< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد یزدی

97/07/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: امامت

گفتیم در اسلام، دیانت و سیاست یک مسأله ی واحده اند و به هم پیوند خورده اند و رسول خدا (ص) هم مشرّع است و هم حاکم. حاکمیت در متن اسلام وجود دارد و اسلام بدون حاکمیت نمی باشد.

بعد از رحلت رسول خدا (ص) از همان روز اول، این حاکمیت به امیر مؤمنان ع منتقل شد. در عین حال، موانعی ایجاد شد که إعمال این حاکمیت را با مشکل مواجه کرد و در نتیجه حاکمیت در دوران یازده امام به دست حکام جور افتاد.

در ذیل حدیث جابر که در جلسه ی گذشته خواندیم آمده است: ثُمَ‌ سَمِيِّي‌ وَ كَنِيِّي‌ حُجَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ بَقِيَّتُهُ فِي عِبَادِهِ ابْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ذَاكَ الَّذِي يَفْتَحُ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ عَلَى يَدَيْهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا ذَاكَ الَّذِي يَغِيبُ عَنْ شِيعَتِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ غَيْبَةً لَا يَثْبُتُ فِيهَا عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ إِلَّا مَنِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ ِ قَالَ فَقَالَ جَابِرٌ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ يَنْتَفِعُ الشِّيعَةُ بِهِ فِي غَيْبَتِهِ- فَقَالَ ص إِي وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ لَيَنْتَفِعُونَ بِهِ يَسْتَضِيئُونَ بِنُورِ وَلَايَتِهِ فِي غَيْبَتِهِ كَانْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ جَلَّلَهَا السَّحَابُ يَا جَابِرُ هَذَا مَكْنُونُ سِرِّ اللَّهِ وَ مَخْزُونُ عِلْمِهِ فَاكْتُمْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ.[1]

در روایات امامت امام دوازهم ع و غیبت ایشان غالبا به «سر الله» و «مخزون علمه» معرفی شده است.

در اینجا مناسب است نگاهی تاریخی از زمان رحلت رسول خدا (ص) تا زمان غیبت داشته باشیم تا مشخص شود مردم با مسأله ی خلافت چه برخوردی داشتند. این تحلیل در مسأله ی ولایت فقیه مؤثر است زیرا جمعی از علماء گفته اند که ولیّ فقیه باید مانند ائمه فقط در خصوص مسائل شرع نظر دهند نه اینکه مسئولیت حاکمیت را نیز بر عهده داشته باشند زیرا اهل بیت نیز از حاکمیت برخوردار نبودند بنا بر این نباید روحانیت وارد سیاست شود!!! و یا مسأله ی ولایت فقیه را چنان پائین آورده اند که آن را در حد امور حسبیه مانند دفن میّت می دانند و یا گفته اند که هر کس که به هر طریقی زمام امور را به عهده بگیرد باید از او اطاعت کرد.

البته خواهیم گفت که حاکمیت جزء وظائف امام علیه السلام است هرچند به ظاهر این حق از آنها سلب شده است همان گونه که در زیارت عاشورا می خوانیم: وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقَامِكُمْ وَ أَزَالَتْكُمْ عَنْ مَرَاتِبِكُمُ الَّتِي رَتَّبَكُمُ‌ اللَّهُ‌ فِيهَا[2]

به هر حال، باید تاریخ اهل بیت را مطالعه کرد و دید که آیا آنها حکومت را حق خود می دانستند یا اینکه بعد از بروز موانع، از إعمال حکومت این حق را از خود منتفی دانسته بودند.

در ابتدای امامت امیر مؤمنان علی علیه السلام تا 25 سال بعد از رحلت رسول خدا (ص) وضعیت روشن است. بعد از رحلت رسول خدا (ص) جریان سقیفه ایجاد شد و ابو بکر چهار سال حکومت کرد. در آن روز اسلام تقریبا جزیرة العرب را فتح کرده بود و مکه و مدینه و طائف و فدک و چند نقطه ی دیگر همه مسلمان شده بودند و البته در گوشه کنار، یهودیانی نیز حضور داشتند.

در زمان رسول خدا (ص) حضرت عزل و نصب هایی داشتند و حتی گاه غنائم جنگی را خود بین مسلمانان تقسیم می کردند و آیه ی ﴿وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‌ حَقَّه[3] ‌ در یکی از همین تقسیم ها نازل شد. همچنین فدک را که به حضرت زهرا سلام الله علیها دادند در یکی از همین فتح ها نصیب پیامبر شده بود.

بعد از ابو بکر، عمر خلافت را بر عهده گرفت. ابا بکر فردی ملایم بود و در مقابل، عمر انسانی تند، سخت و خشن بود و اگر تصمیمی می گرفت با فشار و زور سعی در اجرای آن داشت. ابو بکر در جریان فدک و محاجّه ی حضرت زهرا سلام الله علیها چیزی نوشت و به دست حضرت داد ولی عمر در وسط راه آن برگه را گرفت و آن جریانات به وجود آمد. عمر حتی تا آتش زدن خانه ی حضرت پیش آمد ولی ابو بکر در این حد نبود. همچنین وقتی آن دو نفر با وساطت امیر مؤمنان ع به عیادت حضرت زهرا سلام الله علیها آمدند عمر جلسه را با خشونت ترک کرد.

عمر ده سال حکومت کرد و از آثار حکومت او نصب معاویه در شام بود و البته در این دوران وضع مردم بهتر شده بود. مثلا در زمان رسول خدا (ص) سوار شدن بر حمار برهنه عیب نبود ولی در زمان امیر مؤمنان ع ایران و روم و بخش قابل توجهی از آفریقا فتح شده بود و یا مانند ایران، تسلیم حکومت اسلام شده بودند که تا اهواز مسلمانان با خیل و رکاب آمدند و بعد از آن مثلا در یزد و کرمان و مانند آن دیگر با خیل و رکاب نیامدند و همه تسلیم شدند. در فقه آمده است که اراضی ای که با خیل و رکاب فتح شده است تخمیس می شود و دست حاکم است ولی اگر تسلیم شوند مال همه ی مسلمانان است. البته در احادیث آمده است که زمین ملک امام علیه السلام است و ان شاء الله به این مطلب خواهیم پرداخت.

به هر حال بعد از عمر خلافت به عثمان رسید و او نیز حدود ده سال خلافت کرد. در اواخر حکومت اسلام وضعیت مسلمانان به قدری خوب شده بود که گاه سهم الارث بعضی را با تبر تکه می کردند. (زیرا آفریقا مرکز طلا بود و وقتی فتح شد غنائم بسیاری نصیب مسلمانان شده بود و از جمله طلا که گاه با تبر آن را تقسیم می کردند و به مسلمانان می دادند.) از کارهای مهم عثمان این بود که قرآن را از حالت تفرق در آورد و آن را مجتمع نمود. البته او بسیار دست و دل باز و ولخرج بود و به اطرافیان خود بدون حساب و کتاب پول می داد و سر آخر نیز به همین سبب جانش را از دست داد. او نسبت به ظلم و جور حاکمان زیر دستش بی تفاوت بود. این در حالی است که وقتی امام علی علیه السلام در مسجد بود و کسی از او تظلم کرد حضرت سریع عکس العمل نشان داد و خطاب به خداوند فرمود: بارالها! تو شاهدی که من از ظلم آن ظالم بریء هستم و بعد نامه ای نوشت و آن حاکم را عزل نمود.

معاویه نیز فرد بسیار زیرکی بود و به ظاهر کاری نمی کرد که بتوانند بر او ایراد بگیرند. او ابتدا در زمان امام حسن مجتبی علیه السلام با فریب فرماندهان لشکر امام علیه السلام موجب شد که لشکرِ حضرت علیه او قیام کردند تا جایی که سجاده را از زیر پای او کشیدند. حضرت به سبب حفظ اسلام پیمان نامه ی صلح را با معاویه امضاء کرد.

واقعیت این است که اگر چهار سال حکومت امیر مؤمنان علی علیه السلام نبود ما نمی توانستیم نمونه ای از حکومت اسلامی را ارائه کنیم. اگر به نوشته های امام علیه السلام مخصوصا به عهدنامه ی مالک اشتر - که مفصل ترین فرمانی است که برای کسی به عنوان والی نوشته اند - نگاه کنیم نمونه ی بارزی از شیوه ی حکومت داری اسلامی را مشاهده می کنیم.

علامه جعفری در کتابی عهد نامه ی مالک اشتر را به شکل مفصل بحث کرده اند و شرح داده اند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo