درس خارج فقه آیتالله مجتبی تهرانی
کتاب الطهارة
89/10/12
بسم الله الرحمن الرحیم
در ابتدای مسأله بیست و دوم تحریر آمده بود: «الماء الراكد النجس يطهر بنزول المطر عليه و امتزاجه به». ما درباره این فرع در جلسه گذشته بحث کردیم و گفتیم موضوع ادلّه وارده در باب مطهِّریّت مطر این نیست که ماء مطر فقط میتواند اجسام غیر ماء را تطهیر کند، بلکه این ادلّه به طور مطلق برای مطر اثبات مطهِّّریّت میکرد.
در ادامه این فرع میفرمایند: «و بالاتّصال بماء معتصم كالكر و الجاري و الامتزاج به، و لا يعتبر كيفية خاصة في الاتصال، بل المدار مطلقه و لو بساقية أو ثقب بينهما، كما لا يعتبر علوّ المعتصم أو تساويه مع الماء النجس، نعم لو كان النجس جاريا من الفوق على المعتصم فالظاهر عدم الكفاية في طهارة الفوقاني في حال جريانه عليه».
در این فرع بحث چگونگی تطهیر ماءِ راکدِ نجس است. روش اوّل اتّصال آن به ماء مطر بود. روش دوم هم اتّصال به کر و بعد هم اتّصال به جاری است؛ البتّه با شرط امتزاجی که مورد نظر ایشان است.
استفاده از ادلّه ماء بئر و حمّام برای اثبات تطهیر ماءِ راکدِ نجس با اتّصال به ماء کر و جاری
قبل از وارد شدن در این مطلب باید عرض کنم آقایانی که وارد این بحث میشوند، دو دسته دلیل در این رابطه و برای اثبات این مطلب مطرح میکنند: یک عدّه سراغ ادلّهای که در باب ماء بئر وارد شده، مثل صحیحه «محمّدبناسماعیلبزیع» میروند؛ دسته دوم هم سراغ ادلّهای که در باب ماء حمّام وارد شده است میروند.
درباره صحیحه «محمّدبناسماعیلبزیع» قبلاً عرض کرده بودیم که موضوع این روایت درباره ماء بئری است که اوصاف آن به وسیله نجاست تغییر کرده و بعد هم حضرت فرموده بودند اگر این اوصاف زائل شد، ماء بئر پاک میشود: «لأنّ له مادّة».
تقسیم بندی منابع بر اساس عبارت «لأنّ له مادّة»
در مورد این عبارت «لأنّ له مادّة» قبلاً یک تقسیم بندی ارائه داده بودم که آقایان گفتهاند ما با فهم عرفی، از مادّة إلقاء خصوصیّت میکنیم و میگوییم این تعلیل شامل تمام آبهایی که منبع دارند میشود، اعمّ از اینکه این منبع در زیرزمین باشد مثل ماء بئر، یا روی زمین باشد مثل ماء جاری، یا در آسمان باشد مثل ماء مطر.
تقسیمبندی دیگری که درباره مادّه میتوان داشت، با استفاده از اطلاق این عبارت است؛ میگوییم اطلاق این عبارت اقتضاء میکند که این مادّة، فقط مادّة زیرزمینی نباشد و اینطور نیست که ماء بئر خصوصیّت داشته باشد، بلکه صرف مادّة داشتن مهمّ است، حالا هر منبعی که میخواهد باشد فرقی ندارد.
تقسیمبندی دیگر این است که بگوییم منبع بر دو قسم است: منبع طبیعیّ و منبع جعلیّ.
منبع طبیعیّ همین سه منبعی که است که عرض کردیم: منبع زیر زمینی، روی زمینی و منبع آسمانی.
منبع جعلیّ منبعی است که خودمان درست میکنیم و طبیعی نیست؛ مثل درست کردن آب کر؛ در اینجا این بحث مطرح میشود که آیا اطلاق این صحیحه «محمّدبناسماعیلبزیع»، منبع جعلی را هم شامل میشود یا خیر؟ اگر شامل این نوع منبع هم بشود، میتوانیم بگوئیم آبِ نجس با اتّصال به منبع کر پاک میشود. البتّه آقایان فقهاء از حیث چگونگی این تطهیر دو دسته بودند؛ یک دسته صرف اتّصال به منبع را برای تطهیر کافی میدانستند و در مقابل این عدّه کسانی بودند که علاوه بر اتّصال، امتزاج را هم لازم میدانستند. ولی ما نحن فیه در هر دوی این مبانی مطر میشود.
در ابتدای مطلب عرض کردم آقایانی که وارد این بحث میشوند، دو دسته دلیل در این رابطه مطرح میکنند: یک عدّه سراغ ادلّهای که در باب ماء بئر وارد شده میروند که محور آنها همین صحیحه «محمّدبناسماعیل» است؛ دسته دوم هم سراغ ادلّهای که در باب ماء حمّام وارد شده است میروند. در تحریر وارد بحث ماء حمّام نمیشوند. امّا در عروة یک فصل مستقلّی درباره ماء حمّام آمده است که ما هم چون میخواهیم استدلالاتی که در این فرع وجود دارد را مطرح کنیم، قهراً به سمت آن کشیده میشویم. لذا من به طور اختصار وارد بحث ماء حمّام میشوم.
لزوم توجّه به شرایط صدور روایات
امّا قبل از اینکه وارد این بحث شوم، لازم است نکتهای را که مکّرر تذکّر دادهام، یک بار دیگر هم عرض کنم: فقیه برای اینکه بتواند از روایات برداشت صحیحی داشته باشد، باید شرایط زمانی و مکانی صدور یک روایت را بشناسد و در نظر بگیرد. درباره ماء حماّم هم همینطور است. باید دید که ماء حمّام در آن زمان صدور روایات این باب، به چه نحو بوده است. حمّامها در آن زمان عمومی بوده است و گاهی هم اینطور بوده که یک حمّام بیشتر وجود نداشته که یک بخشی از اوقات شبانهروز مردانه و بخش دیگر آن هم زنانه بوده است و حتّی زنانه از مردانه جداسازی نشده بوده. خود حمّام هم اینطور بوده که گاهی در خود سطح آن حوضچهها یا حفرههایی وجود داشته که این حوضچهها و حفرهها به یک خزینه که منبع اصلی آب بوده، اتّصال داشته است. به این حوضچهها و جویهای متّصل به خزینه، ساقیة میگفتند و اسم آن حفرهها و سوراخچهها هم ثقب بوده است. هر حمّامی هم سربینههایی داشته که به این منبع متّصل بوده و برای تطهیر پا استفاده میشده است.
بررّسی ادلّه ماء حمّام
با توجّه به این مقدّمه وارد روایات این باب میشویم:
عنوان باب هفتم از ابواب ماء مطلق وسائل این است: «بَابُ عَدَمِ نَجَاسَةِ مَاءِ الْحَمَّامِ إِذَا كَانَ لَهُ مَادَّةٌ بِمُجَرَّدِ مُلَاقَاةِ النَّجَاسَةِ».
اوّلین روایتی که در این باب مطرح این است: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ يَعْنِي ابْنَ عِيسَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِاللَّه(علیهالسّلام) مَا تَقُولُ فِي مَاءِ الْحَمَّامِ؟ قَالَ هُوَ بِمَنْزِلَةِ الْمَاءِ الْجَارِي».
[1]
«إبنعیسی» که خوب است، «عبدالرّحمن بن أبینَجران» هم موثّق است. فلذا سند این روایت خوب است.
ظاهراً سؤال سائل در این روایت، راجع به آن خزینهها نیست، بلکه راجع به حوضچهها است.
روایت دیگر، حدیث چهارم این باب است که مرحوم شیخ سند آن را هم تصحیح میکنند؛ البتّه باز هم تمام نیست: «وَ عَنْهُ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ بَكْرِ بْنِ حَبِيبٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(علیهالسّلام) قَالَ مَاءُ الْحَمَّامِ لَا بَأْسَ بِهِ إِذَا كَانَتْ لَهُ مَادَّةٌ».
[2]
همه راویان این روایت خوب هستند، فقط مرحوم شیخ به جای «بکربنحبیب»، «محمّدبنحبیب» آوردهاند که دراینباره یک بحث رجالی مطرح است.
البتّه عبارتی که در این روایت آمده است، عین همان تعبیری است که در صحیحه آمده بود.
نظریّات درباره عدم انفعال ماء حمّام
در اینجا من نظریّاتی که در باب ماء حمّام وارد شده است را بیان میکنم: چهار نظریّه در این باب مطرح است.
نظر مشهور این است که باید حتماً آن منبع و مادّه فی نفسها کر باشد تا ماء حمّام در حکم ماء جاری قرار بگیرد که در ابن صورت آگر آن حوضچهها و حفرهها متّصل به آن باشند، در حکم ماء متّصل به منبع است.
در مقابل نظر مشهور، نظری وجود دارد که درست عکس آن است. عدّهای گفتهاند ماء حمّام معتصم است و اعتصام دارد و هیچ شکّی هم در آن نیست. از تفصیلهایی که در این باب دادهاند معلوم میشود که چرا گفتهاند هیچ شکّی در اعتصام این ماء نیست و از این مطلب هم مشخّص میشود که چرا ما گفتیم این نظر دقیقاً مقابل نظر مشهور است که قائلند منبع باید فی نفسها کر باشد.
نظر سوم این است که مجموع مادّه و آنچه در حوضچهها است، یعنی به تعبیر آقایان حیاض صغار، باید کر باشد و اگر مجموع به حدّ کر نرسد، اعتصام ندارد و به صرف ملاقات با نجاست منفعل میشود و مطهِّر هم نیست؛ این قول با نظر مشهور از این حیث تفاوت دارد که نظر مشهور کاری به حوضچهها نداشت و میگفت که خود منبع فی نفسها باید کر باشد؛ امّا این نظر میگوید مجموع باید کر باشد؛ چون معمولاً چندین حوضچه در خود سطح حمّام وجود داشته که در سر حوضچهها مینشستند و خود را در آن تطهیر میکردهاند.
نظریّه چهارم بین دفع و رفع تفصیل داده است. یعنی گفتهاند اگر آب حوضچهها فی نفسه طاهر بود و منبع هم فی نفسه طاهر بود ولی کر نبود و مجموع آنها به حدّ کر میرسید، این آب اعتصام دارد و با ورود نجاست منفعل نمیشود. ولی اگر حوضچهها نجس باشد و آب درون منبع هم کر نباشد، بحث در این است که آیا ماء درون مادّة میتواند آب این حوضچهها را تطهیر کند یا خیر؟ در اینجا گفتهاند که درست که چون مجموع آب درون منبع و آب حوضچهها به اندازه کر است، خود آب درون این منبع به صرف ملاقات با آب نجست درون حوضچهها منفعل نمیشود، ولی اینطور هم نیست که آب نجس درون حوضچهها با اتّصال به این مادّة تطهیر شود. یعنی آب منبع متنجّس نمیشود، ولی اگرچه مجموع هم کر باشد، رافع نجاست آب حوضچهها هم نیست و به شرطی میتواند آب حوضچهها را تطهیر کند که فی نفسها کر باشد.
منشأ پیدایش این نظریّات
امّا نکتهای که اهمیّت دارد این است که ببینیم این چهار نظریّه چگونه به وجود آمده است؟ بحث کلّی در اینباره این است که در صحیحه «داودبنسرحان»، ماء حمّام به منزله ماء جاری قرار داده شده بود. سؤال اصلی این است که آیا این تنزیل عمومیّت دارد یا خیر؟ یعنی آیا ماء حمّام از هر جهتی مانند ماء جاری است یا از برخی حیثیّات اینطور است؟
اگر این تنزیل عمومیّت داشته باشد، کأنّه اینطور میشود که همانطور که سراغ منبع ماء جاری نمیرویم که بخواهیم ببینینم به اندازه کر هست یا نه، به سراغ منبع ماء حمّام هم نباید رفت؛ فلذا ماء حمّام از تمام حیثّیات مانند ماء جاری است.
مادّة هم که در روایت دوم آمده بود عمومیّت دارد و شامل همه منابع میشود، اعمّ از اینکه جعلی و مصنوع باشد یا طبیعی.
پس منشأ پدید آمدن این اقوال، برداشتهای متفاوتی است که از این روایات شده است که آیا این تنزیل عمومیّت دارد یا خیر و آیا این مادّة شامل همه منابع میشود یا خیر.
بنابراین ما هم باید سراغ این روایات برویم و ببینیم که آیا این عمومیّت و اطلاق، از این روایات به دست میآید یا آن چیزی که مورد نظر سائل بوده با این نظرات متفاوت است و شرایط زمانی و مکانی طرح سؤال جنبههای دیگری را اقتضاء میکند.
[1] . وسائلالشيعة؛ ج:1؛ ص: 148
[2] . همان: ص: 149