« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد هادی عباسی‌خراسانی

1404/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

اشتراط دقت عرفی در مسافت_ تمایز قصد نوعی و قصد شخصی در استمرار قصد مسافت/صلاة المسافر /کتاب الصلاة

 

موضوع: کتاب الصلاة/صلاة المسافر /اشتراط دقت عرفی در مسافت_ تمایز قصد نوعی و قصد شخصی در استمرار قصد مسافت

 

1- بحث اخلاقی (محبّت)

1.1- حبّ و بغض به‌مثابه‌ی ایمان

حدیث امروز را در محضر امام صادق (علیه‌السلام) هستیم. حضرت، حدیث را به صورت سؤال و جواب مطرح کردند. -احادیثی را که به صورت سؤال و جواب مطرح می‌شود؛ به‌خصوص احادیثی را که با سؤال «هَل» آغاز می‌شود، با دقت خاصی دنبال کنید- حضرت فرمودند: «هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ».[1] در برخی نسخه‌ها، «هل الدین» دارد.[2]

1.2- تفاوت هَل مرکّبه و بسیطه

دو هَل داریم. یکی هَل مرکبّه که سؤال از اوصاف شیء است و یک هَل بسیطه است که سؤال از وجود شیء است. جواب هَلیّت مرکبّه، کان ناقصه است که هم اسم و هم خبر دارد؛ مانند کانَ زیدٌ عالماً. جواب هَل بسیطه، کان تامّه است. کانَ ناقصه از افعال ناقصه است که نیاز به اسم و خبر دارد؛ ولی کان تامّه، اصلاً وصفی ندارد و بیان حقیقت و وجود شیء است. اگر هم وصفی باشد، از ذات شیء است.

1.3- حقیقت ایمان؛ حبّ و بغض

در این حدیث، صحبت ماهیت ایمان نیست؛ بلکه صحبت وجود ایمان است. حقیقت ایمان، حبّ و بغض است. باید در اینجا بحث شود که آیا بغضی است که ایمان را از دیگری جدا می‌کند و یا بغضی است که جزء ایمان است. عرض ما در اینجا این است که «ایمان جز حبّ و بغض، چیز دیگری نیست»؛ یعنی هم جنبه‌ی اثباتی دارد و هم جنبه‌ی نفی‌ای دارد. ایمان، ترسیم لا إله إلّا الله است؛ «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا».[3] فلاح بر اساس این ذکر است که اثبات و نفی دارد و وجود و عدم. حبّ، منشأ ولایت است و بغض، منشأ برائت است.

1.4- بساطت یا مرکّب بودن ایمان؟

مطلب مهمّ معرفتی دیگر که در عقاید بحث مفصلی در مورد آن داریم که آیا ایمان مرکب است یا بسیط؟ عرض ما با توجّه به روایات این است که ایمان، ترکیبی است و بسیط نیست. گرچه حقیقت ایمان، عقیده‌ی قلبی است که جز بساطت، چیز دیگری نخواهد بود؛ ولی ایمان در مقام اجرا، ترکیبی است که هم حبّ است و هم بغض. اگر دقیق بحث کنیم، انگیزه‌ی تمام مسائل موجوده در نظام هستی، حبّ است. در شرح اسماء الهی گفتیم: ذات باری تعالی، فاعل بالحبّ است. بَهجت ذاتیه از جانب حق است. ما به او محتاج بودیم و او به ما مشتاق بود.

1.5- تفاوت محبّت و مودّت

وقتی حبّ به دستور اجرایی می‌رسد، مودّت می‌شود؛ ﴿إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾.[4] محبّت با مودّت متفاوت است. محبّت شاید به عمل برسد و شاید هم نرسد؛ ولی مودّت به عمل می‌رسد. [5]

1.6- عینیّت دین و محبّت

در تفسیر نور الثقلین، جلد 5، صفحه 84 از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است که تفسیر بیان امام صادق (علیه‌السلام) است و یا شاید امام صادق (علیه‌السلام) ناشر فرمایش پدر شده‌اند: «الدِّينُ هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدِّينُ».[6] این حدیث، یک موجبه‌ی کلّیّه است که جای موضوع و محمول در حدیث عوض شده است؛ ولی نتیجه، واحد است. ما در نکات معرفتی‌مان، به اینجا رسیدیم که اگر در جایی موضوع و محمول عوض شود و حکم عوض نشود، دلیل بر معیّت و عینیّت است. اینجا، همین‌طور است. در اوّلی دین، موضوع است و حبّ، محمول و واسطه، هو است. در دومی حبّ، موضوع و دین، محمول و هو، واسطه است. این حدیث، نیاز به نوشتن یک کتاب دارد و عجیب است. دین، جز محبّت و محبّت، جز دین نیست. کسانی که می‌گویند دوستی کنیم، محبّت کنیم؛ دین را دارند اجرا می‌کنند و خبر ندارند. کسانی که می‌خواهند دین داشته باشند، باید محبّت داشته باشند. کسانی که از محبّت فاصله بگیرند، از دین فاصله گرفته‌اند.

1.7- تبدیل محبّت به مودّت

در روایتی در مورد محبّت داریم: «هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ».[7] در قرآن هم،‌ سوره‌ی شوری داریم:‌ ﴿قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾.[8] وقتی محبّت اجرایی شود و عملیاتی شود و برای آن هزینه شود، مودّت می‌شود. مودّت، بی محبّت نمی‌شود و محبّت، بی مودّت نیز نمی‌شود.

2- خلاصه‌ای از جلسات گذشته

در صلات مسافر در شرایط قصر الصلات بودیم. شرط دوم را که قطع مسافت بود، گذراندیم و در شرط سوم (استمرار قصد مسافت) بودیم. عبارت مرحوم سید در عروة این‌چنین است:

«الثالث: استمرار قصد المسافة فلو عدل عنه قبل بلوغ الأربعة أو تردّد أتمّ، وكذا إذا كان بعد بلوغ الأربعة، لكن كان عازما على عدم العود، أو كان متردّدا في أصل العود وعدمه أو كان عازما على العود لكن بعد نيّة الإقامة هناك عشرة أيّام، وأما إذا كان عازما على العود من غير نيّة الإقامة عشرة أيّام فيبقى على القصر، وإن لم يرجع ليومه بل وإن بقي متردّدا إلى ثلاثين يوما نعم بعد الثلاثين متردّدا يتمّ».[9]

«الثالث استمرار قصد المسافة»؛ از شرایط قصر، استمرار قصد مسافت است. استمرار از حین خروج است و به لحاظ حکمی است و منافات ندارد که بعداً برای او عنوان دیگری بیاید. اگر مسافر، مسافتی که می‌خواهد برود و از قصدش برنگردد؛ نماز، شکسته است.

«فلو عدل عنه قبل بلوغ الاربعة او تردّد اتمّ»؛ اگر مسافر قبل از چهار فرسخ از قصد سفر برگردد یا مردّد شود، نمازش را باید تمام بخواند. البتّه جای قید داشت که بگوید باید کمتر از مسافت باشد.

«کذا اذا کان بعد بلوغ الاربعة لکن کان عازما علی عدم العود او تردّد فی اصل العود او عدمه». «کذا» یعنی همین‌طور «اتمّ» و باید تمام بخواند «اذا کان بعد بلوغ الاربعة»؛ بعد از رسیدن به چهار فرسخ است. «لکن کان عازما علی عدم العود»؛ بنا دارد که همان‌جا متوقّف شود و برنگردد. «او تردّد فی اصل العود او عدمه»؛ یا مردّد باشد در اینکه برگردد یا برنگردد. البتّه اینجا به این بحث خواهیم رسید و توضیح خواهیم داد که فرق است بین جایی که طبق بعضی از مبانی، قصد باید قصد شخصی باشد و یا اینکه قصد نوعی هم کفایت می‌کند؛ بحمد الله ما قائل به کفایت قصد نوعی هستیم.

«أو كان عازما على العود»؛ یا عزم بر برگشت دارد، «لكن بعد نيّة الإقامة هناك عشرة أيّام»؛ می‌خواهد برگردد امّا ده روز در آنجا متوقّف است.

«وأما إذا كان عازما على العود من غير نيّة الإقامة عشرة أيّام»؛ بنا دارد برگردد؛ امّا نیّت عشرة أیّام نکرده است. این دیگر به قانون بعدی صلاة مسافر برمی‌گردد که اگر تا سی روز مردّد ماند و نماز را شکسته خواند، باید بعد از سی روز، نمازش را تمام بخواند. «فيبقى على القصر، وإن لم يرجع ليومه»‌؛ گرچه که امروز برنمی‌گردد. لذا بعضی از آقایان در اینجا قائل به جمع می‌شوند؛ امّا مرحوم سید می‌گویند که باید تمام بخواند.

«وإن بقي متردّدا إلى ثلاثين يوما نعم بعد الثلاثين متردّدا يتمّ»؛ نمازش را تمام می‌خواند.

با کمال معذرت از همه‌ی بزرگواران، در اینجا ما ناچاریم صورت‌ها را تحلیل کنیم و چندین صورت در اینجا هست:

1. عدول قبل از چهار فرسخ باشد یا مردّد باشد.

2. بعد از رسیدن به چهار فرسخ عدول کند و بنا کند بماند و نه برگردد.

3. بعد از رسیدن به چهار فرسخ و در ماندن یا برگشتن شک کند.

4. بعد از رسیدن به چهار فرسخ است و قصد برگشت هم دارد؛ امّا قصد اقامه ده روز دارد.

به نظر ما، نماز در همه‌ی این چهار صورت، تمام است؛ چون به حد مسافت و حد شرعی نرسیده است. اگر روزی هم،‌ شک کند که مسافت هست یا نیست، باید بنا را بر عدم بگذارد. بحثی در گذشته تحت عنوان مسافت تلفیقی -مسافری راه افتاده است و قسمتی از مسافت را رفته است؛ امّا با ضمیمه‌ی یک سفر دیگر، مسافت می‌شود- داشتیم که این فرد را شامل نمی‌شود. در این چهار صورتی که پیش آمده است، اگر با مسافت دیگر به حد مسافت می‌رسد، مسافر است و الّا باید نمازش را تمام بخواند. دو صورت دیگر باید به این چهار صورت اضافه شود که در این دو صورت، دیگر قصر نماز است نه اینکه تمام باشد:

5. به چهار فرسخ رسیده است و نیّت بازگشت دارد و نیّت اقامه عشرة أیّام هم ندارد. اینجا فرقی ندارد که می‌خواهد امروز برگردد یا روزهای آینده. اگر تا چند روز هم متردّد باشد، باید نمازش را شکسته بخواند.

6. بعد از رسیدن به چهار فرسخ است و به سی روز رسیده است و باید تمام بخواند. دیگر در اینجا قصد نیست؛ زیراکه صدق مسافت حتّی تلفیقی بر آن نیست.

3- اشتراط دقت عرفی در مسافت

برخی از بزرگان در مسافت به دقت عقلی افتاده‌اند که ما دقت‌های عقلی را شرط نمی‌دانیم. دقت‌های عرفی شرط است و باید به عرف سپرد.

4- تمایز قصد نوعی و قصد شخصی در استمرار قصد مسافت

نکته‌ی دیگر این است که استمرار قصد مسافت را به قصد نوع می‌دانیم؛ نه به قصد شخصی. به عبارت بهتر شخصی نیّت کرد که فلان جا برود و سپس مسیر را عوض کرد و به جای دیگری رفت، این جایگزین آن می‌شود. کسانی که می‌گویند که مسافت قصد شخصی است؛‌ باید به همان نقطه برسد. امّا عرض ما این است که رسیدن به همان نقطه، شرط نیست. قصد مسافت یک کلّی است که دارای اشخاص و مصادیق مختلف است و مهمّ مسافت است. مسافر باشد و قصد مسافت بکند، به هر نقطه‌ای باشد، فرقی ندارد.


logo