< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مجتبی تهرانی

کتاب الطهارة

89/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 مسأله 7: «لو وقع في الماء المعتصم متنجس حامل لوصف النجس بوقوعه فيه فغيّره بوصف النجس لم يتنجس على الأقوى، كما إذا وقعت ميتة في ماء فغيّرت ريحه ثم أخرجت منه و صبّ ذلك الماء في كر فغيّر ريحه، نعم لو حمل المتنجس أجزاء النجس فتغير المعتصم بها تنجس.» [1]
 مطلبی را که ایشان مطرح می‌فرمایند این است که فرض کنید یک مقدار آب کر داریم که عین نجاستی مانند میته در آن واقع میشود؛ بر اثر وقوع عین نجاست در آن آب، بو و ریح آن تغییر کرده و آب متعفّن و متنجّس میشود. امّا بعد، میته را از داخل آن آب در میآوریم و این آب متنجّس که به وسیله میته ریحش متعفّن شده بود، در یک آب کر دیگری میریزیم؛ که این آب کر دوم نیز، در اثر ملاقات با آن آب اوّلی، متعفّن میشود. حالا مسأله این است که آیا آب دوّمی که کر بود و در اثر ملاقات با آب اوّلی بوی نجسالعین را به خود گرفت، نجس شده است یا نه؟
 باید دقّت کنید که این آب دومی، کر است و به صرف ملاقات با نجس، متنجّس نمیشود. ولی در این مسأله، ریح آب کر تغییر کرده و بوی نجاست را به خود گرفته است. فلذا این مورد محلّ اختلاف آقایان فقهاء است. ایشان در این مسأله می‌فرمایند که این آب دومی، علی‌الأقوی نجس نمی‌شود. برعکس ایشان «مرحوم سیّد محمّد کاظم یزدی» در عروة صریحاً فتوی می‌دهند ‌که نجس می‌شود. [2]
 اختلاف در معیار تنجّس
 چیزی که باعث اختلاف آقایان در این مسأله شده، اختلاف در «معیار تنجّس» است. در واقع اختلاف اصلی بر سر این است که معیار تنجّس چیست. چند نظر درباره معیار تنجّس وجود دارد:
 اوّل: معیار تنجّس، «ظهور اثر نجاست در آب» است؛ اگر چه آب، ملاقاتی هم با نجاست نداشته باشد. اگر معیار تنجّس این باشد، آنوقت آب کر دوم که ملاقاتی با نجسالعین نداشته ولی اوصاف آن را به خود گرفته، نجس است. این همان حرفی است که امثال مرحوم سیّد می‌گویند.
 امّا ما به کسانی که این معیار را پذیرفتهاند عرض میکنیم لازمه قبول این حرف، این است که در موارد دیگر هم آن را ملاک قرار دهید. مثلاً یکی از آن مواردی که باید به همین حرف ملتزم بود، جائی است که اثر نجاست به دلیل مجاورت آب با نجسالعین، در آب ظاهر شود. طبق معیاری که شما در اینجا پذیرفتید، قاعدتاً باید بگویید که آب متنجّس شده است؛ حال آنکه خود شما این قول را نپذیرفته و مجاورت را برای تنجیس ماء کافی ندانستهاید.
 دوم: معیار تنجّس، «ظهور اثر نجاست در آب، به شرط ملاقات آب با نجسالعین» است. بنابراین معیار، نتیجه این می‌شود که اگر تغییر به سبب متنجّسی که حامل صفات نجسالعین است صورت بپذیرد، آب کر دوم نجس نمیشود؛ چون این آب کر دوم با خود نجسالعین ملاقات نکرده، فلذا پاک است.
 فرع دیگر؛
 ایشان در ذیل این مسأله استدراکی کرده و صورتی را مطرح کردهاند که اگر چه مصبّ بحث ما نیست ولی آن را توضیح میدهم. فرض کنید آب کر اوّلی که بوی آن در اثر برخورد با نجاست تغییر کرده و نجس شده بود، حامل اجزای نجسالعین باشد، اگر چه این اجزاء به طور متفرّق در آب باشند، سپس ما این آب را در آب کر دوّم بریزیم و به این وسیله یکی از اوصاف ثلاثه آب دوم هم تغییر کند، در اینجا نیز ملاقات با نجسالعین اتّفاق افتاده است. لذا آب دوم هم در حکم همان آب اوّل است و نجس میشود. «نعم لو حمل المتنجس أجزاء النجس فتغير المعتصم بها تنجس». این صورت دیگری است که ایشان در تحریر مطرح می‌فرمایند.
