< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد یزدی

96/09/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اقسام طلاق

در یک تقسیم بندی که صاحب شرایع هم آن را ذکر کرده است طلاق به بِدعی و سنّی تقسیم می شود. طلاق بِدعی یعنی طلاقی که بدعت است و در شرع وارد نشده است. بدعت یعنی چیزی که جزء دین نیست را در دین وارد کردن و چیزی که جزء دین است را از دین خارج کردن. مانند طلاق در حالت حیض و نفاس و یا طلاق متعدد بدون رجوع در بین و سایر اقسام باطل مانند طلاقی که در حضور دو شاهد عادل نباشد.

گفته شده است که می توان به آن طلاق باطل و طلاق صحیح گفت. اما پاسخ این است که طلاق باطل، اصلا طلاق نیست همان گونه که طلاق بدعی اصلا طلاق محسوب نمی شود زیرا مقسم باید جزئی از اقسام باشد و حال آنکه طلاق باطل و بدعی اصلا طلاق نمی باشد.

بعضی در مقام توضیح و توجیه برآمدند و گفتند که در اصول بحث شده است که آیا الفاظ وضع شده است برای صحیح یا برای اعم از صحیح و باطل. اکثرا قائل هستند که لفظ برای صحیح وضع شده است و احیانا ممکن است با قرینه در اعم استعمال شده باشد. به همین دلیل صوم به معنای صوم صحیح است و هکذا در مورد صلاة و مانند آن ولی در عین حال می توان آن را در اعم از صحیح هم استفاده کرد.

بنا بر این وقتی می گوییم: طلاق در طهر مواقعه باطل است در اینجا صرفا لفظ طلاق بر این نوع طلاق اطلاق می شود نه طلاق صحیح شرعی و لفظ طلاق، هم بر طلاق صحیح اطلاق می شود و هم بر طلاق باطل.

اما طلاق سنّی بر سه قسم است که عبارت است از:

    1. طلاق رجعی که زوج می تواند رجوع کند چه رجوع در آن اتفاق بیفتد یا نیفتد.

    2. طلاق بائن که طلاقی است که امکان رجوع در آن وجود ندارد.

    3. طلاق عِدّی که طلاقی است که فرد طلاق بدهد و قبل از پایان عده رجوع کند و مواقعه کند و از طهر مواقعه بگذرد و در طهر غیر مواقعه طلاق دهد و وقتی به طلاق سوم برسد، در اینجا احتیاج به محلّل دارد و بدون آن نمی شود رجوع کرد.

طلاق رجعی همان طلاق متداول است و اکثر طلاق ها به این شکل انجام می شود.

اما طلاق بائن، خود بر چند قسم تقسیم می شود:

     یکی طلاق کسی است که زوج با او اصلا مباشرت نکرده است.

     طلاق کسی که یائسه می باشد.

     طلاق کسی که به سن خون دیدن رسیده ولی خون نمی بیند. (ظاهر این است که چه با او دخول انجام شده باشد یا نه.)

     طلاق مختلعه (طلاق خلع) که زن تمام یا بخشی از مهر خود را می بخشد و شوهرش او را طلاق می دهد. در این نوع طلاق مادامی که زوجه به بذل خود رجوع نکرده باشد زوج حق رجوع ندارد و اگر زوجه به بذل رجوع کند زوج هم حق رجوع پیدا می کند.

     طلاق مبارات. در این نوع طلاق، زوج و زوجه هر دو تصمیم بر طلاق می گیرند.

     طلاقی که در بین آنها دو رجعت صورت گرفته باشد که همان طلاق عدّی است. اگر این طلاق به سه مرتبه برسد احتیاج به محلّل دارد و اگر به نُه بار برسد زن بر مرد حرام ابد می شود زیرا این علامت آن است که زوج و زوجه زندگی را به بازی گرفته اند.

طلاق به هر حال مبغوض ترین حلال نزد خداوند است. در منابع اهل سنت از پیغمبر اکرم (ص) روایت است که می فرماید: «إِنَّ أَبْغَضَ الْمُبَاحَاتِ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى الطَّلَاقُ»[1] یعنی اگر دو نفر بدون جهت از هم جدا شوند هر چند مباح است ولی مبغوض ترین مباحات می باشد. مبغوض بودن به این معنا است که کار بدی است ولی فرد مؤاخذه نمی شود.

در نبوی دیگر می خوانیم: «أَيُّمَا امْرَأَةٍ سَأَلَتْ زَوْجَهَا طَلَاقًا مِنْ غَيْرِ بَأْسٍ فَحَرَامٌ عَلَيْهَا رَائِحَةُ الْجَنَّةِ»[2]

در طلاق رجعی، زنی که طلاق داده شده است زوجه محسوب می شود و در آیه ی شریفه نیز آمده است: ﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَ لا يَخْرُجْنَ‌ إِلاَّ أَنْ يَأْتينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ[3]

 

بحث اخلاقی:

امیر مؤمنان علی علیه السلام بعد از بیان صفات متقین در شب ها می فرماید: وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِدَاحِ يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ النَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَض‌[4]

به فقره ی قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِدَاحِ رسیده ایم و آن اینکه می فرماید: اولیاء خدا از ترس خدا وزنشان کم می شود. بَرْيَ الْقِدَاحِ همان تراشیدن چوب برای تیر ساختن و در کمان گذاشتن است و کنایه از لاغر شدن می باشد. در مقابل، افرادی که اهل دنیا هستند همواره به فکر غذای متنوع تر و بهتر هستند و در نتیجه وزنشان بیشتر و بیشتر می شود.

ولیّ خدا به جایی می رسد که از بس لاغر شده است دیگران تصور می کنند که او بیمار شده و حال آنکه بیمار نیست و کاملا سالم می باشد و به سبب ترس از خدا چنین لاغر شده است. انسان هایی که ترس آن چندانی از خدا ندارند از منصب، ریاست، دست بردن به اموال و مانند آن نمی ترسند ولی افراد خدا ترس از همه ی این امور هراسان هستند که مبادا خدا را در آنها معصیت کنند.

خوف و رجاء یکی از بحث های مهم اخلاقی است. این دو صفت باید در انسان به شکل متعادل وجود داشته باشد. امید انسان به خدا و امید به بخشش و عفو خداوند باید تا حدی باشد که موجب تجری و جرأت او نشود. کسی که به این باور رسیده است که دیگر هرگز گناه نمی کند او خود مرتکب اشتباه و معصیت شده است زیرا انسان، معصوم نیست و خطر ابتلاء به گناه همواره وجود دارد و شیطان هم قسم خورده است که انسان را گمراه کند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo