« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد هادی عباسی‌خراسانی

1403/11/13

بسم الله الرحمن الرحیم

کلام فقها در قسمت مال وقف/قسمت وقف /بانکداری اسلامی (قسمت)

محتويات

1- بحث اخلاقی (ادب)
1.1- جایگاه ادب
1.2- تعریف لغوی و اصطلاحی ادب
1.3- اقسام روابط انسان
1.4- اقسام معیّت الهی با انسان
1.4.1- معیّت قیّومیّه و عامّه
1.4.2- معیّت خاصّه
1.5- دو عامل سقوط انسان
1.6- معنای امر الهی، شناخت نسبت‌های الهی با انسان
1.7- نسبت تکلیف الهی با زمان و مکان
1.8- سلوک انسان در وفق با تغیّرات زمانی
1.9- تفاوت فقه پویا و فقه ایستا
1.10- تقویت نسبت‌های مختلف، خصوصا نسبت با خداوند
1.11- رعایت ادب ماه شعبان
2- خلاصه مباحث گذشته
3- کلام فقها در قسمت وقف
3.1- کلام محقّق کرکی (رحمه‌الله) در قسمت وقف
3.2- نظر استاد در قسمت وقف
3.3- کلام حضرت امام (رحمه‌الله) در جواز افراز (جداکردن) وقف
3.3.1- مثال اوّل حضرت امام (رحمه‌الله)
3.3.2- مثال دوم حضرت امام (رحمه‌الله)
3.4- کلام صاحب عروه (رحمه‌الله) در قسمت وقف
3.4.1- مثال اوّل صاحب عروه
3.4.2- مثال دوم صاحب عروه
3.4.3- جواز قسمت وقف در صورت عدم منافات با مقتضای وقف
3.5- قسمت وقف در صورت وجود مصلحت
3.6- توصیه‌ی استاد به متولّیان وقف
3.7- خاطره‌ای از مرحوم آقای طبسی
3.8- مثال استاد برای قسمت وقف در صورت وجود مصلحت
3.9- دیدگاه نهایی استاد در قسمت وقف

 

 

موضوع: بانکداری اسلامی (قسمت)/قسمت وقف /کلام فقها در قسمت مال وقف

 

1- بحث اخلاقی (ادب)

1.1- جایگاه ادب

در فرمایش درربار حضرت امیرالمؤمنین سرّ الانبیاء و المرسلین (علیه‌السلام) بودیم که فرمودند: «وَ لاَ مِيرَاثَ كَالأدَبِ»؛[1] هیچ میراثی همانند ادب نیست.

1.2- تعریف لغوی و اصطلاحی ادب

ادب را تجزیه و تحلیل کردیم و گفتیم: به لحاظ لغت، آن است که انسان، نسبت خودش را با دیگران و دیگر اشیاء بسنجد.[2]

ادب به لحاظ اصطلاح به‌خصوص اصطلاح اخلاقی و سیروسلوکی، سنجش نسبت‌هاست.

1.3- اقسام روابط انسان

سنجش نسبت اولاً با خدای انسان است.

بعد، سنجش نسبت با نعمت‌های خاص الهی است که بالاترین نعمتی که خدا به انسان داده است، نعمت ولایت و رسالت است؛ ﴿وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ﴾.[3] این هم، نسبت دوم است.

سومین نسبتی که بسنجد، نسبت خودش با هم‌نوعانش است. تمام مسائل اخلاقی در این نسبت سومی مطرح می‌شود. ما موظفیم نسبت‌مان را با حضرت حقّ نسبت‌سنجی کنیم.

1.4- اقسام معیّت الهی با انسان

1.4.1- معیّت قیّومیّه و عامّه

خاطر شریف‌تان هست در تفسیر گفتیم که خداوند یک معیّت قیّومیّه دارد؛ ﴿وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾؛[4] هر کجا هستید، خدا با شما هست. خدا با تمام موجودات هست. این بودن خدا، به حلول و اتّحاد نیست؛ بلکه به اشراف و احاطه است.

1.4.2- معیّت خاصّه

معیّت دیگر، این است که انسان با خدا هست و باشد، و خدا هم با او باشد. اینکه خداوند در قرآن می‌فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ﴾[5] و ﴿إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ﴾،[6] این معیت خاصه است. تقوا و احسان و ایمان می‌آید، امتثال اوامر و نواهی می‌آید، حالا انسان محبوب خداوند می‌شود و خداوند، همراه او می‌شود. این معیّت، مهم است. معیّت اوّل، معیّت تکوینی است، ولی در سیروسلوک تأثیر ندارد؛ گرچه که تأثیر دارد ولی معیّت دوم است که خیلی مهم است. با کمال ادای احترام و ادب به خود مصادیق ادب، ادبی که مطرح است، در این قسم دوم است که ما اگر اوامر و نواهی را دیدیم و شناختیم و نسبت به این‌ها، رعایت حدود را داشتیم، مهمّ است.

1.5- دو عامل سقوط انسان

انسان متأسفانه به دو چیز سقوط می‌کند و به درکات می‌رسد؛ ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾.[7] یکی، به اینکه نداند تکلیف چیست و دیگری، به اینکه تکلیف را انجام ندهد؛ تکلیف را بداند و انجام ندهد.

1.6- معنای امر الهی، شناخت نسبت‌های الهی با انسان

انسان مؤدب، هم تکلیف‌شناس است و هم تکلیف‌مدار است. این اوّلین ادب است. اوّلین ادب در این جهت هم، این است که هر انسانی در هر زمان و مکانی، نسبت به هر موقعیتی که دارد، امری از اوامر دارد؛ نسبتی از نسبت‌ها دارد. می‌توانیم این‌گونه تعبیر کنیم که اوامر الهی یعنی شناخت‌ نسبت‌های الهی با انسان؛ قطعاً این‌طوری است و ما به این کاملاً اصرار داریم و بحمدالله همین‌طور است. اینکه انسان بداند که در هر زمان، چه تکلیفی دارد.

1.7- نسبت تکلیف الهی با زمان و مکان

برای همین، تکلیف الهی به عنوان امر الهی، تغییر و تبدیل و تحوّل ندارد؛ ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ﴾.[8] ولی امر الهی به لحاظ زمان و مکان، متغیّر است؛ برای اینکه تغیّرات زمانی و مکانی داریم. شاید فلسفه‌ی ایجاد زمان و مکان هم، برای این است که تکالیف، متغیّر شود و انسان، تکالیف متغیّر را خوب بشناسد. انسان، مجرد است، متأهّل می‌شود؛ تکلیفش فرق می‌کند و تکلیفی بر تکالیف او اضافه می‌شود. عمّامه می‌گذارد، تکلیفش فرق می‌کند و تکلیفی بر تکالیف او اضافه می‌شود. عرض ما این است که ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾؛[9] یعنی هر روز، تکلیف جدیدی داریم.

1.8- سلوک انسان در وفق با تغیّرات زمانی

«مَنِ استَوى يَوماهُ فهُو مَغبونٌ»؛[10] به این تساوی نباید برسیم. این نسبت، متغیّر است؛ در این تغیّرات باشیم. حرف خیلی مهمّی است. انسان سالک، کسی است که با تغییر و تغیّرات زمانی، خود را وفق می‌دهد.

1.9- تفاوت فقه پویا و فقه ایستا

این فقهی که می‌خوانیم، فقه پویا است و فقه ایستا نیست. فقه پویا یعنی با همان سنّت الهی، ولی در عین حال متغیّر است. سنّت حضرت حقَ، تغییر و تبدّل ندارد؛ ولی انسان است که متغیّر و متبدّل است.

1.10- تقویت نسبت‌های مختلف، خصوصا نسبت با خداوند

نسبت‌ها همیشه اضافه می‌شود. سرّ الانبیاء و المرسلین، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که فرمودند: «لاَ مِيرَاثَ كَالأدَبِ»؛ یعنی این نسبت‌سنجی را به‌عنوان میراث گذشتگان ارج بنهید. نسبت‌های مختلف به‌خصوص نسبت با حضرت حقّ را باید قوی کنیم.

1.11- رعایت ادب ماه شعبان

در دالان ورودی ماه شعبان هستیم که شهر رسالت است، ادب با این ماه را رعایت کنید. این مراقبات خیلی چیز عجیبی است. مراقبات، یعنی نسبت‌سنجی ما با زمان و مکان که یک جهت آن است. مراعات کنید با صیامش و قیامش و استغفارش و مناجات شعبانیه‌اش و صلوات شعبانیه‌اش و دیگر اذکارش. ساعت به ساعتش، ذکر خاص دارد. غیر از درس و بحث که اهل تدریس و تحقیق و تألیف هستید که ان‌شاءالله زیاده باد، همه باید در مسیر حالات نفسانی باشد. اگر این‌گونه باشید، برای شما غیر از تعلیم و تعلم، فضای دیگری به نام «ادب» باز می‌شود. توصیه‌های دیگر ان‌شاءالله برای جلسه‌ی آینده باشد.

2- خلاصه مباحث گذشته

در فرع فقهی مشارکت در این عنوان فقهی بودیم که اگر کسی مال موقوفه‌ای را با دیگری شریک بود و تقسیم کردند، بعد از تقسیم، بخشی از مال رها شده و طلق است؛ باید چه کرد؟ دو برادر در مال موقوفه‌ای مثلاً زمینی یا خانه‌ای، شریک بودند و تقسیم کردند و زمین و خانه‌ای است که ما به التفاوت دارد؛ در اینجا اگر مال یکی است و مساوی باشند، باید علی‌السویه و بالمناصفه باشد؛ ولی اگر یکی از مال‌ها بیشتر بود، باید همان قاعده‌ی رد و تعیین قیمت را انجام دهیم.

3- کلام فقها در قسمت وقف

3.1- کلام محقّق کرکی (رحمه‌الله) در قسمت وقف

در عبارات بزرگان بودیم. عبارت محقّق کرکی (رحمه‌الله) را خواندیم: «و تصحّ قسمة الوقف من الطلق إلّا أن يتضمن ردا الى الطلق منه. لأن ذلك يستدعي خروج بعض الوقف عن حكمه».[11]

3.2- نظر استاد در قسمت وقف

با کمال معذرت از همه‌ی بزرگان، در این قسمت هم نظرمان این است که ما باید دنبال مصلحت وقف باشیم. در کتاب وقف هم نظرمان این است که وقف، قابل قسمت نیست؛ مگر مصلحتی اقتضا کند که اصل مال در حال از بین رفتن باشد و ما باید راهکاری برای حفظ آن انجام دهیم.

3.3- کلام حضرت امام (رحمه‌الله) در جواز افراز (جداکردن) وقف

عبارت حضرت امام (رحمه‌الله) را خوانیدم. اجازه بدهید دوباره عبارت حضرت امام (رحمه‌الله) را به‌علّت فاصله‌ای که افتاده است، بخوانیم. «بل الظاهر جواز إفراز وقف عن وقف، و هو فيما إذا كان ملك لأحد فوقف نصفه على زيد و ذرّيّته و نصفه على عمرو كذلك، أو كان ملك بين اثنين فوقف أحدهما حصّته على ذرّيّته مثلاً والآخر حصّته على ذريته، فيجوز إفراز أحدهما عن الآخر بالقسمة».[12]

«بل الظاهر جواز إفراز وقف عن وقف»؛ وقفی را از وقفی می‌توان جدا کرد. دو نفر، شریک در وقف هستند. تقسیم جایز است، اگر مصلحت اقتضا کند.

3.3.1- مثال اوّل حضرت امام (رحمه‌الله)

بعد حضرت امام می‌فرمایند: «وهو فیما إذا کان ملک لأحد»؛ شخص، یک ملکی دارد. «فوقف نصفه علی زید و ذرّیّته و نصفه علی عمرو کذلک»؛ نصفش را برای زید و نصفش را برای دیگری وقف می‌کند؛ پس مشارکت حاصل شده است. این یک مورد است.

3.3.2- مثال دوم حضرت امام (رحمه‌الله)

مورد دوم که حضرت امام مطرح می‌فرمایند: «او کان ملک بین اثنین». پس یا واقف، دو نفر را شریک قرار می‌دهد و یا ملکی بین دو نفر است که هر یک به ذرّیّه‌ی خود وقف می‌کند؛ «فوقف أحدهما حصّته على ذرّيّته مثلاً والآخر حصّته على ذرّيّته».

