عادل شده و الشیء لا ینقلب عمّا هو علیه بعد ما اتّصف بکونه بمنزلة شاهد العادل، یعنی زمانی که شاهد اصل عادل بود، شاهد فرع حرفهای او را گوش کرد و به منزله شاهد عادل شد، حال که منقلب شد و به صورت شاهد عادل در آمد، دیگر قلب آن معنا ندارد و هنوز عادل است و شهادتش معتبر است.
البته یک وجهی در مقابل عرض ما گفته شده است و آن این است که شهادت فرع، تابع شاهد اصل است، یعنی اگر شاهد اصل اگر فاسق شد، شهادت فرع هم و لو عادل باشد، حجیت ندارد.
ما می خواهیم عرض کنیم آنگونه که مرحوم صاحب جواهر می گوید معلوم الفساد است، زیرا یشان گفت با فاسق شدن اصل، شهادت فرع معلوم الفساد است، زیرا همیشه نقض در جایی می شود کرد که فسادش قطعی و اجماعی باشد و وجهی هم در مقابلش نتوان گفت، اما در ما نحن فیه هم وجهی دارد و هم اتفاقی نیست، وجه شهادت فرع قبل از فسق شاهد اصل، شاهد فرع به منزله شاهد عادل شده بود و دیگر دوباره فرع منقلب نمی شود.
صاحب جواهر حرف دیگری دارد که شرط شده عدالت شاهد باید حین صدور الحکم باشد، حین الاداء فایده ای ندارد، حالا عرض می کنیم مرحوم صاحب جواهر فرمودند از آنچه که بیان کردیم و گفتیم، معلوم می شود عدالت حین الحکم معتبر است، عدالت حین الاداء فایده ندارد، ما این را قبول داریم هر وقت شاهد عادل باشد، ما هم قبول داریم اما نه به ادله ای که صاحب جواهر فرمود، ما هم قبول داریم که حین الحکم شاهد باید عادل باشد اما نه با ادله جواهر، بلکه ادله دیگری داریم.
ما می گوئیم انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان، بینه و بینیت باید حال قضاء باشد، بینه یک عنوان مشتق اصولی است و این ظهور دارد در متلبّس بالمبدا، یعنی بینه در حال قضاء و حکم باید متلبّس به مبدا و عدل باشد، یعنی عدل باشد، عرف هم همین را می فهمد، وقتی حاکم می خواهد حکم کند، می گویند زید شهادت داده است و او عادل است. یعنی موقع حکم حاکم، شاهد باید متلّبس به عدل باشد. و نصوص با قضاء آن اطلاق حجیت شهادت عدل را تقیید می زند.
ما می گوئیم آن اطلاقات سرجایش است و می گویییم در حال اداء شهادت اگر عادل بود، شامل می شود، زیرا ظهور این دارد و لو بعد از اداء فاسق شود، این در غیر حال حکم است، زیرا بینه فقط اختصاص به حال قضاء و حکم ندارد و در جای دیگر است و در غیر قضاء به اطلاق خودش باقی است، یعنی بینه همواره باید متلبّس به عدل باشد. اما در باب قضاء انما اقضی تقیید می زند، چون این ظهور در اعتبار عدالت حالت اداء، سواء حال الحکم عدالت داشته باشد یا خیر و این آن را تقیید می زنید.
نتیجه این شد صاحب جواهر فرمود حال الحکم شاهد باید عادل باشد بخاطر اطلاقات و ما وقتی ادله را بررسی می کنیم مقیّدی داریم که می گوید عدالت حال الاداء کافی است و فرق ندارد حال الحکم فاسق باشد یا خیر.
پس حرف ما این شد که عدالت حال الاداء کفایت می کند به خلاف صاحب جواهر که می گوید عدالت حال الحکم هم باید باشد.