< فهرست دروس

درس اخلاق آیت الله مجتبی تهرانی

90/09/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 حربه دشمن برای جداکردن مردم از رهبری: «تبلیغات» و «اسلحه»
 اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ و الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
 «الاسلام بدؤه محمدیٌّ و بقاؤه حسینیٌّ»
 مروري بر مباحث گذشته
 بحث ما راجع به قیام امام حسین(علیهالسلام) بود. عرض كردم که این حرکت هدفمند بود و صحیفهای از دروس متعدد در ابعاد معرفتی، فضیلتیِ انسانی، دنیوی، اخروی، فردی و اجتماعی بود و بالأخره قیام امام حسین(علیهالسلام) در جمیع این ابعاد به ابنای بشر درسها داد. بحث ما به اینجا رسید که برخي ميگويند امام حسین(علیهالسلام) براي این قيام، تصمیمی عجولانه گرفتند، یا در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند و عملشان حساب نشده بود؛ لذا از نظر ظاهري مادی و دنیوی نتیجه دلخواه از قيام گرفته نشد. امّا ما گفتيم كه امام حسین(علیهالسلام) با تدبیر کامل و حسابرسیهای بسیار دقیق حركت كردند و هیچگاه هم عجولانه تصمیم نگرفتند، در مقابل عمل انجام شده هم قرار نگرفته و به طور کامل به آن چیزی كه هدفگیری کرده بودند، رسیدند.
 در باب حرکتها و قيامها عرض کردم كه حرکتهای اجتماعی دو رکن اساسی نیاز دارد؛ رهبری و حضور حدّاکثری مردمِ در صحنه؛ و این دو ركن بر محور سه زمینه است که اثرگذار خواهد بود و اگر این زمینهها فراهم باشد، آن قيام از نظر ظاهر ثمربخش است؛ زمینه اوّل، گروه حدّاکثری مردم، نسبت به رهبر شناخت داشته باشند و به او معتقد باشند و اعتماد داشته باشند. دوم، هدف مردم با هدف رهبری همسو باشد و سوم، مردم با رهبری نسبت به فساد نظام و رهبران رژیم حاکم موجود اتّفاق نظر داشته باشند و حرکتهای آنها را حرکتهای ناصحیح و فاسد بدانند. من این مطالب را عرض کردم و بعد به سراغ شرایط دوران قيام امام حسین(علیهالسلام) رفتم.
 گفتم كه ما میتوانیم به طور کلی مردم آن موقع را به سه دسته تقسیم کنیم؛ یک دسته کسانی که امام حسین(علیهالسلام) را به عنوان رهبر قیام میشناختند و به او اعتماد و اعتقاد داشتند و از نظر هدف هم با امام همسو بودند و نظام حاکم را هم فاسد میدانستند و از این جهت هم با امام حسين اتّفاق نظر داشتند. اینها خود به دو دسته تقسیم شدند، یک؛ کسانی که از نظر عملی بر همین اعتقاد پایدار بودند و تا آخرین لحظات عمرشان هم در اين راه تلاش کردند، البته اينها افراد اندكي از قبيل بریر و زهیر و حبیب بن مظاهر و امثال اینها بودند که در صحنه کربلا حاضر شدند و فداکاری کردند.
 دسته دوم کسانی بودند که به امام حسین اعتقاد داشتند، هدف او را هم قبول داشتند، نظام موجود را هم فاسد میدانستند، امّا روی جهات دنیوی کنار کشیدند، یعنی با این که از نظر درونی معتقد بودند، بر طبق اعتقادشان عمل نکردند و پایداری نکردند که اکثر افراد عراق، چه در بصره و چه در کوفه این چنین بودند. اکثر آنها همین اعتقاد را داشتند، امّا ثمری حاصل نشد، چون حضور حدّاکثری مردم در صحنه نبود؛ گرچه از نظر اعتقادی همسو بودند، امّا از نظر عملی همسو نبود لذا مترتّب اثر هم نشد.
 گروه سوم؛ شاميان و مسلمانان معاويهاي
 مطلب مهم، بحثي است که میخواهم از امشب وارد شوم. دسته سوم؛ دسته سوم کسانی بودند که شناختی نسبت به رهبری انقلاب نداشتند، یعنی نسبت به حسین (علیهالسلام) شناخت نداشتند. من بالاتر میروم، اين دسته حتی نسبت به بنی‌هاشم هم شناخت نداشتند. از آن طرف نسبت به هدف رهبر قیام هم شناخت نداشتند. نه خودش را میشناختند و نه هدفش را. پس اين گروه نه رهبری قیام را میشناختند و نه می‌دانستند كه هدف رهبری قيام چیست. بالاتر، حتي رهبری فعلی نظام حاكم را هم نمیشناختند. نمي‌دانستند كه زمامداران حکومت موجود فاسد هستند. جهل در جهل در جهل بود . جهلشان به ضریب سه بود.
 اطلاعات اینها فقط از ناحیه سران نظام موجود تأمین می‌شد، یعنی هرچه که معاویه راجع به خودش می‌گفت، اینها ميپذيرفتند. اطلاعاتشان نسبت به معاويه از خود او، یارهای او و حرف‌ها و قالهای او بود. هر چه كه معاویه راجع به علی(علیهالسلام) یا راجع به امام حسین و بنی‌هاشم ميگفت اینها قبول ميكردند. به تعبیر دیگر اینها اسلام را از معاویه گرفته بودند. مسلمانهای معاویهای بوند. چون هر چه او گفته بود، چه نسبت به رهبری خودش، چه نسبت به افرادی كه واقعاً صلاحیت رهبری داشتند و چه نسبت به اصل نظام اسلامی، آنها باور میکردند.
 اعتقادات یک جوان شامی نسبت به علي(عليهالسلام)
 من نمیتوانم به طور کامل وارد مسائل تاریخی شوم، فقط یکی دو نمونه برایتان نقل میکنم. [1] نصربن‌مزاحم از هاشم بن عتبه نقل میکند كه ما با گروهی از قرّاء کوفه در صفّین مشغول نبرد با دشمن بودیم، ديديم جوانی كه میگوید غسّانی است، به ميدان آمد و رجز خواند و نعوذ بالله به علی دشنام میداد، به دشنام هم اصرار داشت، هاشم گفت: ای جوان، آخرتي هم هست، این حرفهایی که میزنی باد هوا که نیست، بالأخره روزی به این حرفها رسیدگی میشود؛ حواست را جمع کن!
 او به هاشم رو کرد و گفت «فَإِنِّي أُقَاتِلُكُمْ لِأَنَّ صَاحِبَكُمْ لَا يُصَلِّي كَمَا ذُكِرَ لِي وَ أَنَّكُمْ لَا تُصَلُّونَ» [2] من به اين جهت دارم با شما میجنگم که رهبر شما نماز نمیخواند، شما هم نماز نمیخوانید. هاشم میگوید: او را کنار کشیدم و با اوشروع کردم به صحبت کردن كه ای جوان، ببین موقع ظهر كه میشود، وقت نماز است، مغرب كه میشود وقت نماز است، بیا ببین که علی نماز می‌خواند. چه كسي ميگويد كه علی(علیهالسلام) نماز نمیخواند؟! در آخر این جوان پشیمان شد.
 این همان حرفي است که وقتی علی(علیهالسلام) در محراب ضربت خورد، آن را منتشر كردند. حضرت خلیفه مسلمین بود، در این که شبههاي نيست، آن موقع همه می‌گفتند: مگر علی نماز میخواند که در محراب شهید شد؟
 چه کسی این حرفها را در سر این گروه کرده بود؟ اگر خدا عمر و توفیقی به من داد، قدم به قدم این شبههها را میگویم. يكي يكي بخش نامههای معاویه را در زمان علی(علیهالسلام) مطرح ميكنم تا ببینید چه طور برنامه ریزی کرده بودند، حالا بعد خیلی دقیق به اين بحث میرسیم.
 شاميان حق تفكّر هم نداشتند
 اطلاعات اکثر شاميها نسبت به رهبری، نسبت به بنی‌هاشم و نسبت به نظام اسلامی از معاویه بود، حتی حق تفکر هم نداشتند كه میرسیم و بحث ميكنيم. کأنه معاویه حتی آن شعور ذاتی اینها را هم گرفته بود.
 اگر بگوید: «شتر نر، ماده است»؛ همه میپذیرند!!!
 حالا قضیهاي را نقل ميکنم تا خودتان متوجه شويد. این قضيه را مسعودی در مروج الذهب نقل میکند که بعد از جنگ صفین در بیابان نزدیک شام یک عراقی سوار شتری بود و داشت میرفت، چون در صفین عراق و شامیها با هم روبه رو شده بودند، یک شامی جلو رفت و شتر او را گرفت و گفت این ناقه، ناقه من است که آن را در صفین به غارت بردند و حالا به دست تو افتاده است. فرد عراقی هر چه گفت که آقا اين شتر مال من است، شامی گفت: نه خیر! ناقه، ناقه من است.
 کار به شهر شام کشیده شد. خدمت خلیفه معاویه رفتند، این شامی پنجاه شاهد آورد. سبک اینها چه بود! اینها آمدند و شهادت دادند که این ناقه، ناقه آن فرد است. معاویه هم بر طبق شهادت اینها حکم کرد و گفت که ناقه را بردار و برو!
 ناقه یعنی شتر مادّه. عرب زبانان به شتر ماده می‌گویند: «ناقه» و به شتر نر می‌گویند: «جمل». جریان لطیفی که اتفاق افتاد این بود كه این عراقی رو به معاویه کرد و گفت: این شتر نر است، اسم این جمل است نه ناقه. معاویه گفت: من حکم را داده‌ام، دیگر اعتراض وارد نیست.
 وقتی مجلس خلوت شد، معاویه به او گفت: جلو بیا! شترت چه قدر قیمت داشت؟ گفت: فلان مقدار می‌ارزید. معاویه بیش از آن، به او داد و راضیاش کرد. بعد گفت: میخواهم پیغامي به تو دهم! وقتي به کوفه رفتي از قول من به علی بگو: معاویه گفت صد هزار مرد شمشیر زن در شام دارم که اگر به آنها بگوید: «جمل، ناقه است»، همه میگویند: بله؛ ناقه است! یعنی اگر بگوید: نر، ماده است، همه میگویند: ماده است. ببینید چه خفقانی حاکم بوده است.
 اقامه نماز جمعه در چهارشنبه!!!
 خود مسعودی مینویسد، شما هم شنیدید كه در صفین معاویه آمد و روز چهار شنبه نماز جمعه خواند، گفت: چون داریم به جنگ میرویم و فرصت نداریم، پس نماز جمعه را روز چهار شنبه میخوانیم و همه آن احمقها هم ایستادند و پشت او نماز خواندند.
 معلوم می‌شود آنها حق تفکر هم نداشتند و معاویه شعور ذاتی آنها را هم گرفته بود. حالا اینکه با چه سبکی اين كار را كرده بود؛ را بعد میگویم. اکثریت شام این چنين بودند، با این اکثریت میخواهی چه کار کنی؟ این مدخل بحث بود، من میخواهم وارد بحث شوم.
 قصد براندازي اسلام
 معاویه میخواست مسير اسلام را عوض کند. نماز جمعه در روز چهار شنبه یعنی چه؟ این دارد به كجا دست میبرد؟ بحث ریاست است؟ اصلاً و ابداً این بحث‌ها مطرح نیست. امام حسین اینها را می دانست که قصد معاویه براندازی اسلام است، امّا رسماً بين مردم اين را نگفته است، بلكه در خفا گفته است.
 من گاهی میگویم یزید با صفا بود، رسماً آمد و آنچه را که ته دلش بود، بیرون ریخت. در اشعارش دارد: «لعبت هاشم بالملك فلا؛ خبر جاء و لا وحي نزل». [3] معاویه اینطور نبود، ولی در خفا چیز دیگری می‌گفت که من در بحثم به آن میرسم.
 سياست معاويه: «تخريب علي» و «تطهير خود»
 اين حکومت باطل و فاسد معاويه از همان حربههایی که حکومتهای فاسده استفاده میکردند، استفاده كرد، من در سال گذشته گفتم که سرآمد اين حربهها تطمیع و تهدید و تحمیق بود. کسی جرأت تفكّر نداشت. بخش نامههایش علیه بنی هاشم و علیه علی(علیهالسلام) را میگویم. كسي که میتوانست معاويه را از جا بکند، علی و بني‌هاشم بود، لذا اوّل آمد چهره اینها را در جامعه خراب کند که مردم به اينها بدبین شوند و سراغشان نروند. بعد خودش را بازسازی کرد. از آن طرف خودش را تطهیر کرد، از کتاب وحی و از آن روایات دروغ جعلی سوء استفاده كرد و بعد هم در براندازي اسلام تلاش كرد. از هیچ چیزی هم باک نداشت. در آن قراردادی که با امام حسین بست، یکی از مواد این بود که به شیعیان علی(علیهالسلام) کاری نداشته باشد و راجع به حُجر حتی او را اسم برده بودند که او را نکشند، با این که اسماً امضا کرده بود، او را با شش نفر دیگر گرفت و زنده به گور کرد. عین خیالش هم نبود، چون صد هزار آدم نفهم داشت.
 حربه معاویه: «تبلیغات» و «اسلحه»
 من اینها را عمداً میگویم، گاهی من تعبیر میکنم كه با یک دست بوق، یعني تبلیغات و با یک دست اسلحه کارشان را از پیش میبرند، امّا بدانید اینها پایدار نیست. بوق و اسلحه کار از پیش نمیبرد، آن چه در طول تاریخ کار از پیش میبرد، قلب است، قلب.
 آيا تصمیم امام حسین عجولانه بود؟ حساب نشده بود؟ یا اگر حساب شده بود، همراه اشتباه در محاسبه بود؟ این چه حرفهايي است که شما میزنید؟ امام حسین بهتر از صد هزار نفر مثل شما كه خیال میکنید سیاستمدار هستید شعور داشت. همه این حسابها را کرده بود، دقیقاً نسبت به حرکتش و سرانجام کار روشن بود.


[1] . این را هم بدانید من متعصّب نیستم كه فقط از شیعه نقل کنم، بر عكس وقتي میخواهم قضیه تاریخی نقل کنم که شاید برخی فکر کنند به نفع شیعه است، سراغ منابع عامّه میروم.
[2] . بحارالأنوار، ج33، ص35
[3] . الاحتجاج، ج2، ص30

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo