1404/09/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اصول عملیه/اصالة الاشتغال /شک در مکلف به
مقدمه و طرح بحث
ما به سراغ ماهیت توسعه در ملاقی و ملاقا رفتیم که این دو با یکدیگر ارتباط دارند. سؤال این است: این ارتباط از نوع موضوع است یا از نوع حکم؟ آیا باید به سراغ بساطت در موضوع رفت یا به سراغ بحث حکم و سببیت؟ اشارهای به این جهت شد.
نکتهای که امروز به بحث بساطت در اطراف علم اجمالی اضافه میکنیم این است که بگوییم یک طرف از علم اجمالی بساطت (انبساط) پیدا کرده و گسترش یافته است. در واقع، ملاقی را نیز جزء خودش قرار داده است. بله، منبسط شدن ملاقی باعث میشود که ملاقی هم در خانه و داخل شک ما نسبت به ملاقا قرار بگیرد.
اقسام بساطت / انبساط
این بساطت به دو صورت تصور میشود:
1. بساطت تکوینی یا انبساط تکوینی
2. انبساط تشریعی
اقسام انبساط تکوینی
انبساط تکوینی نیز دو گونه قابل تصور است:
1. شکل حقیقی وجدانی
دو ظرف آب موجود است. محتوای آن را در ظرف دیگری خالی میکند، ظرف سوم. در اینجا واقعاً این آب از جهت مکانی توسعه پیدا کرد و سه ظرف شد. این انبساط بالوجدان است که یک طرف از علم اجمالی دو قسمتی (دو طرفی) شد. این انبساط بسیار واضح است.
وقتی شما میگویید ملاقی در باب ملاقی انبساط رخ داده است، میگوییم این ظرف سوم با ظرف دومی از این دو ظرف ملاقات کرده است. ملاقات آن به شکل انبساط حقیقی است؛ یعنی مقداری از این آب را در ظرف بعدی ریختیم. قائلین به انبساط میگویند: ملاقی عین ملاقا است. در آن انبساط وجدانی، این عینیت برقرار است؛ عین است. آبی که داخل ظرف سوم رفته، عین همان آب است و فرقی نمیکند.
2. انبساط غیر وجدانی
مانند همین عبایی که به یکی از این ظرفها برخورد کرده است. شما نمیتوانید وجداناً بگویید این عبای من الان آب است، چراکه رطوبت صدق میکند، نم صدق میکند، ولی آب صدق نمیکند. تا بتوانید بگویید این عبای من گویا عین آن است، نمیتوان گفت؛ بلکه تنها رطوبت آن منتقل شده است.
در اینجا بحث بر سر عینیت در وجود است یا عینیت در حکم؟
بررسی انبساط در موضوع (نه حکم)
ما بر روی موضوع بحث میکنیم و به بحث حکم کاری نداریم. اکنون به سراغ انبساط بر روی سببیت نرفتیم که ببینیم آیا حکم میشود یا بحث حکم مطرح است. اکنون بحث موضوع را کار میکنیم که شامل بحث وجود موضوع و عدم موضوع است.
بنابراین، انبساط تکوینی در دو صورت قابل تصور است:
1. آنکه بالوجدان میفهمیم که زیاد شده و سه ظرف شده است.
2. بحث ملاقی در مانحن فیه است که لباس من خورده، تر و خیس شده است. شما نمیآیید بالوجدان بگویید این عبای من عین این ملاقاست، در حالی که در صورت قبلی این را میگفتید.
انبساط تشریعی و لزوم دلیل
بساطت تشریعی به سراغ حکم وضعی میرود که در مانحن فیه وجود دارد. چیزی که در مانحن فیه وجود دارد، نجس و نجاست است. مثال ما نجس و نجاست است. نجاست از احکام وضعیه است.
اگر شما بگویید ظرفی که لباس من به آن خورده است، نجاست توسعه پیدا کرده و منبسط شده است؛ نجاست یک عنوان اعتباریه است. وقتی عبا به آن خورد، نجاست منبسط شد؛ یعنی دو طرف بود و عبا هم که به آن خورد، این عنوان نجاست توسعه پیدا کرد و عبا را هم شامل شد. وقتی عبا را گرفت، سپس اجتنب عن النجس(حکم تکلیفی) میآید. این انبساط، انبساط تشریعیه است.
باید دید که آیا این حکم وضعی خودبهخود توسعه پیدا میکند؟ آیا حکم وضعی نجاست به محض اینکه لباس من به این ظرف طرف راست خورد، توسعه پیدا میکند، یعنی عبا را هم میگیرد یا خیر؟
نجاسات حکم وضعیه هستند و نیاز به دلیل دارند. نجاست که موضوع نیست، وجود یا عدمی که نیست، تکوین که نیست؛ یک عنوان اعتباریه است. نجاست یک حکم وضعی اعتباری است. اگر بخواهید به آن توسعه بدهید، نیاز به دلیل دارید. احکام، چه تکلیفی و چه وضعی، اگر بخواهید توسعه دهید یا تضییق کنید، باید دلیل داشته باشید.
در مانحن فیه، نمیتوانید صرفاً به صرف ملاقات، به صرف اینکه لباس من با یکی از اطراف علم اجمالی برخورد کرد، حکم به نجاستش کنید و سپس اجتنب را بر آن جاری کنید که حکم تکلیفی است. اجتنب نجاست نیاز به دلیل دارد.
اگر لباس به هر دو ظرف میخورد، علم وجدانی حاصل میشد. در آن صورت، علم وجدانی به نجاست پیدا میکردید. اما اکنون لباس به یک طرف برخورد کرده و حالت مشکوک و نجاست خورده ایجاد شده است. آن خودِ طرف علم اجمالی بر اساس علم اجمالی واجبالاجتناب بوده است، اما این لباس من که خورده، جزء اطراف نبوده و یک پدیده نو است.
اشکال تمسک به مطلق در شبهه مصداقیه
اگر بخواهید با اجتنب عن النجس اثبات کنید که این لباس هم مانند اطراف است، این تمسک به مطلق در شبهه مصداقیه میشود. دو طرف از موضوع برای تنجس بود.
اکنون که این لباس اضافه شده و ما انبساط موضوعی را کنار گذاشتهایم و به یک انبساط اعتباری رسیدهایم که قرار است نجاست در این هم باشد، برای اینکه نجاست در این باشد، نیاز به دلیل دارد. تنها دلیلی که دارید و میخواهید به آن تمسک کنید و بگویید این هم نجاست دارد، مثل آن ظرف است؛ که این تمسک به مطلق در شبهه مصداقیه میشود. تمسک به مطلق در شبهه مصداقیه جائز نیست.
عنوان نجس و متنجس
علاوه بر اینها، اصل مطلب مشکوک است. این عبایی که به یک طرف از علم اجمالی خورد، آیا توسعه در نجاست و عنوان نجاست است یا یک عنوان دیگری به نام متنجس است؟
آیا اصلاً این عبا میتواند عنوان نجس بر آن صادق باشد، چون ملاقی با مشکوک و نجاست است؟ ملاقی با مشکوک نجاست یا ملاقی با نجاست را هیچوقت نجس نمیگویند، بلکه متنجس میگویند. در شریعت، عناوین هر کدام موضوعیت دارند. پس به طریق اولی نیاز دارد که اثبات شود این متنجس است.
حداقل اگر نجاست میبود، میگفتیم نجاست مشکوک در طرف علم اجمالی بود و همان نجاست را توسعه میدادیم. اما این اصلاً عنوان نجاست ندارد، عنوان متنجس دارد. به طریق اولی نیاز دارد که ما اثبات کنیم.
نتیجهگیری: رجوع به حکم عقل (سببیت)
لذا انبساط تشریعی در مانحن فیه قابل تصور نیست.
هنگامی که هر دو (انبساط تکوینی و تشریعی) را با هم میسنجیم، مشاهده شد که در انبساط تکوینی اگر آب را در ظرف دیگر میریختیم، صحیح بود، اما برخورد آب به این عبا رخ نداد؛ نه تکویناً انبساط واضح است و نه تشریعاً انبساط واضح است.
لذا باید قطع امید کنیم و به سراغ حکم برویم. به این نتیجه میرسیم که هر آنچه در اطراف علم اجمالی از ملاقی و ملاقا داریم، به خاطر حکم عقل است. حکم عقل این بوده که ذمه به نجاست مشغول شده و باید از نجاست اجتناب کرد.
بنابراین، اکثر محققین، حتی مرحوم نائینی[1] که ابتدا به سراغ بساطت و بحث انبساط در باب موضوع میرود، در نهایت در فتوا دادن، به سراغ سببیت میروند. سببیت یعنی حکم.
حکمی که در اطراف علم اجمالی، طرفین را گرفته است، آن حکم باعث میشود که از ملاقی اجتناب کنید. اگر قرار باشد شما قائل به یک انبساط سومی به نام انبساط در حکم تکلیف شوید، باید حکم تکلیفی را طوری تعریف کنیم که ملاقی را نیز دربرگیرد.
هرچه در بحث مانحن فیه داریم، همانطور که از اول بحث معلوم بود، حکم عقل است. ما در شک در مُکَلَّفٌبه در مثال معروفمان در مورد شبهه تحریمیه دوران بین متباینین، هیچ دلیلی بر اشتغال و بر احتیاط نداریم جز حکم عقل: اشتغال یقینی یستدعی الفراغ الیقینی.
اگر آیه و روایتی هم بیاورید، ارشادی است و تأسیسی نیست. اشتغال یقینی یستدعی الفراغ.
عقل تا موضوعش محرز نشود، حکم نمیکند. یعنی جایی که موضوعش کاملاً واضح باشد، حکم میکند. این دو ظرفی که علم اجمالی پیدا شده، یکی از آنها خط قرمز دارد. هر نوع بهرهوری از این دو که در شریعت هست، نباید داشته باشید؛ حرام است و نباید از آن استفاده کنید.
اجتنب، اجتنب عن النجس به خاطر فلان فلان فلان. حال، عبا به یکی از این دو ظرف خورده است و ما هستیم و حکم عقل.
دلیل قائلین به لزوم اجتناب از ملاقی
برخی میگویند: حقیقت اجتناب از نجس تحقق پیدا نمیکند مگر به اجتناب از ملاقی. اگر بخواهی به تمام معنا از نجس اجتناب کرده باشی، باید از عبا اجتناب کنی. وگرنه اگر از عبا اجتناب نکنی، کمال فراغ ذمه حاصل نمیشود.
این میشود سببیت. یعنی حکمی که بر روی طرفین رفت، سبب شد تا ملاقی را نیز بگیرد. این حکم عقلی میتواند بر ذمه بار شود. وجوب اجتناب عن النجس حکم عقلی است. اگر بخواهید وجوب اجتناب عن النجس کامل شود و مطمئن باشید که از نجس پرهیز کردهاید، باید از عبا هم اجتناب کنید. این مهمترین دلیل برای کسانی است که میگویند اجتناب از ملاقی لازم است.
ظاهر این حرف بسیار روشن است. اگر اجتنب عن النجس بخواهد کامل باشد، شما نباید شک داشته باشید. اگر از این عبا استفاده کنید، هنوز احتمال میدهید که این عبا به آن ظرف خورده و آن ظرف اتفاقاً شاید همان نجس بوده و این عبا نجس شده (متنجس شده).
بسیاری از آخوندها (محققین) این فتوا را کنار گذاشته و به سراغ این رفتهاند که اجتناب از ملاقی لازم نیست. اگر سببیت باشد، غالباً سببیت دیده شد. در باب موضوعیت انبساط، نتوانستیم یک چیز واضحی به دست بیاوریم. هرچه هست، حکم است. هرچه را باید در اطراف علم اجمالی نسبت به ملاقی دید، باید بر سر حکم پیاده کرد و از مرکزیت حکم، آن را اثبات یا نفی کرد.