< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مجتبی تهرانی

کتاب الطهارة

89/07/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 بحث در برّرسی فروعاتی بود که در مسألة اول تحریر در مورد «ماءمضاف» مطرح شده است. در این مسأله آمده است که «الماءُ المضافُ طاهرٌ في نفسه‌، و غيُر مطهِّرٍ لا من الحدثِ و لا من الخبثِ»‌.
 بررسی قید «و لو في حال الاضطرار»
  البتّه در مسألة اوّل عروة، بعد از اینکه دربارة آبمضاف آمدهاست: «لكنّه غير مطهِّر من الحدث و لا من الخبث»، این جمله هم اضافه شده که «و لو في حال الاضطرار» [1] . ولی در تحریر این عبارت اضافه نشدهاست. مرحوم سیّد(رضواناللهتعالیعلیه) با اضافه کردن این جمله میخواهند بفرمایند که عدم مطهِّریت «ماء مضاف» مربوط به برخی احوالات شخص نیست؛ بلکه آب مضاف در هیچ حالی مطهِّریت ندارد. چرا ایشان این تذکّر را میدهند؟ زیرا مطلبی از «ابن عقیل» نقل شده که او قائل به مطهِّریت آب مضاف در حال اضطرار شده است. مرحوم سیّد میخواستهاند حرف ایشان را ردّ کنند و نظر به این رأی داشتهاند. ولی استاد ما (رضواناللهتعالیعلیه) اصلاً به این حرف اعتنا نکردهاند. علّت آن هم ادلّة دالّه بر این مطلب است که «ماء مضاف لیس بمطهِّر»؛ و آن ادلّه به حدّی قوی است که شبههای در مطهِّریت آب مضاف باقی نمیگذارد؛ و از آن طرف «ابن عقیل» هم برای مدّعای خود دلیلی اقامه نکرده است. هم دلیل اینکه ماءمضاف مطهِّر نیست قوی است و هم کسیکه گفته ماءمضاف در حال اضطرار مطهِّر است، دلیلی اقامه نکرده است. بنابراین وجهی ندارد که حرف او را مطرح کنیم. لذا در تحریر اصلاً متذکّر این مطلب نمیشوند.
 
 فرع چهارم: اما فرع بعدی که هم در تحریر و هم در عروة آمده این است که «و لو لاقى نجساً ينجس جميعُه و لو كان ألفَ كرٍ» [2] . اگر «ماءمضاف» با نجسالعینی ملاقات کند، همة آن نجس میشود؛ ولو این که به اندازة هزار کر باشد.
 در این فرع دو مطلب وجود دارد:
  مطلب اول: آب مضاف به وسیلة ملاقات با نجس، نجس میشود؛ یعنی منفعل میشود. برای اثبات این مطلب به ادلة مختلفی استناد شدهاست. امّا بنده برای اثبات آن، با استفاده از روایات دو تقریب ذکر میکنم:
  تقریب اوّل اینکه در اینباره روایات متعدّدی داریم. مثلاً حدیث سوم در باب پنجم از ابواب ماءمضاف، که به نظر من سند آن هم تمام است.
 «عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ (علیهماالسّلام) أَنَّ عَلِيّاً (علیهالسّلام) سُئِلَ عَنْ قِدْرٍ [3] طُبِخَتْ وَ إِذَاً فِي الْقِدْرِ فَأْرَةٌ قَالَ يُهَرَقُ مَرَقُهَا وَ يُغْسَلُ اللَّحْمُ وَ يُؤْكَلُ» [4] .
 در این روایت لفظ «مَرَق» آمده است. ما به مَرَق میگوییم سوپ. قدیم میگفتند شوربا. نباید با آش هم اشتباه شود؛ زیرا آش ثقلی دارد، اما شوربا مثل سوپ است که خلیط زیادی ندارد. به اصل بحث توجّه داشته باشید که کلام در مورد «ماءمضاف» است و گفتیم که «ماءمضاف» بر دو قسم است: معتصر من الاجسام و الممتزج بغیره؛ که «مَرَق» مصداق ممتزج است. در این روایت که «قِدر» با فأرة ملاقات کرده است، امام میفرمایند «مَرَق» را دور بریزید؛ یعنی نباید بخورید. ولی گوشت موجود در «قِدر» را آب کشیده و بخورید. البتّه در اینکه امام فرمودهاند گوشت را آب بکشید وبخورید نباید بحث نفوذ و عدم نفوذ آب، در گوشت را مطرح کرد، چراکه در این روایت بحث ملاقات مطرح میباشد، و بحث ما هم دربارة ملاقات آب مضاف با نجاست است. این دو را با یکدیگر خلط نکنید. اینجا آب مضاف با موش مرده ملاقات کرده و موش مرده هم نجس است. بنابراین این «ماءمضاف» که آب گوشت باشد، با نجسالعین ملاقات کرده و منفعل و متنجِّس شده و باید دور ریخته شود.
  تقریب دومی هم با استفاده از روایت دیگری میتوان بیان کرد. [5] «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَضَّاحٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) فِي حَدِيثِ النَّبِيذِ قَالَ مَا يَبُلُّ الْمِيلَ يُنَجِّسُ حُبّاً مِنْ مَاءٍ يَقُولُهَا ثَلَاثاً» [6] . در این روایت امام میفرمایند، چون نبیذ مسکر و به همین دلیل نجس میباشد، اگر رطوبت آن به اندازة میل سرمهای که به چشم میکشند به یک حُبّ از آب برسد آنرا نجس میکند؛ بنابراین اگر عین نجسی با ماءمضاف ملاقات کند، به اولویّت آنرا تنجیس میکند. وقتی به اندازة میل سرمه از نبیذ، ماءقلیلمطلق ـ که مطهِّریّت دارد ـ را نجس میکند، به طریق أولی «ماءمضافی» که مطهِّریّت هم ندارد را نجس میکند.
 اما غیر از این دو تقریبی که بنده ذکر کردم، مرحوم آقای حکیم هم در مستمسک برای اثبات اینکه آب مضاف بهوسیلة ملاقات با نجاست، نجس میشود، اشاره به دو روایت میکنند؛ یکی روایت زراره که حدیث اوّل باب پنجم ابواب مضاف است و دیگری روایت جابر است که حدیث دوّم این باب میباشد. در روایت زراره که صحیحه هم هست آمده: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي‌عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(علیهالسّلام) قَالَ: إِذَا وَقَعَتِ الْفَأْرَةُ فِي السَّمْنِ فَمَاتَتْ فَإِنْ كَانَ جَامِداً فَأَلْقِهَا وَ مَا يَلِيهَا وَ كُلْ مَا بَقِيَ وَ إِنْ كَانَ ذَائِباً فَلَا تَأْكُلْهُ وَ اسْتَصْبِحْ بِهِ وَ الزَّيْتُ مِثْلُ ذَلِكَ» [7] .
 که این روایت، هم راجع به سَمن و هم راجع به زَیت است.
 روایت دوم این است: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَن بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى الْيَقْطِينِيِّ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(علیهالسّلام) قَالَ أَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ وَقَعَتْ فَأْرَةٌ فِي خَابِيَةٍ فِيهَا سَمْنٌ أَوْ زَيْتٌ فَمَا تَرَى فِي أَكْلِهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ(علیهالسّلام) لَا تَأْكُلْهُ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ الْفَأْرَةُ أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ أَنْ أَتْرُكَ طَعَامِي مِنْ أَجْلِهَا قَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) إِنَّكَ لَمْ تَسْتَخِفَّ بِالْفَأْرَةِ وَ إِنَّمَا اسْتَخْفَفْتَ بِدِينِكَ إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْمَيْتَةَ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ» [8]
 این هم نظیر همان روایت قبلی است. ایشان به این دو روایت اشاره مینمایند. البتّه اگرچه این روایاتی که ذکر کردهاند، مربوط به «ماءمضاف» نیست، ولی ایشان میفرمایند، اگر چه زیت و روغن جزء اقسام «ماء مضاف» نیستند، ولی در میعان مثل «ماءمضاف» هستند؛ که این میعان به حسب ارتکاز عرفی موجب سرایت نجاست میشوند؛ فلذا حکمی که در مورد زیت و روغن در این روایات آمده است، قابل سرایت به «ماءمضاف» هم میباشد.
 پس تعدّی از مورد روایات به «ماءمضاف»، مطلقاً مانند تعدّی به مایعاتی است که مضاف نیستند ولی در میعان مانند آب مضافند [9] .
 این روایتی که جابر نقل کردهاست را در باب متنجِّسات مطرح میکنیم و خواهیم گفت اینکه در روایت آمده موش اهون است، معلوم نیست که موش میتة سالم مورد نظر بوده یا خیر. زیرا این احتمال وجود دارد که موش مرده بوده و متلاشی شده و گوشت آن میان روغنها پخش شده باشد. البتّه فعلاً به احتمالاتی که ممکن است در متن روایت مطرح شود کاری نداریم.
  بنابراین در اینکه اگر «ماءمضاف» با نجسالعین ملاقات کند نجس، متأثِّر و منفعل میشود، بحثی باقی نمیماند. البته از قدماء هم اجماعاتی ـ که ما هم اجماعات قدماء را میپذیریمـ در اثبات این مطلب وجود دارد. روایات هم گویای همین مطلب هستند. برای اثبات مطلب، از طریق روایت و قاعدة اولویّت هم دو تقریب بیان کردیم.
 مطلب دوم: در این مطلب بحث مقدار را مطرح کرده و فرمودهاند: «و لو لاقى نجساً ينجس جميعُه و لو كان ألفَ كرٍ».
 همانطور که دیدیم، در روایات قبلی صرفاً بحث تنجُّس «ماءمضاف» به وسیلة ملاقات با نجاست مطرح شده بود و بحثی از این نشده که آب مضاف باید چه اندازهای باشد تا نجس شود، فلذا بحث مقدار آب مضاف مطرح نبود. پس به چه دلیل در این فرع فرمودهاند که «و ان لاقى نجسا تنجس و ان كان كثيراً بل و ان كان مقدار ألف كر فإنه ينجس بمجرد‌ ملاقاة النجاسة و لو بمقدار رأس ابرة في أحد أطرافه فينجس كله» [10] ؟ یعنی با استناد به چه دلیلی این قید را مطرح کردهاند که آب مضاف اگر به اندازة هزار کر هم باشد، با این حال در ملاقات با نجاست، نجس میشود؟ دلیلی که آقایان فقها برای اثبات این مطلب اقامه کردهاند ـ که تقریباً مستند همه همین دلیل است ـ تمسک به اطلاق معاقد اجماعات است.
 در اینجا لازم است تذکّری عرض کنم: اجماع دلیل لبّی است و فرق بین دلیل لبّی و دلیل لفظی در این است که اگر دلیل لفظی اطلاق داشت، میتوان به اطلاق آن عمل نمود، ولی به اطلاق دلیل لبّی نمیتوان تمسّک کرد و باید به قدر متیقّن آن عمل نمود. فلذا در بحث ما، این آقایان که قید «و ان كان مقدار ألف كر» را آوردهاند، به اطلاق خود اجماع تمسّک نمیکنند، بلکه به اطلاق معقد اجماع تمسّک کردهاند. یعنی از آنجائیکه همة فقهاء إجماعاً قائلند که «ماءالمضاف ینفعل بملاقات النجس»؛ به اطلاق خود این جمله که معقد إجماع است تمسّک کرده و میگویند: «و ان كان مقدار ألف كر» .
 لذا مرحوم آقای حکیم هم میفرمایند: «كما يقتضيه إطلاق معاقد الإجماعات و الكلمات» [11] .
 نقد بر مطلب دوم (ولو الف کرّ)
 در اینجا این بحث مطرح است که اگر گفته میشود نجس العین شیء را تنجیس میکند، به جهت سرایت نجاست از عین نجس به ملاقی او است؛ لذا چون سرایت و عدم سرایت ملاک است، در روایت راجع به سَمن آمده بود که: «إِذَا وَقَعَتِ الْفَأْرَةُ فِي السَّمْنِ فَمَاتَتْ فَإِنْ كَانَ جَامِداً فَأَلْقِهَا وَ مَا يَلِيهَا وَ كُلْ مَا بَقِيَ»؛
 اینکه حضرت فرمودهاند: « كُلْ مَا بَقِيَ »، به دلیل این است که تسریه به بقیّه نبوده است. پس به طور کلّی وقتی گفته میشود که عین نجس، شیء ملاقی با خود را تنجیس میکند، به دلیل سرایت نجاست از شیئ نجس به ملاقی است؛ لذا اگر شیئ ملاقی جامد بوده و سرایتی در کار نباشد، استفادة از ملاقی مانعی ندارد؛ لذا در این روایت حضرت میفرماید: «فَأَلْقِهَا وَ مَا يَلِيهَا وَ كُلْ مَا بَقِيَ».
  ولی در مسألة ذوب و میعان، چون سیلان وجود دارد و عرف تسریه و تأثیر را درجایی هم که سیلان در کار باشد محقّق میداند، مسأله مانند مفاد عبارت قبلی نبوده ودر اینجا باید از آن سمن مذاب پرهیز کرد؛ لذا امام فرمودهاند: «وَ إِنْ كَانَ ذَائِباً فَلَا تَأْكُلْهُ وَ اسْتَصْبِحْ بِهِ وَ الزَّيْتُ مِثْلُ ذَلِكَ».
  با توجّه به این نکته که ملاک در سرایت و عدم سرایت تشخیص عرف است، به سراغ فرمایش فقهاء میرویم که میفرمایند «ولو کان الف کرّ». بحث در این است که هزار کرّ «ماءمضاف»، مثل یک دریاچة نفت داریم و در یک طرف آن سر سوزنی خون وارد میکنیم؛ در این صورت آیا میتوان گفت که همة این دریاچة نفت نجس شد؟ آیا در اینجا میتوان مسألة تسریهای که منشأ انفعال بود را پذیرفت؟! آیا عرف این را میپذیرد؟!
 اگر به سراغ همین روایاتی هم که در بحث «ماءمضاف» مورد استناد قرار دادیم برویم، میتوان جنبههایی از این مطلبی که عرض شد را استیناس کرد. مثلاً در روایت «ابیبصیر» آمده بود که «مَا يَبُلُّ الْمِيلَ يُنَجِّسُ حُبّاً مِنْ مَاءٍ». اگر به لحن روایت دقّت کنیم، میبینیم که حضرت با این عبارت خواستهاند خیلی دست بالا بگیرند و نهایت مطلب را بیان نمایند. از این جمله که یک سر سوزن، یک حبّ ماء را نجس میکند، چه چیزی را می فهمید؟ یعنی حداکثر مقداری که به وسیلة این سر سوزن نجاست نجس میشود، یک حب ماء است. فلذا همان چیزهای عرفی فهمیده میشود و این نشان میدهد که ملاک در تشخیص این مسائل خود عرف است.
 بنابراین اگر دلیلی داشتیم که در آن تصریح شده بود و یا آن دلیل ظهور داشت که آب مضاف ولو به اندازة هزار کر هم باشد، به صرف ملاقات با نجس همة آن نجس میشود، متعبّد به آن دلیل میشویم.
 فلذا ما به آقایان فقهاء عرض میکنیم که خود شما میگویید که ملاک تنجّس، سرایت است و به نظر ما هم این عرف است که تشخیص میدهد سرایت محقق شده است یا خیر. فلذا با توجّه به این نکته، آیا برای اثبات اینکه آب مضاف ولو به اندازة هزار کر هم که باشد باز در صورت ملاقات با نجاست، همة آن نجس میشود، میتوانیم به اطلاق معقد اجماع تمسک کنیم؟! آیا میتوان این حرف را پذیرفت که چه بسا اجماعات کاشف از سنّت معتبر باشد، و آنگاه معلوم میشود که در آن سنّت معتبر هم اطلاق بوده و این اطلاق به معقد اجماعات منتقل شده است و بعد بگوییم که معقد اجماعات اطلاق دارد، ـ و نه دلیل لفظی اجتهادی ـ و بعد به این اطلاق تمسک کنیم؟!
 بله، اگر در دلیل لفظی اجتهادی چنین مسألهای مطرح شده بود، به آن ملتزم میشدیم؛ ولی در اینجا کانّه تشخیص سرایت و عدم سرایت به عرف واگذار شده و عرف نمیگوید و با فهم عرفی هم سازگاری ندارد که اگر سر سوزنی نجاست با آب مضاف ملاقات کند، ولو آب مضاف هزار کرّ هم باشد، همة آن نجس میشود.
 اگرچه هم در تحریر و هم در عروة صریح میفرمایند که ولو هزار کرّ باشد نجس میشود، اما روایات بر فهم متعارف اشاره داشت؛ فلذا مشکل است بپذیریم که آب مضاف اینچنین باشد.


[1] . «الماء إما مطلق أو مضاف كالمعتصر من الأجسام أو الممتزج بغيره مما يخرجه عن صدق اسم الماء و المطلق أقسام الجاري و النابع غير الجاري و البئر و المطر و الكر و القليل و كل واحد منها مع عدم ملاقاة النجاسة طاهر مطهِّر من الحدث و الخبث‌ لكنّه غير مطهِّر من الحدث و لا من الخبث و لو في حال الاضطرار». العروة الوثقى (للسيد اليزدي)؛ ج: ‌1، ص: 26
[2] . تحرير الوسيلة ج: ‌1، ص: 12 و العروة الوثقى (للسيد اليزدي) ج: ‌1، ص: 26
[3] . و القِدْرُ: اسم لما يطبخ فيه اللّحم. مفردات ألفاظ القرآن؛ ص: 660
[4] . وسائل‌الشيعة ج: 1، ص : 20
[5] . در این تقریب باید توجّه کرد که با این که ماء مطلق مطهِّرحدث و خبث است، ولی امام (علیهالسّلام) میفرمایند که آب مطلق قلیل در برخورد با نجاست، نجس میشود و همچنین باید دقّت نمود که الآن بحث مقدار آب هم نیست. بلکه بحث در خصوصیّت مطلق یا مضاف بودن آب است.
[6] . وسائل‌الشيعة؛ ج: 3، ص: 470
[7] . وسائل‌الشيعة ج: 1، ص: 205
[8] . وسائل‌الشيعة ج: 1، ص: 206
[9] . مستمسك العروة الوثقى؛ ج:‌1، ص: 114 «و قد تدل عليه الاخبار الواردة في نجاسة الزيت و السمن و المرق و نحوها بملاقاة النجاسة، لأنّها و إن لم تكن من المضاف، إلا أنها مثله في الميعان، الموجب لسراية النجاسة حسب الارتكاز العرفي، فالتعدي عنها إلى المضاف نظير التعدي منها إلى المائعات التي ليست من المضاف... .»
[10] . العروة الوثقى (للسيد اليزدي)؛ ج:‌1، ص: 26
[11] . همان

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo