< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد یزدی

96/08/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عدم تحقق طلاق با مخیّر کردن زوجه

گفتیم، مرد می تواند به همسرش وکالت دهد که خودش را طلاق دهد. همچنین گفتیم که بلاعزل بود با طبیعت وکالت سازگار نیست و برای حل مشکل باید راهکاری پیدا کرد حتی بلاعزل بودن آن را در ضمن عقد لازم مانند بیع نمی توان موجب لزوم آن شود.

حال اگر مرد به همسرش بگوید که اختیار با خودت است که اگر خواستی با من نباش و یا اگر خواستی با من زندگی کن آیا این اختیار موجب وقوع طلاق می شود (اگر زن اختیار کند که با همسرش نباشد)؟ یا اینکه این گونه طلاق دادن با انحصار موجود در نبوی «الطلاق بید من أخذ بالساق»[1] سازگار نیست زیرا زن، «من اخذ بالساق» نیست.

منشأ این بحث آیه ی شریفه است که در مورد پیغمبر اکرم (ص) وارد شده که می فرماید: ﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ‌ لِأَزْواجِكَ‌ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً[2] یعنی پیامبر ص به همسران خود اختیار داد که اگر می خواهید خدا و رسول را انتخاب کنید فبها و الا اگر دنیا و زینت آن را می خواهید بیایید تا من هدیه ای به شما بدهم و به نیکویی جدا شوم.

گفته شده است که بر اساس این آیه اختیار طلاق به همسر داده شده به این گونه که اختیار داده شده بین خدا و دنیا کدام را می خواهند انتخاب کنند و اگر دنیا را می خواهند، در واقع مطلقه خواهند بود. در مقابل نیز عده ای چنین چیزی از آیه استفاده نکرده اند و قائل هستند زنان پیغمبر صرفا می توانستند نظر خود را بگویند و اگر تصمیم می گرفتند که با پیغمبر ص نباشند حضرت می بایست با طلاق شرعی از آنها جدا شود.

نقول: طبق تفسیر اول این آیه اختصاص به پیغمبر اکرم (ص) دارد ولی در این مورد روایات عدیده ای وارد شده که باید آنها را بررسی کنیم. این روایات بر دو دسته اند: یک دسته می گویند که این اختیار هیچ تأثیری در طلاق ندارد و زن مطلقه نمی شود و یک دسته می گوید که به صرف اختیار بینونت و جدایی حاصل می شود. یعنی همین مقدار که مرد به زن گفت که اختیار با خودت است اگر می خواهی بمان و اگر می خواهی برو، و زن تصمیم بگیرد که برود، بین آنها بینونت حاصل می شود و زن از مرد جدا می شود و حتی از شوهر ارث هم نمی برد و طلاق مزبور بائن خواهد بود.

در هر دسته از روایات صحیحه و یا موثقه وجود دارد و آنچه مهم است این است که راه جمع بین آنها را باید پیدا کرد.

عنوانی که صاحب وسائل الشیعه به این روایات می دهد که بیان کننده ی فتوای خود ایشان هم هست عبارت است از: أَنَّ مَنْ‌ خَيَّرَ امْرَأَتَهُ‌ لَمْ يَقَعْ بِهَا طَلَاقٌ بِمُجَرَّدِ التَّخْيِيرِ وَ إِنِ اخْتَارَتْ نَفْسَهَا فَإِنْ وَكَّلَهَا فِي طَلَاقِ نَفْسِهَا فَفَعَلَتْ وَقَعَ مَعَ الشَّرَائِط.[3]

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ حُكَيْمٍ عَنْ صَفْوَانَ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الْخِيَارِ فَقَالَ وَ مَا هُوَ وَ مَا ذَاكَ (این چه حرفی است که می زنی!) إِنَّمَا ذَاكَ شَيْ‌ءٌ كَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص (اشاره به همان آیه ی شریفه دارد).[4]

 

عَنْ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‌ فِي الرَّجُلِ إِذَا خَيَّرَ امْرَأَتَهُ قَالَ إِنَّمَا الْخِيَرَةُ لَنَا لَيْسَ لِأَحَدٍ وَ إِنَّمَا خَيَّرَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِمَكَانِ عَائِشَةَ (عائشه زن جوانی بود و از طرفی سن رسول خدا (ص) کمی بالا بود. عائشه بر خلاف سایر زنان رسول خدا (ص) که از قبائل مختلف بودن دختر فردی سرشناس به نام ابو بکر بود بنا بر این توقع عائشه زیادتر بود.) - فَاخْتَرْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ - وَ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ أَنْ يَخْتَرْنَ غَيْرَ رَسُولِ اللَّهِ ص.[5]

این روایت دلالت دارد که ائمه هم مانند رسول خدا (ص) می توانستند از نفس خیار دادن به زن استفاده کنند و بدون صیغه ی طلاق از همسرشان جدا شوند.

البته همان گونه که گفتیم از آیه استفاده نمی شود که در مورد پیامبر ص صرف تخییر به منزله ی طلاق باشد چه برسد به اینکه این حکم در مورد اهل بیت هم جاری باشد.

 

اما روایاتی که اختیار مزبور را عامل جدایی زن از شوهرش نمی داند:

عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ عَنِ ابْنِ رِبَاطٍ عَنْ عِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ خَيَّرَ امْرَأَتَهُ فَاخْتَارَتْ نَفْسَهَا بَانَتْ مِنْهُ قَالَ لَا إِنَّمَا هَذَا شَيْ‌ءٌ كَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص خَاصَّةً أُمِرَ بِذَلِكَ فَفَعَلَ وَ لَوِ اخْتَرْنَ أَنْفُسَهُنَّ لَطَلَّقَهُنَ‌ (و این گونه نبود که با نفس تخییر و درخواست جدایی طلاق خاصه شود) وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‌ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَمِيلًا.[6]

 

عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: إِذَا اخْتَارَتْ نَفْسَهَا فَهِيَ تَطْلِيقَةٌ بَائِنَةٌ وَ هُوَ خَاطِبٌ مِنَ الْخُطَّابِ وَ إِنِ اخْتَارَتْ زَوْجَهَا فَلَا شَيْ‌ءَ.[7]

این حدیث می گوید که اگر مرد همسرش را مخیّر کند و او هم جدا شدن را انتخاب کند از همسرش جدا می شود و شوهرش هم مانند غریبه ها یکی از خواستگارها می شود و اگر او را می خواهد باید او را عقد کند و طلاق مزبور بائنه است.

 

عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ حُمْرَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‌ الْمُخَيَّرَةُ تَبِينُ مِنْ سَاعَتِهَا مِنْ غَيْرِ طَلَاقٍ وَ لَا مِيرَاثَ بَيْنَهُمَا لِأَنَّ الْعِصْمَةَ قَدْ بَانَتْ مِنْهَا سَاعَةَ كَانَ ذَلِكَ مِنْهَا وَ مِنَ الزَّوْجِ.[8]

بر این روایت، طلاق مزبور طلاق بائنه است نه رجعیه زیرا از همان لحظه که زن خودش را انتخاب کرد عصمت و رابطه بین او و همسرش جدا می شود.

صاحب وسائل در این مورد می فرماید:

أَقُولُ: قَدْ عَرَفْتَ أَنَّ الشَّيْخَ حَمَلَ هَذِهِ الْأَحَادِيثَ عَلَى التَّقِيَّةِ (از این کلام استفاده می شود که فقهاء عامه قائل به تحقق طلاق در صورت تخییر هستند.) وَ يُمْكِنُ حَمْلُهَا عَلَى الِاخْتِصَاصِ بِالنَّبِيِّ وَ الْأَئِمَّةِ ع بِأَنْ يَكُونُوا ذَكَرُوا حُكْمَهُمْ فِي ذَلِكَ (یعنی آنها فقط وضعیت خودشان را بیان کرده اند) أَوْ عَلَى أَنَّ الزَّوْجَ وَكَّلَ الْمَرْأَةَ فِي طَلَاقِ نَفْسِهَا كَمَا يُفْهَمُ مِنْ بَعْضِ مَا مَضَى وَ يَأْتِي‌ (نظر ما هم همین است) أَوْ عَلَى مَا لَوْ طَلَّقَهَا الزَّوْجُ بَعْدَ التَّخْيِيرِ أَوْ عَلَى‌ اسْتِحْبَابِ طَلَاقِهَا لَوِ اخْتَارَتْ نَفْسَهَا وَ يَحْتَمِلُ غَيْرُ ذَلِكَ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ.[9]

نتیجه اینکه بدون اجرای صیغه ی طلاق بینونت حاصل نمی شود و تخییر مزبور نمی تواند عامل جدایی باشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo