1404/09/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اصول عملیه/اصالة الاشتغال /شک در مکلف به
آغاز بحث و عدم کفایت بساطت
در اصول به اینجا رسیدیم که بساطت در: بساطت تکوینی، بساطت تشریعی، بساطت در حکم نتوانست هیچکدام از مشکلات ما را حل کند.
رسیدیم به اصل سببیّت، یعنی اصل حکم. عرض شد که آنچه در شک که در مکلفین به علم اجمالی ما حنفی مهم است و باید بر آن تکیه کرد، همان حکم اجتناب از نجس است.
وگرنه این دو ظرفی که در بیرون هستند با ملاقیای که هست، نتوانستیم بگوییم ملاقی عین مُلاقا است، مگر در یک مورد: آن موردی که آب یک ظرف ملاقا را برمیداشتیم و نصف آن را داخل یک ظرف دیگر میریختیم. خب، آنجا دیگر حرفی نیست؛ داخل محل نزاع نبود.
اصلاً ما داریم ملاقی را بحث میکنیم که فقط ارتباط گرفته و با آب، رطوبتی شده است. اگر عبای من وقتی خورده در آب، چکچک دارد و آب از آن میچکد، آن چکچکهها اطراف علم اجمالی است، شکی نیست. اطراف علم اجمالی است و اجتناب از آن واجب است.
اما اگر آب هرچند به آن خورده ولی دیگر آب از آن درنمیآید، این را میگوییم ملاقی در این حد است. ولی ملاقی که مثلاً در عبای من پر از آب است و میچکد و فشارش هم میدهد و آب میریزد، خب این اطراف علم اجمالی است.
اما این خیس بودن از جهت اینکه همین عبای خیس، خودِ آن آب نیست. بله، خب، عبا که اصلاً موضوعیت دارد؛ به هر حال، همان نم آب است.
بررسی وحدت عرفی میان ملاقی و مُلاقا
اشکال ندارد، درست است. میخواهم بگویم این نم، آب نیست. آب نیست. عبا با رطوبت شده است، یعنی دیگر آن آب نیست. نه، هیچکس نمیگوید این همان آب است. هیچکس نمیگوید این همان آب است. یعنی اتحادی که شما میخواهید به دست آورید و بگویید عین آن است، آن را نمیتوانید احراز کنید.
اگر قرار است مطلب را خشک و دقیق (خشخاش) بگذارید، میخواهید بگویید این حکم اجتناب از نجس را بر ملاقی بیاورید، حتماً باید وحدت در موضوع تحقق پیدا کند. موضوع باید یکی شود. این موضوع عرفاً یکی نیست، عرفاً یکی نیست.
این را دیگر تکرار نکنم؛ دیروز هم گفتیم: آنچه که ما در این ملاقی و ملاقا داریم، بحث نجاست مشکوک است. نجاست مشکوک در ملاقا، چون خود ملاقا هم که متقن نجاست نیست.
آن نجاست را میخواهیم بیاوریم بر این عبا. در صورتی میشود آن نجاست مشکوک را منتقل کرد که یک وحدت عرفی باشد. این وحدت عرفی وجود ندارد. چون این وحدت عرفی نیست، [ملاقی] شیء مستقل میشود. شیء مستقل میشود.
بر این جهت، در آن بحث بساطت به جایی نرسیدیم، اینها به یک امر بینونی رسیده است.
از آن طرف هم میدانیم در ما نحن فیه هرچه داریم، حکم عقل است. حکم عقل هم: «لا یَتعَلَّقُ إلّا بِه مَوضُوعٍ بَیّنٍ». عقل همیشه اینگونه است: تا موضوعش را خوب محکم نکند، نبیند، رعایت نکند، تا معنا مسجل نشود، اصلاً حکم نمیکند.
طرح دلیل سببیّت و استدلال به فراغ یقینی (نظر سید بن زهره[1] )
خب، آن دو طرف، چون آب مشکوک النجاسة آنجا هست، علم اجمالی هم بر آن دو در اول رفته است. و بهذا، در مرحله اول، و من میخواهم آب را استفاده کنم برای وضو، علم اجمالی میگوید تکلیف تو در این دو تاست.
عقل همانطور که من میگویم، تو علم داری. علم حجیت ذاتیه عقل است. بعد میگوید حالا که علم داری دو تاست، باید از هر دو اجتناب کنی. این کاملاً بیّن است. آن دو تا آب، معلومٌ بالاجمال هستند. معلومٌ بالاجمال مثل معلومٌ بالتفصیل است.
اما عبایی که به آن خورده، آب نیست، الان فقط نم گرفته است. چرا آبهایش را جدا کنید؟ خب، میشود؛ درست است. میشود اطراف علم. اما اگر نه، فقط رطوبت گرفته، این را نمیتوانید بگویید عین آن است. چون نمیتوانید بگویید عین آن است، پس بنابراین از این مرحله میگذریم و میرویم سراغ حکم.
بر این جهت، اکثر محققین بحث را بردند سراغ سببیّت. گفتند اینکه شما از ملاقا واجب است اجتناب کنید، این سبب است برای اجتناب از ملاقی. یعنی خود حکم، خود وجوب اجتناب از ملاقا باعث شده است که از ملاقی هم اجتناب کنی.
آن وقتی که واقعاً دیگر خاطرت جمع است که از نجس اجتناب کردی، آن وقتی است که هم ملاقا را کنار بگذاری، هم آن طرفش را، هم عبا را. هر سه را که کنار بگذاری، دیگر کاملاً یقین داری اجتناب عن النجس را انجام دادی.
این حرف خیلی قشنگی هم هست، ظاهرش. اگر علم اجمالی داری به وجوب وجود نجس، این علم اجمالی تو به حکم عقل میگوید:
«اجتنب عن النجس تاماً کاملاً».
«اشتغال یقینی یستدعی فراغ یقینی». برای اینکه تو فراغ یقینی کامل پیدا کنی، باید از ملاقی هم اجتناب بکنیم. باید از ملاقی هم اجتناب بکنیم.
بر این جهت، این میشود به نفع سید بن زهره. این هم خودش یک وجهی میشود برای سید بن زهره که اشتغال یقینی هست، یستدعی فراغ یقینی. این دیگر شاخهی آن است. فراغ یقینی کامل به این است که از ملاقی هم اجتناب بکند.
ایرادات وارد بر استدلال فراغ یقینی و نتیجه صورت اول
لکن این مطلب به این مقدار واضح هم نیست، به همین ظاهری که دارد. به جهت اینکه میگوید: اشتغال یقینی یستدعی فراغ یقینی.
آن اشتغال یقینی کجا است؟ دو تا آب است فقط. اشتغال یقینی دو تا آب است. هر دو تا را، دو طرف سکه را باید دید دیگر. «اشتغال یقینی یستدعی فراغ»، نه اشتغال مشکوک. اشتغال یقینی دو طرفِ علم اجمالی است.
بله، من یقین دارم، آن هم یقین اجمالی. یقین اجمالی دارم: یا این نجس است یا آن نجس است. ولی عبای رطوبتدار شیء ثالث است. اشتغال یقینی نسبت به آن ندارم؛ پس فراغ یقینی چه حد لازم است؟ در حد اشتغال دو طرف.
نسبت به ملاقی چطور؟ شک بدوی دارم، اشتغال یقینی ندارم. مغالطه از این جهت ممکن است بشود. ظاهر فریبنده و دلچسبی دارد. کلید کردن بر فراغ یقینی.
خب، فراغ یقینی بله درست است. اگر تو عبا را کنار بگذاری، فراغ یقینی گویا تکمیل میشود. ولی فراغ یقینی در اشتغال یقینی، آنجایی که اشتغال یقینی هست، همان مقدار مُتیقّن را از دوشت باید برداری. چرا؟ آن کار خوبی است، بد نیست که کسی از عوام اجتناب بکند، ولی واجب نیست.
فراغ در حد واجب، همانطور که اشتغال الزامی شده بر ذمه من، مُلزم شدم و الزام آمده است، به همان مقدار هم فراغ لازم است. فراغ از الزام یقینی. الزام یقینی دو طرف علم اجمالی است.
این تا به اینجا تمام میشود. به نظرم دیروز اشاره شد که از حکم شما نمیتوانید ملاقی را اثبات کنید. نمیتوانید بگویید: «اجتنب عن النجس» میآید میگوید بابا از عبا هم اجتناب کن. چون معنایش این است که اجتنب بیاید این ملاقی را هم تبدیل کند به ملاقا؛ یعنی ملاقی را تبدیل کند به موضوع خودش.
دو تا موضوع داشته: ظرف یک، ظرف دو، آب داخل است. بعد بگوییم: «آقا، اجتناب از نجس، از این عبا هم اجتناب کن چون جزء ملاقا است». تا بگویی جزء ملاقا است، یعنی حکم دارد موضوع خودش را اثبات میکند. میشود «تمسّک به مُطلَق در شبهه مصداقیه». این هم جایز نیست.
هذا تمام الکلام در صورت اول. فتبیّن أنّه لا دلیل معتبراً علی وجوب الاجتناب عن الملاقی در صورت اول.
ورود به صورت دوم (بیان صاحب کفایه)
میرویم سراغ صورت دوم، فرمایش صاحب کفایه[2] . عبارت را بخوانم، یک چند کلمه هم از تفسیر ایشان.
میفرماید: «و اُخری یَجِبُ الاجتنابُ عن الملاقی دونَهُ»
این صورت اول بود. گاهی واجب است اجتناب از ملاقی، نه ملاقا، برعکس. اجتناب از ملاقی واجب است، از ملاقا واجب نیست. «فیما لو عَلِمَ إجمالاً نجاسةَ أو نجاسةَ شیءٍ آخَرَ ثُمَّ حَدَثَ العِلمُ بالملاقاتِ و عِلْمُ به نجاسةُ الملاقِی أو ذالک شیء»
همه تلگرافی، موجز، مثل صمَدیّه در نحو است، یک خط. انشاءالله برای بعد.