1403/10/08
بسم الله الرحمن الرحیم
اشتباه در قسمت/بانکداری اسلامی و معاملات جدید/فقه معاصر
موضوع: فقه معاصر/بانکداری اسلامی و معاملات جدید/اشتباه در قسمت
بحث اخلاقی
در احادیث سیر و سلوکی و اخلاقی در محضر امیر المؤمنین (علیهالسلام) بودیم. حکمت 44 نهج البلاغهی شریف. برای این حدیث، برنامه ریزی علمی و عملی داشته باشید. حضرت فرمودند: «طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ، وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ، وَقَنِعَ بِالْكَفَافِ، وَرَضِيَ عَنِ اللهِ»؛[1] اگر به یاد معاد باشیم دنیامان هم آباد است. اگر مراقب دنیا باشیم آخرتمان آباد است. کسی که دنیا ندارد، آخرت ندارد و کسی که آخرت ندارد، دنیای خوبی ندارد؛ «من لا معاش له لا معاد له».[2] خوشا به حال آنان که اهل حساب و کتاب هستند. آخر شب کاغذ و قلمی را داشته باشیم خوبی و بدیها را هر یک در یک طرف بنویسیم. برای خوبیها «الحمدلله» و برای بدیها «استغفرالله» بگوییم. قناعت داشته باشد و به کفاف قانع باشد. قال امیر المؤمنین (علیهالسلام) : «القناعة مال لاینفد»؛[3] قناعت، پایانپذیر نیست. قناعت در مال مطلوب است نه در علم. در علم هرچه بیشتر بخواهد، برکات بیشتری نصیبش میشود. در مال باید قانع بود.
عامل چهارم؛ «رضی عن الله»؛ خوشا به حال آنکه راضی از خدا باشد. عنایت دارید که رضایت، یک مقامی است از مقامات سالک الی الله. خدا رحمت کند خواجه نصیر الدین طوسی را که در کتاب "اوصاف الاشراف" فرمودند: «رضا دو گام دارد: گام اول؛ رضایت خدا از انسان﴿رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾؛[4] که هر دو در یک آیه جمع است. خداوند زود راضی میشود. «یا سریع الرضا». با یک توبه و استغفار خدا راضی میشود. گام دوم؛ رضایت انسان از خداست. در این روایت، رضایت دوم خواسته شده است. انسان، دیر از خدا راضی میشود. زیادهطلب و طماع است. اهل چشم و هم چشمی است. چرا چنین شد و چنان شد؟ این منافات با مقام رضا دارد. النَّوْفَلِيُّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ مَنْ أَحَبَّ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْعَفَافَ وَ الْكَفَافَ»؛[5] آقا رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میگفتند: خدایا به ما کفاف و رضا بده؛ همچنین امام علی (علیهالسلام) نسبت به «خباب بن اَرَت» فرمودند: «يَرحَمُ اللّه ُ خَبّابَ بنَ الأرَتِّ ، فلقد أسلَمَ راغِبا ، و هاجَرَ طائعا ، و قَنِعَ بالكَفافِ ، و رَضِيَ عنِ اللّه ِ، و عاشَ مُجاهِدا»؛[6] خداوند خباب بن اَرَتْ را بيامرزد كه با رغبت مسلمان شد و با طيب خاطر هجرت كرد و به كفاف زندگى قانع و از خدا خشنود بود و مجاهد زيست. زندگیای مجاهدانه است که در مقام رضایت باشد. ما باید تمرین رضا کنیم. تمرین رضا به این است که به دادههایمان و به نعمت های الهی توجه داشته باشیم. هر کس در هر جایی هست اگر توجه به دادههای خود داشته باشد، کم نمیآورد. باید نگاهمان به نیمهی پر لیوان باشد نه نیمهی خالی لیوان. اگر نگاهمان به نیمهی پر بود، همیشه دارا هستیم و اگر نگاهمان به نیمهی خالی بود، ندار و نادان هستیم. تقاضا میکنم نگاههایمان را عوض کنیم تا در مقام رضایت قرار گیریم. کسی که در مقام رضایت است، مراقب زبان خود است که او را گرفتار میکند. باید شبانهروز در حال محاسبهی خود باشیم. باید با خودمان شرط بگذاریم. این انسان، ظلوم و عنود است؛ طغیانگر است. باید با لجام معارف و اخلاقیات، افسار به دهان بزند تا شایستهی معارف و درجات بهشت شود.
عصارهی جلسهی گذشته
جدایی شرکا، باید با رضایت باشد. در قسمت، اگر رضایت نباشد صحیح نیست. مانند معاملهی فضولی که کسی مال دیگری را فروخته است؛ اگر اجازه دهد صحیح و گرنه باطل است. مالی از پدری که برای چند فرزند ارث رسیده است، باید تقسیم آن با رضایت باشد و گرنه نامشروع است. چند نفر به بیع یا صلح یا وقف شریک شدند، باید در تقسیم، رضایت باشد.
مسألة 19 - «لو ادعى أحد الشريكين الغلط في القسمة أو عدم التعديل فيها وأنكر الآخر لا تسمع دعواه إلا بالبينة، فإن أقامت نقضت واحتاجت إلى قسمة جديدة، وإن لم تكن بينة كان له إحلاف الشريك».[7]
«لو ادعی احد الشریکین الغلط فی القسمة»؛ تقسیمی صورت گرفت و یکی از شرکا مدعی شدند که این تقسیم و قرعه را قبول نداریم.
«او عدم التعدیل فیها»؛ ما مدعی شد تقسیم عادلانه نبوده است.
«و انکر الآخر»؛ دیگری گفت خیر صحیح است.
«لا تسمع دعواه الا بالبینة»؛ حرفش جز با دلیل شنیده نمیشود. البینة علی المدعی و الیمین علی من انکر به خاطر این قاعده.
«فان اقام»؛ اگر بینه آورد
«نقض و احتاجت الی قسمة جدیدة»؛ قسمت، نقض شده و نیاز به قسمت جدید دارد.
«و ان لم تکن بیّنة»؛ اگر بیّنهای نبود که اقامه کند و دلیل ندارد.
«کان له احلاف الشریک»؛ باید به شریک خودش بگوید قسم بخور که قسمت صحیح بوده است. اگر منکر قسم نخورد و نکول کرد مدعی قسم میخورد و حق با او میشود.
تحریر ج 1 ص633
(این مسأله از قدیم الایام بین فقها مطرح بوده است؛ در مبسوط ج 8 ص 141 علامه حلی تحریر ج 5 ص 226 شهید ثانی مسالک ج 14 ص 55 و جواهر ج 40 ص 360 دروس شهید اول ج 2 ص)119
دلیل مسأله
اگر عقد یا ایقاعی برقرار شد و یا معاهدهای بین افراد برقرار شد، یکی از اصولی که داریم، اصل صحت است. در اینجا، تقسیم واقع شده است و طبق مبنای اصالة الصحة، تقسیم باید صحیح باشد. اگر کسی مدعی است، یا باید بینه بیاورد یا قسم. قاعدهی عدم اختلال نظام در شریعت اسلامی مهم است. یعنی معاشرت مردم و معاش مردم بر اساس قواعدی برقرار است؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ﴾.[8] در سورهی مائده، مطلق است.
اگر کسی مدعی بود که این قسمت صحیح نیست مانند معاملات دیگر، باید بیّنه بیاورد. اصالة الصحة هم بنای عقلا و هم سیرهی متشرعه است؛ البته در تمام اقوام و مذاهب رواج دارد. روال عرف مردم بر روان بودن معاملاتشان است. قاعدهی عسر و حرج، اقتضا میکند، کارهایی که انجام میشود بر اساس صحت است. کسی اگر اشکال کند که اصل در معاملات، فساد باشد، میگوییم؛ اصل در معاملات، نسبت به حکم شرعی، فساد است. اگر شک کنیم معاملهای صحیح است یا باطل، اصل عدم اعمال شرط است؛ ولی اینجا صحبت موضوع است نه حکم. در اینجا، اصل صحت حاکم است.
وسائل الشیعة، ج 8، ص 237 ابواب خلل باب 23
وعنه ، عن صفوان ، عن ابن بكير ، عن محمّد بن مسلم ، عن أبي جعفر (عليهالسلام) قال : «كلّما شككت فيه ممّا قد مضى فامضه كما هو»؛[9] حدیث صحیحهای است از صفوان از ابن بکیر از محمد بن مسلم عن امام باقر (علیهالسلام) که قاعدهی کلی بیان کردند از مبانی اصالة الصحة. هر چیزی که گذشته است همان طور که هست قرارش دهید. مدعی غلط و اشتباه یا عدم عدالت هستند، بینه و قسم میآید.
اطلاق آیهی «اوفوا بالعقود» میگوید؛ باید به تقسیم وفا کنید الا ما خرج بالدلیل. در جریان اصالة الصحة، فرقی نیست تقسیم کننده خود شرکا باشند و یا شخص ثالث یا معتمد باشد و یا قاضی و نماینده او. تقسیم از هر ناحیهای باشد تفاوتی ندارد.
صاحب مسالک رحمه الله در ج 14 ص 55 میفرمایند: «لا فرق في عدم سماع دعوى الغلط في القسمة بمجرّدها بين كون القاسم منصوب الامام و من تراضيا به و أنفسهما، لأصالة صحّة القسمة»؛[10] مدعی غلط حرفش بدون دلیل پذیرفته نیست چه قاسم از طرف امام باشد یا خیر؛ چون اصل صحت قسمت است تا ازاله کننده این صحت و قسمت رخ دهد. به بینه فرد یا قسم خوردن.