 طبق نظر دوم، معیاری را که ما برای تنجّس پذیرفتیم، ظهور اثر نجاست در آب بهوسیله ملاقات با نجسالعین بود. خود ایشان هم با توجّه به مفاد این مسأله، همین معیار را پذیرفتهاند. چون ایشان در این مسأله از یک طرف حکم به عدم نجاست آب دوم دادند و از طرفی هم از آن استدراک کردند و در این استدراک فرضی را مطرح نمودند که اجزای نجس در داخل آب اوّل باشد و در اثر ملاقات آب دوم با آب اوّل و در نتیجه، ملاقات با اجزای نجس، حکم به نجاست آب دوم کردند. فلذا معلوم میشود که در صورت اوّلی که حکم به عدم نجاست دادهاند، منظورشان جایی است که آب کر دوم با نجسالعین ملاقات ندارد.
 اشکال؛ وجود ملازمه بین «حمل صفت» و «حمل اجزاء»
 برخی از آقایان با توجّه به این معیار، اشکالی را مطرح کردهاند و به ما می‌گویند: شما گفتید که اگر آب اوّلی حامل اوصاف نجاست باشد ولی اجزای نجسالعین در آن نباشد، سپس با آب کر دومی ملاقات کرده و صفات آب دوم را هم به صفات نجسالعین تبدیل کند، آب کر دوم نجس نمیشود؛ چراکه مستقیماً با عین نجاست ملاقات نداشته است و اگر بخواهد آب دوم را هم نجس کند، باید حامل اوصاف نجسالعین باشد. امّا حقیقت مطلب این است که همیشه یک ملازمه بین حمل صفت و حمل اجزاء وجود دارد و شما نمی‌توانید بین این‌که چیزی حامل صفت نجاست بوده ولی حامل اجزاء آن نیست، تفکیک کنید. این مطلب عقلاً ممتنع است؛ چون انتقال عرض از موضوعی به موضوع دیگر و از محلّی به محلّ دیگر، اصلاً ممکن نیست، مگر این‌که معروض آن هم که یک جوهر است، همراه آن بیاید. مگر می‌شود عرض از معروض خود جدا شود؟
 بنابراین همیشه ملاقِی با شیئ نجسی که حامل اوصاف نجس است، ملاقات با خود نجس است. فلذا شما هم که در صورت اوّل فرض کردید آب کر متنجّس، فقط حامل اوصاف نجاست است، فرضتان غلط است و نمی‌شود فرض کرد که ماء متنجّس و متغیّر، حامل اجزای نجاست نباشد. پس در آن صورت هم باید مانند صورتی که استدراک کرده بودید، حکم به نجاست بدهید. اصلاً در همه جا این طور است که اگر اوصاف نجاست در آب بود، خود اجزای نجس هم در آن موجود است؛ چون آن چیزی که حامل اوصاف نجسالعین است، خود ذراّت نجسالعین میباشد و تغییر به سبب وجود این ذرّات در آب باقی مانده است.
 جواب؛ عرفی بودن ملاقات با نجاست
 امّا جواب این اشکال این است که ما می‌گوییم: این حرف شما در مورد عرضی بودن اوصاف، صحیح بوده، قابل انکار نیست و حتی بحثی عقلی است که در جای خود اثبات هم شده است. ولی باید دقّت شود که بحث ما در اینجا چیز دیگری است. بحث ما راجع ‌به ملاک‌های شرعی نسبت به موضوعات غیر مستنبطه است؛ در این بحث آیا دیدگاه عرف معیار است یا دیدگاه عقل؟
 باید گفت که دیدگاه عرف معیار است. اگر شارع فرمود که معیار تنجّس، ملاقات با نجسالعین است، باید از نظر عرف، ملاقات با نجسالعین صورت بگیرد تا ما حکم به نجاست کنیم. در صورتی که ملاقات با متنجّس بوده، ملاقات با نجسالعین عرفاً صدق نمی‌کند، فلذا نسبت به تمام مواردی که آب کر با متنجّس ملاقات کند، این حرف جاری است. امّا ما استدراک ایشان را هم قبول داریم چون این استدراک عرفی است. یعنی اگر عرف اجزاء نجسالعین و میته را درون آب ببیند، میگوید که مستقیماً با نجسالعین ملاقات صورت گرفته است و الا از نظر عرف ملاقات با عین نجاست تحقق نیافته است، هر چند که ضرورتاً اجزای ریزِ حاملِ اوصاف نجس در آب هست.
 بنابراین معیار در تشخیص موضوعات غیر مستنبطه احکام شرعیه، دیدگاه عرف و نگاه عرف است، نه عقل. این اشکال عقلاً درست است و قابل انکار هم نیست، امّا باید دقّت شود که بحث ما کجا است و در چه محیطی شده است؟ باید بدانیم که ما در چه منطقی داریم حرف می‌زنیم؟ ما در منطق شرع داریم صحبت می‌کنیم و باید ببینیم که طبق این منطق، معیار تشخیص تنجّس چیست؟ معیار شارع در این امور، عرف است نه عقل.
 لذا در اینجا که ما به حسب ظاهر در آب متنجّس اوّلی، اجزاء نجس را نمی‌بینیم، اگر این آب را بر روی آب کر دیگری بریزیم که باعث تغییر بوی آب دوم شود، عرف نمی‌گوید که ملاقات با نجسالعین رخ داده است، پس ما حکم به طهارت ماء دوم می‌کنیم.
 معیار تنجّس برای ما دو چیز بود؛ تغییر و ملاقات، که در این بحث، یکی از آنها وجود دارد و دیگری از نظر عرف وجود ندارد. امری که وجود دارد این است که بوی آب تبدیل به بوی نجسالعین شده است؛ یعنی اثر نجاست در آب ظاهر است. امّا آن چیزی که از نظر عرف وجود ندارد ملاقات با نجسالعین است. پس حکم نجاست هم بر این آب دوم بار نمیشود.
 منشأ اختلاف در این بحث
 در اینجا باید نکتهای را تذکّر دهم. این استنباطی که ما در این بحث داشتیم، متأثّر از مبنایی است که در نجاست آب کر اتّخاذ کردهایم. مدرکی را که ما در تغییر اوصاف ثلاثه به آن استناد کردیم روایت نبوی بود و همانطور که در گذشته بحث شد، عرض کردیم که «مای موصولهای» که در روایت آمده، فقط شامل عین نجاست میشود؛ امّا در مقابل این مبنایی که ما اختیار کرده بودیم، عدّهای «مای موصوله» را اعمّ از عین نجاست و متنجّس میدانستند. فلذا معتقدند که اگر لون، طعم یا ریح آب، چه به وسیله عین نجاست و چه به وسیله متنجّس تغییر کند، آب نجس میشود.
 بحث فعلی هم از مصادیق همین دلیل است. ما با توجّه به مبنایی که اتّخاذ کردیم در اینجا میگوییم که اگر ذرّات عین نجاست در آب اوّلی نباشد و فقط آثار آن را داشته باشد و بعد این آب اوّل را بر روی آب کر دیگری بریزیم و بوی آب دوم هم تبدیل به بوی نجاست شود، آب دوم نجس نیست؛ چون مستقیماً با عین نجاست تماس نداشته است. امّا کار برای کسانی که «مایموصوله» را اعمّ میدانند، بسیار ساده است. چون با توجّه به مبنای خود باید ملتزم به نجاست آب دوم شوند.
 این مطلب را برای این عرض کردم که بگویم اختلاف موجود در این بحث، مبنایی است.
 دو تقریب قائلین به نجاست
 تقریب اوّل؛ امّا مطلب بعدی این است که کسانی که قائل به نجاست این آب دوم شدهاند، حرفی دارند که ظاهراً به حسب فهم عرفی، حرف بدی نیست‌. گفتهاند اگر به موارد تنجّس آب نگاه کنیم، میبینیم که تغییر صفات آب غالباً به سبب متنجّس ایجاد میشود و نه نجسالعین. مثلاً در همان آب کر اوّلی که میته در آن افتاده بود، ابتداءً آبهایی که در اطراف و مجاور و نزدیک میته هستند بوی تعفّن میگیرند، که این بوی تعفّن به وسیله خود میته ایجاد شده است. امّا آبهایی که کمی دورتر بوده و مجاور میته نیستد، مستقیماً به وسیلة خود میته متنجّس نمیشوند. بلکه این بوی تعفّن به واسطه آب‌هایی که نزدیک میته بودهاند به آنها منتقل میشود. یعنی اوّل آبهای مجاور متعفّن میشوند و بعد کم‌کم و به تدریج این بو به سایر آبها سرایت می‌کند و اینطور نیست که وقتی عین نجسی در یک آب کری افتاد، دفعتاً واحداً همه آب صفات آن را بگیرد.
 مثلاً اگر نجاستی داخل یک حوض افتاد، تا صفات این نجاست به آبهای انتهای حوض برسد، طول میکشد و این انتقال به وسیله آبهای متنجّس صورت میپذیرد، فلذا نجاست آبهای انتهای حوض به واسطه آبهای دیگر و به تعبیر آقایان «بواسطة المتنجّس» است و نه خود نجاست. پس اگر بخواهیم بگوییم که تغییر صفات آب فقط باید به وسیله عین نجاست باشد، در این موارد غالبی هم باید قائل به طهارت آبهای دورتر شویم.
 تقریب دوم؛ امّا برای اثبات نجاست آب دوم یک تقریب دیگری هم بیان کردهاند که به نظر من به لحاظ ظاهری تقریب نسبتاً خوبی است. مطلب این است که می‌گویند: ما در اینجا دو آب کر داشتیم؛ یک، آبی که ریح آن در اثر ملاقات با نجسالعین، همان جیفه که آقایان گفتند، تغییر پیدا کرد و دیگر، آب کر دومی که این آب متنجس اوّل را روی آن ریختیم. حال وقتی امتزاج این آب متنجّس و آن آب کر حاصل شود، سه حالت ممکن است که پیدا شود؛ یعنی آقایان مسأله را در سه حالت حصر کردهاند:
 حالت اوّل این است که بگوییم وقتی آب متنجّس را داخل آب کر ریختیم، این آب کری که پاک و طاهر است، مطهِّر آب متنجّس اوّل بشود و آن را پاک کند؛ یعنی ولو این‌که بوی این آب کر هم عوض شده است، امّا باز در این حالت مطهِّر باشد. بعد گفتهاند: اینکه آب دوم که بوی آن عوض شده مطهِّر باشد، خلاف نصّ و اجماع است؛ فلذا این حالت پذیرفته نیست.
 حالت دوم این است که بگوییم وقتی این امتزاج حاصل شد، هر کدام از این آبهای کر، حکم خودشان را دارند. یعنی با آنکه امتزاج حاصل شده است، پاکی آب دوم سر جای خود و نجاست آب اوّل هم درجای خود است. بعد گفتهاند البتّه این حالت بسیار مردود است و کسی این را قبول نمیکند.
 بنابراین یک حالت بیشتر باقی نمیماند؛ یعنی وقتی این دو آب امتزاج یافت یا باید دومی در اوّلی اثر بگذارد و آن را طیّب و پاک کند، یا باید هر کدام حکم خود‌شان را داشته باشند که اینها را از ما نمیپذیرید. پس باید حالت سوم را بپذیرید؛ و چارهای هم نداریم جز اینکه حالت سوم را بپذیریم. این حالت چیست؟ این است که بگوییم آب اوّل در آب دوم اثر گذاشته و آب دوم هم نجس شده است. با این حرف، مرحوم آقاسیدمحمّدکاظم(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) را هم کمک میکنند. این هم تقریب دیگری بود که بیان کردیم.
 ملاک ما، مفاد دلیل است
 و امّا جواب این استدلالاتی که آقایان کردهاند این است که اگرچه چنین فرضها و دیدگاههایی قابل طرح است، امّا ما باید ملتزم به دلیل باشیم و ببینیم که دلیل ما چه اقتضاء می‌کند؟ عرض کردیم که دلیل ما اقتضای دو امر را دارد و محور ما هم برای تنجّس آب کر، همین دو عامل «تغییر و ملاقات» است. فلذا در اینجا که این دو آب با هم امتزاج پیدا کردهاند، اگر چه بوی این آب دوم هم تغییر کردهاست، ولی آب دوم نجس نمی‌شود. چون یکی از آن عوامل موجود است و عامل دیگر موجود نیست. لذا درست است که بوی آب دوم هم عوض شده، ولی اگر آب اوّل در آب دوم مستهلک شود، آب دوم، آب اوّل را تطهیر می‌کند؛ یعنی اگر عرف بگوید که آب اوّل در آب دوم مستهلک شد، ما قائل به طهارت آب اوّل میشویم. فلذا ما حالت اوّل را میپذیریم.
 ما به دنبال مفاد دلیل هستیم و ملتزم به آن می‌باشیم. هر چه دلیل ما بگوید همان را اخذ می‌کنیم. بنابراین اگر گفتیم: معیار این است که باید دو عامل موجود باشد تا آب کر نجس شود، در اینجا که یکی از آنها مفقود است، موضوع حکم ما محقّق نشده و حکم آن هم بار نمیشود.
 بعد باید برویم ببینیم وضع این آب اوّل چه می‌شود که این بحث دیگری است؛ چگونه این آبِ متنجّس، طاهر میشود؟ مثلاً در بحث ما که آب متنجّس با آب طاهر ممتزج شده، چگونه این آب اوّل پاک میشود؟ آقایان در اینجا می‌گویند: اگر آب اوّل بخواهد پاک شود، باید وصف نجاستش، در امتزاج با آب طاهر تغییر کند. آن وقت برای ما در اینجا مشکلی ایجاد می‌شود که بعداً آن را بحث خواهیم کرد.
 [1].
 [2].


[1] . تحرير الوسيلة؛ ج‌1، ص 13
[2] «بل لو وقع فيه متنجس حامل لأوصاف النجس فغيره بوصف النجس تنجس أيضا» العروة الوثقى (للسيد اليزدي)؛ ج‌1، ص 30

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo