< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد یزدی

96/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شهادت عدلین در طلاق

بعد از اتمام شرایط مطلِّق و مطلَّقه و شرایط صیغه، به سراغ شرط دیگر طلاق می رویم که عبارت است از شاهد بودن دو نفر عادل که مرد باشند و آنها باید صیغه ی طلاق را بشنوند. صرف اینکه این دو صیغه ی طلاق را بشنوند کافی است و لازم نیست بر طلاق شهادت بدهند.

صاحب شرایع در این مورد می فرماید: الركن الرابع: الإشهاد و لا بدّ من حضور شاهدين يسمعان الإنشاء، سواء قال لهما: اشهدا، أو لم يقل. و سماعهما التلفّظ شرط في صحّة الطلاق، حتى لو تجرّد عن الشهادة لم يقع، و لو كملت شروطه الأخر.[1]

شهادت گاه تحمّلی است و گاه ادایی. شهادت تحمّلی آن است که عده ای شاهد واقعه ای باشند و یا با گوش خود بشنود و مانند آن. استشهاد یعنی از کسی بخواهند که شاهد باشد که اگر لازم شد شهادت بدهد.

اما در طلاق سخن از اشهاد است نه استشهاد و از آن به «شهود عدلین» یا «سماع عدلین» نیز تعبیر می کنند. بنا بر این اگر تمامی شرایط طلاق مهیا باشد ولی دو نفر عادل آن را نشوند، طلاق واقع نمی شود. اگر این دو مرد عادل شهادت هم ندهند اشکال ندارد. بنا بر این آنچه در زمان ما مرسوم شده است که در جمعی که می دانند دو عادل در میان آن جمع هستند صیغه ی طلاق را انشاء می کنند کافی است. اما اگر در جمعی که فرد نمی داند دو عادل در میان آنها هستند یا نه، طلاق را نمی توان به شکل صحیح انشاء نمود.

این دو نفر باید از رجال باشند و شهادت زن ها و حتی شهادت یک مرد و دو زن هم نافذ نمی باشد.

دلیل این شرط آیه ی دوم از سوره ی طلاق است که می فرماید: ﴿وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ‌ عَدْلٍ‌ مِنْكُمْ[2]

ان شاء الله قید ﴿منکم﴾ را توضیح می دهیم که آیا صرف مسلمان بودن کافی است و یا اینکه عدالت مصطلح فقهی باید وجود داشته باشد و اینکه آیا بین عدالت و فسق واسطه ای وجود دارد یا نه. عدالت در اصطلاح عبارت است از ملکه ی نفسانیه که موجب احتراز فرد از هر گناهی است چه کبیره باشد یا صغیره. البته در باب شهادات باید شرط عدالت احراز شود و اینکه آیا در طلاق هم باید این شرط احراز شود یا نه محل بحث است.

به نظر می رسد ﴿منکم﴾ یعنی باید مسلمان باشد و شرط ﴿ذَوَيْ‌ عَدْلٍ‌﴾ یعنی باید عادل باشند و اگر کسی صیغه ی طلاق را بخواند و نداند کسی شاهد است یا نه و بعد متوجه شود که دو عادل شاهد بوده اند کفایت می کند.

 

دلالت روایات:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ الطَّلَاقَ لَا يَكُونُ‌ بِغَيْرِ شُهُودٍ...[3]

 

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ‌ طَلَّقَ‌ بِغَيْرِ شُهُودٍ فَلَيْسَ بِشَيْ‌ءٍ. [4]

 

سَهْلٌ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قَدِمَ‌ رَجُلٌ‌ إِلَى‌ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع بِالْكُوفَةِ فَقَالَ إِنِّي طَلَّقْتُ امْرَأَتِي بَعْدَ مَا طَهُرَتْ مِنْ مَحِيضِهَا قَبْلَ أَنْ أُجَامِعَهَا فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَشْهَدْتَ رَجُلَيْنِ ذَوَيْ عَدْلٍ كَمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ لَا فَقَالَ اذْهَبْ فَإِنَّ طَلَاقَكَ لَيْسَ بِشَيْ‌ءٍ. [5]

از این روایت استفاده می شود که شاهدین حتما باید دو مرد باشند. البته از آیه ی سوره ی طلاق استفاده نمی شود که آن دو شاهد باید عادل باشند ولی در روایات به آن تصریح شده است.

 

عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ رَجُلٍ كَانَتْ لَهُ امْرَأَةٌ طَهُرَتْ‌ مِنْ‌ مَحِيضِهَا فَجَاءَ إِلَى جَمَاعَةٍ فَقَالَ فُلَانَةُ طَالِقٌ أَ يَقَعُ عَلَيْهَا الطَّلَاقُ‌ وَ لَمْ يَقُلِ اشْهَدُوا قَالَ نَعَمْ.[6]

مفاد این روایت همان بحث ماست که لازم نیست دو نفر را به عنوان شاهد بگیرد بلکه همین مقدار که دو نفر بشنوند کافی است.

 

بحث بعدی این است که آیا دو شاهد باید در یک زمان باشند یا می توان صیغه ی طلاق را نزد یک عادل خواند و بار دیگر آن را نزد عادل دیگر تکرار کرد؟

فقهاء می گویند باید این دو با هم باشند و تفریق بین آنها کفایت نمی کند.

بحث دیگر این است که آیا باید عدالت احراز شود یعنی اگر عدالت همان ملکه ی نفسانی است آیا باید احراز شود که این ملکه در شاهد وجود دارد یا نه؟ از صاحب جواهر نقل شده که متعارف در زمان ما عدم لزوم احراز است. به همین دلیل اگر در جماعتی که لا اقل دو نفر عادل در میان آنها هستند صیغه ی طلاق را بخواند کافی است با آنکه می دانیم در میان این جمع عدالت دو نفر احراز نشده است.

دیگر اینکه آیا بین عدل و فسق واسطه وجود دارد؟ یعنی همه عادل هستند مگر اینکه فسق کسی احراز شود. مثلا کسی هست که صورتش را تراشیده است آیا صرف اینکه او مسلمان است و اهل نماز و روزه می باشد و خلافی از او دیده نشده است کفایت می کند که عادل باشد؟

به نظر ما در بحث طلاق که سماع عدلین شرط است واسطه ای بین فسق و عدل نیست و اصل همان اسلام است و اسلام هم مساوی با عدالت می باشد. به هر حال این بحث در میان فقهاء به شکل مفصلی بحث شده است و همچنین بحث شده است که آیا علاوه بر اصالة الصحة و مانند آن چیزی به نام اصالة العدالة هم داریم. یا اینکه آیا اسلام و ایمان و عدالت سه چیز هستند یا با هم فرق دارند.

البته از روایات استفاده می شود که اگر کسی شهادتین را تلفظ کند از تمامی احکام اسلام بهره مند می شود. هم آبرو و مالش محفوظ است و هم ذبیحه اش حلال است و هم شهادتش قبول می شود. حتی اگر کسی اهل نماز و روزه نباشد او مسلمان فاسق است ولی کافر نمی باشد. کفر بیشتر به مبدأ و معاد بر می گردد. بنا بر این اگر کسی شهادتین را بگوید او مسلمان هست ولی ثابت نمی شود که عادل نیز هست. از آیه ی شریفه هم همین استفاده می شود یعنی هم باید ﴿منکم﴾ باشد و هم ﴿ذَوَيْ‌ عَدْلٍ‌﴾. ولی قدر مسلّم این است که ایمان لازم نیست.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo