< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد هادی عباسی خراسانی

99/11/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: مسائل مستحدثه (بورس)/قراردادهای اختیار معامله /بررسی سهام استقراضی بر مبنای میرزای قمی

 

1- حدیث اخلاقی (نورانیت حضرت زهرا سلام الله علیها، قسمت دوم - دعای نور حضرت)

در آستانه ولادت صدیقه طاهره سلام الله علیها هستیم. محفل‌مان را متیمن می‌کنیم به حالات حضرت؛ حضرت فاطمه‌ای که نه تنها الگوی انسان‌ها هستند که الگوی امام هم هست.

1،1- حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، محور رضایت خداوند

این، وصف عجیبی است؛ نورانیت حضرت و محدثه بودن ایشان و اینکه محور رضایت‌اللّهی هستند. مستحضرید و بارها عرض کردیم مقام رضا که یکی از مقامات سالکین الی الله است، دو مرحله دارد: یکی رضای حق و دیگری رضای مخلوق؛ ﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾.[1] همه عبد هستیم که ان‌شاءالله خدا از ما راضی شود؛ ولی عبدی راضی شود و خدا بخواهد او را راضی کند، یک عبد بیشتر نیست که رسول مکرم اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله است؛ ﴿وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى﴾؛[2] دارای مقام اسوه حسنه است؛ ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾؛[3] رضایت‌شان برای حضرت حق، مطلوب است؛ «یعطیک»؛ عطا می‌کند تا تو را راضی کند. سیزدهمین سوره در ترتیب نزولی قرآن، سوره ضحی است؛ چهاردهمین سوره، و العادیات، سوره امیرالمؤمنین علیه‌السلام است؛ پانزدهمین سوره، سوره کوثر است؛ ﴿إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ﴾؛[4] «و لسوف یعطیک»، می‌شود «إنا أعطیناک الکوثر». حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، محور رضایت الهی و رضایت خلقی است؛ هیچ چون و چرایی از زندگی‌اش ندارد؛ این، رضایت محض است؛ دارای نفس مطمئنه در مقام قدر و قضا می‌شود. ایشان که محور رضایت خلقی و خالقی است، صاحب مقام لیلة القدر است.

1،2- دعای نور حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

در عظمت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، همین بس که نور و محدثه هستند؛ «بِسْمِ اَللَّهِ اَلنُّورِ بِسْمِ اَللَّهِ نُورِ اَلنُّورِ بِسْمِ اَللَّهِ نُورٌ عَلَى نُورٍ بِسْمِ اَللَّهِ اَلَّذِي هُوَ مُدَبِّرُ اَلْأُمُورِ بِسْمِ اَللَّهِ اَلَّذِي خَلَقَ اَلنُّورَ مِنَ اَلنُّورِ»؛[5] خود این دعای نور ایشان، رساله‌های علمی می‌طلبد.

1،3- توصیه به اقتدا کردن به حالات و برنامه‌های معصومین به ویژه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

عرض من این است که اگر بتوانیم - در این دعا ما هم با شما شریک باشیم که بتوانیم - وصف نوری حضرت را در خود پیاده کنیم؛ مراقب طهارت ظاهر و باطن خود باشیم؛ باطنی، یعنی حقد و حسد نداشته باشیم؛ مقام تسلیم و اطاعت و رضا داشته باشیم؛ هرچه خدا می‌دهد، به اینها است. به این برسیم که التجای ما به حضرت صدیقه طاهره باشد. بارها عرض کردیم که ایام وفیات و ولادت‌ها، ایام بهانه‌گیری شیعه و محبان برای التجای به صاحب آن یوم است. چطور در ایام‌الله پیروزی انقلاب هستیم؛ روز ولادت ایشان، یک یوم‌الله سیر و سلوکی برای رسیدن به انسانیت است؛ به مقامات آنها ملتجی شویم؛ به برنامه‌های حضرت، متمسک شویم؛ مقامات الهی حضرت را که نمی‌توانیم بفهمیم؛ به آثار اجتماعی سیره ایشان اقتدا کنیم.

1،4- داستان صدور دعای نور برای حضرت و نقل ایشان برای جناب سلمان علیه‌السلام

«سلمان فارسی می‌گوید: بعد از رحلت رسول مکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، نتوانستم جای حضرت را خالی ببینم؛ به جهت سنگینی رحلت رسول معظم صلی‌الله‌علیه‌وآله، نتوانستم خانه امیرالمؤمنین علیه‌السلام بروم؛ امیرالمؤمنین علیه‌السلام را دیدم؛ فرمودند: به ما جفا می‌کنی نمی‌آیی؟ گفتم: رحلت سنگین بود؛ فرمودند: برو به خانه ما که فاطمه برای تو تحفه و پیامی دارد؛ سلمان فارسی می‌گوید: هروله کنان و دوان دوان رفتم؛ در زدم و سلام کردم؛ فرمودند: سلمان، چرا نزد ما نمی‌آیی؟ گفتم: قصد جدایی نداشتم؛ رحلت سنگین بود و دلم تاب نمی‌آورد؛ روزهای گذشته، حالات حضرت را دیدیم و الآن جای‌شان، خالی است؛ به گوشه خانه اشاره کردند؛ چند خانم مجلله آمدند؛ سلام کردند؛ گفتم: مکی هستید یا مدنی؟ گفتند: نه مکی، نه مدنی هستیم؛ هر یک، عظمت و جلال خاصی دارند؛ پرسیدم: اسم‌های شما چیست؟ یکی گفت: من، مقدوده هستم؛ یکی گفت: من، ذرّه هستم؛ یکی گفت: من، سلمی یا سلما هستم؛ گفتند: ما، هم‌نشینان سه صحابی هستنیم؛ مقدوده، برای مقداد؛ ذرّه، برای ابوذر؛ و سلمی، برای سلمان؛ ما زنان بهشتی هستیم؛ برای شما یک هدیه آوردند؛ شما روزه‌دار هستید؛ این دانه خرما را بخور و افطار کن و هسته آن را بیاور؛ تحفه را گرفتم و مرخص شدم؛ در کوچه همه می‌گفتند: چه عطر خوش‌بویی داری؟ از کجا خریدی؟ افطار کردم: دیدم، هسته ندارد؛ روز بعد گفتم: خرما، هسته نداشت؛ فرمودند: خرمای بهشتی که هسته ندارد؛ از این روایت، تمثل اعمال و تجدد امثال فهمیده می‌شود؛ ما ابدان مثالی خود را نقاشی می‌کنیم؛ همراهان از دنیا برخاسته‌ی ما، هم‌نشینان و منتظران ما هستند. دیگر اینکه خود این خرمای بهشتی، نتیجه القای این حدیث بود؛ روز بعد، حضرت فرمودند: یک تحفه دیگر هم برای تو دارم؛ این تحفه جسمانی بود؛ تحفه دیگر اینکه جبرائیل بر من نازل شد - سبحان الله - دعایی برای من آورد: بسم الله النور بسم الله نور النور؛ دعای جبرائیل و القا شده به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها است؛ خاصیت این دعا چیست؟ اگر مریضی تب داشته باشد، داروی آن است؛ سلمان می‌گوید: بیش از هزار نفر در مدینه، تب‌شان را با این دعای نوری حضرت درمان کردم»؛ نذر و دعای حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها برای ما درس است. خانم‌ها و جامعه بی‌مشکل نیستند؛ حلال مشکلات، توسل به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها است».[6]

1،5- حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، تمثل خوبی‌ها

این حدیث، جای افتخار دارد:

رسول مکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «لو کان الحسن شخصا لکان فاطمة بل هی أعظم»؛[7] اگر حقیقت خوبی و تمثل آن را نشان دهیم، آن فاطمه است؛ بلکه او بزرگ‌تر است.

1،6- نورانیت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها برای دیگران

مقام نوری عجیبی دارند؛ عایشه می‌گوید - اگر دیگران می‌گفتند، جای نقل آن نبود -: «در اتاقی که چراغ نداشتیم، با نور جمال حضرت فاطمه، نخ در سوزن می‌کردیم»؛[8] «شبی سوزن را گم کردم و چراغ در منزل نبود؛ وقتی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله وارد شدند، با نور جمال ایشان، سوزن را پیدا کردم؛ با همین نور، حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را می‌دیدم». تجسم همه زیبایی‌ها و خوبی‌ها، حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، بلکه بزرگ‌تر هستند؛ حوریه انسیه است.

1،7- علت بوسیدن حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، توسط پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله

عایشه می‌گوید: «به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله عرض کردم: چرا فاطمه را مکرر می‌بوسید؟ مانند مادری که عسل به بچه‌اش می‌دهد، این قدر به فاطمه علاقمندید؟ فرمودند: هر وقت اشتیاق به بهشت می‌یابم، او را می‌بوسم؛ فاطمه از آن سیبی است که در بهشت به من دادند».[9]

1،8- توصیه به مداومت بر دعای نور و دعای روز یکشنبه و سلام به حضرت

با دعای نور محشور باشید و هر روز بخوانید؛ برای خوش شدن حالات و نورانی شدن، مؤثر است. ان شاء الله همه ما نوری شویم و در این نورانیت ان شاء الله بر ما مبارک باشد و به عظمت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، این نور به همه ما تلقین شود.

دعای روزهای یکشنبه، برای سلام به حضرت خوب است. «السلام علیک یا ممتحنة»؛[10] برخی نسخه‌ها، سلام هم ندارد؛ سند خوبی دارد و بررسی کردیم؛ مناسب است هر روز بخوانید، مطلوب است.

2- خلاصه جلسه گذشته

در مسائل مستحدثه و معاملات جدیده، بورس را بررسی کردیم؛ گفتیم: بورس، معاملات مختلفی است که همان متاجر خودمان است. همه معاملات بازار، مشروعیت ندارد. برخی، آگاهانه یا ناآگاهانه، دچار خلل در معامله می‌شوند. به اینجا رسیدیم که در بازار مشتقه، معاملات آتی و اختیار معامله داریم؛ انواعش را محضرتان عرض کردیم.

3- بررسی تطبیق قرارداد اختیار معامله با معاملات شرعی

یکی از اموری که در بازار مشتقه و بورس معامله می‌شود، معامله‌ای با این کیفیت است: سهامی، خرید و فروش می‌شود که بحث کردیم؛ گاهی، سهامی به دیگری واگذار می‌شود؛ سهام شرکتی را معامله می‌کنند و می‌گویند: تا فلان تاریخ، سهم در اختیار فلان شخص باشد و بالا و پایین بازار در اختیار او باشد، و در تاریخ مشخصی، به صاحب سهام برگرداند؛ اینجا، جایی است که چندین سؤال به وجود می‌آید:

1) این، چگونه معامله‌ای است؟ بیع، صلح، یا عاریه؟

2) این معامله، صحیح است یا خیر؟ مدتی سهام دستش باشد و برگرداند و در این مدت استفاده کند.

سهام، دو سود دارد: یکی، سود دست به دست شدن؛ و دیگری، سودی که صاحب شرکت می‌دهد.

عرض کردیم که «المؤمنون عند شروطهم»،[11] یا «المسلمون عند شروطهم»؛[12] هر شرطی کنند، معتبر است؛ گاهی می‌گوید: من فقط، سهام را می‌خواهم، یا نسبتی از سود هم می‌خواهم، یا سود شرکت را تنها با درصدی می‌گیرد؛ اگر شرطی گذاشتند، باید متعبد باشد.

4- تطبیق قرارداد اختیار معامله با عاریه

این، چه معامله‌ای است؟

یکی از معاملاتی که در بورس و بازار مشتقه هست، معامله استقراضی است که همین است؛ موادی که فشرده‌اش را گفتم، در قراردادها و عناوین و تبصره‌های معاملات بورس، مطرح شده است؛ سهام را به دیگری می‌دهد و از این تبدیل و تبدل سهام، هر دو سود می‌برند. این که سهام را می‌گیرد و پس می‌دهد، با عاریه تطبیق می‌کند؛ عاریه یعنی چه؟ پولی یا کتابی به صورت امانت، به شما می‌دهم و می‌گویم استفاده کنید و مطالبی در آورید و پس دهید؛ عین را در اختیار کسی می‌گذارد و بعد استفاده پس می‌دهد.

5- نظر میرزای قمی رحمه‌الله در مورد عاریه و بررسی شقوق مسئله

از سوال و جواب‌های مرحوم میرزای قمی غفلت نکنید؛ ایشان، جواب‌های متقنی با مبانی داده است.

جلد سوم جامع الشتات، ص 394، سوال 185 را ملاحظه کنید:

«185: سؤال:

هر گاه شخصى، قدرى زيور زنانه از طلا و نقره عاريه نمايد، بدون تفريط و تعدى، تلف شود؛ ضمان بر مستعير متوجه می‌شود يا نه؟

(مانند همین بحث بورس و سهام استقراضی)

جواب:

اظهر در نزد حقير آن است كه ضمان، متوجه نمی‌شود؛ مگر اين كه شرط ضمان كرده باشد.

(اگر بگوید به شرط ضمان می‌دهم، نفس عاریه به نظر ایشان ضمان ندارد.)

5،1- اقسام روایات مربوط به ضمان در صورت اتلاف عاریه

5،1،1- روایات عدم ضمان به صورت مطلق

فان شئت توضيح المقال على سبيل الاستدلال، فاعلم: ان الاخبار الواردة فى العارية على اقسام:

منها: ما يدل على عدم الضمان فى العارية مطلقا؛ مثل صحيحة الحلبيّ عن الصادق(ع) «قال: ليس على مستعير عارية ضمان. و صاحب العارية و الوديعة مؤتمن»؛[13] و حسنته عنه(ع): «قال اذا هلكت العارية عند المستعير لم يضمنه، الا ان يكون اشترط عليه»؛[14] و صحيحة عبد اللّٰه بن سنان «قال سألت ابا عبد اللّٰه(ع) عن العارية. فقال: لا غرم على مستعير عارية اذا هلكت، اذا كان مأمونا»[15] و فى معناها صحيحة محمد بن مسلم. [16]

5،1،2- روایات ضمان در طلا و نقره

و منها: ما يدل على اخراج الذهب و الفضة من هذا الحكم؛ مثل صحيحة زرارة: «قال: قلت لأبي عبد اللّٰه(ع): العارية مضمونة؟ فقال: جميع ما استعرته فتوى فلا يلزمك تواه، الا الذهب و الفضة، فانهما يلزمان؛ الا ان تشترط عليه انه متى توى لم يلزمك تواه. و كذلك جميع ما استعرت فاشترط عليك، لزمك. و الذهب و الفضة لازم لك و ان لم يشترط عليك»؛[17] و موثقة اسحاق بن عمار عن الصادق (ع) و الكاظم(ع) «قال العارية ليس على مستعيرها ضمان. الا ما كان من ذهب او فضة فانهما مضمونان، اشترطا او لم يشترطا»؛[18]

5،1،3- روایات ضمان در درهم و دینار ولو بدون شرط ضمان

و منها: ما يدل على استثناء الدراهم و ما يدل على استثناء الدنانير (مع عدم القائل بالفصل بجعل كل منهما صنفا واحدا) مثل حسنة عبد اللّٰه بن سنان «قال: قال ابو عبد اللّٰه: لا يضمن العارية، الا ان يكون قد اشترط فيها ضمان، الا الدنانير؛ فانها مضمونة و ان لم يشترط فيها ضمان»؛[19] و رواه الشيخ فى الصحيح عن ابن مسكان. و حسنة عبد الملك بن عمر عنه(ع) «قال: ليس على صاحب العارية ضمان، الا ان يشترط صاحبها. الا الدراهم فانها مضمونة، اشترط صاحبها او لم يشترط»؛[20]

5،2- اقوال در جمع بین این دسته از روایات

5،2،1- قول اول: تخصیص زدن عمومات مطلق ضمان با روایات ضمان در طلا و نقره

اذا عرفت هذا، فقيل بتخصيص العمومات بالذهب و الفضة؛ لان المخصص منحصر فى الدرهم و الدينار و الذهب و الفضة فى الاخبار؛ و لا منافات بين [هذه] المخصصات، فليبق على حالها؛ مع ان ما دل على اخراج الدرهم و الدينار قاصرة، لانفراد كل منهما فى الذكر فى الرواية؛ و لم يقل به احد؛ و ايضا فابقاء الذهب و الفضة فى ما دل عليهما على حقيقتهما، أولي من ابقاء العام المخصص بالدينار و الدرهم جزما على الباقى بعد التخصيص.

5،2،2- قول دوم: تعارض بین هر دو دسته از روایات مخصص

و قيل: بان بين المخصصات تعارضا بالعموم و الخصوص؛ فيخصص مطلق الذهب و الفضة بالدرهم و الدينار؛ و أنت خبير بضعف القولين.

5،2،3- قول میرزای قمی رحمه‌الله: اقوی عدم ضمان است

و التحقيق ان يقال: عمومات العارية و ما دل على عدم الضمان مطلقا، قد خص بتلك الاخبار فى الجملة. و النسبة بين ما دل على اخراج الذهب و الفضة و ما دل على اخراج الدرهم و الدينار، عموم من وجه؛ لان للحصر بكلمة «ما» و «الا» جزءان: ثبوتى و سلبى؛ فالجزء الثبوتى من خبر الذهب و الفضة يدل على الضمان فيهما سواء كان درهما و دينارا او غيرهما؛ و الجزء السلبي فى خبر الدرهم و الدينار يدل على انه لا ضمان فى غيرهما سواء كان فضة و ذهبا او غيرهما؛ فبطل القول بعدم تحقق التعارض بين المخصصين.

و حینئذ فلا بد من الترجيح؛ و بعد ملاحظة تكافؤها فى السند، فالترجيح للجزء السلبي فى خبر الدرهم و الدينار؛ لموافقته للأصل و اعتضاده بساير العمومات الكثيرة النافية للضمان، الا مع الشرط؛ و القدح فى ضعف الدلالة بعد ملاحظة عدم القول بالفصل، لا وجه له؛ مع انه يمكن ان يقال ان الجزء السلبي منطوق و الجزء الايجابى مفهوم- ان قلنا بان مفهوم الحصر فى «ما» و «الا» من جملة المفهومات- و اين يمكن ان يقال دلالة الجزء الايجابى فى خبر الذهب و الفضة اظهر دلالة على مطلق الذهب و الفضة، من الجزء السلبي فى خبر الدرهم و الدينار على غيرهما من افراد الذهب و الفضة؛ و لكن مثل هذا المرجح لا يمكن ان يعتمد عليه.

و بالجملة: فالاقوى عدم الضمان للعمومات فى العارية و غيرها المعتضدة بنفي العسر و الحرج؛ مضافا إلى اعتضاد خبر الدرهم و الدينار بأصل البراءة و اصل العدم. و اللّٰه العالم.

5،3- اشکال میرزای قمی به شیخ صدوق رحمهما‌الله: عدم ضمان، مشروط به عدالت نیست

ثم ان الصدوق (ره) بعد ما روى حسنة الحلبيّ المتقدمة قال «و فى حديث آخر: اذا كان مسلما عدلا فليس عليه ضمان»؛ و هو يشعر بان عدم الضمان مشروط بالعدالة؛ و كذلك صحيحة عبد اللّٰه بن سنان المتقدمة دلت على اشتراط كونه مأمونا؛ و فى صحيحة محمد بن مسلم «اذا كان أمينا فلا غرم عليه»؛ و هذا القيد فى غيرها ايضا موجود، و هو بظاهره مشكل؛ و لا يحضرنى مصرح باشتراط ذلك الان؛ و يمكن ان يكون المراد: ما لم يظهر منه خيانة فاذا ظهر التعدى و التفريط فيلزم الغرم؛ او ليس عليه شيء ما دام هو مامون و لم يتهم، و مع الاتهام فيلزمه شيء. و لو كان ذلك الشيء هو الاحلاف»؛[21]

مبنای ایشان صحیحه حلبی است؛ خیلی زیبا بحث کرده‌اند. عبدالله بن سنان را برخی ثقه نمی‌داند، ولی ایشان صحیحه می‌داند و از نظرشان ثقه است.

هر دو روایت، از امام صادق علیه‌السلام می فرماید: اگر مأمون است، ضمان ندارد. از نظر ایشان، عاریه ضمان ندارد.

سوال 186 را هم ملاحظه کنید:[22]

5،4- جواز رجوع در زمینی که برای زراعت یا عمارت عاریه داده شده مشروط بر گرفتن مابه‌التفاوت قیمت

«اين فعل عمرو، از بابت عاريه است؛ و عاريه، از عقود جايزه است؛ و هر يك از طرفين، می‌توانند فسخ كنند، مگر در مواضع چند كه استثنا شده كه از جمله‌ی آنها عاريه دادن زمين است، براى زرع غرس يا عمارت ساختن و بنا نهادن كه بعضى علما گفته‌اند كه رجوع نمی‌تواند كرد، مادامى كه آنها در محل خود هستند؛ و مشهور، جواز رجوع است در اينها نيز، و لكن با ارش؛ يعنى تفاوت قيمت آنها در حالى كه بر جاى خود باشند و در حالى كه كنده شوند از جاى خود؛ يعنى معير بايد تفاوت قيمت را بدهد و رفع نقصان مستعير را بكند و ازاله كند، بلكه خود معير بدون اذن او مباشر ازاله شود، و بلكه او را امر كند، يا ازاله كند، يا مخير كند كه معير ازاله كند؛ و به اين، جمع بين حق معير و مستعير می‌شود؛ و مقتضاى جواز عقد و عدم لزوم و قاعدۀ نفى ضرر (هر دو)، به عمل می‌آيد».[23]

نظر آقایان مختلف است؛ برخی قائل به فسخ هستند و آن را جایز می‌دانند.

5،5- جواز فسخ عاریه در زمینی که برای ساختن عمارت، عاریه داده است

جواب سوال 187 را هم ملاحظه کنید[24] که هم صلح، مطرح شده و هم، عاریه. مبتلا به بحث ما است که گاهی بیع نمی‌شود، ولی صلح می‌شود؛

«هر گاه به عنوان صلح يا بيع يا نحو آن منتقل نكرده به او، اين از باب عاريه است، و هر وقت می‌خواهد بر هم می‌زند؛ و او را می‌تواند امر كند به ازاله‌ی بنا و عمارتى كه از مال خود در آنجا ساخته، و تفاوت قيمت را بايد به مستعير بدهد؛ و مستعير نمی‌تواند آن خانه را به غير بفروشد يا عاريه بدهد؛ بلى جايز است بيع چوب و سنگ و آجرى كه از خارج آورده؛ و ظاهر اين است كه حكم وارث مستعير، حكم خود او است در استحقاق انتفاع و عدم تسلط معير بر ازاله الا به ارش».[25]

5،6- عرفی بودن کیفیت انتفاع از عاریه

سوال 188 هم مفید است:

«188: سؤال:

مستعير چگونه انتفاعى می‌تواند از عاريه ببرد؟ و تا كى می‌تواند انتفاع ببرد در وقتى كه مدتى معين قرار داده نشده باشد؟

(در بازار مشتقه سهام را تا تاریخی معلوم می‌کند. اگر سهامی را گرفت و تاریخ مشخص نکرد برای استفاده از سهام.)

جواب:

هر گاه در عاريه، تعيين مدت نشده و به عنوان اطلاق رخصت در منتفع شدن داده، رجوع می‌شود به عرف و عادت؛ پس، هرگاه گليمى يا نمدى و امثال آن به عاريه بدهد، در عرف و عادت فرش كردن و نشستن بر آن، فهميده می‌شود؛ و هرگاه لحاف بدهند، پوشيدن فهميده می‌شود، پس جايز نيست فرش كردن آن، و در الاغ و قاطر، بار كردن، و در اسب نجيب، سوارى؛ پس جايز نيست اسب نجيب را بار كردن، و به الاغ و قاطر، شيار كردن زمين، مگر در جائى كه متعارف باشد».[26]

6- تطبیق عرفی بودن کیفیت انتفاع از عاریه بر بحث اختیار معامله

(اگر سهامی را بدون مدت فروخت، ملاک ما عرف عقلا است؛ گاهی مراجعه می‌کنیم به سهام فلان شرکت که خرید و فروشش تا فلان تاریخ، باز است. نکته دیگر که بسیار جالب است که کیفیت استفاده از جنس عاریتی را هم، عرف معلوم می‌کند؛ زمان سابق، گاو برای شخم زدن و قاطر، برای حمل بار و اسب، برای سواری بود؛ اگر اسب را برای شخم زدن برد یا طور دیگری استفاده کرد، به عرف واگذار شده و گاهی مشروعیت ندارد. آفرین به مرحوم میرزا که انتفاع، معقول و معروف است؛ انتفاع مشروع، یعنی معقول و معمولی باشد؛ به قول ایشان، مردمی باشد.)

نتیجه اینکه سیره عقلاییه را از کلمات مرحوم میرزای قمی می‌توان استفاده کرد.

 


[22] سؤال 186: هر گاه زيد، عمارتى دارد؛ و آن عمارت، درى دارد كه از آنجا تردد در آن می‌شود؛ زيد، آن در را سد كند؛ و به اذن عمرو درى از براى عمارت بگشايد كه عبور به آن از ملك عمرو می‌شود؛ بعد از آن، عمرو فوت شود و وارث او، همان ملك را به بكر بفروشد؛ در حالى كه طرفين، خالى الذهن باشند از اين كه معبر زيد در آنجا هست؛ آيا بكر می‌تواند مانع زيد شود از عبور يا نه؟ و بر فرضى كه نتواند آيا اين، معنى منشأ جهالت مبيع و تسلط بكر بر فسخ بيع می‌شود يا نه؟.
[24] سؤال 187:زيد زمينى را به عمرو می‌دهد كه در آنجا خانه بسازد و ساكن شود؛ بعد از مدتى عمرو از آنجا می‌رود و خانه را به ديگرى می‌فروشد؛ الحال زيد می‌گويد به آن ديگرى كه بيرون رو از خانه، و ملك از من است، آيا تسلط دارد يا نه؟.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo