< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مجتبی تهرانی

کتاب الطهارة

91/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

  • مسأله 5: «لا يجب ازالة الوسخ تحت الأظفار، إلا ما كان معدودا من الظاهر، كما أنه لو قص أظفاره فصار ما تحتها ظاهرا وجب غسله بعد ازالة الوسخ عنه».
 اگر تحت اظفار جزء باطن محسوب شود غسل آن واجب نیست
 ایشان در این مسأله میفرماید ازاله وسخ از تحت اظفار واجب نیست، مگر اینکه آن مقدار زیر ناخن جزء ظاهر شمرده شود. سپس بر این حکم این نکته را مترتّب میکند که اگر اظفار را قصّ کند و زیر ناخنها پیدا شود و جزء ظاهر محسوب گردد، پس از ازاله وسخ غسل آن مقدار از زیر ناخن هم واجب است؛ یعنی آن مقداری از انگشت را که ناخن آن را پوشانده بود باید غسل کند.
 دلیل این مطلب که فرمودهاند ازاله وسخ از تحت اظفار واجب نیست، مگر اینکه آن مقدار از ناخن جزء ظاهر شمرده شود روشن است؛ چون اگر زیر وسخ از باطن شمرده شود، غسل واجب نیست.
 ما در گذشته درباره این مطلب بحث کردیم که بواطن از دایره غسل خارج هستند و فقط ظاهر بدن باید غسل شود. در روایات نیز این معنا آمده بود. لذا در این مطلب که غسل بواطن لازم نیست، تردیدی وجود ندارد. ولی غسل هر مقداری از بدن که جزء ظاهر شمرده شود، واجب است. البتّه ایشان میفرماید اگر بعد از ازاله وسخ، آن مقدار تحت اظفار جزء ظاهر شمرده شود، غسل آن واجب است. من در اینجا مطلبی دارم که آن را عرض خواهم کرد.
 از کتاب «المنتهی» علامّه(رحمةاللهعلیه) این مطلب نقل شده است که اگر تحت اظفار بعد از ازاله وسخ جزء ظاهر هم محسوب شود، احتمال دارد که غسل آن مقدار واجب نباشد؛ یعنی اگر وسخ ازاله شد و زیر ناخن جزء ظاهر بدن محسوب شد، باز هم احتمال دارد که غسل آن مقدار واجب نباشد. این احتمال را ایشان داده است. دلیل فرمایش ایشان آن است که فرمودهاند وسخ هم مانند لحیه عادتاً از سنخ ساتر است و همانطور که لحیه ساتر بشره است و مانع از رؤیت پوست صورت میشود، و لذا غسل آن مقدار از صورت که مستور است واجب نیست، وسخ هم ساتر از رؤیت بشره است و لذا آن بشره زیر وسخ هم لازم نیست شسته شود.
 همچنین ایشان فرمودهاند که این مسأله عامّالبلوی است و اگر ازاله وسخ و غسل ما تحت وسخ واجب بود، باید حداقل در روایتی میآمد و ما در هیچکدام از ادلّه چیزی نداریم که اشاره به این مطلب داشته باشد. بنابراین اگر وسخ تحت اظفار زائل شد، لازم نیست در هنگام وضو جای آن را غسل کنند.
 در اینجا به این حرف علّامه اشکال وارد کردهاند که بر فرض هم که وسخ مانند لحیه جزء ساتر محسوب شود، موجب نمیشود که پس از ازاله وسخ، ما تحت وسخ ملحق به بواطن بدن شود که بعد هم بگویید لازم نیست باطن بدن غسل شود. این مطلب نیازمند دلیل است.
 همچنین باید عرض کنیم به وسیله این مطلب که بگوییم وجود وسخ تحت اظفار عامّالبلوی است و اگر ازاله آن واجب بود لازم بود دلیلی به آن اشاره کند، نمیتوان عدم غسل ما تحت وسخ را اثبات کرد و با این مطالب نمیتوان فقه درست کرد.
 وجود وسخ تحت اظفار دخالتی در حکم غسل زیر وسخ ندارد
 امّا اگر بخواهیم این مسأله را حساب شده و منظّم بیان کنیم باید عرض کنیم آیا بحث ما بر سر وسخ است یا بر سر محلّ وسخ؟ بحث اصلاً بر سر وسخ نیست؛ بلکه بر سر محلّ وسخ است و راجع به محلّ وسخ هم باید عرض کنیم که گاهی این محل، مانند داخل دهان جزء بواطن بدن حساب میشود و گاهی هم مانند پیشانی است که جزء ظواهر بدن است. لذا ما به وسخ اصلاً کاری نداریم؛ زیرا ممکن است اصلاً زیر ناخن وسخ نباشد، بلکه گِل یا گچ باشد. بنابراین به نظر من باید بحث را اینطور مطرح کرد که اگر در محلّی که جزء ظواهر بدن شمرده میشود، مانعی برای غسل وجود داشته باشد، بر طرف کردن آن واجب است و غسل تحت آن مانع هم واجب میباشد و اگر آن محلّی که وسخ و امثال آن بر روی آن قرار دارد، جزء بواطن بدن محسوب میشود، نه رفع آن مانع واجب است و نه غسل ما تحت آن. بنابراین بر طبق این بیانی که ما از مسأله داشتیم، یکی از مصادیق بحث وسخ و ماتحت اظفار خواهد بود. لذا اگر مثلاً در داخل أنف چیزی بود، رفع آن واجب نیست؛ چون داخل أنف جزء بواطن محسوب میشود و غسل آن واجب نیست. یا مثلاً گوشه چشم هم به تعبیر ما قی میکند که اگر داخل چشم باشد و مقدار آن هم اندک باشد، رفع آن و غسل زیر آن واجب نیست، امّا اگر کسی مریض شده باشد و چشم او مدام قی کند، به گونهای که چشم را به هم بچسباند، رفع این مقدار از قی و غسل زیر آن واجب است.
 بنابراین ما باید دقّت کنیم که مسأله را چگونه عنوان و تقریر میکنیم. لذا به صرف اینکه چیزی به قسمتی از بدن چسبیده باشد، به زیر آن باطن نمیگویند. مثلاً اگر چیزی به پیشانی چسبیده باشد، به آن مقدار از پیشانی که مستور شده است باطن گفته نمیشود.
 ما در باب این مسأله یک معیار داریم که هر چیزی جزء باطن به حساب آید غسل آن واجب نیست. در مورد ناخن هم باید عرض کنیم که چه کوتاه باشد و چه بلند، اگر زیر آن جزء باطن شمرده شود، غسل آن واجب نیست و اگر شمرده نشود غسل آن واجب است و کوتاهی و بلندی ناخن هم اثری ندارد. به تعبیر دیگر آیا ظاهر و باطن در بدن متغیّر است؟ خیر. بعضی نقاط همیشه جزء باطن محسوب شده و بعضی نقاط هم جزء ظاهر.
 اگر به سیره مستمرّه متدیّنین هم مراجعه کنیم میبینیم که متدیّنین در برخی موارد وضوی خود را میگیرند و اصلاً توجّهی ندارند به بعضی نکات ندارند. مثلاً درباره همان گوشه چشم یا داخل بینی که عرض کردم، بدون اینکه بخواهند آن قسمتها را غسل کنند، وضوی خود را میگیرند. بله! انسانهای وسواسی این کارها را انجام میدهند؛ امّا متدیّنین به همین حد اکتفاء میکنند این سیره را قبول داریم و بر همین اساس، قبول داریم که هیچیک از اخبار متعرّض این مسائل نشده است و چون شارع به ازاله مانع وضو اهتمام دارد، اگر لازم بود، وجوب ازاله را هم بیان میکرد و چون نگفته معلوم میشود مورد نظر او نبوده است.
 پس ما دلیل خاصّی در این باره نداریم که چه مقدار از مانع را باید بر طرف کنیم. امّا در اینجا مسألهای که قابل ذکر است این مطلب میباشد که باید به اخبار عامّی که وضو را بیان میکنند مراجعه کنیم و ببینیم اطلاق آنها مقتضی چیست. در باب پانزدهم از ابواب وضو یک خبر وجود داشت که از «زراره و بکیر» نقل شده بود. «عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ بُكَيْرٍ أَنَّهُمَا سَأَلَا أَبَا جَعْفَرٍ(علیهالسّلام) عَنْ وُضُوءِ رَسُولِ اللَّهِ(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)...». ما این روایت را قبلاً به طور مفصّل مورد بحث قرار دادهایم. در قسمتس از این روایت آمده است: «فَلَيْسَ لَهُ أَنْ يَدَعَ شَيْئاً مِنْ وَجْهِهِ إِلَّا غَسَلَهُ». باید ببینیم عرف از این عبارت چه میفهمد. عرف میفهمد آن جاهایی از صورت که آشکار است باید غسل شود و نه در داخل بواطن و سوراخهای چشم و دماغ. در ادامه روایت هم آمده است: «وَ أَمَرَ بِغَسْلِ الْيَدَيْنِ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ- فَلَيْسَ لَهُ أَنْ يَدَعَ مِنْ يَدَيْهِ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ شَيْئاً إِلَّا غَسَلَهُ- لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ - ثُمَّ قَالَ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ». [1]
 اطلاق این روایت اقتضا میکند که آنچه جزء ظاهر وجه و یدین میباشد باید غسل شود و از این مقدار نباید کم گذاشته شود؛ امّا آنچه که ظاهر نمیباشد را لازم نیست غسل کنید و این نکته را هم عرف به خوبی میفهمد. پس اینطور نیست که اگر ناخن بلند بود و زیر آن وسخ و چرک قرار داشت، زیر آن وسخ جزء باطن به حساب آید و اگر ناخن را کوتاه کردند و وسخ زیر آن هم پاک شد، جزء ظاهر شمرده شود. با این حساب معیار ظاهر و باطن متغیّر خواهد شد و به دست خود مکلّف میباشد. ما نمیتوانم قائل به این نظر شویم. بلکه ظاهر و باطن یک واقعیّتی در خارج هستند و معیار تشخیص آن هم عرف است.
 تا اینجا بحث درباره وسخ و چرکهای متعارف بود؛ امّا اگر مانع غیر متعارفی مانند گچ و گل در زیر ناخن قرار داشت، آیا این زیر ناخن و زیر گچ و گل جزء ظاهر به حساب میآید یا باطن؟ باید زیر آن شسته شود یا لازم نیست؟ معیار این است که در صورت نبود گل و گچ نبود، اگر زیر اینها جزء ظاهر محسوب میشود، باید آن گل و گچ بر طرف شده و زیر آنها غسل شود و اگر جزء ظاهر محسوب نمیشود لازم نیست غسل کند؛ گرچه مرحوم آقای حکیم قائلند که ظاهر و باطن اصلاً درباره زیر ناخن صدق نمیکند.
 ما میگوییم اگر بنا باشد معیار غسل و عدم غسل را وجود و عدم وسخ بگیریم، این حرفهایی که آقایان فرمودهاند مطرح میشود؛ امّا اگر معیار را ظاهر و باطن دانستیم، مشکلی پیش نمیآید و ظاهر و باطن هم امری عرفی است.
 در این فرعی که مطرح شده فرموده بودند: «لا يجب ازالة الوسخ تحت الأظفار، إلا ما كان معدوداً من الظاهر»؛ قاعدتاً باید مقصود ایشان این باشد که اگر ما تحت وسخ جزء ظاهر به حساب آمد، باید وسخ ازاله شود.
 در ادامه میفرماید: «كما أنه لو قص أظفاره فصار ما تحتها ظاهرا وجب غسله بعد ازالة الوسخ عنه». ظاهر این عبارت با حرفهایی که بنده بیان کردم سازگار نیست. امّا مقصود ایشان واضح است. چون ما تحت اظفار از اوّل یا جزء ظاهر به حساب میآید و یا جزء باطن و گرفتن و نگرفتن ناخن تأثیری در آن ندارد. ظاهراً ایشان تسامح در تعبیر دارند و مراد ایشان همان مطالبی است که بنده عرض کردم. نظر ایشان هم به همان ظاهر و باطن واقعی است و بعد از گرفتن ناخن، آنچه در واقع هم ظاهر بود، ظاهر میشود.


[1] . وسائل الشيعة، ج‌:1، ص: 389

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo