< فهرست دروس

درس اخلاق آیت الله مجتبی تهرانی

90/09/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 منشأ سكوت خواصّ: «تطميع» و «تهديد»
 از بیدینها نترسید! از خدا بترسید!
 اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ و الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
 «الاسلام بدؤه محمدیٌّ و بقاؤه حسینیٌّ»
 مروري بر مباحث گذشته
 بحث ما راجع به قیام امام حسین(علیه‌السلام) بود و گفته شد كه اين قيام، هدفمند و حساب شده بود. هم‌چنين مجموعه‌ای از دروس برای تمام ابناي بشر در ابعاد گوناگون معنویِ معرفتی، فضیلتیِ انسانی، دنیوی، اخروی، فردی و اجتماعی بود. عرض كرديم كه امام حسین(علیه‌السلام) سالها نسبت به این قیام برنامه‌ریزی کرده بود و منتظر فرصتی بود تا به این وظیفه‌اش عمل کند. لذا حضرت دو سال قبل از مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید، در مِنا خطبه‌ای را با کیفیتی خاص، ایراد کردند. بحث ما راجع به این خطبه بود که عرض کردیم این خطبه سه بخش داشت و هر سه بخش آن به یک معنا در ارتباط با بخشنامه‌های معاویه به کارگزارانش در سراسر قلمرو حکومت اسلامی بود. من بخش اوّل را به طور مختصر توضیح دادم و الآن وارد بخش دوم آن خواهم شد.
 «امر به معروف و نهي از منكر» موجب حيات و بقاي دين
 بخش دوّم خطبة امام حسین(علیه‌السلام) راجع به مسأله‌ای است که اگر این مسأله در هر اجتماع دارای آئین رعایت نشود، آن دین و آئین به طور کلّی از آن جامعه رخت برمی‌بندد و جامعه به يك جامعه بیدین تبدیل می‌شود. یعنی براي پایداري هر دینی در هر جامعه‌ای، باید از اين مسأله مراقبت شود.
 دقت کنید که در اینجا صحبت اسلام مطرح نیست؛ من هم دارم كلّي بحث ميكنم. هر دینی در هر جامعه‌ای باشد، اگر از این مسألهاي که امام حسین می‌فرماید، مراقبت نشود، دین از آن جامعه می‌رود و محو می‌شود. این یک بحث کلّی است كه حضرت بيان ميكند. حالا اگر ما بخواهیم این مسأله را در قالب اصطلاحات اسلامی بیان کنیم، از آن به «امر به معروف و نهی از منکر» تعبیر می‌کنیم.
 مؤمنِ بيدين كيست؟
 آن قدر مراقبت از امر به معروف و نهی از منکر اهمیت دارد که حتی در روایات داریم كساني كه در جامعه نهی از منکر نکنند، افرادی بی‌دین هستند. من خيلي صریح گفتم که جای هیچ شبهه‌ای باقی نماند. [1] روایت از پیغمبر اکرم است كه فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ لَيُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِيفَ الَّذِي لَا دِينَ لَهُ!» خداوند مؤمن ضعیفی را که دین ندارد، مبغوض می‌دارد! ممکن است سؤال پیش بیاید که آیا ظاهر این حرف، تناقض نیست؟! چون حضرت می‌فرماید: «المؤمن» و «لا دین له»، اگر مؤمن است، باید دین داشته باشد و اگر دین ندارد، پس دیگر مؤمن نیست!؟
 «فَقِيلَ لَهُ: وَ مَا الْمُؤْمِنُ الَّذِي لَا دِينَ لَهُ؟» سؤال کردند: مؤمن ضعیفی که دین ندارد، کیست؟ «قَالَ: الَّذِي لَا يَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ» [2] آن مؤمنی که چه بسا خودش مرتکب منکر نمی‌شود، مال مردم را نمی‌خورد، به کسی ظلم نمی‌کند، همه اینها را رعایت می‌کند، از نظر فردی هم مؤمن است، امّا به احکام اجتماعی اسلام كه از اهمّ واجبات است، عمل نمی‌کند. لذا اینجا می‌فرماید: «لا دینَ لَه» او که می‌بیند افرادي دارند در جامعه مرتکب منکر می‌شوند و هیچ چیزی نمی‌گوید، لب از لب باز نمی‌کند، اصلاً دین ندارد!
 ملاك تشخیص دينداري
 حالا بحث اين است كه چه چیزي موجب شده است تا این حد روي امر به معروف و نهی از منکر، به خصوص نهی از منکر،‌ در آیات و روایات سفارش شده است؟! در این حد که اگر نهی از منکر نکنید، اصلاً دین ندارید. جهتش در روایات ما هست كه من به آن اشاره می‌کنم؛ اگر امر به معروف و نهی از منکر نشود، به تدریج احکام اسلامی مندرس و کهنه می‌شوند، از بین می‌روند و به دست فراموشی سپرده می‌شوند. شما بیتفاوت می‌شوید و هر کسی هر کاری كه می‌خواهد، ميكند و اینجا است که می‌بینید منکر تبديل به معروف و معروف تبديل به منکر می‌شود.
 من سؤالی دارم؛ اصلاً دین یعنی چه؟ آيا شما تا به حال فکر کرده‌اید که دین چیست؟ می‌گویند كه دین مجموعه‌ای از اعتقادات و اعمال است. در اصطلاح عرفا، دين یک‌سری اعمال قلبی و قالبی است؛ در اصطلاح علمای اخلاق، اعمال جوانحی و جوارحی، یعنی کارهای دروني و بيروني است. اعتقادات همان بُعد درونی و اعمال ما هم بُعد بیرونی دین است. ما که از درون هم‌دیگر خبر نداریم که بدانیم درون دل و در اعتقاد دیگری چه خبر است؛ لذا نمی‌توانیم بگوییم چه کسی حقیقتاً دین دارد یا ندارد. پس آنچه که مشخص كننده اين است که فرد دین دارد یا دین ندارد، چیز دیگری است.
 من از شما سؤال می‌کنم، انسان از کجا می‌فهمد که دیگری دین‌دار است یا نه؟ مثلاً تو از کجا می‌فهمی من دین دارم یا ندارم؟ آیا راهش غیر از این احکام عملی است؟ مثلاً اگر دیدی من نماز می‌خوانم، روزه می‌گیرم، دروغ نمی‌گویم، مال مردم را نمی‌خورم، ظلم نمی‌کنم و در یک کلام «به واجبات عمل می‌کنم و محرّمات را ترک می‌کنم»، می‌گویی که من آدم متدیّنی هستم. آن چيزی که مشخص كننده این است که انسان دین دارد یا ندارد، احكام عملي اسلام و عمل به احکام ظاهری است. اگر كسي به اين احكام عمل نکرد، می‌گویند: «دین ندارد». این مطلب خیلی روشن است و اصلاً پیچیدگی ندارد.
 «امر به معروف و نهي از منكر» قوام همه فرايض
 اگر دیدی كه كسي دارد گناهي ميكند و نهی از منکر نکردی و به او نگفتی که گناه نکن! تو در از بین بردن دین خدا همکاری کرده‌ای. چون که اگر تعرّض نسبت گناه و به اموری که از نظر شریعت مورد نهی بوده و مبغوض خدا است ‌یک چیز عادی بشود، دين از بین می‌رود.ما در روایات داریم که «بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ» قوام واجبات، به امر به معروف و نهي از منكر است. اگر نهی از منکر نکنید، فرايض از بین می‌روند و اگر که نهي از منكر کردید، فرايض سر پا می‌مانند.
 ببینید امام حسین روي چه مطلبی دست گذاشته است! ببینید حضرت چگونه می‌خواهد با معاویه مقابله کند! آنها داشتند به تدریج فساد و منکرات را رواج می‌دادند، یعنی می‌خواستند به تدریج دین اسلام را از بین ببرند و امام حسين با آنها مقابله كرد. هدف آنها اسلام بود، این همان حرفهایی است که من اوّل بحثم زدم و الآن تطبیق می‌دهم، خوب دقت کنید! خود امام حسین در باب حرکتش، در وصیتنامه‌اش که در مدینه به محمّد حنفیه برادرش نوشت و از آنجا به سمت مكّه حرکت كرد، فرمود: «أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي» [3] من می‌خواهم‌ امر به معروف و نهی از منکر کنم و نگذارم كه دين از بین برود. حضرت با چه چیزی می‌شود جلوی از بين رفتن دين را گرفت؟ با «امر به معروف نهی از منکر».
 «امر به معروف و نهی از منکر» روش انبیاء خدا است
 روایتی از امام باقر(علیه‌السلام) است كه فرمودند:« إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ سَبِيلُ الْأَنْبِيَاءِ» [4] راه و روش انبیا همین است. چون آنها می‌خواستند جامعه را دیندار کنند، امر به معروف و نهی از منکر می‌کردند. من قبلاً گفتم که منظور ما هم از دین فقط اسلام نیست، بلکه مطلق دین مورد نظر است. این یعنی اینکه حتی اگر یهودیت هم بخواهد در جامعه‌ای باقی بماند، باید به دستورات حضرت موسی عمل شود. اگر نصرانیت بخواهد باقی بماند، مردم باید به دستورات حضرت عیسی عمل کنند. بحث ما مربوط به اسلام نیست. «إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ سَبِيلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ مِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَكَاسِبُ» [5] اگر اين مسأله بود، دین می‌ماند، امّا اگر این واجب الهی از بین رفت، دین هم از دست خواهد رفت. امام حسین هم می‌گوید من می‌خواهم دین اسلام را حفظ کنم. من هم در جلسات گذشته بارها گفته‌ام كه هدف امام حسين از قيام، حفظ اسلام بود.
 وظيفه أحبار و مردم درباره «امر به معروف و نهي از منكر»
 من این بخش دوم خطبه را هم تکه تکه می‌خوانم تا مقداری مسأله روشن شود. حالا سراغ بقیه خطبه حضرت می‌روم. امام حسین(علیه‌السلام) در ادامه این خطبه فرمود: «اعْتَبِرُوا أَيُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِيَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ وَ قَالَ «لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ...» إِلَى قَوْلِهِ «...لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ»» ای مردم از پند و موعظه‌ای که خداوند به اولیا و دوستانش به صورت نکوهش از علمای یهود داده است، عبرت بگیرید، آنجا که می‌فرماید: چرا علمای دینی و احبار یهودیان از سخنان گناه آمیز و خوردن حرام نهی و جلوگیری نمی‌کنند و آنها که از بنی اسرائیل کافر شدند، مورد لعن و نفرین خدا قرار گرفتند،‌ آنها یکدیگر را از اعمال زشتی که انجام می‌دادند، نهی نمی‌کردند و چه کار بدی را مرتکب می‌شدند.
 انشاءالله اگر برسم، می‌خواهم چند مطلب در مورد همين قسمت بگویم. مطلب اوّل؛ در اینجا دارد: «اعْتَبِرُوا أَيُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِيَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ» بعد آیه را مطرح می‌کند. می‌خواهم يك نکته اساسی بگویم كه بخش دوّم خطبه را از بخش سوّم خطبه متمايز ميكند. این مطلب نکته خیلی ظریفی است، همین نکته است که بخش دوم و سوم را از هم جدا می‌کند.
 یک بحث این است که نعوذ بالله منِ روحاني می‌بینم كه در جامعه معصیت، فساد و گناه می‌شود، امّا سکوت می‌کنم و هیچ چیز نمی‌گویم، اینجا خدا شما را نکوهش می‌کند! می‌گوید: ای مردم مگر شما لال شدهاید؟! چرا به این آقاي روحاني تذکّر نمی‌دهید که به وظیفه خود عمل کند؟! خدا مردم را مؤاخذه می‌کند که چرا به رهبران دینی خود نگفتید که وظیفه دینی خود را انجام دهند! وقتی من روحانی با دیدن گناه یک عدّه نهی از منکر نکنم، خودم معصیت کرده‌ام؛ شما هم اگر مرا امر به معروف نکنید که به وظیفه‌ام عمل کنم، گناه کرده‌اید. چون شما وظيفه داريد كه من را از این گناه باز دارید؛ لذا باید به من بگویید که «نهی از منکر کن»! پس شما هم خلاف شرع می‌کنید. چون می‌بینید که من دارم خلاف شرع می‌کنم ولی چیزی به من نمی‌گویید. شما باید به من تذکر بدهید كه وظیفه تو نهي از منكر است.
 امام حسین این مطلب را مطرح کرده است: «اعْتَبِرُوا أَيُّهَا النَّاسُ» ای مردم عبرت بگیرید! ناس یعنی همه شما. بحث از احبار و ربّانيّون و به قول خودمان روحانيون مطرح نیست. «اعْتَبِرُوا أَيُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِيَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ»، از آن پند و موعظه‌ای که خداوند به اولیا و دوستانش به صورت نکوهش از احبار داده است، عبرت بگیرید! احبار كساني بودند که در دین یهود یا نصاری رهبری مذهبی جامعه را داشتند. «إِذْ يَقُولُ لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ» پند بگیرید از این مؤاخذه که چرا ربانیون و احبار یعنی علماي نصاری و یهود، گناه‌کاران را از «گفتارهای حرام» نهي نميكردند؟ پس هم علما وظیفه مقابله با منکر را دارند و هم مردم موظّف هستند که علما را نسبت به انجام این وظیفه امر به معروف کنند. اگر مردم نقشی نداشتند و وظیفه‌ای متوجّه آنها نبود، عبرت گرفتن مردم از این آیه هیچ وجهی نداشت.
 حالا شما خیال کرده‌اید که «گفتار اثم» یک گناه شخصي است؟ مثلاً آيا دروغ و تهمت، گناهی شخصی هستند؟ آيا مثل شرب خمر هستند؟ این گناهان دودش به چشم همه جامعه می‌رود. سخنان امام حسين کمال ارتباط را با اين قضیه دارد که آنهایی که در رده‌های بالاي جامعه قرار گرفته‌اند، دارند به علی(علیه‌السلام) تهمت می‌زنند، احاديثي جعل می‌کنند، سبّ و لعن علی(علیه‌السلام) را رواج داده‌اند، بعد هم بخشنامه کرده‌اند که از عثمان تعریف کنيد. حضرت می‌گوید: ای مردم از این آیه عبرت بگیرید و از زعمای قوم خود بخواهید که جلوی این گفتارهای حرام را بگیرند!
 «تطميع» و «تهديد» منشأ سكوت علما
 حالا چرا روحانيان آن زمان سکوت کردند؟! و چرا مردم چیزی به آنها نگفتند که چرا سکوت کردید؟! امام حسین چراهایش را هم می‌گوید. علتش یکی از این دو چیز است که من قبلاً هم گفته‌ام، منشأش یا تطمیع است و یا تهدید. «وَ إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ لِأَنَّهُمْ كَانُوا يَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الْمُنْكَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَا يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِكَ» خدا از اين جهت سكوت آنها را عیب می‌شمارد که آنها می‌دیدند ستمکاران پیش رویشان در جامعه ستم ميكنند، منکر را در سطح جامعه می‌دیدند و از فسادهای علنی اطّلاع داشتند ولی اینها را نهی نمی‌کردند. به همين جهت خدا اینها را نکوهش کرد. «رَغْبَةً فِيمَا كَانُوا يُنَالُونَ مِنْهُمْ» دلیل سکوتشان هم همان بحث تطميع است. اینها به جهت علاقه به مالي که از ستمكاران دریافت می‌کردند، سکوت می‌کردند.
 معاويه به چه کسانی بخشنامه داد؟ به تمام کسانی که سر کار بودند و به افرادي كه مردم حرف آنها را گوش می‌دادند. من قبلاً تعبیر کردم که معاویه به چهره‌های مذهبی، امام جماعتها و امام جمعهها بخشنامه كرد. چرا اينها حرف‌های او را گوش می‌دادند و هر چه او می‌خواست انجام ميدادند؟ يك؛ برای اینکه این شخصیّت‌های مذهبی و دارای نفوذ در جامعه به مالي كه از دستگاه معاویه دریافت می‌کردند، علاقه داشتند؛ همین باعث سکوتشان در برابر گفتارهای حرام آن موقع شد.
 دو؛ «وَ رَهْبَةً مِمَّا يَحْذَرُونَ» سکوتشان به خاطر ترسی بود که از آزار و تعقیب آنها به دل راه می‌دادند، چون معاويه تهدید کرده بود كه هر کس فضايل ابوتراب، يعني علی را بگويد، سرش را زیر آب کنید! لذا اینها هیچ اعتراضی نمی‌کرند. پس معاویه هم همان دو عامل و اهرمی را که نظامهای فاسد شیطانی به عنوان ابزار برای خفقان جامعه از آن استفاده ميكنند، به کار گرفته بود.
 امام حسین هر دو عامل را بیان می‌کند، سپس می‌فرماید: «وَ اللَّهُ يَقُولُ» این در حالی است که خدای متعال می‌گوید: «فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ» از این بی‌دینها که سر کار هستند، نترسید! بلکه از من بترسید! «وَ قَالَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر» [6] باز خداوند می‌فرماید: مؤمنان بر یکدیگر ولایت دارند و باید یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر کنند.
 نگاه کنید امام حسین چه قدر مسايل را دقیق، ظریف و مستدل بيان ميكند! وسط صحبت‌هایش آیات قرآن را مطرح می‌کند. مخاطبين امام جمع زیادی از صحابه و تابعین هستند. حضرت در این قسمت از خطبه به مردم خطاب می‌کند و می‌گوید درست است که نهي از منكر در این موارد خاصّ وظیفه افراد سرشناس است ولی شما هم وظیفه داريد که به ایشان تذکّر داده و به آنها اعتراض کنید. نباید اینها به طمع مال معاویه، یا از ترس تهدید او وظیفه شرعی‌شان را کنار بگذارند و نهی از منکر نکنند و بعد همين موجب شود که اسلام از بین برود.
 در قاموس و لغتنامه حسین(علیه‌السلام) هدف، دین است. او می‌گوید: باید همه چیزتان را بگذارید، برای اینکه این هدف بماند. الآن روایتی از امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) یادم آمد، شاید مکرر خواندم كه حضرت فرمود: مال را فدای جان و جان را فدای دین کن! نترس! از چه می‌ترسی؟ اگر انسان بخواهد اينها را با مسايلی که در عاشورا پیش آمد تطبیق دهد، ميبيند كه واقعاً حسین(علیه‌السلام) غوغا کرده است.
 تطبیق بحث با حرکت حضرت اباالفضلالعباس(علیهالسلام)
 می‌نویسند در روز عاشورا وقتی که همه اصحاب و بنی‌هاشم شهید شدند، صحنه‌ای پیش آمد. تعبیر این است: «فلما رأ العباس وحدۀ اخیه الحسین(علیه‌السلام)» وقتي حضرت اباالفضل ديد كه برادرش تک و تنها مانده است و کسی را ندارد، جلو آمد و اجازه خواست که به میدان برود. آمد و عرض کرد: «هل لی من رخصه؟!» آیا به من اذن میدان می‌دهی؟! دارد: «فبکي الحسین بكاءً شدیداً» امام حسین شروع کرد های های گریه کردن. بعد هم به او گفت: تو علمدار من هستی، کجا می‌خواهی بروی؟
 آن موقع جنگها تن به تن بود و امام حسین می‌دانست که اگر اباالفضل به میدان برود، کسی از پس او بر نمی‌آید. شاید باورش براي ما مشکل باشد، امّا اگر به صورت گروهی هم به مصاف اباالفضل می‌آمدند، باز او کسی نبود که به این زودی از پا در بيايد. امام حسین دید این که اگر اباالفضل برود، همه را به هلاكت می‌رساند؛ و این به لغتنامه و قاموسش نمی‌خورد. آن چيزي که حسین(علیه‌السلام) را به هدفش می‌رساند، این است که با لباس مظلومیّت از اینجا خارج شود تا اسلام در جهان باقی بماند.
 لذا به برادر گفت: حالا که ناچاری این کار را انجام دهی و دیگر نمی‌توانی بمانی، برو مقداري آب برای بچه‌ها تهیه کن! به ایشان نگفت: نرو! امّا چون می‌دانست که اگر او برود، خیلی از آنها را می‌کشد و صورت مسأله تغییر می‌کند ایشان را به کار دیگری مأمور کرد. به تعبیر من اگر اباالفضل به ميدان ميرفت، آنها را مثل برگ خزان روی زمین می‌ريخت و این مسأله در تاریخ ثبت می‌شد، نه مظلومیّت حسین(علیه‌السلام)؛ برای همین حضرت اباعبدالله که هیچ وقت مادی فکر نمی‌کرد، به او فرمود: برو آب بیاور!
 می‌دانید كه اباالفضل آمد و مشک و یک نیزه برداشت. به سمت آب حرکت کرد. چهار هزار نفر مراقب شریعه بودند! همه‌شان را مثل مور و ملخ عقب زد؛ به شریعه فرات رفت. اباالفضل چنین قدرتی بود و حسین می‌دانست او کیست! مشک را پر آب کرد، دستهایش را زیر آب برد و آب را سمت دهان آورد، ولی دیدند آب را نخورد؛ آب را روی آب ریخت. او خیلی عطش داشت،‌ چرا آب نخورد؟


[1] . بحث من یک سال راجع به قیام امام حسین(علیه‌السلام) در همین ارتباط بود، نمی‌خواهم همان را تکرار کنم، نه! می‌خواهم مطلب دیگری را در ارتباط با فرمایشات حضرت در این خطبه بگویم.
[2] . الكافي، ج5، ص59
[3] . بحارالأنوار، ج44، ص32
[4] . الكافي، ج5، ص55
[5] . همان
[6] . بحارالأنوار، ج97، ص79

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo