< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت‌الله مجتبی تهرانی

مقدمات- فی الوضع

89/07/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 تکمله و امر سوم؛ کیفیّت استعمال مجازی
 اشکال چهارم؛ امتناع تعلیق در مفاد امر
 بحث راجع به ثمره بحث نسبت به معاني حرفيه بود که مرحوم آقاي آقاضياء(رضوانýاللهýتعاليýعليه) مطالبی را بیان فرمودند و اشکالاتي را مطرح کردند؛ اشکال چهارم ایشان درباره «هیأت امر و نهی در باب واجبات مشروط» این است که گفتند: هیأت امر و نهي حالتی برای «ايجاد بعث و ضجر» است؛ [1] و این هیأت آبی از تعليق است، يعني ممتنع است که شيئ را معلقاً ايجاد کند. چون «تعليق در ايجاد» مساوق با «عدم ايجاد» است، همانýطور که در باب وجود گفته می‌شود: «تعليق در وجود، مساوق با عدم وجود است». پس چگونه می‌توان در معنای واجب تعلیق آورد؟ چون واجبات به اصطلاح مشروط، مشروط به شرط بوده و شرط هم به معنای تعليق است. چهýطور می‌توان مفاد هیأت را معلّق کرد؟
 جواب؛ خلط امور حقیقیه و اعتباریه
 خب کبراي کلي اين اشکال صحيح است. يعني ما نمی‌توانيم ايجاد را معلق کنيم، همانýگونه که نمی‌توانيم وجود را معلق کنيم. چون تعليق ايجاد مساوق با عدم ايجاد است، مانند تعليق وجود که مساوق با عدم وجود است. بنابراين مفاد هیأت امر و نهي که آلت ايجاد هستند، معلق به شرط نمیýشوند.
 اما در اينجا خلط بحث شده است و آن خلط هم ناشي از اين است که آقایان حکم اوامر تکوينيه را به امور اعتباريه سرايت دادهýاند. امور اعتباريه که به تعبير ما، رايحهýاي از وجود حقیقی را هم درک نکردند چهýطور میýشود که بر آنها احکام امور حقیقیه مترتب شود؟ اینها که مانند امور تکوينيه نيستند. کبري قضیه که راجع به امور تکوينيه است، درست است ‌اما ما نسبت به امور اعتباريه این بحث را قبول نداریم.
 واضع هیأت امر را اعتبار کرده است که آلتی براي ايجاد بعث باشد، يا هیأت نهي اعتبار شده است برای اينýکه آلتی براي ايجاد زجر باشد؛ این یک امر اعتباري است و جنبه حقيقي ندارد. وضع که یک امر تکويني نيست تا در وعاء تکوين چيزي را ايجاد کند. وضع در وعاء اعتبار است و در آنجا هم چون یک امر اعتباري است، هيچ مانعي ندارد که واجب مشروط داشته باشیم.
 معناي تعليق در اين است که مولا عبد را «علي تقدير تحقق شرط» بعث کرده است؛ يعني اگر اين شرط محقق شد بعث مولا محقق می‌شود و فعليت میýیابد. مقابل این هم، عدم مطلق است؛ يعني اگر مولا انشا نکرده بود، مقابل این تصویر است. هيچ مانعي هم ندارد که امر تعليقي به یک شرطی شود. [2]
 بنابراين اين اشکالات هم تمام نبوده و اینýکه آقایان فرمودند: اگر موضوعٌýله خاص باشد اين اشکالات لازم ميýآید و ما در مسائل فقهي گرفتار می‌شويم و... تمام نيست.
 امر سوم؛ کیفیت استعمال مجازی
 مرحوم آقاي آخوند(رضوانýاللهýتعاليýعليه) در امر سوم مقدمه بحثشان این سوال را مطرح می‌فرمايند که آیا صحّت استعمال لفظ در معاني مناسب با معنای موضوعٌ له، بالوضع است يا بالطبع؟
 اوّل من اين مطلب را عرض کنم که مراد ایشان چیست، بعد به اصل بحث میýپردازم. ایشان به سراغ استعمالات مجازيه رفتهý و می‌فرمايند: «متکلّم گاهی لفظ را در معناي مناسب با موضوعٌýله استعمال می‌کند، که در اینجا صحّت استعمال مسلّماً بالوضع است». در این مطلب شبههýاي نيست. چون اگر واضع این لفظ را برای این معنا وضع نکرده بود، متکلّم هم این لفظ را نمیýتوانست برای آن معنا استعمال کند. «اما گاهی متکلّم لفظ را در معناي غیر موضوعٌýله، یعنی معناي ديگري که مناسب با موضوعٌýله است، استعمال میýکند، حال ما میýخواهیم بدانیم، چرا ما استعمال این لفظ را در آن معناي مناسب با موضوعٌýله صحیح میýدانیم. آيا دلالت لفظ بر آن معنا بالوضع است يا بالطبع؟»
 نظر اوّل؛ دلالت بالطبع
 به تعبير ایشان، دو وجه و دو قول در باب، مطرح است که اظهر آن است که دلالت بالطبع است، لا بالوضع. ایشان سه مطلب را براي ادعاي خود، مطرح می‌فرمايند:
 اول؛ این مطلب به «شهادت وجدان» است. بسيار خوب! اينýکه به وجدان احاله شد و قابل نقد نیست و اگر کسی هم بر خلاف آن وجدان کرد، قابل رد نیست.
 دوم؛ این مطلب به «حسن استعمال» در آن معنا، ثابت میýشود. یعنی اگر چه واضع نیز از آن استعمال منع کرده باشد و مثلاً گفته باشد که این لفظ را در فلان معنا استعمال نکن! باز هم میýتوان آن لفظ را در آن معنا به کار برد؛ البته اگر میان معنای موضوعٌýله لفظ و آن معنای اراده شده مناسبتی وجود داشته باشد، این استعمال از نظر ظاهر، نيکو و حسن است.
 سوم؛ اينýکه استعمال لفظ در معنايي که با معناي موضوعٌýله مناسب نیست، «استهجان» دارد. این عکس مورد قبلی است. اگرچه واضع تشخيص کرده باشد. مثلاً اگر واضع بگوید که استعمال لفظ در فلان معنای غیر موضوعٌýله مانعي ندارد و استعمال لفظ را در آن معنا ترخيص کرده باشد، ولي این استعمال، از نظر طبع مناسب نباشد، ما ميبينيم که مستهجن است.
 بعد ايشان ميفرمايد: معنايي جز حسن استعمال، براي صحت استعمال نيست. صحت استعمال یعنی اینýکه استعمال «خوب، حسن و نيکو» باشد. مثلاً اگر شما لفظي را در معنايی غير از معنای موضوعٌýله ان، که مناسب با معناي موضوعٌýله است، استعمال کرديد، صحيح است و معيار صحتش هم حسن استعمال است. ايشان ميفرمايند: معنايي براي صحت استعمال نيست، جز حسن استعمال. [3] تا اینجا فرمايشات ايشان بود.
 نظر دوم؛ دلالت به وضع نوعی
 حالا به سراغ علماي اهل ادب برویم؛ از اینها نقل شده است که «مجاز» عبارت از اين است که لفظ در غیر معنای موضوعٌýله خود استعمال شود، اما به سبب علاقه معتبر و یک قرينه که آن هم بالوضع است. من الآن توضيح میýدهم که اين آقایان چه ميخواهند بگویند. حرف اینها این است که ميگویند: ما یک معناي موضوعٌýلهي داريم که اگر لفظ در آن معنا استعمال شود، مسئلهاي نيست و به اصطلاح اين استعمال، حقيقي است. اما اگر بخواهیم لفظ را در غير معناي موضوعٌýلهي آن استعمال کنيم، استعمال مجازی خواهد بود؛ امّا استعمال در معناي مجازي هم به وضع است؛ اما به وضع نوعي. وضع نوعي غير دیگر وضعýها است!
 کانّه وضع الفاظ برای معانی موضوعýٌلهýشان ýوضع شخصي است و این وضع، وضع نوعياست. مراد از وضع نوعي اين است که همانگونه که واضع، لفظ را براي معناي خاصي که موضوعٌ له آن است وضع کرده است، همانýطور هم با یک وضع ديگري لفظ را براي هر معنايي که با معناي موضوعٌ له آن لفظ تناسب داشته و يکي از علاقات میان آنها وجود داشته باشد، وضع نموده است؛ مثل علاقهي جزء و کل. مثلاً «رقبه» در چه چیزی استعمال ميشود؟ در مورد انسان استعمال میýشود؛ حال آنýکه معناي موضوعٌ لهی رقبه «آدم» نيست، بلکه بخشي از آدم و جزئي از آن است.
 علمای ادبیات بعد از این بحث به سراغ علاقات رفته و آنها را ميشمرند. البته در آن اوائل ميگفتند که هشت علاقه وجود دارد، اما بعدها آنýقدر علاقه درست شد که تا بيست و پنج مورد را شمردهýاند.
 پس مراد اینها از وضع نوعي این است که واضع یک وضع جديدي براي آن لفظ، کند و بگوید که هر معنايي که بين آن و معناي موضوعٌ لهي این لفظ، يکي از اين علاقات باشد، استعمال لفظ در آن معنا صحيح است.
 تنظیر بحث به وضع هیئات
 آقایان تنظير ميکنند به وضعي که ما در باب هيئات داريم. مثلاً افعال، دارای هیأتýهای خاص ماضي، مضارع و امر هستند که مواد روی اینها میýآیند. این آقایان میýگویند: وضع هیئات، یک وضع نوعی است؛ يعني يک مادهي خاص در اینجا مورد نظر واضع نیست. چون بر روی این هیأتýها هر مادهاي میýتواند سوار شده و معنای هیأت آشکار شود. مثلاً هر کدام از مواد «نَ صَ رَ»، «ضَ رَ بَ»، «مَ نَ عَ» و ... اگر در قالب یک هیأت ريخته شود، معنا میýدهد و این وضع را وضع نوعي میýگویند.
 بنابراين وضع نوعی در باب هيئات، به اعتبار عدم تعيين مواد الفاظ است و در مورد بحث مجاز هم «عدم تعيين معناي خاص» است. وضع نوعی در هیئات، درباره ‌«مواد» مختلف است و اينجا درباره «معانی» مختلف است. مثلاً بگوییم که معناي خاص فلان لفظ، اوّل آن معنا است و بعد یک وضع دیگر کنيم برای هر معنايي که علاقهاي با اين معنا داشت و بگوییم این وضع دوم است. اين حرفياست که اینها ميزنند.
 جواب به نظر علمای ادبیّات
 جواب این آقایان اين است که گویا قضیه از مصبّ بحث خارج شد. چون اين تصوير مجازيت نيست، چون لفظ براي معنايي وضع شده که به وضع نوعياست؛ پس شما دو وضع درست کردید: یک وضع شخصي و‌ یک وضع نوعي. شما لفظ را در هر کدام از این معانی که استعمال بکنيد، استعمالýتان حقيقي ميشود! این استعمال دیگر مجازي نيست. حال اينکه شما در باب تعریف مجاز گفتید: مجاز عبارت از اين است که کلمه مستعمله در غير ماوضعýله استعمال شود. اين استعمالی که شما تبیین کردید، استعمال در غيرماوضعýله نيست! در عين ماوضعýله است. انَّماالکلام وضع یکی نوعياست. لذا آقایان میýگویند: اين مطلب نیز بعید از ذوق است.
 نظر سوم؛ دلالت به ترخیص واضع
 عدهاي گفتهاند که اين حرف درست نيست که صحت استعمال لفظ در معنای مجازی به وضع نوعي باشد، بلکه به ترخيص واضع است. این يعني چي؟ يعني واضع، یک لفظي را در مقابل یک معنا گذاشته و این، معنای حقیقی آن لفظ میýشود، لذا اگر هم شما لفظ را در این معنا استعمال کنی، استعمالت حقیقی است. اما از آن طرف هم ما را منع نکرده است که اين لفظ را در معناي ديگري که مناسب با موضوعٌýله است، استعمال نکنیم. چون واضع از این کار منع نکرده است، این خودش یک نوع ترخیص است، نه اینýکه او یک وضع دومی‌ برای لفظ کرده باشد به نام «وضع نوعي»!
 اشکال نظر سوم
 اين نظر هم ظاهراً ماحصلي ندارد. چون وظيفه واضع، وضع لفظ در برابر معنا است. قرار دادن یک لفظ در مقابل یک معنا هم، به اصطلاح، یک ارتباط اعتباري است که واضع بين لفظ و معنا درست ميکند؛ امّا استعمال لفظ در غير معناي ماوضعýلهی، اصلاً در حیطه اختیارات واضع نیست و او حقي ندارد که نسبت به استعمال لفظ منع یا ترخيصي داشته باشد. گویا این حرفýها بیýپایه و اساس است.
  جمعýبندی این نظرات
 لذا مرحوم آقاي آخوند(رضوانýاللهýتعاليýعليه) گفتند که دلالت استعمالات مجازی بر معنایی غیر از معنای موضوعٌýلهی، به وضع نوعي نيست، به ترخيص هم نيست، بلکه بالطبع است. يعني هرجا که طبع این استعمال را «مناسبت کافي» دید بین لفظ و معنای دیگر و طبع هم این مناسب را تأیید کرد، استعمال مجازی صحیح است. اگر طبع مناسبت بين اين دو را مناسب ديد، این استعمال مجازي است و درست هم هست. تا اينجا مطالبي بود که آقاي آخوند و برخی علمای ادبیّات مطرح کرده بودند.
 نظر چهارم؛ دلالت به حقیقت ادعائیّه (نفی مجازیّت)
 امّا سکّاکي مطلب ديگري ميگويد و اصلاً انکار مجازيت ميکند. او از «مجاز» تعبير ميکند به «حقيقت ادعائيّه». او در باب استعارات این حرف را آورده و آنجا میýگوید: مجاز از اقسام استعاره است. خلاصه حرف او این است که استعمال یک لفظ در غیر معنای ماوضعýله، یک حقيقت لغويه است، مجاز نيست. او ميگوید: متکلّم در اين موارد در یک امر عقلی تصرف میýکند.
 مثلاً لفظي که براي افاده یک طبيعت وضع شده است و داراي افرادي است، اگر متکلّم قبل از آن که لفظ را در آن معناي مواضعٌ لهيý خود که طبيعت است استعمال کند، ادعا کند که فلان چیز فردی از افراد این طبیعت است، این استعمال حقیقی بوده و در عین حال خارج از معنای ماوضعýله لفظ است. متکلّم در اینجا قبل الإستعمال ادعا کرده است که این معنا، همان معنای حقیقی لفظ است.
 فرض بفرماييد یک طبيعت، صدتا فرد دارد. متکلّم اگر پیش از استعمال لفظ در طبيعتی که همه صد مورد را در بر میýگیرد، مورد دیگری را کنار آنها قرار دهد و بگوید: اين هم جزء اینها است، استعمالش حقیقت ادعایی است. اگر علما صد نفر هستند و شما بگویی: فلانی هم، که حقیقتاً عالم نیست، جزء علما است و بعد هم بگویي: «أکرمِ العلماء» و آن شخص صد و یکم را نیز در نظر داشته باشی، ادعای حقیقت کردهýای و استعمالت حقیقی است اما نه حقیقی وضعی بلکه حقیقی ادعایی.
 قامَت تظلّلنی وَ مِن عجبٍ شمسٌ‌ تظلّلنی مِنَ الشَّمسِ
 در اینجا شاعر در ابتدا ادعا ميکند که فلان شخص، آفتاب است و بعد از آن میýگوید که: «عجب از این که این خورشید سایه میýاندازد!» شاعر «شمس» را در همان معنای ماوضعýلهي خود استعمال کرده است، اما پیش از آن ادعا کرده است که اين شخص همان آفتاب است. شمس که دارای افراد است، را پیش از استعمال دارای مصادیق و افراد دیگری دانسته و سپس لفظ را در همان معنای ماوُضعýله آن به کار برده است.
 این حرف سکاکی است و بعد ميگوید: متکلّم در اينجا وقتي که لفظ را استعمال ميکند، اراده جدّیه و استعماليّهýاش يکي است و با هم تطابق دارد. یعنی هم جدّاً لفظ شمس را استعمال ميکند و هم معنای ماوُضِعَýلهی لفظ را مدّ نظر دارد؛ چون قبل از استعمال، ادعا کرد که این معنا هم، فردی از اين طبيعت است و سپس لفظ را در معناي خودش استعمال کرد. اين حرفي است که سکاکي زده که شبيه همان حرف مشهور در باب مجاز است که آنها گفته بودند: استعمال مجازی، استعمال لفظ در غير ماوضعýله است.
 اشکال به سخن سکاکی
 ما درباره «طبيعت» که در متن ادعای ایشان بود، می‌گوییم: هر لفظي که در برابر یک طبيعت معرّای از هر قيدي وضع شده است، اگر استعمال شود، حتی اگر در مصداق واقعي آن هم استعمال شود، استعمال مجازي خواهد بود. چون این لفظ، براي طبيعت ليسيده از هر قيد وضع شده است. معنای معرّا این است. حال اگر بخواهیم این لفظ را در فرد آن طبيعت، استعمال کنيم، اين استعمال، استعمال مجازي است. چون معنای ماوضعýله این لفظ طبیعت معرّا بود و هر مصداقی غیر آن معنا است. اين استعمال مجازي در فرد است. مجاز در فردي است که متشخص به خصوصيات مختلفه است.
 اشکال و پاسخ به آن
 اگر کسي إنýقلت کند و بگوید: شما خودتان همين کار را ميکنيد و ميگویید «زيدٌ انسانٌ» حال آن که انسان برای طبیعت انسان وضع شده است. آیا اينجا استعمال مجازي است يا حقيقي است؟ ما در پاسخ میýگوییم: شما در اينجا خلطي کردهýايد! آن خلط هم این است که گمان کردید ما لفظ انسان را در زید استعمال کردیم؛ حال آنýکه ما چنین نکردیم، بلکه انسان را بر زید حمل کرديم. در اين قضيه، محمول همان انسان است که در همان ماهیت مطلقه خودش استعمال شده است، نه فرد خاص. آن هیأت قضيه حمليه است که افاده هوهويت میýکند. اين معنای هیأت است نه لفظ انسان! اينجا خلط شده است.
 جمعýبندی اشکالات به نظر سکاکی
 بنابراين اوّلاً سکاکي، نتوانسته است که بحث را درست جواب بدهد. اینýکه فرد را در ابتدا ادعا میýکند که از افراد طبیعت است و سپس آن را در همان معنای طبیعت استعمال میýکند درست نیست، چون هر طبیعتی که در فرد خود استعمال شود، استعمال مجازي خواهد بود. حالا ميخواهد فرد حقيقی آن معنا باشد يا فرد ادعاي باشد. اینها در این مورد با هم فرقي نميکنند و هر دو استعمال، مجازي است.
 ثانیاً اين حرف ايشان در جایی درست است که الفاظ در مقابل طبايع باشند، وگرنه در الفاظ دالّ بر اعلام شخصيه، چه جواب خواهند داد؟ مثلا در عبارت مجازی «رأیتُ حاتماً» چه باید گفت؟ «حاتم» لفظ شخصی است و اینجا دیگر طبيعتي در کار نيست که شما ادعا کنيد که اين یکی از افراد آن طبیعت است و سپس استعمال کنید! شما گفتید متکلم ادعا میýکند که فلان شخص، فردی از طبیعت است و سپس لفظ را در معنای ادعایی استعمال میýکند، این حرف در مواردی تطبیق میýکند که طبیعتی در کار باشد، حال آن که در اعلام شخصيه، این حرف مصداق پیدا نمیýکند. لذا اين تعبيرات تمام نيست.
 نظر پنجم؛ نظر صاحب «وقایۀýالأذهان» و امام
 یک حرف از مرحوم آقاي آشيخýغلامرضايýاصفهاني، صاحب کتاب وقايۀالأذهان هست که ايشان در باب مجازات، مطلب بسيار زيبايي دارند و استاد ما(رضوانýاللهýتعاليýعليه) مطلبýشان را از ايشان گرفته است. البته ممکن است که مبدأ انتقال ذهن ايشان به این مطلب، حرف سکاکي باشد، ولي حرف ایشان، مطلب دیگری است که خالی از این اشکالات است.


[1] . علي ما هو التحقيق این نظر درست است و ما انشالله در بحث معنای هیأت امر و نهي می‌گوییم که هیأت امر آلۀٌ لإيجاد بعث و هیأت نهي آلۀٌ لإيجاد ضجر.
[2] . انشاءالله ما در باب واجب مشروط مفصلاً این مطالب را بحث می‌کنيم.
[3] . كفايةالأصول، صفحه 14؛ (صحة استعمال اللفظ فيما يناسب ما وضع له هل هو بالوضع أو بالطبع وجهان بل قولان أظهرهما أنه بالطبع بشهادة الوجدان بحسن الاستعمال فيه و لو مع منع الواضع عنه و باستهجان الاستعمال فيما لا يناسبه و لو مع ترخيصه و لا معنى لصحته إلا حسنه و الظاهر أن صحة استعمال اللفظ في نوعه أو مثله من قبيله ...)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo