1403/08/06
بسم الله الرحمن الرحیم
/ فسق بعد از شهادت و قبل از حکم/لواحقشهادت
موضوع: لواحق شهادت/ فسق بعد از شهادت و قبل از حکم/
بحثمان در مسئله ششم تحریر بود که مرحوم امام در این مسئله به سه شرط درباره شاهد اشاره کرده بودند که این سه شرط به حکم عقل و عقلاء، شاهد باید: 1. زنده باشد؛ 2. عاقل باشد؛ 3. سالم باشد.
البته دو شرط عقل و سالم بودن، از ویژگی های کل مخبر است، هر کس که می خواهد خبری را مطرح کند، این دو خصوصیت را باید داشته باشد و شاهد هم در حقیقت یک مخبر است اما در امر جزئی شخصی، گاهی مخبر خبری را در حکم کلی مطرح می کند و گاهی شاهد واقعه خاصی را تحمل و نظارت کرده است و این را توضیح می دهد.
پس این شرایط حی بودن و عاقل بودن و سالم بودن، فقط در حال اداء شهادت لازم است و بعد اگر طرف مرد، مرده است. ثمره بحث این است که در آینده می آید شخصی که شهادت می دهد باید تا آخر بسته شدن پرونده باید زنده بماند یا خیر، اگر شهادت داد و بعد مرد، حاکم می تواند طبق شهادت شاهد حکم بدهد؟
مرحوم حضرت امام می فرمایند مهم این است که شاهد، هنگام شهادت باید زنده، عاقل و سالم باشد اما از نظر عقل و عقلاء بقاء این شرایط تا حکم قاضی لازم نیست و شارع مقدس هم این را امضا کرده است، زیرا اگر قبول نداشت، ردع می کرد و شارع هم باید گفت این سیره را امضا کرده است و فقدان بعض یا کل این شروط قبل از حکم قاضی و بعد از شهادت، ضرر نمی زند.
به همین جهت بین علمای بزرگ در این زمینه اشکالی وارد نشده است و همه همین را دارد.
یکی از فروع این مسئله این است که شهادت در محکه شهادت می دهد و قبل از حکم حاکم می میرد، آیا حاکم می تواند طبق آن حکم کند یا خیر؟ یا قبل از حکم حاکم دیوانه می شود، حاکم می تواند طبق آن حکم کند یا خیر؟ یا قبل از حکم حاکم بیهوش شد، حاکم می تواند طبق آن شهادت حکم کند یا خیر؟
این مسئله ای است که مورد اختلاف بین فقهاء شده است.
مرحوم صاحب جواهر فرموده است اطلاق حجیت شهادت عدلین، دلالت می کند بر حجیت شهادت در این شهود و لو بعد از عروض این عوارض. مرحوم صاحب جواهر فرموده است که از قبل شاهد عادل وقتی شهادت می داد به عنوان بینه حجت بود، رسول گرامی اسلام هم فرموده اند انما اقضی بالبینات و الأیمان، اینها گفتن بینه حجت است و نگفتن اگر بعد مرد یا دیوانه شد یا بیهوش شد یا فاسق شد، حجت نیست. اگر بینه شرایط خودش را داشته است در زمان شهادت، حجیت دارد. اطلاق ادله حجیت بینه اقتضا می کند که این حجت باشد و استصحاب هم همین را می گوید.
و فرض این است که شاهد بعدا فاسق نشده است و همچنین اگر فاسق شده باشد برخی گفته اند اشکال ندارد، پس نمی دانیم حکم حاکم طبق بینه عادل بوده است یا خیر، برخی استصحاب جاری کرده اند، دو روز قبل بینه عادل بود و حجت بود حالا که مرده است شک داریم شهادتش حجت است یا خیر، استصحاب حجیت کرده اند و برخی گفته اند استصحاب جاری نیست چون موضوع تغییر کرده است، آن زمان حی بوده است موضوع و الان میت موضوع است.
با همه این حرف ها خواهیم گفت استصحاب به درد نمی خورد و با وجود دلیل، نوبت به استصحاب نمی رسید، الاصل دلیلٌ حیث لا دلیل، ما اطلاقات داریم و نوبت به استصحاب نمی رسد. به عبارت دیگر تا جایی که دلیل اجتهادی داریم، نیاز به دلیل فقاهتی نداریم.
استدلال اول صاحب جواهر، اطلاق دلیل است و استدلال دومشان، استصحاب است، می فرمایند شاهد در حالی که شهادت می داد، عادل بود و در آن زمان شهادتش حجت بود و بعد از مرگ شک داریم که شهادتش حجت است یا خیر، آیا برای حاکم شرع جایز است حکم طبق شهادت این شاهد یا خیر؟ می گوید استصحاب حجیت شهادت شاهد می کنیم.
عرض کردم که اشکال و جوابی نسبت به استصحاب بیان شد که جلسه قبل بیان شد.
ما عرض می کنیم صاحب جواهر شما خودتان اطلاقات را ذکر کردید، با بودن این، نیاز به استصحاب و اصل نیست تا مورد اشکال و جواب قرار بگیرید.
پس اولا اطلاق دلیل دارید و نیاز به اصل ندارید و ثانیا خود استصحاب مخدوش است، چون موضوعش عوض شده است.
پس اطلاق ادله حجیت عدلین تمام است، البته اگر این را قبول کنیم، برخی قبول نکرده اند اما ما قبول کردیم زیرا اطلاق منوط به طریقیت است، یعنی ثبوت عدالت واقعیه کافی است. در اینجا فسق که واقع نشده است، یعنی فرد اگر شهادت بدهد و بعد فاسق شود، انسان شک می کند که از اول شاید فاسق بوده است، در حالی که مرگ و بیهوشی فسق نمی آورد و شاهد با تمام شرایطش شهادت داده است.
پس هیچ مانعی در اطلاقات وجود ندارد، زیرا اولا اطلاق حجیت ادله شهادت وجود دارد و ندارد که اگر شاهد مرد، شهادت قبلی اش از بین برده است، ثانیا عرف می گوید شهادت این فرد محکم است و با موت از بین نمی رود. زیرا میت یا دیوانه یا بیهوش، فاسق نشده است که مشکلی برای بینه به وجود بیاورد و شهادت شاهد سرجای خودش باقی است.
آنجایی که فسق عارض می شد، برخی می گویند کسی که الان حاکم به شهادت فاسق حکم می کند، اما در اینجا اصلا فاسق وجود ندارد، یعنی می گویند موضوع استصحاب تغییر کرده است، معنا و مفهوم اینکه رکن استصحاب مختل شود این است که متیقن یا کلا یا جزءً عوض شده است، اینکه گفته شود که در بینه، حی و عقل اخذ شده است و در انما اقضی بالبینات و الأیمان، بینه حق ملاک است، برخی ممکن است بگوید که این نصوص ظهور ندارد که در حال حکم حاکم هم شاهد باید حی باشد.
پیامبر فرمودند من طبق بینه و قسم شما حکم می کنیم، این اطلاق دارد که کسی که بینه بوده و شاهد شده، بیهوش است یا خیر، مرده است یا زنده است، مولا در مقام بیان بوده است و اگر لازم بود می گفت به شرط اینکه شاهد تا زمان حکم زنده باشد و این را نگفته است و با این می فهمیم که زنده بودن و بهوش بودن در موقع حکم حاکم، لازم نیست.
همچنین حکم حاکم به حکم غیر عادل نیست، زیرا موقعی که شهادت داده است، زنده بود عقل داشته و عدل هم داشته است، حاکم که طبق این حکم می کند، حکم به عدل است و در عرف نمی گویند این فرد به شهادت فاسق یا مرده حکم کرده است، می گویند حکم حاکم به شهادت عدل بوده است.
پس عادل در حالی که زنده بوده در محضر حاکم حضور پیدا کرده است و شهادت داده و خود حاکم توجه کرده است و بعد شاهد مرده است اما شهادتش مورد اعتبار دادگاه است و حکم حاکم مصداق حکم به عدل و بینه است نه اینکه حکم حاکم به بینه فاسق.
پس همانطور که مرحوم امام فرمودند اگر دو شاهد در حال حی، عقل و سالم بودن شهادت دادن و قبل از حکم حاکم یکی از این شرایط از بین رفت، حاکم می تواند طبق این بینه حکم کند و صاحب جواهر هم همین را گفت و ما هم همین نظریه را داریم.