< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد یزدی

96/09/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرایط مطلّقه

در شرایط مطلّقه به شرط سوم رسیده ایم که طهارت زن از حیض و نفاس است.

بعد در مورد کسی که شوهرش غائب است بحث کردیم و به این نتیجه رسیدیم که اگر غیبت او از یک ماه از زمان مواقعه گذشته باشد می تواند زن را طلاق دهد.

حال اگر فرد غائب می داند که همسرش دو ماه یا سه ماه یک بار عادت می شود باید علی القاعده دو و یا سه ماه صبر کند بعد می تواند همسرش را طلاق دهد زیرا تا همسر از طهر مواقعه خارج نشده باشد نمی توان او را طلاق داد و غیبت بما هو غیبت نقشی ندارد.

اما در مورد کسی که در سن حیض هست ولی خون نمی بیند (چه این حالت به سبب عارضه و بیماری ایجاد شده باشد یا اینکه خلقة اصلا عادت نمی شود.) چنین کسی باید سه ماه صبر کند و بعد غائب می تواند او را طلاق دهد. همچنین است در مورد مسترابه که محل شک و تردید است و مشخص نیست که کی خون می بیند و کی نمی بیند.

البته از عبارت آیت الله خوانساری که در جلسه ی گذشته خواندیم استفاده می شد که غائب می تواند همسرش را طلاق دهد مطلقا چه همسرش هر ماه عادت شود یا دو ماه و یا سه ماه در میان. ایشان روایات مخصصه را حمل بر استحباب کرده بودند. نتیجه اینکه اگر کسی با همسرش مواقعه کرد و بعد غائب شد و غیبت او کمتر از یک ماه طول بکشد او می تواند همسرش را طلاق دهد و طلاق او صحیح است حتی اگر همسرش در حال حیض باشد. (البته در غائب این قید را اضافه کرده اند که نتواند وضع همسر خود را استکشاف کند).

 

عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنِ الْمُسْتَرَابَةِ مِنَ‌ الْمَحِيضِ‌ كَيْفَ تُطَلَّقُ قَالَ تُطَلَّقُ بِالشُّهُورِ.[1]

در این روایت دقیقا مطرح نشده که چه مدت باید صبر کرد و شاید تعبیر به «شهور» همان سه ماه باشد.

 

صاحب شرایع در این مورد می فرماید: و المسترابة بشرط أن يمضي عليها ثلاثة أشهر لم تر دما معتزلا لها و لو طلّق المسترابة قبل مضيّ ثلاثة أشهر من حين المواقعة لم يقع الطلاق.[2]

به این نکته در روایات نیز اشاره شده است از جمله:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِي يَزِيدَ الْعَطَّارِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ يُسْتَرَابُ بِهَا وَ مِثْلُهَا تَحْمِلُ وَ مِثْلُهَا لَا تَحْمِلُ وَ لَا تَحِيضُ وَ قَدْ وَاقَعَهَا زَوْجُهَا كَيْفَ يُطَلِّقُهَا إِذَا أَرَادَ طَلَاقَهَا قَالَ لِيُمْسِكْ عَنْهَا ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ ثُمَّ يُطَلِّقُهَا.[3]

 

شرط دیگر در مورد مطلَّقه این است که هنگام طلاق باید معین کند کدام زن را می خواهد طلاق دهد. حتی اگر یک زن دارد یا باید اسمش را ببرد و یا علامتی از جسمش ببرد و بعد او را طلاق دهد.

البته نسبت به این قید گفته اند که در جایی که فرد یک زن بیشتر ندارد این شرط معنا ندارد. اما اگر دو یا چند زن دارد باید زنی را که طلاق می دهد تعیین کند و اگر تعیین نکند طلاق واقع می شود مگر اینکه یکی از آنها را نیّت کرده باشد که در این صورت اگر ادعا کند که منظورش فلان زن بوده است قولش مورد قبول قرار می گیرد زیرا اصل عدم اشتراط است. البته بعضی نیّت را کافی ندانسته اند.

کسانی که نیّت را کافی می دانند مثالی زده اند و آن اینکه جمع بین دو خواهر حرام است و اگر کسی بین دو خواهر جمع کند یکی از آن دو حرام است. در ما نحن فیه هم اگر یکی را طلاق دهد، احدهما لا علی التعیین مطلقه است و آن را با قرعه مشخص می کنیم.

نقول: ما در باب قرعه گفتیم که هرچند می گویند: قرعه برای هر امر مشکلی است ولی این نوع مشکلات را شامل نمی شود. زیرا او اگر هنگام طلاق یک زن را نیّت کرده باشد دیگر نمی تواند نسبت به نیتش بی اعتنا باشد و قرعه بکشد.

در مورد ازدواج با دو خواهر هم می گوییم که احدهما حرام نیست بلکه جمع بین آن دو حرام است. همچنین احدهما، مفهوم ذهنی است و طلاق به مفهوم ذهنی تعلق نمی گیرد بلکه به عین خارجی تعلق می گیرد و در خارج یکی از آن دو خواهر زوجه هستند. قرعه نمی تواند این موارد را شامل شود زیرا اولا قرعه در جایی است که هیچ راه حل دیگری در آن نباشد مضافا بر اینکه در فروج باید احتیاط کرد در نتیجه نمی توان با قرعه مشکل را حل نمود.

مع الاسف صاحب شرایع هم حکم به قرعه کرده می فرماید: الخامس: تعيين المطلّقة... فإن نوى معيّنة صحّ، و يقبل تفسيره. و إن لم ينو قيل: يبطل الطلاق، لعدم التعيين. و قيل: يصحّ و تستخرج بالقرعة و هو أشبه.[4]

 

بحث اخلاقی:

بحث در علائم متقین در خطبه ی همام است و یکی از شرایط آنها این بود که شب ها به نماز شب بلند می شوند و بعد قرآن می خوانند و وقتی به آیاتی می رسند که مربوط به بهشت است خوشحال می شوند و اگر به آیاتی برسند که مربوط به جهنم است خوفناک می گردند.

سپس امام علیه السلام می فرماید: وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْف‌[5] یعنی در روز عالم و افرادی بردبار هستند. در درجه ی اول افرادی حلیم هستند یعنی بردبار و با ظرفیت و پرتحمل هستند و زود به آنها بر نمی خورد. مراد از عالم نیز عالم به احکام شرعیه است یعنی کارهای خود را بر اساس احکام شرعیه انجام می دهد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo