< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت‌الله مجتبی تهرانی

مقدمات- فی الوضع

89/07/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 مطلب سوم؛ وجه تمایز علوم از یکدیگر
 ما گفتیم مقدماتی که آقایان در ابتدای بحث، پیش از آن‌که وارد مسائل اصولی شوند، پنج مطلب را مطرح می‌کنند. اوّل این‌که آیا علوم احتیاج به موضوع خاصی که تفصیلاً قابل تعریف باشد دارد یا نه؟ دوّم این‌که بر فرض که علوم محتاج چنین موضوعی باشد، نسبت موضوع علم با مسائل آن علم چیست؟ که مرحوم آقای آخوند نسبت کلّی و افراد را مطرح کردند و ما هم این مطلب را بحث کردیم. مطلب سوّم بحثی در ارتباط با تمایز علوم از یکدیگر است که تمیز هر علمی با علم دیگر به چه چیز است؟
 ریشة بحث
 من در اینجا این را عرض کنم که سبب و ریشة انعقاد این بحث چه بوده و چه شده است ‌که آقایان سراغ بحث از تمایز علوم آمده‌اند. جهت این است که آقایان دیده‌اند که بعضی از علوم با بعضی دیگر از نظر مسائل تداخل دارند. مثلاً در علم اصول بحث دربارة وضع و دلالت الفاظ بر معانی، مشتق و ... است که بعضی از اینها مسائل علم ادبیّات است. از طرف دیگر دیده‌اند ‌که در اصول بحث‌هایی در مورد «امر به شیء مقتضی از ضدّش است یا خیر؟» یا بحث از این که «جواز اجتماع امر و نهی» مطرح می‌شود که اینها همه مباحث عقلی است.
 حالا سؤال این است که این مطالبی را که دارید بحث می‌کنید علم اصول است، ادبیّات است یا فلسفه؟ چون هم مسائل ادبیّات در آن وجود دارد، هم مسائل فلسفی در آن هست. اصول همه چیز دارد. حال حقیقت اصول چیست و چگونه می‌توان این علم را از باقی علوم تمیز داد؟ آقایان هم به این لحاظ بحث از تمایز علوم را مطرح کرده‌اند که معیار در تمایز علوم از یکدیگر چیست؟ این اشاره‌ای بود به این‌که چرا آقایان وارد این مطلب شده‌اند.
 نظرات مختلف در اینباره
  • تمایز به موضوعات
 در این‌جا نظریات مختلف است. مشهور گفته‌اند که تمایز علوم به تمایز موضوعات آنها است. مثلاً علم فقه؛ موضوع آن فعل مکلّف است. در علم نحو موضوع کلمه و کلام است و ... این در ذهن شما باشد تا همین‌طور گام به گام پیش برویم.
  • تمایز به محمولات
 در مقابل عدّه‌ای گفته‌اند ‌که تمایز علوم به محمولات آنها است. مثلاً علم فقه موضوعش فعل مکلّف است ولی محمولات آن «احکام خمسه» است. در علم نحو موضوع کلام و کلمه است، امّا محمول آن إعراب و بناء است. در علم صرف هم موضوع همچنان کلمه و کلام است، امّا محمول صحّت و إعتلال است.
 تمایز به حیثیّات
 جهت و دلیل این‌که برخی قائل به این قول شدند این است که اینها دیده‌اند که بعضی از علوم با بعضی دیگر، از نظر موضوع مشترک هستند؛ مثل همین علم صرف و نحو که ما الآن مطرح کردیم. برای درست کردن وجه امتیاز گفته‌اند این علوم از نظر محمول با هم اختلاف دارند. لذا صاحب فصول این‌طور تعبیر می‌کند که تمایز علوم به حیثیّات است. [1] این دقیقاً همین معنایی است که اشاره کردیم. یعنی ما یک وقت کلمه و کلام را از حیث إعراب و بناء بحث می‌کنیم و یک ‌وقت از حیث صحّت و اعتلال. همین حیثیات مختلف، باعث ایجاد علوم مختلف و وجه تمایز علوم از یکدیگر است.
 نظر مرحوم آخوند خراسانی
 امّا مرحوم آقای آخوند(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) حرف جدیدی را در باب تمایز علوم مطرح می‌کند؛ یعنی نه موضوع را می‌گوید و نه محمول را. چرا ایشان نظر سومی را مطرح می‌کند؟ ایشان به دو مطلب اشاره داشتند. مطلب اوّل این‌که ایشان قائل به این هستند که نسبت موضوع هر علم با موضوعات مسائل آن، نسبت کلّی و مصداق و نسبت طبیعی و افراد است و ایشان صریح گفتند که مسائل هر علم نیز عبارت از قضایای متشتّت و پراکنده است. لذا ایشان باید به نحوی یک جامع فرض کند تا در بر‌گیرندة این قضایای متشتّته باشد و بتواند علم واحدی را تشکیل دهد. همین که گفت: علوم مجموعه‌ای از قضایای متشتّته است باید جامعی را فرض کند که در بر‌گیرندة این قضایا باشد. [2]
 مطلب دوم این‌که ایشان از طرفی هم دیدند که تمایز علوم از نظر موضوع به نظر ایشان تمام نیست، چون بعضی با بعضی دیگر از نظر موضوع متّحد است. از طرفی هم دیدند که بعضی از علوم با بعضی دیگر از نظر محمول یکی هستند. یعنی مشکل هم در ناحیة موضوع است و هم در ناحیه محمول؛ یا این‌که ایشان نتوانستند جامعی برای موضوع مسائل فرض کنند که در بر‌گیرندة همة آنها باشد؛ لذا تمایز علوم را نه به موضوع می‌دانند و نه به محمول.
  • تمایز به اختلاف اغراض
 پس ایشان چه می‌گویند؟ ایشان می‌فرماید: هر علمی با یک غرضی تدوین می‌شود و تمایز علوم هم به «اختلاف أغراض داعیة» برای تدوین علوم است. تمایز علوم به تمایز موضوعات و محمولات نیست، چون اگر این‌طور بود هر بابی از هر علمی بلکه هر مسأله‌ای از علوم، علم علی‌حدّه‌ای می‌شد. [3] چون هر کدام از اینها قضایای متشتّته است. این هم بر کسی که کمترین تأمّلی داشته باشد واضح است و می‌فهمد که درست نیست. پس اختلاف علم به حسب موضوع و محمول نیست و اینها موجب تعدّد علم نمی‌شود. لذا ایشان غرض در تدوین را مطرح می‌کند.
 عدم وجود جامع برای همة علوم
 ایشان برای مثال علم فقه را مطرح می‌کند که هم موضوع آن و هم محمولش جامع ندارد. شما درباره موضوع فقه می‌گویید: موضوع آن «فعل مکلّف» است؛ حال آن‌که این‌طور نیست؛ یعنی موضوع فقه، هم «فعل» است و هم «ترک»؛ هم وجوب است و هم حرمت. آیا می‌توانید میان فعل و ترک یعنی بین نقیضین، جامع فرض کنید؟ در اینجا هیچ جامعی نمی‌توان تصویر کرد. این اشکال در ارتباط با موضوع فقه است.
 حال وجه اشتراک و جامع محمول آن یعنی احکام خمسه در چیست؟ احکام خمسه با هم چه نسبتی دارند؟ آن‌چه در بین آقایان معروف است این است که نسبت اینها با یکدیگر نسبت تضاد است. حال آیا می‌توان برای ضدّین جامع درست کرد؟ این هم امکان ندارد. ایشان دیده‌اند که نه می‌تواند برای موضوعات و مسائل متشتّته جامع درست کند، و نه برای محمولات. مسائل فقه، وجوب و حرمت است که یکی فعل و یکی ترک است؛ لذا نتوانستند برای این موضوعات متشتّته یک جامع درست کنند. محمولات فقه نیز جامع ندارد، چون نسبت میان آنها تضاد است. ایشان در این محظور قرار گرفته است و برای بیرون آمدن از آن به سراغ «یک جامع غرضی» رفته است. در حقیقت ایشان یک جامع «غرضی» درست کرده است؛ نه موضوعی و نه محمولی. لذا می‌گوید تمایز علوم به غرض در تدوین علوم است.
 ایشان قبل از آن که وارد بحث تمایز علوم شود، می‌گوید: گاهی بعضی از علوم در بعضی از مسائل با بعضی علوم دیگر تداخل پیدا می‌کنند، [4] که آن مسائل در دو غرض متفاوت دخالت دارند و از آن دو غرض، دو علم علی‌حدِّه تدوین می‌شود. یعنی یک موضوع به جهت آن‌که با دو غرض مورد بحث قرار می‌گیرد، جزء مسائل دو علم متفاوت محسوب می‌شود. یعنی مسأله، به حسب غرض «دوچهره‌ای» می‌شود. چون در این علم به یک غرض مورد بحث است و در علم دیگر به غرض دیگر.
 اشکال و جواب آخوند
 ایشان در اینجا یک اشکالی را دفع می‌کنند و می‌گوید: بنا‌بر‌این ممکن است دو علم در تمام مسائل تداخل پیدا کنند در جایی که دو غرض مترتب بر جمله‌ای از این قضایا شود. به طوری که نشود انفکاک این‌ها از هم پیدا کنند. دو غرض است امّا این دو غرض متلازم هستند با یکدیگر یعنی وقتی یکی بیاید آن یکی هم می‌آید. تکلیف چه می‌شود؟
 خودشان پاسخ می‌دهند که: اولاً این مطلب خیلی بعید است، بلکه عادتاً امتناع داشته و صحیح نیست که در اینجا دو علم را تدوین کنیم و آنها را به دو اسم تسمیه نماییم؛ چراکه تدوین یک علم کافی است و برای پرداختن به به هر دو حیثیّت می‌توان یک‌بار با یکی از اغراض مسأله را بررسی نمود و همان مسأله را بارِ دیگر با غرض دیگر بحث نمود. امّا ایشان در جایی که علوم در بعضی از مسائل با هم اشتراک دارند، می‌فرماید: حسن تدوین دو علم در اینجا ظاهر است. [5] من حرف‌های مرحوم آخوند در کفایه را مفصّل گفتم.
 اشکال امام به آخوند
 استاد ما(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) [6] به آقای آخوند، اشکالی می‌کنند که من آن را نقل می کنم و در آخر حرف خودم را عرض می‌کنم. ایشان می‌فرماید: غرض متأخّر از نفس مسائل است وفرقی نمی‌کند که تمییز به اغراض، در تدوین باشد یا در تعلّم. چون اغراض فوائد مترتّب بر مسائل هستند و تمییز علم، به اغراض نیست، بلکه تمییز علم، به نفس مسائل است که در رتبة سابقة از اغراض است. [7]
 غرض و غایت در سلسلة علل از نظر وجود ذهنی بر دیگر علل تقدّم دارد ولی از نظر وجود خارجی تأخّر دارد. مثلاً کسی که می‌خواهد یک تخت بسازد، به حسب ظاهر چهار علّت را کنار یکدیگر قرار داده و سپس مشغول به کار می‌شود؛ علّت فاعلی(سازندة تخت) علّت مادّی(چوب، میخ و ...) علّت صوری(شکل و طرح) بعد هم علّت غائی است که همان فوائد مترتّبه بر شیء است. مثلاً برای خوابیدن روی تخت، آن را می‌سازد. لذا «استراحت کردن روی تخت» غرض ساخت یک تخت است.
 علّت غایی از نظر وجود ذهنی بر دیگر علل مقدّم است. یعنی انسان اوّل غایت شیء را در ذهن خود می‌آورد و وقتی فوائد شیء را پسندید، سراغ علّت‌های دیگر رفته و اقدام به ساخت آن می‌کند. امّا علّت غایی از نظر وجود خارجی، متأخّر از همة علّت‌ها است. چون با پایان کار است که می‌توان از شیء ساخته شده اسفاده کرد و غایت آن تحقّق می‌یابد.
 تأخّر رتبی اغراض و غایات
 حرف ایشان این است که می‌فرماید: اغراض رتبتاً از نظر وجود خارجی متأخّر هستند. مثلاً غرض از تدوین در علم نحو این است که زبان از خطا در گفتار و مقال صیانت و حفظ شود. این در وجود خارجی متأخّر از خود مسائل علم است. مگر این‌طور نیست؟ اوّل باید مسائل را یاد بگیریم تا این غرض و غایت بر آن مترتّب شود. صیانت و حفظ لسان از خطا در گفتار بعد از یادگیری نحو حاصل می‌شود.
 لذا ایشان می‌فرماید: مسائل نسبت به غایت و غرض در رتبة متقدّمه هستند، حال چه‌طور می‌شود که تمیز آن علم و تشخیص مسائل آن به وسیلة چیزی باشد که بعد از خود مسائل تحقّق پیدا می‌کند؟ قبل از اغراض، مسائل مطرح است ولی شما باید اینها را پیش از ایجاد وجه تمایز، جدا‌سازی کنی و تمییز دهی. بنابر‌این ایشان می‌گویند حرف مرحوم آخوند تمام نیست و تمایز علوم به اغراض آنها نیست.
  • تمیز ذاتی علوم
 اینجا جای سؤال است که از ایشان بپرسیم که خود شما چه می‌فرمایید و تمایز علوم را به چه می‌دانید؟ ایشان دو مطلب را بیان می‌فرمایند: اوّلاً؛ منشأ وحدت علوم «تسانخ قضایای متشتّته» است. [8] یعنی بعضی از مسائل با بعضی دیگر مناسبت دارد. این سنخیّت و مناسبت در جوهره آن قضایا و حقیقت آن قضایا موجود است و احتیاج به تعلیل هم ندارد. سنخیّت در همه این مسائل است. من قبلاً گفتم که خصوصیّت کامنة در قضایا، خصوصیّتی است که قضایا را مثل یک نخ به هم متصل می‌کند. ایشان هم در اینجا همین حرف را می‌خواهند بزنند.
 مطلب دوّم؛ ایشان گفتند: علوم احتیاج به موضوع ندارد و منکر احتیاج علوم به موضوع شدند. [9] حالا تمایز علوم به چیست؟ مشهور گفتند: تمایز علوم به تمایز موضوعات علوم است. امّا ایشان که گفتند: علوم احتیاجی به موضوع ندارد، نمی‌توانند حرف مشهور را بزنند. ایشان می‌فرماید: تمایز علوم و اختلاف بعضی با بعضی دیگر، ذاتی است. چون بدون احتیاج‌ به این تکلّفات وارده می‌گوییم که قضایای هر علمی با علم دیگر ذاتاً مختلف و متمیّز است. [10]
 اشکال و جواب مرحوم امام
 پس ایشان جهت وحدت را همان تسانخ قضایا و تمایز آنها را بالطبع می‌داند. ایشان در ادامه «اِن‌قُلت» و «قُلت» دارد که ما می‌بینیم بعضی از علوم با بعضی دیگر در بعض مسائل مشترک بوده و تداخل پیدا می‌کنند. ایشان می‌گوید: تداخل در بعضی مسائل موجب نمی‌شود که تمایز به اغراض باشد. ما نمی‌توانیم بگوییم تسانخ وجود دارد، چون هر علمی مرکّب از قضایای کثیره‌ای است که اکثر مسائل آن نیز ممتاز بوده و غیر متداخل است. فقط بعضی از علوم هست که مقدار کمی با هم تداخل دارند.
 تمایز ذاتی مرکّبات
 مطلبی که ایشان می‌فرماید و صحیح هم است، توجه به این نکته است که «مرکّب بما انّه مرکّب» واحد اعتباری است و به ذات خودش از غیر خود مختلف و متمیّز است. یعنی هر مرکّب اعتباری مانند صلاة از مرکّب اعتباری دیگر مثل صوم متمایز است. چون اکثر اجزاء آنها با هم اختلاف دارند. اگرچه ممکن است که در بعضی از اجزاء هم متّحد باشند مثل نیّت ولی در اینجا ما به مرکّب نظر داریم. اینجا نظر به مرکب و ترکیب آن است نه به اجزاء. پس مرکّب بما هو مرکّب، از غیر خود ممتاز است. [11]
 ایشان این‌طور نتیجه‌گیری می‌کنند که بنابراین اکثر مباحث عقلی و لفظی که بحث در آنها اعمّ است اشکالی ندارد که از مسائل اصولی باشد. پس ایشان سراغ این رفتند که قضایای هر علمی از علم دیگر «بذاتها» ممتاز است.
 اشکال به امام وتأیید حرف مشهور
 ما به ایشان عرض می‌کنیم که شما چرا تبعید مسافت می‌فرمایید و لقمه را دور سر می‌گردانید؟ شما از آنجا که احتیاج علوم به موضوع واحد را انکار کردید، ملتزم به این حرف‌ها شده‌اید. از طرفی شما این مطلب را نیز پذیرفته‌اید که خصوصیّتی در قضایا هست که از آن به تسانخ، مناسبت موجود در جوهره قضایا، حقیقت قضایا تعبیر می‌کنند. حال ما می‌گوییم: همین خصوصیّت کامنة در قضایا است که این قضایا را کنار هم قرار داده و یک علم را به وجود آورده است؛ همین چیزی که شما اسمش را سنخیّت گذاشتی، خودش «موضوع» است. همین موضوع است، اگر چه شما تفصیلاً نتوانید آن را تعریف کنید. موضوع این است و همین موجب تمیز یک علم از علم دیگر است.
 چون این خصوصیّتی است که به لحاظ آن یک علم تدوین شده و اگر خصوصیّت دیگری مدّ نظر باشد، علم دیگری درست می‌شود. ممکن است یک مسأله دارای چندین خصوصیّت باشد و به لحاظ این خصوصیّت‌ها، مسائلی پیدا کند که اینها با هم مشترک بوده و از آن به یک علم تعبیر می‌شود. این بحث هیچ پیچیدگی و ابهامی ندارد و خیلی روشن است که ممکن است علوم متعدّد دارای یک مسأله واحد باشند، چون این مسأله دارای چند خصوصیّت است.
 چرا از حرف مشهور فرار می‌کنید؟ همان حرف مشهور درست است که علوم دارای موضوع بوده و آن موضوع هم واحد است. تمیز علوم نیز به تمیز موضوع است. این که شما برای هر علم یک موضوع درست کردید و نتوانستید آن را جمع کنید، برای این است ‌که موضوع این چیزی نیست که شما فرمودید.


[1] . الفصول الغرویّة، ص 11
[2] . کفایة الأصول، ص 7؛ (المسائل عبارة عن جملة من قضايا متشتتة جمعها اشتراكها في الداخل في الغرض الذي لأجله دون هذا العلم)
[3] . همان؛ (و قد انقدح بما ذكرنا أن تمايز العلوم إنما هو باختلاف الأغراض الداعية إلى التدوين لا الموضوعات و لا المحمولات و إلا كان كل باب بل كل مسألة من كل علم علما على حدة)
[4] . همین مطلبی که الآن گذشتیم و گفتیم که چرا این بحث را آقایان مطرح کرده‌اند. چون مسائل ادبیّات یا مسائل عقلی و فلسفی در اصول آمده بود. من این مطلب را مقدّمتاً وارد شدم تا بحث روشن شود.
[5] . کفایة الأصول، ص 7؛ (لا يقال علي هذا يمكن تداخل علمين في تمام مسائلهما في ما كان هناك مهمان متلازمان في الترتب على جملة من القضايا لا يكاد انفكاكهما. فإنه يقال مضافا إلى بعد ذلك بل امتناعه عادة لا يكاد يصح لذلك تدوين علمين و تسميتهما باسمين بل تدوين علم واحد يبحث فيه تارة لكلا المهمين و أخرى لأحدهما و هذا بخلاف التداخل في بعض المسائل فإن حسن تدوين علمين كانا مشتركين في مسألة أو أزيد في جملة مسائلهما المختلفة لأجل مهمين مما لا يخفى.)
[6] . امام خمینی(قدّس‌سرّه‌الشریف)
[7] . تهذیب‌الأصول، ج 1، ص 4؛ (التميز بالأغراض و هو أيضا سخيف إذ الغرض سواء كان غرض التدوين أم التعلم متأخر عن نفس المسائل، إذ هي فوائد مترتبة عليها فيكون التميز بنفس المسائل في الرتبة السابقة)
[8] . همان؛ (فنرى جهة التوحد و التميز هو تسانخ القضايا و تمايزها بالطبع)
[9] . ر ک: جلسة گذشته
[10] . تهذیب‌الأصول، ج 1، ص 4؛ (كما ان منشأ وحدة العلوم انما هو تسانخ القضايا المتشتتة التي يناسب بعضها بعضا فهذه السنخية و التناسب موجودة في جوهر تلك القضايا و حقيقتها و لا تحتاج إلى التعليل «كذلك» تمايز العلوم و اختلاف بعضها يكون بذاتها فقضايا كل علم مختلفة و متميزة بذواتها عن قضايا علم آخر من دون حاجة إلى التكلفات الباردة اللازمة من كون التميز بالموضوع)
[11] . همان؛ (فهذا المركب بما انه مركب و واحد اعتباري مختلف و متميز أيضا بذاته عن غيره، لاختلاف أكثر اجزاء هذا المركب مع اجزاء ذاك المركب و ان اتحد في بعض، و لكن النّظر إلى المركب بنظر التركب و المركب بما هو كذلك ممتاز عن غيره، و ان اشترك معه في بعض الاجزاء)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo