< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

99/01/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقدمات علم اصول /مشتق /ادله قائلین به وضع مشتق برای خصوص متلبس

خلاصه بحث قبلی

بیان شد که بحث مشتق در این است که آیا مشتق وضع شده است برای خصوص ذاتی که بالفعل متلبس بالمبدأ است یا نه بلکه حقیقت در اعم از آن و ما انقضی عنه المبدأ است ، مثلا اگر مولی بفرماید : « أکرم العالِم » آیا فقط شخصی را که بالفعل از اهل علم است باید إکرام کرد و یا نه بلکه کسی هم که صفت علم از او زائل شده مثلا به طور کلی فراموشی برای او پیش آمده است موضوع وجوب اکرام قرار می گیرد و گفتیم که نظر محققین متاخر، از علمای شیعه بر این است که مشتق حقیقت در خصوص متلبس فی الحال است و برای این دیدگاه چهار دلیل اقامه شده است که اولین از آنها ، دلیل تبادر است به این بیان که اولین معنای منسبَق به ذهن از لفظ مشتق ، معنای ذات متلبس بالمبدأ است و از طرفی تبادر علامتِ معنای حقیقی است .

0.1- اشکال بر دلیل تبادر و جواب آن

اما در مقابل به این دلیل خدشه کرده اند و دلیل بودن این تبادر را نپذیرفته اند به این صورت که تبادری می تواند بیانگر معنای حقیقی لفظ باشد که برگرفته ی از حاقّ لفظ باشد و قرینه ای عامه برای انسباق در بین نباشد و در اینجا کثرت استعمال مشتق در خصوص ذات متلبس بالفعل قرینه ای است که موجب انصراف تبادر به معنایی خصوص متلبس است.

بیان شد که به این اشکال دو جواب داده اند یکی اینکه لازمه ی این ادعا - که معنای منسبَق از مشتق به سبب انصرافِ حاصل از کثرت استعمال است - این است که استعمال مشتق در موارد نادر ( که همان معنای اعم باشد) نیازی به عنایت و ادعا نداشته باشد در صورتی که این چنین استعمالی بالوجدان همراه ادعا و با عنایت است و جواب دومی که آورده اند این است که اگرچه بپذیریم تبادر این معنا (معنای متلبس بالمبدأ بالفعل) به جهت انصراف حاصل از کثرت استعمال باشد و دلیلی بر وضع مشتق برای این معنا در کار نباشد الا اینکه در فرآیند استنباط آنچه ملاک است همین معنای ظاهری است و معنای حقیقی مشتق هر چه باشد دخلی در رویکرد فقیه نسبت به مشتق و اثبات ظهور که موضوع حجیت است ندارد .

نقد جواب دوم

ما این را اضافه می کنیم که از دو جوابی که به مستشکلینِ به تبادر داده شده است تنها جواب اول را تام می دانیم و دلیل تبادر را بر اینکه معنای حقیقی همین معنای خصوص ذات متلبس بالمبدأ بالفعل است می پذیریم اما جواب دوم را طبق مبنای خودمان وارد نمی دانیم چرا که ما ظهوری را که در اثر کثرت استعمال حاصل شده باشد را حجت نمی دانیم مثلا کلمه ترازو به جهت کثرت استعمال در دوره ای به ترازوی دارای دو کفه انصراف داشت این نوع ظهور حجت نیست یعنی نمی شود گفت اگر حکمی برای ترازو ثابت شده فقط شامل ترازوی دو کفه ای است و شامل ترازویی یک کفه ای نمی شود. ما در جای خودش مفصل به آن پرداخته ایم البته اگر انسباق و انصراف به جهت مناسبت حکم و موضوع باشد را آن را حجت می دانیم .

0.2- وجه دوم

دلیل دومی که اقامه شده است بر اینکه مشتق حقیقت برای خصوص ذات متلبس بالمبدأ فی الحال است ، صحت سلبِ معنای ما انقضی عنه المبدأ از لفظ مشتق می باشد چرا که در علامات حقیقت و مجاز گذشت که یکی از علائم تمییز معنای مجازی از حقیقی در زمانی که معنایی وجود داشته باشد و ندانیم که آیا این معنا ، معنای حقیقی لفظ است و یا نه ، صحت سلب معنای مشکوک از لفظ مشتق است به اینگونه که معنای مشکوک را موضوع قرار می دادیم و لفظ مشتق را محمول و لفظ مشتق را از معنا مشکوک سلب می کنیم اگر این سلب صحیح باشد متوجه می شویم که لفظ در آن معنا حقیقت نیست.

در مشتق هم چنین علامتی قابل تطبیق است مثلا عالِمی که به او فراموشی دست داده و دیگر هیچ علمی برای او باقی نمانده شک می کنیم که در حالت نسیان مصداق و موضوع له «العالِم» است و یا نه ، که در این صورت اگر صحیح باشد در این صورت معنای مشکوک که همان ناسی است موضوع قرار می دهیم و مشتق را از او سلم می کنیم و می گوییم «الناسی لیس بعالِم» می بینیم این سلب صحیح است پس معلوم می شود که عالِمی که ناسِی شده است دیگر موضوع له «العالِم» نیست و استعمال «العالم» در آن مجازی خواهد بود . یا در زیدی که قبلا عادل بوده والان صفت عدالت را دارا نیست می توانیم بگوییم زید لیس بعادل یعنی می شود مشتق را از من قضی عنه المبدأ سلب کنیم و این علامت حقیقت نبودن مشتق در من قضی عنه المبدأ است.

0.2.1- اشکال محقق رشتی بر دلیل دوم

مرحوم محقق رشتی بر این وجه اشکال کرده اند به اینکه در ما نحن فیه زمانی صحت سلب دلیل بر عدم دخل من قضی عنه المبدأ در موضوع له مشتق می تواند باشد که من قضی عنه المبدأ را بصورت مطلق از لفظ مشتق سلب کنیم یعنی اگر صحیح باشد که گفته شود « الناسی لیس بعالم مطلقا » در این صورت این صحت سلب علامت حقیقت نبودن این مشتق برای معنای اعم خواهد بود اما این چنین سلبی یعنی سلب من قضی عنه المبدأ به صورت مطلق أصلا صحیح نیست زیرا وقتی گفته بشود ناسی مطلقا عالم نیست یعنی در زمان حال عالم نیست و در گذشته هم عالم نبوده در صورتی که مفروض مساله این است که ناسی قبل از نسیان از اهل علم بوده است و تنها صحیح است که ناسی را از عالم مقید سلب کنیم مثلا گفته شود « الناسی لیس بعالم بالفعل » که در اینجا ما هم می پذیریم که این چنین سلبی صحیح است چون ناسی واقعا بالفعل عالم نیست الا اینکه این صحت سلب علامت مصداق نبودن من قضی عنه المبدأ برای لفظ مقید است نه مصداق نبودن آن برای لفظ مشتق به طور مطلق. زیرا آنچه سلب شده است لفظ مقید است پس من قضی عنه المبدأ تنها مصداق این مقید ، نیست .[1]

0.2.2- جواب مرحوم آخوند

مرحوم آخوند در جواب اشکال محقق رشتی این مطلب را بیان می کنند که کلام محقق رشتی زمانی صحیح است که ما قید را قید مسلوب بگیریم یعنی بالفعل بودن ، قید « العالم » باشد اما در ما نحن فیه بالفعل بودن قید سلب است و شاهدش هم این است که می شود این قید را بر مسلوب یعنی « العالم » مقدم کرد و اگر قید مسلوب بود بر آن مقدم نمی شد لذا گفته می شود : « الناسی لیس بالفعل عالِما » پس مسلوب در واقع همان مشتق است به نحو مطلق است و معلوم است که نمی شود صدق لفظ بر مصداق و موضوع له خود را در هیچ زمانی سلب کرد حال آنکه اینجا در زمان بالفعل لفظ به طور مطلق از مصداق که ناسی باشد صحت سلب دارد. (مثلا اگر زید گاهی می دود و گاهی می ایستد می توانیم در حالی که زید ایستاده است بگوییم زید دونده بالفعل نیست اما نمی توانیم بگوییم زید بالفعل دونده به صورت مطلق (چه بالفعل و چه در گذشته ) نیست.بر این اساس صحت سلب ولو در زمان بالفعل باشد ولی مسلوب اگر مطلق باشد علامت حقیقت نبودن لفظ در آن معنی است) پس صحت سلب می تواند علامت حقیقت نبودن ما انقضی عنه المبدأ برای لفظ مشتق باشد چون اینجا مسلوب که مشتق است مطلق است قیدی ندارد. [2]

0.2.2.1- اشکال و جواب:

برخی از اساتید در جواب مرحوم آخوند گفته اند که جواب ایشان نیازمند دقت فلسفی است و عرفی نیست یعنی عرف این را جواب نمی فهمد[3] اما باید گفت که این اشکال و جواب، در یک سطح هستند و اگر عرف اشکال را بفهمد جواب آن را هم می تواند بفهمد بنابر این اشکال وارد نیست.

0.3- نکته مهم

در دلیل صحت سلب و ادله دیگر همواره باید توجه کرد که مبادی در مشتقات با یکدیگر تفاوت دارند . در بعضی از مشتقات، مبادی ، تجدّدی و فعلی اند یعنی به صرف دست کشیدن از آنها صدق انقضی عنه المبدأ می کنند مانند مبدأ « ضرب و أکل » و بعضی بصورت حرفه و صنعت اند و انقضایش به بالفعل بودن آنها نیست مانند مبدأ تجارت به صورت حرفه اخذ شده است. تاجر در خانه هم که نشسته باز تاجر است اگرچه الان تجارت نکند و انقضی عنه المبدأ در اینجا زمانی است که حرفه را از دست بدهد و بعضی بصورت ملکه است مانند مهندس و مجتهد که انقضای مبدأ در اینجا به زوال ملکه می باشد پس انقضای مبدأ در هر کدام از مشتقات به حسب نوع آن مبدأ است . و بحث در جایی است که انقضاء صورت گرفته باشد آیا باز هم مشتق بر آن ذات صدق حقیقی دارد یا خیر؟

0.4- دلیل سوم

دلیل دیگری که بیان کرده اند برای اینکه مشتق وضع شده است برای خصوص متلبس بالفعل این است که قطعا بین برخی از مبادی تضاد وجود دارد مانند تضاد میان سفیدی و سیاهی یا بین علم و جهل و یا بین قیام و قعود و قابل اجتماع نیستند. حال مشتقات از این مبادی را در نظر می گیریم مثل عالم وجاهل یا قائم و قاعد می بینیم عرفا در میان مشتقات آنها هم تضاد دیده می شود یعنی نمی شود عرفا کسی هم عالم باشد هم جاهل چیزی هم سفید باشد هم سیاه یا زید هم قائم باشد هم قاعد یعنی تضاد دیده می شود. و این تضاد دلیل است بر این است که مشتق به خصوص متلبس وضع شده است زیرا اگر مشتق حقیقت در اعم بود دیگر معنی نداشت بین مشتقات تضاد باشد بلکه باید به یک نفر هم بتوانیم بگوییم عالم و جاهل. عالم به لحاظ این که انقضی عنه المبدأ و جاهل به لحاظ حال. حال آنکه چنین اطلاقی صحیح نیست یعنی عرفا تضاد دیده می شود و اگر برای اعم وضع شده بودند مشکلی نداشت که اجتماع کنند مانند متخالفان مثل این که می گوییم یک چیز هم سفید است هم شیرین اینجا اجتماع اشکال ندارد ولی در متضادین اجتماع محال است و عرف در مشتقاتی که بین مبادی آنها تضاد وجود دارد بین خود مشتقات هم تضاد می بیند این نشانه این است که مشتق عند الاطلاق خصوص متلبس را می فهماند.[4]

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo