< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد یزدی

کتاب القضاء

90/08/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 قرار ما دیدن آیه و استظهارات آن و سپس روایات باب و بعد فتاوای متقدمین بود. در باب اول سه روایت صحیحه خوانده شد که برخی یکی را حسنه گفته اند. روایت چهارم که قبلا خوانده شد و گفتیم بخاطر عبدالله مدائنی سند ضعیفی دارد ولی دال بر ترکب موضوع است:
  • « و عنه عن عمرو بن عثمان عن عبدالله المدائنی عن أبی الحسن الرضا(ع) قال سئل عن قول الله عزوجل إنما جزاء الذین یحاربون الآیة فما الذی إذا فعله استوجب واحدة من هذه الأربع؟ فقال إذا حارب الله و رسوله و سعی فی الارض فسادا فقتل، قتل به و إن قتل و أخذ المال، قتل و صلب و إن أخذ المال و لم یقتل قطعت یده و رجله من خلاف و إن شهر السیف و حارب الله و رسوله و سعی فی الأرض فسادا و لم یقتل نفی من الارض الحدیث » ( وسائل الشیعة، ج 28 ص 308 )
 سائل می پرسد ما الذی إذا فعل... یعنی چه کاری سبب می شود طرف محارب شود و یکی از این عقوبتها را در موردش گفت؟ حضرت(ع) می فرمایند إذا حارب الله و رسوله و سعی فی الارض فسادا تا اینجا گفتیم این دلالت می کند موضوع مرکب است. فقتل قتل به اگر در حال محاربه که اسلحه کشیده و وارد مبارزه با خدا و رسول شده، قتل هم مرتکب شده، بخاطر قتلش کشته می شود. و إن قتل و اخذ المال یعنی هم قتل مرتکب شده و هم غصب مرتکب شده یعنی اموالی از مردم گرفته، قتل و صلب. این اولین مسئله است که صراحت روایت است ولی خلاف ظاهر آیه است. صُلب اینجا قطعا صلب مقتولا به دلیل عبرت دیگران است. برخلاف آنچه در آیه و روایات است و إن شاء الله در آینده خواهیم گفت صَلب در برابر قتل است و یُصلب حیا. و إن اخذ المال و لم یقتل اما اگر محاربه کرده، غصب مال کرده ولی قتل مرتکب نشده، دست و پاش را قطع می کنند که همان عقوبت سرقت است. و إن شهر السیف و حارب الله و رسوله و سعی فی الأرض فسادا و لم یقتل یعنی اگر شمشیر کشیده و إخافة و نا امنی ایجاد کرده، و سعی فی الارض فسادا که این جمله هم مانند جمله قبلی دلالت بر ترکب موضوع می کند اما قتلی مرتکب نشده. لم یقتل یعنی لم یأخذ المال و لم یقتل چون در عبارت قبل داریم أخذ المال، ولی اینجا نسبت به أخذ مال سکوت دارد. چون حارب الله و رسوله و سعی فی الارض فساد و لم یقتل و لم یأخذ المال نفی من الارض بنابراین سبک ترین عقوبت وقتی است که فقط محاربه رخ داده و نه قتل و نه غصب رخ نداده ولی محاربه رخ داده، یعنی شمشیر کشیده، إخافه ناس و ناامنی ایجاد کرده ولی به جان و مال مردم تجاوزی نکرده، در اینجا باید نفی بشود. این سه حکم است که در این روایت ذکر شده با ضعف سند. ولی دو نکته دارد که یکی جمع بین دو عقوبت و دیگری ترکب موضوع می باشد. و نیز در جایی که محارب هست أخذ مال و قتل نفس نکرده فقط نفی است و باید در حقیقت تناسب جرم و مجازات رعایت شود و یا نه، در اختیار حاکم است. این روایت با روایات قبلی و بعدی یک نوع تقابلی دارد.
  • « و عن علی بن محمد عن علی بن الحسن التیمی عن علی بن اسباط عن داود بن أبی زید عن عبید بن بشر الخثعمی قال سئلت أبا عبدالله(ع) عن قاطع الطریق و قلت الناس یقولون إن الإمام فیه مخیر أی شیء شاء صنع قال لیس أی شیء شاء صنع و لکن یصنع بهم علی قدر جنایتهم و من قطع الطریق فقتل و أخذ المال قطعت یده و رجله و صلب و من قطع الطریق فقتل و لم یأخذ المال قُتل و من قطع الطریق فأخذ المال و لم یقتل قُطعت یده و رجله و من قطع الطریق فلم یأخذ مالا و لم یقتل نفی من الأرض » ( وسائل الشیعة، ج 28 ص 310 )
 آیا قاطع طریق همان موضوع محارب است و یا دزد است؟ یکی دو جای دیگر هم با همین عنوان آمده است هر قاطع طریقی همان محارب است و یا هر محارب طریقی قاطع است. ولی هر قاطع طریقی محارب نیست. خیلی از راهزن ها کاری به حکومت ندارند و فقط اموال قافله و عابرین را می خواهند. در اینطور جاها قطع طریق هست ولی محاربه نیست. اما ظاهر این قاطع طریق و حکمی که درباره اش گفته شده این است که محارب هم هست. شخص می پرسد از امام در مورد راهزن سوال کردم. الناس یقولون یعنی نظر فقهای ما این است که حاکم مخیر است از عقوبات چهار گانه هر طور خواست با راهزن عمل کند. حضرت(ع) می فرمایند: نمی تواند هر طور دلش خواست عمل کند، بلکه باید متناسب با جرمش عمل کند. این یک کبری کلی است که حاکم باید تناسب را رعایت کند. من قطع الطریق فقتل و أخذ المال قطعت یده و رجله و صلب چون سائل از قاطع طریق پرسیده امام(ع) هم می گویند قاطع طریق و عنوان محارب ندارد. کسی که قاطع طریق هست و فقط اموال مردم را برده ولی قتلی مرتکب نشده، هم قطع دست و پا مِن خلاف و بعد هم صُلب. صُلب در اینجا یعنی یُصلب حیا. چون قتلی که در کار نیست و بعدا به روایات صلب هم می رسیم که سه روز هم بیشتر نیست و در قبل مرسوم بوده که رگ ها را با حرارت می بستند فورا و یا امروز با وسائل امروزی که بعدا بحث می شود. همچنین دو مجازات با هم آمده که خلاف ظاهر " أو" در آیه است. و در قبلی قتل و صلب را با هم جمع کرده یعنی صلب مقتولا است و در این قطع و صلب جمع شده یعنی صلب حیا است. و من قطع الطریق فقتل و لم یأخذ المال قُتل یعنی اگر راهزن آدم کشی کرده ولی اموال را نبرده کشته می شود. چطور قاطع طریقی است که اموال را ندزدیده فقط افراد را کشته؟ در کشور ما در فلان استان جلوی ماشینها را گرفته و مردم را پیاده و شیعه ها را جدا کرده و به رگبار بسته و بعد هم سوار شده رفته ولی کاری به اموال نداشته است. این راهزنی است که قطع الطریق و قتل و لم یأخذ المال. از نظر ما بر این شخص قطعا محارب هم صدق می کند. معمولا قطع طریق در قدیم به جاهایی اطلاق می شد که جلوی مردم و کاروان ها را می گرفتند و اموالشان را می بردند و خودشان را آزاد می کردند. در دنیای امروز هم در دریا هست و هم در صحرا. قُتل یعنی قُتل لقتله که قصاص باشد یا قُتل لما هو قاطع الطریق لما هو محارب؟ به عبارت دیگر حق الله است که عمل می شود یا حق الناس؟ ظاهرش حق الله است. یعنی اینطور نیست که فقط اولیاء مقتول حق قتل قاطع طریق قاتل را داشته باشند. حتی اگر آنها عفوش هم بکنند حاکم باید او را به قتل برساند. و من قطع الطریق فأخذ المال و لم یقتل قُطعت یده و رجله اینجا دیگر صلب ندارد. قاطع طریقی که اموال را گرفته ولی قتلی نکرده، دست و پایش قطع می شود. باز اینجا به عنوان أنه سارق و حد سرقت بر او جاری شده و یا أنه محارب و حد محاربه بر او جاری شده است؟ معلوم نیست کدامش است چون سوال از قطع طریق است و کلمه حرب و محاربه نه در سوال و نه جواب نیست. من قطع الطریق کان کذا حکمش این است و کان کذا حکمش این است. هم می توان حکم سارق و حکم قاتل را اجرا کرد که طبعا باید احکام قتل و سرقت رعایت شود یعنی حق الناس است ولی اگر گفتیم قطع طریق محارب است در حقیقت حق الله اجرا کردیم. از اینکه اینجا قطع دست و پا را با هم گفته معلوم می شود حد محارب است چون در آیه شریفه دست و پا با هم آمده مِن خلاف اما در مرحله اول حد سرقت نمی شود هم دست و هم پا را قطع کرد بلکه فقط دست است. به احتمال قوی و با توجه به قرائنی که در احکام هست، قاطع طریقِ محارب مقصود است. و الا هر قاطع طریقی را انصافا نمی گیرد.
  • « عن عدة من اصحابنا عن سهل بن زیاد عن احمد بن محمد أبی نصر عن داود الطائی عن رجل من اصحابنا عن أبی عبدالله(ع) قال سئلته عن المحارب و قلت له إن اصحابنا یقولون إن الإمام مخیر فیه إن شاء قطع و إن شاء صلب و إن شاء قتل فقال لا إن هذه أشیاء محدودة فی کتاب الله عزوجل فإذا ما هو قتل و أخذ قُتل و صُلب و إذا قتل و لم یأخذ قُتل و إذا أخذ و لم یقتل قُطع و إن هو فرّ و لم یقدر علیه ثم أخذ قُطع الا أن یتوب فإن تاب لم یقطع. » ( وسائل الشیعة، ج 28 ص 310 )
 این روایت مرسل است. و علیرغم وقتی که برای داود طائی گذاشتیم چیزی بدست نیامد. سوال درستی می کند از معصوم(ع) و ممکن است اینجا تعریفی از محارب بدست بیاید. اصحابنا یقولون یعنی فقها می گویند. قطع هم منظور قطع دست و پا است چون در آیه هر دو آمده است. فإذا ما هو قتل و أخذ قتل و صلب یعنی اگر محارب مرتکب قتل و أخذ مال شده باشد قُتل و صُلب. مشابه روایت چهارم. در اینجا بر خلاف ظاهر آیه اولا صُلب مقتولا و ثانیا جمع بین قتل و صلب است. و إذا قتل و لم یأخذ قُتل باز قُتل بما هو محارب؟ ظاهرش همین است نه بما اینکه قاتل بوده است. به عبارت دیگر اگر حق الناس هم دارد حق الله هم هست. در روایت قبلی داشت واگذار می شود به اولیاء دم. ولی اینجا می گوید قُتل به دست آنها یا به دست حاکم. اگر آنها قصاصش کردند دیگر موضوع محارب از بین می رود. و إذا أخذ و لم یقتل قطع یعنی اگر اموال را گرفته ولی آدم کشی نکرده به مقتضای جرم و مجازات فقط دست و پایش من خلاف قطع می شود. و إن هو فرّ این حکم جدیدی است که در روایات دیگر نبوده و در متن آیه بعدی ملحق به آن آیه ذکر شده است. یعنی اگر این محارب که اخذ و لم یقتل فرار کرد و دست به وی پیدا نکردند، ثم أُخذ باز هم قطع الا أن یتوب فإن تاب لم یقطع. اگر این فرّ فقط به مصداق اخیر برگردد، یعنی کسی که فقط سرقت کرده و قتل نفسی مرتکب نشده و بعد فرار کرده بالاخره دستگیر شده است، به عنوان محارب قطع دست و پا می شود یا به عنوان سارق؟ ظاهرش به عنوان محارب است. البته بعدها می رسیم که صراحتا دارد که توبه باید قبل دستگیری باشد. چون در خود آیه توبه قبل از قدرت بر او قابل قبول است و الا اگر به محاکمه رسید قابل قبول نیست.
  • « عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن علی بن الحکم و عن حمید بن زیاد عن إبن سماعة عن غیر واحد جمیعا عن أبان بن عثمان عن أبی‌صالح عن أبی‌عبدالله(ع) قال قدم علی رسول الله قوم من بنی ضبّة مرضی فقال لهم رسول الله(ص) أقیموا عندی فإذا براءتم بعثتکم فی سریة فقالوا أخرجنا من المدینة فبعث بهم الی إبل الصدقة یشربون من ابوالها و یأکلون من ألبانها فلما برءوا و اشتدوا قتلوا ثلاثة ممن کان فی الإبل فبلغ رسول الله(ص) الخبر فبعث الیهم علیا(ع) و هم فی واد قد تحیروا لیس یقدرون أن یخرجوا منه قریبا من ارض الیمن فأسرهم و جاء بهم الی رسول الله(ص) فنزلت هذه الآیة إنما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله الآیة فاختار رسول الله(ص) القطع فقطع أیدیهم و أرجلهم من خلاف » ( وسائل الشیعة، ج 28 ص 311 )
 این روایت هم مرسله است. حضرت صادق(ع) می فرمایند: جمعیتی مریض از بنی ضبّة در مدینه خدمت رسول خدا(ص) آمدند. فرمودند اینجا بمانید تا بعد از سلامتی شما را در لشگری به میدان جنگ اعزام کنم. آنها از حضرت خواستند آنها را بیرون شهر مأمور کنند شاید به علت بیماری خجالت می کشیدند. پیامبر(ص) بعد از درخواستشان آنها را به محل نگهداری شترهای صدقه اعزام کردند. آنها از بول و شیر شترها استفاده می کردند تا حالشان خوب شد. وقتی خوب و نیرومند شدند، بعد از کشتن سه نگهبان آنجا، فرار کردند. خبر به رسول الله(ص) رسید. حضرت علی(ع) مأمور دستگیری آنها شدند. حضرت(ع) آنها را که می خواستند به یمن فرار کنند اما در یک وادی نزدیک مرز یمن راه را گم کرده بودند دستگیر و خدمت رسول الله(ص) آوردند. پس این آیه نازل شد. پس رسول خدا(ص) دست و پای آنها را مِن خلاف قطع کردند. اینها آدم کشی کردند و علی القاعده چیزهایی هم که به دردشان می خورده با خود برده بودند فرار هم کردند و می خواستند گیر حکومت نیافتند. یعنی محاربند. علی قول نزول آیه در اینجا پیامبر اکرم(ص) باید یکی از این چهار مجازات را بر آنها اعمال نمایند. اما حضرت فقط دست و پا را قطع کرده و رهایشان کردند. در حالیکه اکثر روایات قبلی ما می گفت اگر محارب مرتکب قتل شده باشد به قتل می رسد. ظاهر این روایت اینکه حکومت مختار است حتی قتل را هم انتخاب نکند و یکی از مجازاتهای سبک تر را انتخاب کند. به عبارت دیگر این روایت شأن نزول اختیار حاکم را در هر صورت بیشتر تقویت می کند.
  • « احمد بن فضل الخاقانی من آل رزین قال قطع الطریق بجلولاء علی السابلة من الحجاج و غیرهم و أفلت القطاع فبلغ الخیر المعتصم فکتب الی العامل له کان بها تامر الطریق بذلک فیقطع علی طرف إذن امیر المومنین ثم انفلت القطاع فإن أنت طلبت هؤلاء و ظفرت بهم، أمرت بأن تضرب ألف سوط ثم تصلب بحیث قطع الطریق قال فطلبهم العامل حتی ظفر بهم و استوثق منهم ثم کتب بذلک الی المعتصم فجمع الفقها و ابن أبی داود ثم سئل الآخرین عن الحکم فیهم و أبو جعفر محمد بن علی الرضا(ع) حاضرا. فقالوا قد سبق حکم الله فیهم فی قوله تعالی إنما جزاء الذین الآیة و لأمیر المومنین أن یحکم بأی ذلک شاء فیهم قال فلتفت إلی أبی جعفر(ع) فقال له ما تقول فیما أجابوا فیه فقال قد تکلم هولاء الفقهاء و القاضی بما سمع امیر المومنین قال أخبرنی بما عندک قال(ع) إنهم قد أضلوا فی ما أفتوا به و الذی یجب فی ذلک أن ینظر أمیر المؤمنین فی هؤلاء الذین قطعوا الطریق فإن کانوا أخافوا السبیل فقط و لم یقتلوا احدا ولم یأخذوا مالا أمر بایداعهم الحبس فإن ذلک معنا نفیهم من الارض بإخافتهم السبیل و إن کانوا أخافوا السبیل و قتلوا النفس أمر بقتلهم و إن کانوا أخافوا السبیل و قتلوا النفس و أخذوا المال أمر بقطع أیدیهم و أرجلهم من خلاف و صلبهم بعد ذلک. قال فکتب الی العامل بأن یمثل ذلک فیهم. » (تفسیر عیاشی، ج 1 ص 315 )
 در تفسیر عیاشی آمده که در سفر حج حاجیان، و مردم را در محلی به نام جلولا راهزنی می کردند. أفلت یعنی فرار کرده غائب می شدند. تا اینکه فرماندار آنجا بر آنها پیروز شد و آنها را نزد معتصم فرستاد. وی در حالی که امام جواد(ع) و فقهاء دیگر بودند از فقها پرسید چکارشان کنیم؟ آنها جواب دادند که حاکم مخیر است هر کاری خواست بکند معتصم از امام(ع) پرسید نظر شما چیست؟ حضرت(ع) راحت گفتند فتوایشان اشتباه است. إیداعهم الحبس همان نفی بلد و حبس همان است. که سه جور نفی من الأرض داریم که این دو نوعش است.
 و صل الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo