1404/02/10
بسم الله الرحمن الرحیم
برخی از آیات مربوط به اوصاف عذاب - تکامل برزخی اهل جهنم/تفسیر آیه 37 /تفسیر سوره مائده
محتويات
1- خلاصه جلسه گذشته2- تفسیر آیه 37
2.1- نقش انسان در رسیدن به بهشت یا جهنم
2.2- عینیت عمل و جزاء
2.3- دائمی بودن عذاب
2.4- برخی از آیات مربوط به خلود در عذاب
2.4.1- آیهی اول
2.4.2- آیهی دوم
2.4.3- آیهی سوم
2.4.4- آیهی چهارم
2.5- جزای الهی بر مبنای لطف
2.6- اختیار انسان در شقاوت و عذاب خود
2.7- رحمت عامه و خاصهی خداوند
2.8- عدم تزاحم و تضاد در نظام وجود
2.9- برخی از اوصاف عذاب در قرآن
2.10- تکامل برزخی، حتی برای اهل جهنم
2.11- راهکارهای فهم قرآن
2.11.1- راهکار اول: اتصال با مبدأ نزول قرآن، یعنی خداوند
2.11.2- راهکار دوم: نگاه کلی و از بالا به آیات قرآن
2.11.3- راهکار سوم: ختم موضوعی قرآن
2.12- کیفیت تکامل برزخی اهل جهنم
موضوع: تفسیر سوره مائده/تفسیر آیه 37 /برخی از آیات مربوط به اوصاف عذاب - تکامل برزخی اهل جهنم
﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُواْ بِهِ مِنْ عَذَابِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾.[1]
﴿يُرِيدُونَ أَن يَخْرُجُواْ مِنَ النَّارِ وَمَا هُم بِخَارِجِينَ مِنْهَا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ﴾.[2]
﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا جَزَاء بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾.[3]
1- خلاصه جلسه گذشته
در آیه 35، صحبت از اوصاف کمالیهی انسان شد و همهی اینها به عنوان ابتغاء وسیله بیان شده است؛ چرا که وسیله عام است. توسل و تهجد و تقوا و توکل، جزء وسایلی است که انسان میتواند برای رسیدن به کمالات انتخاب کند. در آیه 36 صحبت از کسانی بود که کافر شدند. کفر از ناسپاسی و عدم توجه به نعمت نامتناهی حضرت حق و غفلت از کرامات و عنایات الهی شروع میشود و تا جایی که فرد کافر اصطلاحی شود و احکام خاصی در فقه پیدا کند، ادامه مییابد. «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ»؛کسانی که کافر شدند و به صورت کفر زندگی را در دنیا گذراندند و با همین وضعیت به عالم برزخ و قیامت منتقل شدند، «لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُواْ بِهِ مِنْ عَذَابِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛ اگر در قیامت تمام داراییهای دنیا را بدهند و همهی قدرتها را بیاورند، «مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ»؛ از اینها قبول نمیشود؛ چرا که فردای قیامت، انتسابی به غیر نسبت بین انسان و حضرت حق وجود ندارد و نسبتهای دیگر نیست، تا بیایند واسطه گری کنند و مورد قبول واقع بشود. «وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»؛ عذاب دردناکی دارند. هر انکاری یک درد و عذابی در عالم آخرت دارد؛ لذا انسان نباید هر چیزی به خصوص معارف و نعمتهای الهی را انکار کند.
2- تفسیر آیه 37
2.1- نقش انسان در رسیدن به بهشت یا جهنم
«يُرِيدُونَ أَن يَخْرُجُواْ مِنَ النَّارِ»؛ وقتی وارد آتش شدند، ارادهی آنها این است که از آن خارج شوند. این آتش، چیزی جز اعمالشان نیست و خود انسان است که بهشت و دوزخ را میسازد. بهشت و دوزخ ساختهی باریتعالی نیست؛ چرا که خداوند، انسان و موجودات را با اراده آفریده و اینها برای خود برزخ و قیامتی میسازند که یا بهشت و یا دوزخ آنهاست؛ وقتی که اینگونه باشد، اینها در آتش اعمالشان قرار میگیرند.
2.2- عینیت عمل و جزاء
«وَمَا هُم بِخَارِجِينَ مِنْهَا»؛ نمیتوانند از آن خارج بشوند؛ چرا که ﴿جَزَاء وِفَاقًا﴾[4] است و جزاء، هم نفس عمل و هم عین عمل است و جدای از آن نیست که ما بگوییم عمل یک چیز است و انسان چیز دیگر است. چگونه ما به مطالبی عالم میشویم و نفس ما با علم ما یکی میشود؛ همینگونه عمل نیز با عامل و معمول -چه خوب و چه بد- یکی میشود. [در روز قیامت، این اعمال ما که نفس ما هم جزء عمل ماست، مشاهده میکنیم.] ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ، وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ﴾.[5]
2.3- دائمی بودن عذاب
«وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ». «مُقیم» از اقامه است و این اقامه، دلیل بر دوام است؛ لذا آیهی: ﴿الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ﴾[6] را باید «الذین یُدیمون الصلاة» معنا کرد؛ یعنی هم نماز را اقامه می کنند و هم همیشه نماز میخوانند و نماز خواندن آنها فصلی نیست. آیهی شریفهی: «وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ»، برای اینها عذاب مقیمی است، دلالت بر این مطب دارد که عذاب مقیم به معنای خلود میباشد.
2.4- برخی از آیات مربوط به خلود در عذاب
2.4.1- آیهی اول
در آیات دیگری از قرآن، خلود برای اینها مطرح شده است؛ مثلا در آیهی شریفهی: ﴿وَعَدَ الله الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ﴾،[7] هم اقامه و هم خلود مطرح شده است. خلود، دلیل بر دوام و مقیم، دلیل بر بقاء است؛ یعنی ماندن و تداوم ماندن در آتش دارند. در این آیه، منافقین و منافقات - کسی که در ظاهر میگوید مؤمن هستم؛ ولی در واقع مؤمن نیست- در نتیجه عملشان، همان حکم کفّار را دارند؛ چرا که فردای قیامت که ﴿يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ﴾[8] است، معاملاتی که با او میشود، به حکم باطن است، نه ظاهر. چهار عنوان و نتیجهی عملی برای اینها در آیه آمده است: اولاً در آتش جهنم هستند و این جهنم برای آنها خلود دارد، ثانیا: این آتش جهنم برای اینها کافی است؛ چرا که جزاء، نفس عمل است، ثالثاً: هر لحظه از رحمت الهی دور میشوند و رابعاً عذاب مقیم دارند.
2.4.2- آیهی دوم
در آیهی شریفهی: ﴿وَأَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِيدُوا فِيهَا وَقِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِي كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ﴾،[9] نیز میفرماید: تا ارادهی خروج کنند، به عذابشان برمیگردند. اصلا ارادهی خروج ندارند و تا اراده کنند، دو مرتبه اینها به همین عذاب برمیگردند؛ چون عذاب، نفس عمل است. «ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِي كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ»، یعنی شما عذاب آتش را که منکر بودید، بچشید. در این آیه، تعبیر «ذوق» آمده است. ذوق، آن مطلبی است که با فکر و اندیشهی انسان گوارا باشد.[10] و چون ذائقهی آنها به مرحلهی چشیدنهای ناری رسیده، ذائقهی آنها آتشی و ناری شده است و چیز دیگری غیر از نار نیست.
2.4.3- آیهی سوم
در آیهی شریفهی: ﴿وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّؤُواْ مِنَّا كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُم بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ﴾،[11] اشاره به این مطلب دارد که کافران در روز قیامت که روز حسرات اعمالشان است، از آتش خارج نمیشوند.
2.4.4- آیهی چهارم
در آیهی: ﴿فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيمٌ﴾.[12] عذاب مقیم مطرح شده است. «يَحِلُّ» در اینجا یعنی عذاب احاطه دارد. در آیهی: ﴿وَمَا هُمْ عَنْهَا بِغَائِبِينَ﴾،[13] نیز به این معنا اشاره دارد که اینها از این جهنم و آتش غائب نیستند؛ یعنی در آتش حضور دارند.
2.5- جزای الهی بر مبنای لطف
سوالی مطرح میشود که جزاء الهی لطف است، یا غضب الهی است؟ به لحاظ اینکه جزاء، نفس عمل است و عدالت باریتعالی اقتضاء میکند که هر چیزی را به نتیجهی عمل برساند، این جزء نعمت و علّیّت و معلولیت چیز دیگری نیست؛ یعنی خدا اراده کرده است که علل و معلولات از هم جدا نشوند و این لطف و عنایت خداوند است؛ وگرنه هیچ فاعلی نمیتواند فعلیت داشته باشد و هیچ علتی نمیتواند معلول داشته باشد و این ارادهی باریتعالی است؛ لذا بهشت و جهنم نیز از ارادهی باریتعالی خارج نیست؛ ولی این شخص خودش انتخاب کرده است؛ اما از این جهت که دارد عذاب میشود و رنج دارد، این نامطلوب است و این نامطلوبی به انسان منتسب است و به خداوند منتسب نیست؛
2.6- اختیار انسان در شقاوت و عذاب خود
از همین جهت در بحث اراده بیان میشود که «الإمتناع بالإختیار لا ینافی الإختیار». جبر و تفویض به وجود نمیآید؛ بلکه امر بین الأمرین است. وجوب اختیار، منافاتی با اختیار ندارد. خودش این مسیر را انتخاب کرد؛ حالا که این را انتخاب کرد، نتیجه این میشود؛ اگرچه برای او نامطلوب است؛ مثل اینکه انسان ابزاری را به چشمش بزند و با چیزی چشمانش را سوراخ کند، اینجا دچار مشکل میشود و خودش دارد خودش را کور میکند و این نتیجهی اختیار است.
2.7- رحمت عامه و خاصهی خداوند
خداوند جز لطف و فضل بر مخلوقات، چیز دیگری از او صادر نمیشود؛ «يا دائِمَ الفَضْلِ عَلى البَرِيَّةِ»؛[14] چرا که رحمت خدا بر همهی اشیاء محیط است؛ ﴿وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾.[15] قیامت هم از اشیائی است که رحمت خدا او را احاطه می کند و حالا که رحمت الهی محیط است و هیچ چیزی از احاطهی رحمت خدا دور نیست، برای همین در برابر رحمت مطلقه هیچ چیزی قرار ندارد و آن چیزی که در مقابل رحمت الهی است، رحمت مقیده و خاصه است که مقید به ارادهی من و شما است؛ لذا فرق دقیقی بین رحمان و رحیم است که رحمان، رحمت مطلقه و عام است؛ یعنی خداوند به همهی موجودات لطف دارد و در لطفش نگاه نمیکند که مطیع است، یا غیر مطیع است؛ ولی رحیم، رحمت خاص است و موضوع این رحمت خاصه و انگیزهی آمدن و صدورش، ارادهی انسانی است. وقتی که ارادهی انسانی میآید، انسان مطیع میشود. حال که مطیع شد، جایگاه یک رحمت دیگری به وجود میآید و به لحاظ موضوع و نتیجه، رحمت رحیمی، گستردهتر از رحمت رحمانی است؛ اگر چه به لحاظ صدور، رحمان گستردهتر است.
2.8- عدم تزاحم و تضاد در نظام وجود
این تزاحماتی که در عالم خارج وجود دارد، از ناحیه خداوند نیست و در نظام واقع و خارج هیچ چیزی با دیگری تزاحم ندارد. در نظام وجود هیچ عینی مزاحم با عین دیگر نیست و هر کدام جایگاه خودش را دارد؛ اما در نظام علمیت و نسبت که سنجیده میشود، تزاحم پیش میآید و این تزاحم جزو توهمات و تخیلات است؛ برای همین رحمت واسعهی باریتعالی که ﴿أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ﴾[16] است، نقطهی تیرگی نگذاشته است که در آن تأمل کنیم. و اگر موجودات را با علت تامه بسنجیم، هیچ تزاحمی با هم ندارند؛ ولی ما، موجودات را با علت ناقصه میسنجیم و مثلا میگوییم که این نتیجهی فلان کار است، آن دیگری نتیجهی فلان کار است و در این صورت تزاحم پیدا میشود؛ ولی در مقام علّیّت تامه و در معلول تام که نظام صنع و واحد و وحدت علیت واحده است، هیچ تزاحم و تخلفی نیست؛ چون جز وجود، چیز دیگری نیست؛ اما در مقام این نسبتهای جزئی تزاحم وجود دارد؛ مثلا برخورد چاقو برای بریدن میوه مطلوب است؛ اما اگر چاقو برای قطع دست باشد، نامطلوب است. «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا»؛ بریدن دست سارق به لحاظ جسمانی نامطلوب است، ولی به لحاظ این که مقام اطاعت باریتعالی است، مطلوب است؛ لذا در مقام علیت تامه هیچ چیزی با هم برخورد ندارد و نظام، نظام واحد است و در نظام واحد، جز وحدت چیز دیگری متجلی نیست.
2.9- برخی از اوصاف عذاب در قرآن
در آیات قرآن برای عذاب، اوصافی بیان شده است: ﴿وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ﴾،[17] «وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»، «وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ» و ﴿وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ﴾.[18] این آیات، بیانگر این است که عذاب دارای درجات وجودی است که ما به لحاظ مقامات اخروی به درکات تعبیر میکنیم؛ چرا که انسان در دو سیر حرکتی است؛ یا در سیر درجات است و یا سیر درکات است.
در آیهی: ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا﴾،[19] سیر نزولی و دَرَکی بیان شده است. کسانی که در کمالات هستند، سیر صعودی دارند و در این سیر صعودی و نزولی هر کدام از موجودات، عوالم خودشان را دارند؛ چرا که ﴿رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾،[20] تعدد و تکثر عوالم مختلف را بیان میکند و به تعبیر بعضی از اُدَباء، عالمَین، جمع ذوی العقول است و عوالم، جمع موجودات غیر ذوی العقول است و هر کدام از موجودات، عوالم خاص خودش را دارند.
در آیهی دیگر میفرماید: ﴿وَلاَ يَحْزُنكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَن يَضُرُّواْ اللّهَ شَيْئًا يُرِيدُ اللّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾؛[21] ای پیامبر کسانی که در کفر و شرک شتاب دارند، تو را ناراحت نکند؛ همانا آنها نمیتوانند به خداوند ضرری بزنند و خداوند برای آنها در آخرت بهرهای قرار نداده است. در این آیه هم برای آنها تعبیر عذاب عظیم را بیان کرده است.
2.10- تکامل برزخی، حتی برای اهل جهنم
﴿وَلَوْ تَرَىَ إِذْ وُقِفُواْ عَلَى النَّارِ فَقَالُواْ يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلاَ نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾.[22] کسانی که اهل عذاب میشوند، اینها اراده میکنند که خارج بشوند؛ در حالی که «وَمَا هُم بِخَارِجِينَ» هستند؛ پس اینها در آنجا بصیرت پیدا میکنند و تا فهم پیدا نکنند، نمیتوانند این حرف را بزنند؛ لذا در قیامت هم برای همهی کسانی که در قیامتی حاضر هستند، یک فهم است که از آثار تکامل برزخی است. همهی اهل قیامت یک فهمی دارند و یکی از آثار تکامل برزخی همین است. آنها که در دنیا بودند، مطامع یا زشتیهایی داشتند که حجابی برای آنها درست کرده بود که فهم و بصیرت را از آنها گرفته بود؛ اما در قیامت پردهی عدم بصیرت اینها شکسته میشود. زمانی که بر اساس آیهی: ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[23] قیامت شروع میشود و همه چیز به هم ریخته میشود، اینها یک فهمی پیدا میکنند و این کمالی برای آنها است.
2.11- راهکارهای فهم قرآن
2.11.1- راهکار اول: اتصال با مبدأ نزول قرآن، یعنی خداوند
حرف قرآن را با یک آیه نمیشود گفت؛ بلکه باید همهی آیات را دید. برای به دست آوردن نظر دین در آیات، نیاز به یک سرچشمهی انسجامی واحد میباشد. نمیشود شما بریده باشید و حرف از دوام بزنید؛ بلکه باید متصل باشید، تا از دوام حرف بزنید. باید به اتصال برسیم. «إِلهِي هَبْ لِي كَمال الاِنقطاعِ إِلَيْكَ».[24] اگر کمال انقطاع به حضرت حق میسر بشود - که میشود - دیگر همه را متصل میبیند. نتیجهی این «هَبْ لِي كَمال الاِنقطاعِ إِلَيْكَ»، این میشود که این فرد چون و چرا ندارد. ما در اربعینات، به خصوص اربعین کلیمی باید برسیم به اینکه کلام الهی واحد است؛ اگرچه مواردش متعدد است. وقتی که انسان سالک به کلام الله برسد و مظهر کلمة الله بشود، این جزء کلمة الله چیزی نمیبیند و نه چیزی مینگرد؛ لذا اصلا چون و چرا ندارد؛ اگرچه در یک گوشهی این کلمة الله و خلق الله، یک مخلوقی هم بیاید، ارادهی جزئی داشته باشد و مسیر منحرفی برود و راه را بر خود و بقیه ببندد. این ارادهی جزئی به این وحدت ضرری نمیزند؛ اگرچه برای بعضیها این ارادهی جزئی بزرگ است.
2.11.2- راهکار دوم: نگاه کلی و از بالا به آیات قرآن
انسان باید همیشه از بالا نگاه کند. همانگونه که از بالا، کوهها و مناظر ریزتر میشود. در آستانهی قیامت، کوهها با عظمتشان فرو میریزند؛ لذا خداوند در قرآن میفرماید: ﴿وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ﴾.[25] حجاب کثرات و درشتیهای موجودات، باعث تصادم و تزاحم در نگاه ما شده است؛ برای همین اگر پرده کنار برود و تمام انبیای الهی جمع بشوند، با هم تزاحمی ندارند. یهود، نصارا و اسلام همه در مسیر عینیتبخشی به اسلام هستند و این تزاحمها، تزاحم اسمی است. چنانچه جنگها و قدرتطلبیها هم برای ما بزرگ است، اما خدا خدایی میکند و ما باید بندگی خود را انجام دهیم.
2.11.3- راهکار سوم: ختم موضوعی قرآن
سیر قرائتی قرآن را هر برای یک موضوع علمی قرار دهید و در هر ختم قرآنی بر روی یک موضوع تأمل داشته باشید؛ مثلا برای تکامل برزخی، چندین ختم علمی داشته باشید. گاهی برای یک حرف، یک دور قرآن را باید خواند و ببینیم که سلسهی آیات و اتصال آنها چگونه است. در زندگی من و شما باید بکوشیم ختومات قرآن روی هم انباشته شود؛ یعنی به یک انسانسازی و حقیقتسنجی برسد و یک انسان الهی را متمثل و متجسم و متجسد کند که این انسان در برزخ هم در حال تکامل است؛
2.12- کیفیت تکامل برزخی اهل جهنم
لذا اهل جهنم میفهمند که نمیتوانند از آن خارج شوند؛ «وَمَا هُم بِخَارِجِينَ مِنْهَا». تکامل برزخی برای همین کفار و منافقین هم هست. تکامل برزخی آنها به این است که در دنیا در جهل علمی و جهالت عملی – شبهات علمی و شهوات عملی - بودند؛ اما فردای قیامت همین شبهه و شهوت تکامل پیدا کرده است و فرد به بصیرتی میرسد که آه و نالهاش بلند میشود که میخواهیم خارج بشویم؛ منتها در قیامت نمیتوانند از جهنم خارج شوند؛ «وَمَا هُم بِخَارِجِينَ مِنْهَا». در قیامت، همهی نسبها قطع میشود؛ ﴿فَلَا أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءلُونَ﴾.[26] عالم ظهور ارادة الله است، «فَلَا أَنسَابَ»، یعنی در قیامت، نسبتهای متعدد نیست؛ ولی این منافات ندارد که یک نسب باشد، ولی اَنساب متعدد قطع میشود؛ یعنی ارادهها، طایفهها، حسبها و نسبها قطع میشود. حسبهایی که خود را با آن بالا میبرند و حتی قبرستانها و عدد اموات خود در قبرستانها را میشمارند، تا حسب خود را بالا ببرند؛ ﴿أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ﴾،[27] ﴿حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ﴾؛[28] اما خداوند، همهی اینها را قطع میکند و جز یک چیز، بیشتر باقی نمیماند و آن فقط ظهور ارادة الله است. نتیجه این میشود که کسانی که در ارادهی جزئی هستند که و گمان میکنند که ما خارج بشویم، اصلا اراده ندارد که خارج بشوند؛ اما برای آنها، هم «وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ» و هم «وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» است. ماندنشان در عذاب جهنم، هم دردناک و مؤلم است و هم ادامه دارد؛ چون اینها کاری کردهاند که نتیجهی کارشان ادامهدار است. «وجوب الإختیار لا یُنافی الإختیار».