< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد یزدی

96/12/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: طلاق خلع

سلار تصریح کرده است که هر چه در طلاق شرط است در خلع و مبارات نیز شرط می باشد.

صاحب جواهر به صراحت می فرماید: چه قائل شویم که خلع طلاق است یا فسخ در هر حال ادله ی ولایت اطلاق دارد و ولیّ صغیر می تواند از طرف صغیر در صورتی که مصلحت صغیر ایجاب کند همسر او را طلاق خلع دهد. بنا بر این صاحب جواهر ادله ی ولایت را حاکم بر ادله ی طلاق دانسته است.

صاحب شرایع و جمعی مانند شهید این قول را قبول دارند که اگر ماهیّت خلع طلاق باشد ولیّ نمی تواند از طرف او طلاق دهد زیرا طلاق فقط به دست شوهر است و شوهر هم صغیر است و نمی تواند طلاق دهد.

به هر حال مشهور قائل هستند که در خلع، بلوغ شرط است. اما اگر ماهیّت خلع فسخ باشد ولیّ می تواند از طرف او عقد را فسخ کند ولی اگر ماهیّت خلع، طلاق باشد نمی تواند.

شرط دیگر عبارت است از کمال العقل. در اکثر مواردی که علماء عقل را شرط دانسته اند تصریح کرده اند که کمال العقل شرط است نه عقل به تنهایی. مثلا اگر کسی هست که کاری را انجام می دهد سریع پشیمان می شود او هرچند عاقل است ولی کمال عقل ندارد در نتیجه عرفا از چنین افرادی در امور مهمّ مانند طلاق، نکاح معاملات مهم و امثال آن استفاده نمی کنند. چنین افرادی قبل از انجام کارها گاه فکر می کنند ولی نمی توانند به نتیجه برسند در نتیجه توصیه شده است که با دیگران مشورت کنند. افراد عاقل هم در امور مهم مانند عمل چشم با دیگران مشورت می کنند.

شرط سوم: اختیار

بنا بر این اگر کسی مجبور و مکره به انجام طلاق خلع شود طلاق محقق نمی گردد. دلیل آن حدیث رفع است که اجبار و اکراه را رفع کرده است. اکراه با اضطرار فرق دارد. اگر کسی عاقل و مختار باشد ولی مضطر شود که جنسی را بفروشد از او قبول می شود مثلا تنگدست است و مضطر می شود که جنسی را بفروشد.

شرط چهارم: قصد و اراده

بنا بر این در حال غضبناکی و حالی که انسان در حالت عادی نیست اگر طلاق خلع را ایجاد کند از او قبول نمی شود.

حالت قصد و اراده همان حالتی است که انسان امورات دیگر زندگی را انجام می دهد.

 

شرایط مختلعه:

یک شرط این است که مختلعه باید از زوجیت کراهت داشته باشد و کراهت را اظهار کند. در اینجا بحث مفصلی وجود دارد. مثلا زوج گاه بخیل و وسواسی است و یا لا ابالی می باشد ولی زن مقدس و تابع احکام شرع است. زن در این حالت از شوهر کراهت می یابد ولی این کراهت باید در حدی باشد که تعابیر مخصوصی که در روایات آمده است را بیان کند مثلا بگوید: «اخرج من بیتک من غیر اذنک» یا «لا اغتسل لک من الجنابة» یا «لا اطیعک ابدا» یا «لا اجتمع رأسی و رأسک شیئ» بنا بر این نفس کراهت کافی نیست زیرا بسیار پیش می آید که زن و مرد از هم کراهت پیدا می کنند و این دلیل نمی شود که با هر بهانه ای زندگی مشترک را بر هم زنند.

وقتی زن کراهت شدید خود را اظهار کند و از آن الفاظ استفاده کند و مهر یا بخشی از آن را بذل کند بعضی گفته اند که بر مرد واجب است خلع را قبول کند. زیرا نهی از منکر واجب است و مرد برای نهی از منکر و اینکه زن عمل حرامی انجام ندهد باید بذل را قبول کند و او را طلاق خلع دهد.

ولی صاحب جواهر و جمعی دیگر می گویند که راه منحصر به خلع نیست از این رو در فرض مزبور بر مرد لازم نیست که همسرش را طلاق خلع دهد.

به هر حال در اینکه کراهت باید شدید باشد روایات مختلفی وجود دارد که شاید به نُه روایت بالغ شود و ما به یکی از آن روایات اشاره می کنیم:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا يَحِلُ‌ خُلْعُهَا حَتَّى‌ تَقُولَ لِزَوْجِهَا وَ اللَّهِ لَا أُبِرُّ لَكَ قَسَماً (من دیگر به خوبی و نیکی برای تو سهمی قائل نیستم) وَ لَا أُطِيعُ لَكَ أَمْراً وَ لَا أَغْتَسِلُ لَكَ مِنْ جَنَابَةٍ وَ لَأُوطِئَنَّ فِرَاشَكَ وَ لآَذَنَنَّ عَلَيْكَ بِغَيْر إِذْنِكَ‌ وَ قَدْ كَانَ النَّاسُ يُرَخِّصُونَ فِيمَا دُونَ هَذَا فَإِذَا قَالَتِ الْمَرْأَةُ ذَلِكَ لِزَوْجِهَا حَلَّ لَهُ مَا أَخَذَ مِنْهَا فَكَانَتْ عِنْدَهُ عَلَى تَطْلِيقَتَيْنِ بَاقِيَتَيْنِ وَ كَانَ الْخُلْعُ تَطْلِيقَةً (و اگر دو بار دیگر زن را طلاق دهد طلاق او بائن می شود)...[1]

این روایت حسنه است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo