< فهرست دروس

درس تفسیر استاد هادی عباسی خراسانی

1400/03/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر ترتیبی(سوره بقره)/سوره بقره(آیه67-68) /تبیین و توضیح واژگان

﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً ۖ قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا ۖ قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ﴾[1]

﴿قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ ۚ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا فَارِضٌ وَلَا بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَٰلِكَ ۖ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ﴾[2]

1- مرور آیات قبل

در آیات گذشته به خصوص در دو آیه قبلی سخن از عقوبتی بود که برای بنی اسرائیل در زمان داود پیامبر . به وجود آمد که تخلف آنها از تعطیلی روز شنبه بود. منع از صید و نیرنگ آنها با درست کردن حوضچه‌ای در روز شنبه و صید آنها در روزهای بعد، این حادثه نکالی برای معاصرین و بعد آنها شد و موعظه‌ای برای متقین.

2- تناسب آیات

پس از این قصه‌ای را خداوند یادآوری می‌کند که سوره بقره به عنوان این قصه بقره نامیده شده است. قصه گاو بنی اسرائیل و کشتن گاو و زدن به بدن مقتولی که آن مقتول زنده شود و قاتل را معرفی کرد. اختلاف افتاد میان بنی اسرائیل به خاطر قتل. قرآن کتاب قصه و حکایت نیست ولی قصه‌هایی به اجمال بیان شده است. بین قصه‌گویی و اشاره به حکایات تاریخی تفاوت است. در قرآن تمام زوایای حکایات بیان نشده است. در قصه همه حکایات بیان می‌شود. حکایات قرآنی به عنوان برداشت‌های تربیتی و عقلانی و فکری است. تناسب این آیه هم به اذ قال موسی است. مانند اذ در آیات قبل. یادآوری کنید که موسی برای قومش این چنین گفت که برای قتل، گاوی بکشید.

3- تبیین و توضیح واژگان

3.1- بقر

به معنی شکافته شدن و ایجاد شکاف در چیزی است. فاصله افتادن بین اشیاء است. گاهی بقر به عنوان جنس خاص از حیوانی است. در مقابل گوسفند و شتر. ﴿وَمِنَ الإِبْلِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ﴾.[3] اینجا جنس خاص بقر مد نظر است. نوع خاص حیوان در مقابل نوع دیگر. گاهی نیز کلمه بقر به عنوان صنف خاص است. مانند اینکه بقر و بقره صنف خاص است. گاو ماده مد نظر است نه گاو نر. صنف خاص از یک جنس مراد است. تای بقره وحدت نیست مانند تمر و تمره که یک یا چند خرما بلکه تای تأنیث است. بقره گاو ماده است.

3.2- هزوا

از هزء یهزء است. مهموز اللام است. مشهور این است که ماده هزوا به معنی مسخره کردن و استهزاء است که مطلبی را قبول نداشته باشد؛ مخفیانه باشد یا جدی باشد و یا لهو و لعب باشد. برخی مفسرین و اهل لغت می‌گویند هزوا تمسخری است که همراه با شوخی است. برخی اعم از هر دو دانسته‌اند. قرائت‌های مختلفی دارد مانند کفوا و کفؤا. همه قرائت‌هایش هم حجیت دارد و اشکال ندارد در نماز خوانده شود.

3.3- ما هی

این سؤال ما هی نه مای حقیقیه است و نه مای شارحه چرا که مای حقیقیه بیان ماهیت شیء است و مای شارحه شرح الاسم است، بلکه ما برای بیان اوصاف و سؤال از خصوصیات است. اینها گاو و ماهیتش را می‌دانستند و معنی آن را هم می‌دانستند ولی خصوصیات و سن و رنگش را نمی‌دانستند.

3.4- لا فارض و لا بکر

یعنی نه پیر باشد و نه جوان بلکه میانسال. نه از پیری توان زاد و ولد نداشته باشد و نه از کوچکی و خردسالی به حد بلوغ نرسیده باشد. فرض الحیوان یعنی حیوان قطع و جداسازی می‌شود. فریضه یعنی تمام حالاتش بر انسان واجب است. سنینی بر آن مقطع شده و گذشته است. بکر یبکر بکورا یعنی طلوع آفتاب. اولین فرزند بکر است. نه پیر از کار افتاده و نه کوچکی که به حد زاد و ولد نرسیده باشد. لا فارض و لا بکر یعنی استعداد شیردهی داشته باشد.

3.5- عوان

عان یعون عونا یعنی حیوانی که از جهت سن متوسط باشد. متوسط بین کوچکی و بزرگی. عوان یعنی متوسط بین دو شیء. متوسط بین فارض و بکر.

3.6- فاقع

فقع یفقع فاقعا یعنی یک رنگ کامل. فاقع یعنی حیوانی که رنگش یک دست است.

3.7- ذلول

یعنی حیوان رام که چموش نیست. حیوانی که چموش نباشد ذلول است. ذل یذل ذلة و ذلولا. لا ذلول یعنی حیوانی که بر اثر پر کاری و شیار کردن زمین به ذلت افتاده و رام شده است. قدیم کشاورزها محصولات آبیاری و شخم زمین را به وسیله این حیوان‌ها داشتند و حیوان‌های رام را می‌بردند که مطیع باشند. چموش‌ها هم بعد مدتی به خاطر کار رام می‌شدند.

3.8- مسلمه

از ماده سلم یعنی مبالغه در سلامتی. حیوانی باشد که قوی باشد و بدون عیب و نقص.

3.9- لا شیه فیها

شیة از وشی مثال واوی است. مانند عدة که از وعد است. وشی یعنی خالکوبی. لا شیة یعنی خالکوبی نداشته باشد.

3.10- ادّارئتم

یعنی دفع کردن. مطلق تخاصم و زد و خورد را عرب درئ به کار می‌برد.

ضمیر فیها مرجعش معمولاً همان نفس مقتولة است. یا تهمتی که استفاده از کلام می‌شود.

3.11- ضرب

ضرب در آیه به معنی زدن است. یعنی قسمتی از حیوان دم یا پوست یا گوشتش را به بدن مقتول زدند که به اذن الهی و اعجاز حضرت موسی علیه السلام به سخن در آمد و اوضاع را حکایت کرد.

4- شأن نزول آیه

شأن نزول این آیات تعظیم و ادب یک جوان بنی اسرائیل بود. قصه این گاو به این صورت است که پسر و پدری بود در بنی اسرائیل. فرزند معاون و وزیر پدر و مادر است. این دو تجارت می‌کردند. پدر استراحت می‌کرد. پسر معامله‌ای کرد ولی کلید انبار دست پدر بود. پدر را بیدار نکرد. با وجود سود معامله را فسخ کرد. اصرار کردند پدر را بیدار نکرد که مزاحم او نشود. این پدر وقتی در مغازه دید این پسر چنین کرده است دنبال جبران خوبی او بود. گاوی که جزو سرمایه‌اش بود را در اختیار او گذاشت. گفت اگر زنده بودم برای فروشش با من و گرنه با مادر مشورت کن. مادر گفت نمی‌فروشم مگر به اندازه پوستش طلا بریزید که جمع کردند و دادند. مقتول با ذبح این گاو روشن شد. سوره بقره را به خاطر همین چنین نامی نهاده‌اند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo