« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد محسن ملکی

1404/09/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الجهاد/فقه المهادنة/ادله جواز

تعارض ادلّه: جهاد و حفظ نفس

مباحث پیشین در رابطه با «مُهادنه» و «هُدنه» با مقدمه‌ای در باب تعریف و حکم اولیه آن، در دو جهت دنبال شد. در جهت دوم، مصلحت‌گرایی مطرح گردید. شرط مصلحت در مُهادنه به عنوان یک شرط کلی بیان شد و از آنجایی که مصلحت به عنوان ملاک حکم قرار می‌گیرد، به تعارض ادلّه جهاد و قتال با ادلّه حفظ نفس محترمه و حرمت وقوع نفس در هلاکت اشاره شد که نیاز به تکمیل دارد.

عناوین اصلی مورد بحث عبارتند از: عنوان جهاد، عنوان قتال، عنوان حفظ نفس محترمه، عنوان حرمت وقوع نفس در هلاکت و تهلکه، و بحث فرار از جنگ (فرار از زحف). با ملاحظه مصلحت، یکی از این موارد انتخاب می‌شود.

زمانی که این ادلّه کنار هم قرار می‌گیرند، مانند جهاد با قیاس در تهلکه (هلاکت)، تعارض پیش می‌آید. جنگ ممکن است منجر به کشته شدن و مجروح شدن شود که نوعی هلاکت است؛ از طرف دیگر، آیات می‌فرمایند: ﴿جَاهِدُوا فِي اللَّهِ﴾[1] ﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾[2] . باید تمامی این موارد با دقت ملاحظه شده و سنجیده شوند.

دیدگاه‌ها در باب تقدم ادلّه

از نظر اصولی، رهبر معظم در کتاب ثلاث رسائل پس از نقل کلمات مرحوم علامه و صاحب جواهر، برداشت می‌کنند که گویا ادلّه جهاد و جنگ به عنوان اصل قرار می‌گیرند و سپس ادلّه حفظ نفس می‌آیند و آن‌ها را مقید می‌کنند. برداشت ایشان از فرمایشات مرحوم علامه و صاحب جواهر این است که اصل در اسلام، جنگ و جهاد است؛ سپس ادلّه حفظ نفس محترمه یا ﴿ولَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ﴾[3] می‌آیند و این‌ها آن‌ها را مقیِد می‌سازند.

ایشان برای رد این برداشت، می‌فرمایند: نه، این درست نیست. و حق این است که برعکس است؛ یعنی گویا هُدنه و یا به تعبیر حفظ نفس محترمه، اصل هستند، و ادلّه جهاد می‌آیند و تقیید می‌زنند. عبارات ایشان تعریب شده به این شکل است: «الحق ان الامر علی العکس» حق این است که برعکسه «بمعنی ان ادلة وجوب حفظ النفس و حرمة القاء النفس فی الهلکة هی اللتی تقید بادلة الجهاد» یعنی ادلّه جهاد مُقیِّد می‌شوند و وجوب حفظ نفس محترمه و حرمت القاء نفس در هلاکت، اصل قرار می‌گیرند.

«وذلک لوضوح ان خروج ما یوجب القاء النفس فی الهلکة من مصادیق الجهاد الواجب یوجب تخصیص الاکثر بل خروج تلک الفریضة الالهیة ان وضعها و مکانها الکلیة» . اگر بپذیریم که جهاد واجب است مگر در صورتی که موجب القای نفس در هلاکت شود، در این صورت همه جهادها بیرون می‌روند، چرا که همه جهادها نوعی تهدید به از بین بردن عضو یا خود هستی فرد هستند. در این صورت، تخصیص بیشتر و گسترده‌تری لازم می‌آید.

بنابراین باید برعکس گفت: اصل در باب اسلام و اصول اسلامی این است که اصل حفظ نفس محترم است و عدم القاء نفس در هلاکت. سپس ادلّه جهاد می‌آیند و مقید می‌کنند و می‌گویند مگر در مواردی که تخصیص بیشتر لازم نباشد. اگر چنین چیزی واقعاً باشد، فرمایش رهبری معظم متین است.

نسبت بین ادلّه (عموم و خصوص)

در نسبت بین ادلّه جهاد با ادلّه حفظ نفس محترمه یا عدم القای نفس در هلاکت، اینطور نیست که همیشه یکی مطلق و دیگری مقید باشد. فرضی که رهبری مطرح می‌کنند این است که ادلّه جهاد، عام یا مطلق باشد و ادلّه حرمت القاء نفس در هلاکت، مقید یا خاص باشد و ما عام را توسط خاص تخصیص بزنیم. گویا شریعت به این شکل است: «یجب علیکم ایهاالمومنون الجهاد الا ان یکون القاء فی الهلکة» میشه عام و خاص می‌شود».

این نسبت می‌تواند همیشه عام و خاص نباشد و گاهی نسبت عموم و وجه باشد. به این صورت که برخی از حرکات دفاعی و نظامی در یک حکومت، جهاد محسوب می‌شود ولی القای نفس در هلاکت نیست. مثلاً کسی که یقین دارد در جنگی که می‌خواهد شروع کند یا در دفاع، هیچ‌گونه خونریزی‌ای نخواهد شد، در اینجا جهاد هست (قدرت آنقدر زیاد است) ولی القای نفس در هلاکت نیست و احتمال آن ضعیف است.

گاهی هم ممکن است القای نفس در هلاکت وجود داشته باشد، ولی جهاد نباشد، مانند شخصی که خودکشی می‌کند. در اینجا دو ماده افتراق وجود دارد و یک ماده اجتماع. در ماده اجتماع، بحث‌های دیگری مطرح می‌شود.

نقش مصلحت در رفع تعارض

در مواقعی که تعارض پیش می‌آید، مانند زمانی که حاکم اسلامی دستور جنگ دهد و عده زیادی از مسلمانان کشته شوند، بین ادلّه وجوب جهاد و حرمت القاء نفس در هلاکت تعارض رخ می‌دهد. اینجاست که مرحوم علامه و صاحب جواهر[4] و رهبری و دیگران بحث مصلحت را وارد این وادی کرده‌اند. مصلحت به عنوان یکی از جهات بحث و به عنوان شرایط و ضوابط مهادنه، در بحث ما ذکر شده است. مصلحت در این گروه‌بندی (وجوب جهاد با هُدنه) مشکل‌گشایی می‌کند.

در این مقام تزاحم (تعارض)، یک احتمال از جهت علم اصول این است که باید اهم و مهم کنیم. روایاتی داریم که می‌گویند اگر در دوراهی گیر کردید، یکی از طرفین این است که جانتان برود و دینتان بماند یا دین برود و جان بماند. در بحث ما اگر جایی جهاد باعث شود که اسلام حفظ شود و عده‌ای هم کشته شوند، می‌گویند جهاد مقدم است.

بحث اجتماع امر و نهی

یک بحث دیگر، بحث اجتماع امر و نهی است. حرکتی که حاکم اسلامی می‌خواهد انجام دهد، هم جهاد است و هم القای نفس در هلاکت. علما در این باره به دو گروه تقسیم شده‌اند: برخی قائل به جواز اجتماع امر و نهی هستند و برخی قائل به عدم جواز. اگر قائل به عدم جواز شویم، بر اساس مصلحت، یکی از این دو مقدم می‌شود. اگر قائل به جواز اجتماع امر و نهی شویم، باز هم می‌توان این موضوع را از جهت اصولی به شکل‌های مختلف تحلیل کرد. در این صورت، هم امر هست و هم نهی. اگر قائل به تخییر شویم، باز هم مصلحت مطرح است. به همین دلیل، هم رهبری و هم فقهای گذشته در بحث ادلّه جهاد، مصلحت را مرکز قرار داده‌اند. مصلحت‌گرایی یکی از موضوعاتی است که در علم اصول مشکل‌گشایی می‌کند و گاهی بسیاری از قواعد را به هم می‌زند؛ قواعدی مانند حکومت، ورود، تخصیص و غیره. مصلحت بر همه این‌ها مقدم است.

مقایسه ادلّه جهاد و صلح (هدنه)

در رابطه با نسبت دادن نظرات رهبری به علامه و صاحب جواهر مبنی بر تنظیم ادلّه به شکلی خاص، نمی‌توان نسبت قطعی داد. اما بحث مهم دیگر، نسبت ادلّه جهاد با دلیل صلح یا هدنه است.

هدنه به معنای قطع کردن جنگ، متوقف کردن جنگ و از بین بردن جنگی است که در جریان بوده است. برخی عدالت تقیه را مطرح می‌کنند که مرز آن تا کجاست. تقیه که می‌شود مقدمه‌ای برای هدنه، یکی از ابزارهایی است که هدنه و مهادنه را درست می‌کند. تقیه‌ای که هدنه ظاهری است، به درد بحث نمی‌خورد. تقیه خود موضوعی جداگانه است. تقیه مداراتی، یکی از تقیه‌هاست که برای حفظ شدن و از بین نرفتن انجام می‌شود. باید نسبت‌سنجی شود که ماندن ما چقدر ارزش دارد یا احیای اصول دین مهم‌تر است. تقیه یکی از مصادیق بروز و ظهور هدنه است.

رهبری معظم می‌فرمایند[5] : «و اما نسبت به دلیل صلح، ادلّه جهاد با ادلّه صلح (صلح یعنی هدنه) و به این سیاق، ادلّه الحکمین الجهاد و صلح، مناسب حکمش و موضوع موارد آن است. صلح مخصصاً دلیل جهاد است، به‌ویژه زمانی که در مصلحت باشد. اگر مصلحت به حد الزام رسید، جهاد مقدم است و در غیر این صورت، عمل به مقتضی مصلحت می‌شود». در روابط دیپلماتیک با دنیا، رهبری ملاک مصلحت، عزت و حکمت را مطرح کرده‌اند.

حکم جهاد در مقابل صلح

در رابطه با صلح (هدنه)، نسبت، عموم مطلق است. اصل این است که در دین، جهاد وجود دارد؛ البته جهاد در جایی که شرایط آن باشد، چه دفاعی و چه هجومی، جایی است که واقعاً باید جنگید. اصل در رویارویی با دشمن و مشرکین، زمانی که آن‌ها دست به شمشیر برده‌اند و برای فتنه و آسیب زدن به مسلمانان برنامه داشته باشند، جهاد است. اگر یک وقتی هدنه مطرح شود، هدنه‌ای که در آن مصلحت باشد و مقید به مصلحت باشد، مخصِّص می‌شود. پس در اسلام، اولاً (در شرایطی که زمینه برای جهاد وجود دارد) جهاد واجب است و این وجوب توسط ادلّه صلح برداشته می‌شود، در جایی که به مصلحت باشد. این وجوب جهاد توسط صلح برداشته می‌شود.

تحلیل اقدام امام حسین (ع)

در کلمات علامه و صاحب جواهر[6] ، به کار امام حسین علیه‌السلام مثال زده می‌شد؛ به این دلیل که هدنه جایز است و گویا جنگ واجب است، و سپس برای جنگ مثال زده می‌شد. رهبری معظم می‌فرمایند: نمی‌شود به این استدلال کرد. چرا؟ زیرا اولاً، این جهاد شاید ابتدایی نبوده، بلکه دفاعی بوده است. ثانیاً، این قضیه یک واقعه است. فعل معصوم اطلاق ندارد و نمی‌توان از این فعل استفاده کرد. آنچه از فعل امام حسین علیه‌السلام ذکر شده، قضیه‌ای خاص است و از سنخ فعل معصوم است. این فعل هیچ‌گونه اطلاقی ندارد و نمی‌توان آن را برای زمان‌های دیگر تعمیم داد. لذا نمی‌توان جریان امام حسین علیه‌السلام را مطلق گرفت و سپس توسط ادلّه مهادنه آن را تخصیص زد یا تقیید کرد. چنین اطلاقی برای فعل ایشان اثبات نمی‌شود. جهاد دفاعی با حکم عقل همراه است. جهاد ابتدایی، اندازه‌براندازهای خاصی دارد. با این نگاه که اسلام بر اساس محبت بسته شده (الاسلام دین المحبه یا رحمة للعالمین) و خداوند متعال رحمتی وسیع‌تر از غضب دارد، اساس دین بر این است. جهادی که بدون هیچ خطر یا موقعیتی، به صرف خواسته برای از بین بردن مشرکین انجام شود، وجود ندارد.

حتی اگر دشمنان هیچ اثری از خود نشان ندهند و مسلمانان اطلاع پیدا کنند که آن‌ها در حال فتنه‌سازی هستند، این هم دفاعی است؛ چون در حال جلوگیری از فتنه و دفع خطر از جامعه مسلمانان است. نکته مهم این است که فعل امام حسین علیه‌السلام اطلاق ندارد و نمی‌توان آن را به‌صورت مطلق گرفت و از آن برای سایر موارد استفاده کرد.

معنای جهاد در تقابل با هدنه

جهادی که در حال حاضر بحث می‌شود، جهادی است که در مقابلش هدنه (قطع کردن جنگ و متوقف کردن آن) قرار دارد. آن جهاد که در آیه ﴿جاهدوا فی الله حق جهاده﴾ بیان شده است، جهادی است که هیچ‌گاه متوقف نمی‌شود و به‌طور کلی جهاد عام است که در اشکال مختلف انجام می‌شود. جهادی که در واقع در مقابل هدنه قرار می‌گیرد، همان حرب است. حرب تنها به دست به شمشیر بردن محدود نمی‌شود، بلکه ضربه‌های دیپلماسی، جریان فضای مجازی و جنگ نرم‌افزاری امروز هم از مصادیق جهاد به معنای مقابله با هدنه هستند.

در اینجا ما در بستر اجتماعی و سیاسی قرار داریم که در آن با دشمن درگیر می‌شویم. چرا که وقتی هدنه را معنا می‌کنیم، جهاد را در حد نزاع و درگیری بین حکومت اسلامی و مشرکین می‌گیریم. بنابراین جهاد به معنای مقاومت است. تمام مقاومت‌ها می‌شوند جهاد. جهاد اکبر، جهاد اصغر، همه جهادند. اگر جهاد اصغر را همان جهاد میدان نبرد در نظر بگیریم و بحث جهاد با نفس را کنار بگذاریم، تمام مقاومت‌ها جهاد محسوب می‌شوند. مقاومت در برابر دوستان نادان یا هر چیزی که می‌خواهد به انسان آسیب برساند، چه از سوی دشمن و چه از سوی دوستان، جهاد است. جهاد در ذات خود به معنای مقاومت است (جاهد به معنای مقاومت کردن). این مقاومت در مقابل تمام ناملایمات است و نیازی نیست همیشه دشمنی وجود داشته باشد. حتی در جایی که کسی دشمنی نمی‌کند، بلکه به دلیل جهالت یا نادانی اذیت می‌کند، باز هم جهاد به شمار می‌آید.

رابطه جهاد و صبر

وقتی از جهاد صحبت می‌شود، اغلب آن را به جهاد با نفس ارتباط می‌دهند. جهاد با نفس چیزی جز صبر نیست؛ صبر در برابر مصیبت‌ها یا صبر در برابر طاعت. ذات جهاد در حقیقت صبر است. منشأ جهاد، صبر است؛ صبری که به مرحله فعلیت می‌رسد و به عمل در می‌آید. صبر، یک امر درونی است که فعلیت خارجی ندارد، اما وقتی صبر در قالب‌های مختلف ظهور پیدا می‌کند، به شکل‌هایی مانند نماز خواندن، جهاد کردن، روزه گرفتن، مقاومت کردن و ترک معصیت در می‌آید. یکی از جلوه‌های صبوری، جهاد است. معنای صبر، تحمل ناملایمات و مشکلاتی است که انسان در مواجهه با آن‌ها قرار می‌گیرد. اما جهاد، در واقع همان حالت درونی صبر است که به انسان این توان را می‌دهد تا مقاومت کند. مقاومت، دیگر صبر نیست؛ بلکه تجلی آن در عمل است، چه در نماز، چه در روزه، چه در ترک معصیت، یا در عدم جزع و فزع در برابر مصیبت‌ها.


[5] https://farsi.khamenei.ir/page?id=7100.
logo