دو مثال زدند؛ یکی ملکی دارد که به دو نفر با اولادش وقف می‌کند و یا ملکی، شریکینی دارد که هر یک به ذرّیّه‌ی خود وقف می‌کنند. «فيجوز إفراز أحدهما عن الآخر بالقسمة»؛ پس حضرت امام در تحریر الوسیلة می‌فرمایند که افراز این دو از دیگری به قسمت، جایز است.

3.4- کلام صاحب عروه (رحمه‌الله) در قسمت وقف

عروه از کتب پر فروع است. اکثراً بر‌اساس عروه پیش‌ می‌روند. هرچند همه‌ی فقه نیست، ولی پر فروع است. مرحوم سید در تکمله‌ی عروه می‌فرمایند: «ذهب صاحب الحدائق إلى جوازها مع تعدّد الواقف والموقوف عليه كما إذا كانت دار مشتركة بين زيد وعمرو فوقف كل منهما حصّته على أولاده، وكذا المحقّق القمي (قدّس سرّه) بل يظهر منه جوازها مع تعدّد الوقف والموقوف عليه، كما إذا كان نصف مشاع من ملك وقفاً على مسجد و النصف الآخر على مشهد. والأقوى الجواز مطلقا ما لم تكن منافية لمقتضى الوقف بسبب اختلاف البطون قلّة و كثرة».[13]

«ذهب صاحب الحدائق إلى جوازها»؛ سید یوسف بحرانی معتقد است که تقسیم در وقف جایز است. اگر مشارکتی در وقف باشد، نباید گفته شود که اینان تا ابد با هم شریک هستند. یکی از جاهایی است که تقسیم می‌شود. البتّه اینکه این تقسیم به جواز یا به وجوب است، به نظر ما گاهی تقسیم، واجب است. یعنی چاره‌ای نیست و باید انجام شود که باید موضوع‌شناسی کرد. «مع تعدّد الواقف و الموقوف علیه»؛ اگر واقف و موقوفٌ‌علیه، متعدّد باشند، درست است.

3.4.1- مثال اوّل صاحب عروه

بعد ایشان مثال می‌زنند: «كما إذا كانت دار مشتركة بين زيد»؛ خانه‌ی مشترکی بین زید و عمرو است. «فوقف كل منهما حصّته على أولاده»؛ هر یک، سهم خود را به اولادشان وقف می‌کنند.

بعد ایشان می‌فرمایند: «وكذا المحقّق القمي (قدّس سرّه) بل يظهر منه جوازها مع تعدّد الوقف والموقوف عليه».

3.4.2- مثال دوم صاحب عروه

بعد ایشان دوباره مثال می‌زنند: «كما إذا كان نصف مشاع من ملك وقفاً على مسجد»؛ یک ملکی است که نصف آن، وقف بر مسجد است و نصف دیگر آن، «و النصف الآخر على مشهد». این «مشهد»‌ در کلام ایشان، مشهد اصطلاحی که مشهد الرضا است، نیست؛ بلکه بقاع ائمه و امام‌زادگان و حرم‌ها است. یک قسمتی از آن، وقف مسجد است و قسمت دیگر آن، وقف بقاع است. امروزه خیلی مبتلابه است و از ما هم سؤال کرده‌اند از املاکی که بین مساجد و حسینه‌ها مشترک است؛ این حسینیه‌ها هم، جزء مشاهد هستند.

3.4.3- جواز قسمت وقف در صورت عدم منافات با مقتضای وقف

بعد، عبارت ایشان این است: «والأقوى الجواز مطلقا»؛ اقوی این است که جائز است. البتّه «ما لم تكن منافية لمقتضى الوقف»؛ تا جایی که منافی با مقتضای وقف نباشد. ایشان حرف بسیار زیبایی فرمودند. دلیلش این است: «بسبب اختلاف البطون قلّة و كثرة»؛ به‌سبب اختلاف در قلّت و کثرت در تعداد بطون است. این بطون یعنی نسل‌ها. نسل‌های حال و آینده به‌سبب قلّت و کثرت، مختلف هستند. وقتی که مختلف باشند؛ خود اختلاف سببی و نسبی، باعث ضرورت قسمت می‌شود. «قلّة و كثرة» را در جلسات پیشین اشاره کردیم که به معنای این است که مثلاً ورثه در نسل موجود، متّحد و متّفق هستند و اختلافی هم ندارند و نسبت‌شان واحد است؛ لذا بالسویه تقسیم می‌شود. ولی گاهی نسبت بطون، متعدّد است و دیگر به نصف نیست؛ پنج نفرند، ده نفرند، یا دختر و پسر هستند.

3.5- قسمت وقف در صورت وجود مصلحت

به جای احتمال از بین رفتن وقف می‌گوییم: «وجود مصلحت» که عام‌تر است. در این صورت، از بین رفتن وقف هم، یک قسمت از وجود مصلحت است. خود ایشان هم فرموند: «ما لم تكن منافية لمقتضى الوقف»؛ تا زمانی که با اصل وقف منافات نداشته باشد. قاعده‌ای در وقف است: «الوقوف علی حسب ما یوقفها اهلها»؛[14] باید موقوفات بر اساس آن چیزی باشد که واقف، وقف کرده است.

3.6- توصیه‌ی استاد به متولّیان وقف

برای همین، به همه‌ی کسانی که متولّیان وقف هستند؛ چه شخصیت‌های حقیقی و چه شخصیت‌های حقوقی و حتّی اداره‌ی اوقاف، عرض می‌کنم که قطعاً رعایت کنند که اگر کوچک‌ترین تصرّفی بدون اذن متولّی و اذن حاکم شرع تصرّف شود، اینان تا قیام قیامت مدیون هستند. وقف باید بر اساس آنچه که واقف، وقف کرده است، مصرف بشود. حتّی مجاز به تغییر موقوفٌ‌علیهم نیستیم؛ مگر اینکه در راستای مصلحت آنان باشد. این باید حتماً رعایت بشود که وقف بر اساس آن چیزی است که واقف، وقف کرده است.

3.7- خاطره‌ای از مرحوم آقای طبسی

از مرحوم آقای طبسی -متولّی حرم حضرت امام رضا (علیه‌السلام)- شنیدم که فرمودند: وقفی در مشهد برای اشراف مملکت و اشراف مشهد داریم. خدمت حضرت امام رفتم که حکم را داریم، موضوعش را هم مشخص کنید که کجا مصرف کنم؟ حضرت امام فرمودند: اشراف، کسانی هستند که در جامعه‌ی امروز مطرح هستند.

بنابراین تصمیم گرفتم که کنگره‌ی امام رضا (علیه‌السلام) را برگزار کنم و از رئیس جمهور که ظاهراً مقام معظّم رهبری بودند که شریف بودند، برای سخنرانی دعوت کردم و از دیگران هم دعوت کردم. دیدم بهترین کار این است که کنگره‌ای برگزار کنم و در آن از صاحب‌نظران و بزرگان و نویسنده‌ها برای تبادل نظر درباره‌ی شخصیّت امام رضا (علیه‌السلام) دعوت کنم.

3.8- مثال استاد برای قسمت وقف در صورت وجود مصلحت

برای اقتضای مصلحت که گفتیم، مثالی بزنیم. گاهی زمین‌های خرده‌مالک‌هایی هستند که موقوفاتی دارند و به‌عنوان خرده‌مالکی ضرر می‌کنند؛ ولی اگر تجمیع شود، حتّی در کشاورزی صنعتی هم راحت‌تر است. آیا این زمین‌ها تجمیع شود یا نشود؟ از ما استفتاء شده بود که خرده‌مالک‌هایی هستند که وقف بر اولاد کردند، چه کنیم؟ گفتم: «تجمیع کنید و بین موقوفٌ‌علیهم تقسیم کنید». گفتند: «اگر این‌گونه تقسیم کنیم، خیلی قابل درآمدزایی است؛ ولی در غیر این صورت از آن‌ها نمی‌توان استفاده‌ی بهینه‌ای کرد».

3.9- دیدگاه نهایی استاد در قسمت وقف

پس اگر مصلحتی اقتضا کرد، قابل قسمت است.

 


logo