< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد یزدی

97/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت فقیه

بحث ما در ولایت فقیه است. در اصول فقه در باب وضع بحثی در مورد وضع تعیینی و تعیّنی مطرح است و اختلاف مبنایی بین نظر امام قدس سره و دیگران وجود دارد.

استعمال لفظ در معنای دوم و سوم آیا از باب مجاز در لغت است یا از باب مجاز در استعمال مثلا وقتی می گویند: «رأیت اسدا» اسد همان حیوان مفترس است ولی قرائن نشان می دهد که مراد همان مرد شجاع است.

در مورد کلمه ی ولایت «وَلَی یَلِی وَلِیّا» و «وَلَّی یُوَلِّی وِلَایَة» هم آمده است. معنای ثلاثی مجرد آن به معنای کنار چیزی قرار گرفتن و به دنبال چیزی آمدن است. ولی ثلاثی مزید آن به معنای همان ثلاثی مجرد است یعنی مولَّی علیه در کنار ولیّ قرار گرفته است. بنا بر این ولایت به معنای قرار گرفتن این دو در کنار هم است.

به نظر ما اگر لغتی به معنای دوم و سومی استعمال شده باشد این گونه نیست که وضعی تعینی پیدا شده باشد و دو معنا باشد بلکه معنای دوم و سوم با معنای اول که وضع تعیینی است شباهت دارد و به عبارت دیگر همان معنای اول اراده شده است ولی با قرائنی معنای دوم و سوم اراده شده است. مثلا کلمه ی «صلاة» به معنای همان دعا است ولی با قرائنی به معنای نماز مخصوص می آید.

خلاصه اینکه در معنای ثلاثی مزید یعنی، مولَّی علیه در کنار ولیّ قرار گرفته است و به گونه ای سایه ی اولی بر سر دومی قرار دارد.

ولایت در کلمات اصحاب بر دو قسم است: ولایت گاه تکوینی است و گاه تشریعی

ولایت تکوینی به معنای این است که از لحاظ تکوینی موجود، تحت ولایت موجِد قرار دارد ولی در ولایت تشریعی سخن از یک امر اعتباری و قرارداد است.

اما ولایت تکوینی: ولایت تکوینی یکی از مبانی مهم اعتقادی ماست و کمتر به عمق این بحث توجه شده است. واجب تعالی ولیّ تکوینی است و همه ی موجودات مخلوقات او هستند و در سایه ی وجود او به وجود آمده اند. رابطه ی بین موجود و موجِد یک رابطه ی اعتباری نیست بلکه یک رابطه ی تکوینی و وجودی است یعنی هستیِ موجود وابسته به هستی موجِد می باشد.

در باب توحید، همه اعتقاد به ولایت تکوینی دارند و آن اینکه ذات باری یک حقیقت بیشتر نیست و صفات ذاتی با ذات او یکی بیشتر نیست. آیه ی ﴿وَ هُوَ مَعَكُمْ‌ أَيْنَ ما كُنْتُمْ[1] نکته ی مهمی را بیان می کند و آن اینکه هر جا هستیم خداوند هم هست و بالتبع، هستی ما به هستی اوست و اراده و قدرت و علم و حیات ما به اراده و قدرت و علم و حیات خداوند است.

البته تعابیر فلاسفه با تعابیر کلامیون فرق دارد. وقتی بحث ما کلامی است یعنی از دید آیات و روایات مسأله را بررسی می کنیم و حال آنکه در فلسفه کاری با نص و نقل نداریم بلکه امری وجودی و موجود را بحث می کنیم.

به هر حال در فلسفه، هستی بخش تنها خداوند است و حتی اراده ی ما نیز به اراده ی او تعلق دارد همان گونه که می فرماید: ﴿وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ‌ يَشاءَ اللَّهُ‌ رَبُّ الْعالَمينَ[2] معنای این آیه این است که حیات و قدرت و اراده ی ما بر اساس حیات و قدرت و اراده ی الهی است از این رو اگر من کار زشتی انجام دهم قدرت انجام آن کار را از خداوند گرفته ام.

همچنین است در مورد تعبیر به ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ‌ إِذْ رَمَيْتَ‌ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى﴾‌[3] این در حالی است که مشخص است که رامی کسی است که تیر را می اندازد ولی در این آیه رامی اصلی خداوند معرفی شده است.

در بحث های فلسفی این بحث ها راحت تر انجام می گیرد و می گوییم وجود در حقیقت از ناحیه ی موجد است و اگر ما وجود یک موجود را بپذیریم در واقع وجود خدا را پذیرفته ایم. بنا بر این منکر خدا اگر وجود خودش را بپذیرد و بفهمد که هستی از جانب خودش نیست (و به همین دلیل مسبوق به عدم است و نمی تواند آن وجود را برای خود نگه دارد) متوجه می شود که این وجود مال دیگری است و آن دیگری هر چه باشد و هر نامی که داشته باشد خداوند است.

در این راستا حضرت ابراهیم ع می فرماید: ﴿الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ[4] ﴿وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي‌ وَ يَسْقِينِ[5] ‌ ﴿وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ[6] ﴿وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ[7]

اینکه می گوید: او مرا طعام می دهد و می نوشاند معنای عمیق تری هم دارد و آن اینکه من اگر توان نداشته باشم نمی توانم لیوان آب را بردارم و یا آب را ببلعم بنا بر این اگر آب را نوشیدم این علامت آن است که خداوند این کار را برای من انجام داده است.

به هر حال باید از این بحث بگذریم زیرا بحث ما در تکوین و اعتقاد نیست و باید به سراغ بحث تشریعی رویم. خلاصه اینکه اصل ولایت، ولایت تکوینی است و باید بدانیم که همه چیز دست خداوند است. مسأله ی جبر و تفویض هم از همین جا حل می شود و آن اینکه نه جبر در کار است و نه تفویض بلکه هم خداوند کار انجام می دهد و هم ما ولی انجام دادن کار توسط ما تحت قدرت خداوند است. اگر ما به چیزی علم داریم علم حصولی است ولی علم نزد خداوند علم حضوری است یعنی در مورد ما صورت معلوم در نزد ما حاصل است ولی در نزد خداوند همه چیز نزد او حاضر است نه اینکه صورت چیزی نزد او حاضر باشد. به همین دلیل ما گاه علم خود را فراموش می کنیم ولی فراموشی در مورد خداوند معنا ندارد.

ملا هادی سبزواری در این مورد می فرماید:

بنور وجهه استنار كلّ شيء * و عند نور وجهه سواه فيء

قرآن در این مورد می فرماید: ﴿كُلُ‌ شَيْ‌ءٍ هالِكٌ‌ إِلاَّ وَجْهَه‌[8]

علم و قدرت و حیات اراده عینا یک واحد بیشتر نیست زیرا صفات ذات خداوند هستند. در مقابل آن رازقیت، خالقیت، مدیریت و امثال آن است که صفات فعل هستند و با صفات ذات فرق دارند علم خداوند با ذات او یکی بیشتر نیست ولی معلوم و مقدور و مراد کثرت دارد و با هم فرق می کند. از این رو قدرت من با قدرت دیگری فرق دارد.

آسمان و زمین و مخلوقات خداوند همه دلالت بر وجود خداوند دارند و نشانه ای بر وجود باری تعالی می باشند.

در مقابل ولایت تکوینی قانون تشریعی است که قراردادی می باشد مانند وضع این قانون که ساعت پنج درس را شروع کنیم. این قوانین ما بازاء خارجی ندارد و در عالم اعتبارات وجود دارد. بنا بر این ولایت تشریعی در عالم اعتبارات وجود دارد و معنای تشریع همان تقنین است. بر خلاف عالم تکوین که ما بازاء دارد.

همین اعتبارات منشأ آثار است مثلا با گفتن لا اله الا الله برای انسان ثواب نوشته می شود. نکاح و طلاق و مانند آن همه از باب اعتبارات است. آیه ی ﴿مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‌ نَحْبَهُ‌ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً[9] از قبیل همین اعتبارات است و عهد و پیمان بستن با خدا امری اعتباری است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo