« فهرست دروس
درس تفسیر استاد هادی عباسی‌خراسانی

1404/03/07

بسم الله الرحمن الرحیم

خصوصیات قرآن و اسلام - لزوم حکم بر اساس کتب آسمانی - مسئله‌ی ولایت، سؤال اصلی/تفسیر آیه 48 /تفسیر سوره مائده

محتويات

1- گزیده‌ آیات گذشته
2- تفسیر آیه 48
2.1- اوصاف مشترک و متفاوت انبیا (علیهم‌السلام)
2.2- پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، جامعِ صفات انبیای قبل
2.3- خصوصیات قرآن
2.3.1- حق بودن
2.3.2- تصدیق‌کننده‌ی کتب آسمانی پیشین
2.3.3- مُهَیمِن بودن قرآن
2.4- لزوم حکم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای اهل کتاب بر اساس کتب آسمانی
2.5- پرهیز از تبعیت از امیال اهل کتاب
2.6- معنای «شِرعَة» و «مِنهاج»
2.7- نسبت بین «شِرعَة» و «مِنهاج»
2.8- تفاوت بین امت و ملّت
2.9- امت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، بالاتر از امت‌های دیگر
2.10- جایگاه ائمه (علیهم‌السلام) و علمای ربانی در این امت نسبت به امت‌های دیگر
2.11- خاتمیت، عامل گستردگی نعمت‌های الهی
2.12- لزوم شکر برای نعمت‌های الهی
2.13- تفاوت بین شکر و حمد
2.14- امتحان الهی، هدف از اختلاف امت‌ها
2.15- لزوم سبقت در امور خیر
2.16- شِرعة و مِنهاج، مقدمه‌ی رسیدن به تمام خیرات
2.17- پیش‌نیازهای سبقت در خیرات
2.18- سرعت و سبقت در قرآن
2.19- اتحاد بین شریعت و طریقت و حقیقت
2.20- وجود داشتن طرق بدلی و انحرافی در مسیر دین
2.21- تفاوت بین خبر و نبأ
2.22- بحث ولایت، مهم‌ترین بحث در هر زمان
2.23- مسئله‌ی ولایت، سؤال اصلی
2.24- بهترین ریاضت، ریاضت با معارف دینی
2.25- لزوم شهادت برای حفظ ولایت
2.26- لزوم صاحب‌خبر شدن در معارف ظاهری و باطنی
2.27- بشارت انبیا (علیهم‌السلام) به آمدن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و بشارت آن حضرت به آمدن امام زمان (علیه‌السلام)
2.28- جهل قائلین به تفکیک بین شریعت و طریقت و حقیقت
2.29- تمثیلی برای صفات باطنی انسان
2.30- محاسن و مکارم اخلاقی، گام اول سیروسلوک الی الله

 

 

موضوع: تفسیر سوره مائده/تفسیر آیه 48 /خصوصیات قرآن و اسلام - لزوم حکم بر اساس کتب آسمانی - مسئله‌ی ولایت، سؤال اصلی

 

﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ﴾[1]

خدا را شاکریم که در اولین روز ماه ذیحجة الحرام و اول صبح در اربعین کلیمی در محضر آیات الهی هستیم. رب انعمت فزد.

1- گزیده‌ آیات گذشته

گفتیم قافیه‌ی رسالت و شعر و شعور الهی پیاپی است. ردیف و اتمام این قافیه‌ی شعور مرموز و وحی و رسالت به وسیله‌ی انبیایی است که یکی بعد از دیگری می‌آید. سررشته‌ی اتصالی همه‌ی انبیای الهی، همین وحی و رسالت و حقیقتی است که همه را دعوت به حضرت حق می‌کنند. تمام کتب الهی، یکی بعد از دیگری بر همین قافیه و ردیف حرکت می‌کنند و نازل می‌شوند.

2- تفسیر آیه 48

2.1- اوصاف مشترک و متفاوت انبیا (علیهم‌السلام)

کتاب و کلام الهی در این ایام اربعین کلیمی که نماد کلیم الله است، همه یکی بعد از دیگری برای اتمام دیگری می‌آید. انبیای الهی همه باید در نبوت و رسالت یکی باشند. در اوصافی باید با هم جمع باشند. هر رسولی، اوصاف رسول گذشته را دارد و علاوه بر آن، یک خصوصیت خاص به خودش را دارد. این، معنی تفضیل و تفاضل و برتری یکی از پیغمبران بر دیگری است. رسولان الهی در این سررشته، اشتراکی با هم دارند. هر یک خصوصیتی دارند. هر پیغمبری که آمد، باید وصف پیغمبر قبلی را داشته باشد؛ با خصوصیت اضافی.

2.2- پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، جامعِ صفات انبیای قبل

این سلسله آمد، تا به رسول اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رسید. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) باید صفات آدم صفوة‌الله، نوح نبیّ الله، ابراهیم خلیل الله، موسی کلیم الله و عیسی روح الله، همه را داشته باشند و وصف خاص خود را هم داشته باشند؛ لذا بنا بر تعبیر قرآن، ایشان خاتم النبیین هستند؛ ﴿وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾.[2]

2.3- خصوصیات قرآن

2.3.1- حق بودن

چون چنین وصفی دارند و وصف نبی با کتابش مشترک است، کتاب‌شان هم فصل الخطاب است. «وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ». این قرآن، حق و حقیقت است. اثبات شیء، نفی ما عدا نمی‌کند. الف و لام در «الکتاب»، عهد است؛ یعنی همین کتابی که بر شما که رسول الله هستید، نازل شد. اثبات حقانیت برای قرآن، نفی از کتاب‌های دیگر نمی‌کند. چون حق آن چیزی است که هست و خواهد بود و دوام دارد. اینکه خداوند می‌فرماید: ﴿قُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ﴾،[3] به همین جهت است. «بِالحَقّ»، یعنی این کتاب تمام آیاتش به حقیقت و حقانیت است. این صفت اول.

2.3.2- تصدیق‌کننده‌ی کتب آسمانی پیشین

صفت دوم، «مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ» است. این کتاب دوم با کتاب اولی فرق دارد. یعنی صحف و زبور و تورات و انجیل. قرآن، مصدّق این‌ها است. تا اینجا صفات مشترک با کتب دیگر بود. هم حق بودند و هم مُصَدِّق نسبت به کتب آسمانی قبل. درباره‌ی انجیل در آیات قبلی این دو وصف را داشتیم.

2.3.3- مُهَیمِن بودن قرآن

ولی وصف خاص قرآن، «وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ» است. «مُهَیمِن»، اسم فاعل از «هَیمَنة» است. عرب به هر کسی، «مُهَیمِن» نمی‌گوید؛ بلکه کسی که مالک و مسلط بر چیزی باشد که نگهدارنده‌ی آن نیز هست را مهیمن می‌گویند.[4] «مهیمن»، حاکم و نگهدار کتب دیگر است. اگر قرآن نبود، خبری از تورات و انجیل غیر محرّف نبود. قرآن است که این‌ها را نگه داشته است.

2.4- لزوم حکم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای اهل کتاب بر اساس کتب آسمانی

«فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ»؛

«بَینَهُم» به «اهل کتاب» برمی‌گردد، یا به اهل کتابی که حتی مسلمانان و پیروان حضرت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز اهل کتاب هستند، برمی‌گردد؛ یعنی اهل کتاب گذشته و اهل کتاب اکنون در زمان رسالت. وقتی که این کتاب با توجه به مبنایی که در تفسیر داریم، یعنی هر آیه‌ای، آیه‌ی قبلی را تفسیر می‌کند. این بیان تفسیر و تفصیل مهیمن است. قرار شد قرآن، حافظ آن‌ها باشد. رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز بین آن‌ها حاکم به قرآن است. حاکم «بما أنزل الله» است. با وجود تفاوت آیات، چطور حکم می‌کنند؟ یک معنا این است که به آیات تورات بر آن‌ها حکم کن. ولی نظر ما این است که ایشان با آیات قرآن بر آن‌ها حکم می‌کند و این، دلیل بر وحدت کتب آسمانی است.

2.5- پرهیز از تبعیت از امیال اهل کتاب

«وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءكَ مِنَ الْحَقِّ»؛

هواهای این‌ها را پیروی نکن. قبلا «بِالحَقّ» بود و اینجا «مِنَ الحَقّ». آن‌ها از حق فاصله می‌گیرند و دنبال هواهای خود می‌روند؛ ولی شما دنبال آن‌ها نرو. شما «بِالحَقّ»ی داری که «مِنَ الحَقّ» نیز هست. «عَلِيٌّ مَعَ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ».[5] وقتی جانشین شما چنین جایگاهی دارد، شما پیروی از آن‌ها نکن. آن‌ها دنبال قدرت و ثروت و تحریف رفتند.

2.6- معنای «شِرعَة» و «مِنهاج»

«لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا»؛

برای هر یک، شرعه و منهاج قرار دادیم. «شِرعَة»، آب‌راهی است که برای آب برداشتن در چشمه‌ها و قنات‌ها و سیلاب‌ها قرار می‌دهند.[6] حاجت‌ مردم در قدیم از قنات‌ها اداره می‌شد.

2.7- نسبت بین «شِرعَة» و «مِنهاج»

«شِرعَة»، همان‌طور که شَرع و شروع از آن است، آغاز راه است. «مِنهاج»، وسیله و راهی است که انسان ادامه می‌دهد.[7] «وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً». «شِرعَة»، امور متغیر و «مِنهاج»، امور ثابت دین است. احکام الهی گاهی متغیر است؛ نه اینکه حکم الله تغییر کرده است؛ بلکه موضوع تغییر کرده است. پخش این صحبت‌ها در همه جای دنیا نبود. ولی اسلام برای همین هم دستور دارد؛ نه اینکه با همین کیفیت در زمان رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود؛ بلکه حکم کلی آن بود. دستور کلی، منهاج می‌شود.

2.8- تفاوت بین امت و ملّت

«و لو شاء الله لجعلکم أُمّة واحدة»؛

اگر خدا می‌خواست، شما را امّت واحدة قرار می‌داد. امت، کسانی هستند که اختلافی در هیچ جهتی ندارند. [8] امت حضرت موسی (علیه‌السلام) و امت حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) و امت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) متعدد هستند، ولی ملت آن‌ها واحد هستند. ملت، لا یتغیر است؛ چنان‌که خداوند می‌فرماید: ﴿مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا ﴾[9] «حَنیف»، مقابل «جَنیف» است. «حَنیف»، کسی است که از باطل به حق گرایش دارد[10] و «جَنیف»، عکس آن است.[11] گرایش به حق در میان همه‌ی انبیای الهی است. خداوند، ما را ملت واحده‌ قرار داد، ولی امت واحدة قرار نداد.

2.9- امت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، بالاتر از امت‌های دیگر

زمانی که رسول و قرآن سیطره داشت، امت اسلام هم سیطره دارد. رسول که مسیطر بودند، امت هم نسبت به گذشته مهیمن و مُصَیطِر است. امت آقا رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، بالاترین امت‌ها است؛

2.10- جایگاه ائمه (علیهم‌السلام) و علمای ربانی در این امت نسبت به امت‌های دیگر

لذا حضرت در یک روایتی می‌فرمایند: «عُلَماءُ أُمّتى أَفضَلَ مِن أَنبياءِ بَنى إسرائيلَ».[12] مصداق اَتَمّ این علماء، وجود نازنین حضرات معصومین (علیهم‌السلام) است. در مرتبه‌ی بعد از معصومین (علیهم‌السلام)، هر کسی که عالم بالله شود، مصداق این حدیث شریف است؛ چنان‌که در روایت دیگری می‌فرمایند: «الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ».[13]

2.11- خاتمیت، عامل گستردگی نعمت‌های الهی

مُهَیمِن، مقول به تشکیک است. هرچه انسان جلو برود، در مسیر گستره‌ی حمد الهی قرار می‌گیرد. هرچه آدم و عالم جلوتر می‌رود، هرچند لا تعدّ‌ و لا تحصی است، ولی نعمت‌ها بیشتر می‌شود. خاتمیت در گستره‌ی نعمت‌های الهی است.

2.12- لزوم شکر برای نعمت‌های الهی

لغت متضاد کفر در قرآن، شکر است.[14] شکر و کفر در مقابل هم است. شکر آن است که انسان نسبت به خداوند، سپاس‌گزار باشد؛ چه به نعمت توجه داشته باشد و چه نداشته باشد. «اللّهُمَّ اجعَلنا مِنَ الشّاکِرینَ».[15] گاهی به خاطر هواهای نفسانی و یا مشکلات غفلت می‌کنیم. آنجا هم باید جزو شاکرین باشیم.

2.13- تفاوت بین شکر و حمد

شکر چه مسبوق به نعمت باشد و چه نباشد، شکر است. ولی حمد، توجه به نعمت دارد. «فلله الحمد». به لحاظ فطرت‌مان متوجه هستیم. بی‌توجهی به لحاظ ماهیت و زندگی ماست. زندگی دنیوی ما یک زندگی عَرضی است؛ هرچند خصوصیاتش ذاتی ما می‌شود.

2.14- امتحان الهی، هدف از اختلاف امت‌ها

«وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم»؛

شما امت واحده نشدید، تا در آزمون قرار بگیرید. مرگ و زندگی هم برای امتحان است؛ لذا خداوند می‌فرماید: ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ﴾.[16] امت‌ها باید امتحان‌شان را پس بدهند. امت،‌ چیزی است که هدف واحدی را دنبال می‌کند و به وسیله‌ی انبیا و اولیای الهی ترسیم می‌شود. محبت و مودت هم به وسیله‌ی تابعیت از رسول و ولیّ خداوند ترسیم می‌شود. قانون امتحان، همگانی است. هر کسی در نظام وجود بر اساس داده‌های خودش حرکت می‌کند. «داد او را قابلیت شرط نیست».[17] خدا به من و شما فطرت و استعدادی داد. پدر و پسر، یا دوقلوها هم تفاوت‌هایی دارند.

2.15- لزوم سبقت در امور خیر

«فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ»؛

شما گزیده‌ی میلیاردها نفس‌هایی هستید که خلاصه شدید. خداوند می‌فرماید: «فاستبقوا الخیرات». «سَبق»، جلو افتادن است.[18] ﴿وَالسَّابِقونَ السَّابِقونَ﴾،[19] ﴿أُولئِکَ المُقَرَّبونَ﴾.[20] خیر، چیزی است که تمامش منفعت است. «الف و لام» در الخیرات هم اضافه شد که برای عموم است. «فاستبقوا کل الخیرات».

2.16- شِرعة و مِنهاج، مقدمه‌ی رسیدن به تمام خیرات

«شِرعَة» و «مِنهاج»، [در مسیر رسیدن به] «الخیرات» شد. این‌ها مصادیق خیر شدند. «شِرعَة» و «مِنهاج» در زمان‌های مختلف جمع شدند و به «الخیرات» ختم شد؛ یعنی هرچه که خیر است. با توجه به آیات الهی باید بگوییم که «الخیرات» در اینجا تجمیع تمام کمالات امت‌ها و انبیای گذشته است. باید از این خیرات سبقت بگیریم.

2.17- پیش‌نیازهای سبقت در خیرات

این سبقت، چند پیش‌نیاز و گام قبلی دارد. ذات باری‌تعالی گام میانگین را بیان کردند. گام‌های بعدی، گام معرفت است. انسان تا معرفت نیابد، دنبال چیزی نمی‌رود. طلب، همیشه فرع بر معرفت است. معرفت پیدا کرد، طلب و ارادت می‌یابد. تا چیزی را ندانیم، نمی‌خواهیم. اول، آگاهی و معرفت است و بعد خواستن و اراده است. بعد در این خواستن، عزم و حرکت است. انسانی که ایستاده است، نیاز به خیلی از چیزها ندارد. آن چیزی که در حال حرکت است، نیاز به شریعت و منهاج دارد. بعد از حرکت، طریقت صدق می‌کند. نیاز به راه و راه‌داری است. بعد از اینکه در راه قرار گرفت، نیاز به گام سرعت دارد. تا حرکتش سریع نشود، نمی‌تواند عده‌ای را پشت سر بگذارد. سبقت، سرعت و دقت را هم دارد. علم و معرفت و طلب و طریقت و شناخت راه، گام‌های دیگر است.

2.18- سرعت و سبقت در قرآن

در قرآن، گاهی، «سارِعوا» آمده است؛ مانند: ﴿وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ﴾.[21] و گاهی «سابِقوا»؛ مانند: ﴿سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ﴾.[22] دونده تا سرعت نگیرد، نمی‌تواند سبقت بگیرد.

2.19- اتحاد بین شریعت و طریقت و حقیقت

﴿كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ﴾[23] . برخی به هواهای خودشان سیر می‌کنند که خطرناک است. طریقت و شریعت و حقیقت همه در طول هم هستند. طریقت، یکی از گام‌ها است. تا انسان معرفت و اراده و طلب نداشته باشد، نیاز به راه ندارد. نیاز به راه، طریقت است. طریقت بدون شریعت نمی‌شود.«لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا». شریعت هم عین حقیقت است.

2.20- وجود داشتن طرق بدلی و انحرافی در مسیر دین

کاذب‌ها همیشه از صادق‌ها بیشتر و میدان‌دارتر هستند. آن چیزی که گوهر است، بدل دارد. بدل‌سازها دنبال جنس‌های باارزش و عتیقه‌اند که بدل بسازند. در مقابل رسول مکرم اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، مسیلمه‌ی کذاب می‌آید. در مقابل امام جعفر صادق (علیه‌السلام)، جعفر کذاب می‌آید.

2.21- تفاوت بین خبر و نبأ

«إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا»؛

رجوع همه‌ی شما به سوی خداست. حال که به سوی خداست، «فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ»؛ شما را به آنچه که در آن اختلاف دارید، خبر می‌دهد. بین خبر و نبأ فرق است. خبر، حکایت است و نبأ، گزارش است. نبأ، وصف اتفاق است. گاهی کسی از پشت دیوار حکایت می‌کند و گاهی کسی از انگیزه و علت خبر می‌دهد.

2.22- بازگشت تمام «نبأ»ها و گزارش‌ها به ولایت

تا زمانی که تمام گزارش‌ها به ولایت نرسد، نبأ نمی‌شود. برخی از آیات مربوط به نبأ، حاکی از این مطلب است؛ ﴿عَمَّ يَتَسَاءلُونَ﴾، [24] ﴿عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ ﴾.[25] ﴿إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا﴾.[26] گاهی نبأ اصطلاحی است و گاهی نبأ ولایتی است و حقیقت که خیلی عظیم است. ﴿وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ﴾ [27] در کلمات قرآن و حروف و اِعراب آن نیز قائل به عدم تحریف هستیم. اگر در مسیر حرکت کنید، خود راه، خودش را نشان می‌دهد. اول نیاز به راهدار و راهنما داریم. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) باید دست ما را بگیرد. وقتی در مسیر قرار گرفتیم، در سلمی قرار می‌گیریم که صاحب طریقت و شریعت و حقیقت است. آیه‌ی: ﴿اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ﴾، [28] جز این نیست. در آنچه اختلاف دارید، صاحب مقام ولایت و نبأ عظیم، شما را راهنمایی می‌کند.

2.22- بحث ولایت، مهم‌ترین بحث در هر زمان

اختلاف برای امتحان است. شما در امتحان موفق می‌شوید؛ چون صاحب نبأ هستید. ما یک دعای واجب بیشتر نداریم. و آن، آیه‌ی: ﴿اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ﴾ [29] است. یک سؤال هم بیشتر نداریم که همین دعا است. قرآن هم هدایت می‌کند؛ همان‌گونه که خدای متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ﴾.[30] بحث ولایت در هر زمان، پر ماجراترین بحث است. مرحوم علامه حلی (رضوان الله علیه) اَلفَین نوشت. دو هزار دلیل بر این طریقه و ولایت بیان کرد.

2.23- مسئله‌ی ولایت، سؤال اصلی

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین و ذریته المعصومین (علیهم‌السلام)، ما به این نتیجه رسیدیم که سؤال اصلی، سؤال از ولایت است. سؤال از خدا و نبی، مقدمه‌ی سؤال از امام است؛ چون خصوصی‌تر است. باقی، مقدمه‌ی این است. ورزشکار باید خود را آماده کند. «الدُّنیا مِضمارٌ»؛[31] «مِضمار»، یعنی میدان تمرین اسب‌دوانی است. ما در تمرین و تمرّن هستیم، تا برسیم به اینکه این حالت طلوع کند.

2.24- بهترین ریاضت، ریاضت با معارف دینی

اعزه‌ی من تا می‌توانید نفوس‌تان را ورزش بدهید. حضرت امیر (علیه‌السلام) فرمودند: «إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى».[32] اهل ریاضت باشید؛ ولی نه ریاضت با عرفان‌های کاذب. بهترین ریاضت، ﴿هدی للمتقین﴾[33] است. بهترین معرفت، این آیات است.

2.25- لزوم شهادت برای حفظ ولایت

ما در شریعه و مِنهاج هستیم. مجاهدان راستین برای ورود به شریعه‌ی فرات این‌قدر شهید دادند؛ آن هم شهدایی مانند علمدار کربلا حضرت ابالفضل العباس (علیه‌السلام). آبی که برای موجودات مباح است، برای پیروی از هوای نفس‌شان ممانعت کردند. برای آب اصطلاحی این‌گونه شهید دادند؛ برای حقیقت ولایت باید چقدر شهید داد!

2.26- لزوم صاحب‌خبر شدن در معارف ظاهری و باطنی

ما در قیامت و برزخ‌مان هستیم؛ ولی خیلی‌ از ما خبر نداریم. باید در خبر قیامتی‌مان قرار بگیریم. این خبرها، تبدیل به نبأ و گزارش شود. اگر این امر محقق بشود، صدق و کذبش مشخص می‌شود. در عالم خبر زیاد است. ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی. کسی که صاحب خبر شده، دیده و تحلیل کرده و حال گزارش می‌دهد. رزقنا الله ایانا و ایاکم.

2.27- بشارت انبیا (علیهم‌السلام) به آمدن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و بشارت آن حضرت به آمدن امام زمان (علیه‌السلام)

خدا را شاکریم که در زمانی زندگی می‌کنیم که ولیّ‌ای مانند امام عصر (علیه‌السلام) داریم. آن حضرت نبی نیستند، ولی هزاران نبی در گام مقدماتی ایشان هستند. هر پیغمبری آمد، گفتند او - یعنی آقا رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) - خواهد آمد و آقا رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: او – امام زمان (علیه‌السلام) خواهد آمد. امام زمان (علیه‌السلام)، عصاره‌ی همه‌ی انبیای الهی هستند. خدا را شاکریم که ما در این خبر هستیم. در خبری که او خواهد آمد. بکوشیم از این خبر به این نبأ برسیم. الحمدلله الذی جلعنا من المتمسکین بآیاته. ان‌شاءالله از اصحاب این حضرت باشیم.

2.28- جهل قائلین به تفکیک بین شریعت و طریقت و حقیقت

طریقت است و شریعت و حقیقت. ما به سمت ظهور حقیقت می‌رویم. آن‌هایی که عده‌ای جدا کردند و بخشی طریقتی و بخشی شریعتی و بخشی حقیقتی، نفهمیدند و در الفاظ ماندند. برای منافع خود، این‌ها را تفکیک کردند. ظاهر و مُظهِرِ همه در این راه، یکی است.

2.29- تمثیلی برای صفات باطنی انسان

زندگی مانند یک چهارراه است. تا انسان به آن مسیرها نرسد، برای او مشخص نمی‌شود. این چهارراه معرفتی است. شهوت، غضب، سبعیت و عقل و فرزانگی، هر یک با علائم‌شان در چهارراه هستند و رهرو و راهرو می‌طلبند. گفته‌اند قبل از چهارراه، مسیرتان را مشخص کنید. زندگی چهارراه است. عرفان جز همین چیز دیگری نیست.

2.30- محاسن و مکارم اخلاقی، گام اول سیروسلوک الی الله

اخلاق و محاسن و بلکه مکارم اخلاقی گام اول است. نباید در این گام ماند. «إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ»؛ بازگشت همه به سوی خداست.

 


logo