« فهرست دروس
درس حدیث‌خوانی استاد هادی عباسی‌خراسانی

1404/02/24

بسم الله الرحمن الرحیم

آثار عمل به معلومات و تبعات عمل نکردن به معلومات/عمل به معلومات /احادیث اصول کافی (کتاب العلم و الجهل)

 

 

موضوع: احادیث اصول کافی (کتاب العلم و الجهل)/عمل به معلومات /آثار عمل به معلومات و تبعات عمل نکردن به معلومات

 

1- روایات بَابُ اسْتِعْمَالِ الْعِلْمِ‌

2- روایت اول

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع يُحَدِّثُ عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ فِي كَلَامٍ لَهُ‌ : «الْعُلَمَاءُ رَجُلَانِ رَجُلٌ عَالِمٌ آخِذٌ بِعِلْمِهِ فَهَذَا نَاجٍ وَ عَالِمٌ تَارِكٌ لِعِلْمِهِ فَهَذَا هَالِكٌ وَ إِنَّ أَهْلَ النَّارِ لَيَتَأَذَّوْنَ مِنْ رِيحِ الْعَالِمِ التَّارِكِ لِعِلْمِهِ وَ إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النَّارِ نَدَامَةً وَ حَسْرَةً رَجُلٌ دَعَا عَبْداً إِلَى اللَّهِ فَاسْتَجَابَ لَهُ وَ قَبِلَ مِنْهُ فَأَطَاعَ اللَّهَ فَأَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَ أَدْخَلَ الدَّاعِيَ النَّارَ بِتَرْكِهِ عِلْمَهُ وَ اتِّبَاعِهِ الْهَوَى وَ طُولِ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ طُولُ الْأَمَلِ يُنْسِي الْآخِرَةَ».[1]

2.1- اعتبار سندی این روایت

این حدیث، ضعف دارد؛ ولی با شهرتش قابل جبران است و مرحوم مجلسی به آن اعتنا کردند. کلام عَلَوی (علیه‌السلام)، حکایت سخن حضرت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) است.

2.2- دو نوع عالِم

دو عالم داریم:

2.3- نوع اول

یکی عالمی که آخِذ به علم خود است؛ یعنی به آن عمل می‌کند. علم دارای مراتب است و هر مرتبه‌اش دارای عمل است.

2.4- کلام حاج‌آقای قرائتی در مورد عمل به گفتار در حد توان

خدا به آقای قرائتی شفا دهد. ایشان فرمودند که کسی به من گفت: «شما به همه‌ی آنچه می‌گویید، عمل می‌کنید»؟ پرسیدم: «شغلت چیست»؟ گفت: «کفاش». گفتم: «مگر شما همه‌ی آنچه می‌دوزی را می‌پوشی! من هم به قدر نیاز و توانم به سخنانم عمل می‌کنم».

2.5- تشخص انسان به علم و عمل

انسان باید در مسیر علم و عمل هر دو حرکت کند. تشخص انسان به علم، به یک جهت است و به عمل، جهات مختلف است.

2.6- نوع دوم

قسم دوم، عالمی است که علمش را ترک می‌کند و عمل نمی‌کند. یک جهت مُعَذَّبین در آتش از ورود عالم بی عمل در آتش است. از بوی بد بدن او، مرحله‌ی عذاب دیگران است. فردای قیامت، یوم الحسرة برای علمایی است که مردم را دعوت کردند و مردم نجات یافتند، ولی خودشان نجات نیافتند. برای همه‌ی ما هشدار است. مراقب دعوت‌های‌مان باشیم و مصداق آیه‌ی: ﴿لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ﴾[2] نباشیم.

2.7- تأثیر اعمال علما در اعمال مردم

اگر عالم نماز شب بخواند، مردم نماز صبح می‌خوانند. اگر عالم نماز صبح تنها بخواند، معلوم نیست مردم نماز صبح بخوانند. اگر خدای‌نخواسته عالمی نماز صبحش هم ترک شود، معلوم نیست مردم نمازهای دیگر را بخوانند. عالم، جلودار مردم است.

2.8- تأثیر گناهان در قضا شدن نماز شب

در حالات خود تأمل کنیم. مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ قَالَ: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیه‌السلام)، فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي قَدْ حُرِمْتُ الصَّلَاةَ بِاللَّيْلِ، فَقَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (علیه‌السلام): أَنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَيَّدَتْكَ ذُنُوبُكَ»؛[3] کسی نزد امام علی (علیه‌السلام) آمد و گفت که نماز شبم قضا شد. حضرت فرمودند: گناهان که دنباله‌ی انسان است، تو را گرفتار کرده است. ببین چه کارهای بیهوده‌ای داری.

2.9- تبعیت از هوا و امیال، موجب دوری از حق

در ادامه‌ی روایت اول حضرت می‌فرماید که علت این که این عالم وارد جهنم می‌شود، «بِتَرْكِهِ عِلْمَهُ وَ اتِّبَاعِهِ الْهَوَى وَ طُولِ الْأَمَلِ»؛ به سبب ترک عمل به علم و تبعیت از هوای نفس و آرزوی دراز است. «طولُ الأَمَل»، یعنی آرزوهای دور و درازی که معلوم نیست به آن برسد. اتباع از هوا و از امیال، او را از حق دور می‌کند.

2.10- تبعات طول اَمَل و آرزوهای طولانی

و طول الامل و آرزوهای طولانی باعث می‌شود که آخرت را فراموش کند. در سوره‌ی حشر، خدای متعال می‌فرماید: ﴿وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾.[4] کسی که خدا را فراموش کند، خود را فراموش کرده است. اگر همیشه توجه ما تامّ باشد، در مقام فهم و اجرای معارف هستیم. گاهی انسان، مصداق این جمله‌ی: «حُبُّ الشَّیءِ یُعمِی وَ یُصِمّ» می‌شود و زمانی که انسان کر و لال شد، از خدا فاصله می‌گیرد.

2.11- کلام مرحوم شیخ بهاء (رحمه‌الله): حقیقت ریاضیات، اتصال به حضرت حق

در کتاب «خلاصة الحساب» شیخ بهائی (رحمه‌الله) - که سه دوره تدریس کردیم - وقتی صحبت عدد می‌شود، می‌فرمایند: «العَدَدُ نِصفُ مَجموعِ حاشیَتَیهِ».[5] مثلا عدد سه که یک طرف آن، 4 و یک طرف آن، 2 است و جمعش، 6 و نصفش، 3 است. این عدد نسبت به همه‌ی سلسله‌ی اعداد، صادق است، جز عدد 1 که فقط یک طرف دارد. [شیخ بهائی (رحمه‌الله)] می‌گوید: «ریاضی باید انسان را به صاحب عدد برساند». ما به جایی می‌رسیم که واحد حقیقی، خارج از صدق عدد است. عدد یک، سرمنشأ اعداد است، ولی عدد نیست. حقیقت ریاضیات، اتصال به حضرت حق است. هرچه هست، از اوست. سررشته‌ی بی‌نهایت. حرکت در مسیر بی‌نهایت؛ یعنی حرکت در مسیر حضرت حق.

3- روایت دوم

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «الْعِلْمُ مَقْرُونٌ إِلَى الْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَ مَنْ عَمِلَ عَلِمَ وَ الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْهُ».[6]

3.1- اهمیت علم بعد از عمل

کسی که بداند، انجام می‌دهد و کسی که انجام دهد، می‌داند. علم بعد از عمل، مهم است؛ مانند تعلیم و تزکیه. در این روایت اول فرمودند: «علم می‌رود که همراه عمل بشود. علم و عمل پیش‌نیاز هم است»؛ بعد می‌فرمایند: «علم با عمل یکی می‌شود». ﴿قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ﴾؛[7] ﴿جَزَاء وِفَاقًا﴾.[8]

3.2- یکی از اشکالات مراکز علمی

یکی از آسیب‌هایی که مراکز علمی می‌بینند، این است که تا مراحل مقدماتی می‌آیند؛ ولی وقتی تازه می‌فهمند باید چه کنند، خود را فارغ التحصیل می‌کنند. ما فارغ التحصیلی نداریم.

3.3- التزام آیت الله خوانساری (رحمه‌الله) به مباحث علمی در بیمارستان

مرحوم آیت‌الله‌العظمی خوانساری (رحمه‌الله) - استاد ما که برخی اجازات ما از ایشان است _ مریضی پروستات داشتند. برای انجام کارها به ملاقات ایشان رفتم. هر وقت می‌رفتم، می‌فرمودند: «فرع فقهی مطرح کنید». یکی از آن‌ها، بیماری «سَلَسُ البول» بود که برای ایشان مبتلابه بود.

3.4- اتحاد بین علم و عمل

در تفسیر گفتیم که علم و عالم و معلوم متحد می‌شوند. حس و حاس و محسوس یکی می‌شود. عمل و عامل و معمول نیز یکی می‌شود. وقتی علم و عالم آمد، معلوم در عمل نیز یکی می‌شود. در این عینیت اگر علم و عمل به شخص عالم و معمول اجابت کردند و نیازمندی‌های هم را بر طرف کردند، مقارنت و مواظبت را دارد؛ وگرنه کوچ می‌کند. علم‌مان را باید با عمل نگه داریم.

3.5- یک بحث اصولی

در اصول بحثی است که آیا جمله‌های انشائیه همراه انشاء است، یا در ظرف جمله‌های دیگر هم قابل اجرا است؟ اوامر و نواهی، انشائی است. مبنای اصولی ما این است که باید ببینیم صِباغ و سیاق حدیث و آیه چیست؟ چه بسا انشائی که از جملات اخباریه استفاده کنیم؛ مثلا در یک روایت، راوی می‌گوید: «چنین مشکلی هست؛ چه کنم»؟ حضرت می‌فرمایند: «یعید الصلاة». این کلمه‌ی «یعیدُ»، اِخبار است، ولی انشاء است. در این حدیث گرچه حکایت است، ولی به دیگران امر می‌کند. همراهی علم و عمل، یعنی بکوشید این‌گونه باشید.

4- روایت سوم

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «إِنَّ الْعَالِمَ إِذَا لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ كَمَا يَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفَا».[9]

4.1- اعتبار سندی این روایت

عبارت «عمن ذکره»، حدیث را دچار تزلزل کرده است؛ ولی اگر رجال قبلی قابل اعتنا باشد، می‌شود استناد کرد.

4.2- قلب، جایگاه علم

قلوب، اوعیة العلم و جایگاه علم است. قال الإمامُ عليٌّ (عليه‌السلام): «يَا كُمَيْلُ بْنَ زِيَاد، إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ، فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا»؛[10] امام علی (علیه‌السلام) فرمودند: قلب، جایگاه علم است. عالم اگر به علمش عمل نکند، از این ظرف قلب و ذهنش، علم لغزش و لرزش می‌یابد. استقرار علم در قلب ما به عمل است. علم اگر به تجربه و مهارت نرسد، فرّار است. حفّاظ می‌گویند که اگر حفظ به قلب نرسد، هم همین‌طور است. چون باید مرور بیاید. اگر این عکس را ذخیره نکنید، به آن دسترسی ندارید. علم، با تکرار ذخیره می‌شود. تکرار، به عمل است. صفا، سنگ‌های سختی است که در بیابان با باران می‌غلتد؛ ولی باران در روزی زمین می‌ماند و تبدیل به سبزه می‌شود.[11] بستر نگهداری علوم ما، اعمال ماست.

4.3- نسبت بین علم و عمل

علم، مُشَخِّص روح است و عمل، جسم‌پرور است. زمانی که روح‌پروری و تن‌پروری با هم باشد، ﴿وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ﴾[12] می‌شود.

4.4- مطایبه

گویا در خزائن نراقی است که ایشان - با عرض معذرت از اطبا و علما – فرمود: «از دو طایفه بترسید: از آخوند چاق و طبیب لاغر. او اگر از خدا ترس داشت، تنومند نمی‌شد و این اگر طبابت می‌کرد، خودش را نجات می‌داد». سخنی که از دل برآید، لا جرم بر دل نشیند.

5- روایت چهارم

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ هَاشِمِ بْنِ الْبَرِيدِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع فَسَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلَ فَأَجَابَ ثُمَّ عَادَ لِيَسْأَلَ عَنْ مِثْلِهَا فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع مَكْتُوبٌ فِي الْإِنْجِيلِ لَا تَطْلُبُوا عِلْمَ مَا لَا تَعْلَمُونَ وَ لَمَّا تَعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ فَإِنَّ الْعِلْمَ إِذَا لَمْ يُعْمَلْ بِهِ لَمْ يَزْدَدْ صَاحِبُهُ إِلَّا كُفْراً وَ لَمْ يَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً».[13]

5.1- کفر و دوری از خداوند برای عالم بی عمل

شخصی از امام سجاد (علیه‌السلام) سؤالاتی کرد و حضرت پاسخ دادند؛ سپس رفت و دوباره سؤال کرد. حضرت فرمودند: «در انجیل نوشته است که علم چیزی که نمی‌دانید را طلب نکنید و اگر دانستید، عمل کنید؛ زیرا اگر عمل نکنید، جز کفر و دوری از خدا را زیاد نمی‌کند.

واو در «و لمّا تعملوا»، حالیه است؛ یعنی چطور به آنچه که دانستید، عمل نکردید.

5.2- مَثَل علم بی عمل

علم بی عمل، مانند گرفتن آدرس دوست و نرفتن سراغ او است. کسی که آدرس نداشت، مذمت زیادی نمی‌کنند؛ ولی عقلای عالم می‌گویند که فلانی آدرس داشت و نرفت! همیشه ما معلوم را طلب می‌کنیم. از معلوم به مجهول می‌رسیم، تا برسیم به معلومی که مجهول ندارد؛ یعنی حضرت حق‌تعالی.

6- روایت پنجم

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «قُلْتُ لَهُ بِمَ يُعْرَفُ النَّاجِي قَالَ مَنْ كَانَ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوَافِقاً فَأَثْبَتَ‌ لَهُ الشَّهَادَةَ وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوَافِقاً فَإِنَّمَا ذَلِكَ مُسْتَوْدَعٌ‌».[14]

6.1- ملاک نجات عالم

صاحب توحید مفضل می‌گوید که از امام صادق (علیه‌السلام) سؤال کردم که ناجی را چطور بشناسیم؟ حضرت فرمودند: «کسی که کارش با سخنش یکی باشد». انسان باید مصداق آیه‌ی: ﴿لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ﴾[15] نباشد.

6.2- اختلاف در نُسَخ این روایت

«أثبت»، هم می‌توان به صیغه‌ی ماضی و هم مضارع و هم امر خواند. اگر صیغه‌ی ماضی، یعنی «أثبَتَ» ‌باشد، یعنی برای او شهادت ثابت کرد. اگر «أثبتَ» به صیغه‌ی مضارع باشد، «أثبُتُ»، یعنی شهادت را برای او به ثبوت می‌رساند؛ یعنی این کار باعث می‌شود که ذهنیت او به تشخص برسد. «أثبِت» به صورت امر، یعنی شهادت برای او اثبات کن. در برخی از نسخه‌ها هم به جای «فَأَثبَتَ»، «فَأَثبَثَ» از «بَثّ» است؛ یعنی شهادت برای او قطعی می‌شود. کسی که فعلش با سخنش موافق نباشد، علمش مستودع، یعنی فرّار است.

 


logo