< فهرست دروس

درس طب استاد تبریزیان

94/12/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : برگ چغندر – بادنجان

بحث راجع به درمان‌های عمومی است. یعنی اختصاص به یک یا دو بیماری ندارد.

برگ چغندر

یکی از درمان‌های عمومی برگ چغندر است. عرض شد برگ چغندر جزو داروهای بهشتی است:

فَإِنَّهُ يَنْبُتُ عَلَى شَاطِئِ الْفِرْدَوْسِ[1] یعنی برگ چغندر کنار رود بهشت می‌روید.

یعنی آب برگ چغندر از بهشت است.

روایت معتبری را کلینی از امام رضا (ع) نقل می‌کند:

أَطْعِمُوا مَرْضَاكُمُ‌ السِّلْقَ يَعْنِي وَرَقَهُ فَإِنَّ فِيهِ شِفَاءً وَ لَا دَاءَ مَعَهُ وَ لَا غَائِلَةَ لَهُ وَ يُهْدِئُ نَوْمَ الْمَرِيضِ وَ اجْتَنِبُوا أَصْلَهُ فَإِنَّهُ يُهَيِّجُ السَّوْدَاء[2] یعنی به بیماران خود برگ چغندر بدهید چرا که در آن شفاء است و هیچ بیماری و مشکل و عوارضی به همراه آن نیست. و خواب بیمار را آرام می‌کند و از ریشه (یا ساقه) آن اجتناب ورزید چرا که سبب سوداء می‌شود.

در این روایت امام به صراحت می‌فرماید که برگ چغندر دارو و درمان است. آیا می‌توان از این روایت عمومیت استفاده کرد؟

شاید از کلمه «مَرْضَاكُمُ» عمومیت در درمان استفاده شود چون جمع مضاف است. یعنی اختصاص به بیمار خاصی ندارد بنابراین سفارش شده است که به همه بیماران برگ چغندر بدهید. پس شفاء بودن برگ چغندر اختصاص به بیمار خاصی ندارد.

آرام کنندگی خواب بیمار در هیچ گیاه و دارویی نیست و مختص برگ چغندر است. این مسئله مهم است چون بیمار خواب ندارد.

تا اینجا ثابت شد که برگ چغندر جذام، پیسی، سستی و باریک بودن استخوان، لاغری، کم خونی و غلظت خون را درمان می‌کند. برای ضعف عقل و برسام و ضعف اعصاب و گرمی خون نیز مفید است.

روایتی از امام رضا (ع) این معنا را دربر دارد:

عَلَيْكُمْ‌ بِالسِّلْقِ‌ فَإِنَّهُ يَنْبُتُ عَلَى شَاطِئِ نَهَرٍ فِي الْفِرْدَوْسِ وَ فِيهِ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ هُوَ يَشُدُّ الْعَصَبَ وَ يُطْفِئُ حَرَارَةَ الدَّمِ وَ يُغْلِظُ الْعِظَامَ وَ لَوْ لَا أَنَّهُ تَمَسُّهُ أَيْدٍ خَاطِئَةٍ لَكَانَتِ الْوَرَقَةُ تَسْتُرُ رَجُلًا قَالَ رَجُلٌ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ كَانَ أَحَبَّ الْبُقُولِ إِلَيَّ قَالَ فَاحْمَدِ اللَّهَ عَلَى مَعْرِفَتِك[3] یعنی برشما باد برگ چغندر چرا که در کنار رود بهشت می‌روید و رشد می‌کند و در برگ چغندر درمانی برای هر بیماری است و برگ چغندر اعصاب را تقویت می‌کند و حرارت خون را خاموش می‌کند و استخوان را درشت می‌کند.

روایات بر خوردن برگ چغندر به چندین بیان تاکید می‌کنند. در روایتی می‌فرماید «اطعوا مرضاکم» و در این روایت می‌فرماید «علیکم بالسلق» و همچنین امام به احمد بن نصر بزنطی می‌فرماید از اینکه آشنایی با برگ چغندر و اهمیت آن داری خدا را شکر کن.

بنابراین خوردن برگ چغندر لازم است. سبزی باید اسلامی باشد و از سبزی هایی مانند برگ شاهی و گشنیز و سبزی‌های جدید مانند اسفناج، نباید استفاده بشود بلکه باید از سبزی‌های روایی که خیلی از آن‌ها تمجید شده است، استفاده شود.

می‌فرماید در برگ چغندر درمانی از هر بیماری است. از این کلام می‌توان عمومیت درمان با برگ چغندر را اثبات کرد.

در هیچ طب و فرهنگی چیزی به عنوان درمان کل بیماری‌ها وجود ندارد اما در طب اسلامی مواردی وجود دارد که می‌تواند کل بیماری‌ها را درمان کند.

به اعتقاد بنده اگر کسی تمام گیاهان و داروهایی که درمان کل بیماری‌ها است را (مانند سیاهدانه، عسل، برگ چغندر و کاسنی و چیزهایی که خواندیم) جمع کند و داروی ترکیبی بسازد، بعید نیست که در درمان کل بیماری‌ها تاثیر زیادی داشته باشد.

برگ چغندر نه تنها استخوان را تقویت می‌کند بلکه باعث رشد استخوان هم می‌شود در حالیکه سویق تنها استخوان را تقویت می‌کند. البته شاید مثل هسته سنجد نیز کار برگ چغندر را در رابطه با استخوان انجام دهد.

روایات متعدد دیگر، عمومیتِ درمان با برگ چغندر را تایید می‌کند. علامه مجلسی در بحار نقل می‌کند:

نِعْمَ‌ الْبَقْلَةُ السِّلْقُ‌ يَنْبُتُ بِشَاطِئِ الْفِرْدَوْسِ وَ فِيهَا شِفَاءٌ مِنَ الْأَوْجَاعِ كُلِّهَا وَ تَشُدُّ الْعَصَبَ وَ تُظْهِرُ الدَّمَ وَ تُغَلِّظُ الْعَظْمَ[4] یعنی چقدر سبزیِ برگ چغندر خوب است. در کنار رود بهشت می‌روید و در آن درمانی از همه بیماری‌ها است و اعصاب را تقویت می‌کند و سبب زیاد شدن خون می‌شود و استخوان را درشت می‌کند.

امروزه برگ چغندر به عنوان سبزی مطرح نیست اما در گذشته به عنوان سبزی مطرح بوده است.

از این روایت نیز عمومیت استفاده می‌شود چرا که یکی از الفاظ عموم، جمع «محلی به الف و لام» است و «الاوجاع» کل دردها و بیماری‌ها را شامل می‌شود.

برگ چغندر سبب زیاد شدن خون می‌شود تا جائیکه اگر دیگران مصرف کننده‌ی برگ چغندر را ببینند متوجه زیادیِ خون او می‌شوند.

مصرف ریشه چغندر قند (همان که به آن لبو می‌گویند) نهی شده است چون سبب زیاد شدن غلبه سوداء می‌شود.

چند نکته

روایات از «اصل» و «عروق» برگ چغندر برحذر داشته‌اند. مراد از «اصل» چیست که در روایت می‌فرماید باعث غلبه سوداء می‌شود؟

احتمال اول اینکه مراد ساقه باشد و احتمال دیگر این است که مراد ریشه باشد.

در مورد ترب و تربچه کلمه «اصل» به ساقه اطلاق شده است. می‌توانیم استناد به روایات ترب کنیم و بگوییم مراد ساقه است. و می‌توانیم به معنای لغویِ کلمه‌ی «اصل» که «ریشه» است تمسک کنیم.

به هر حال از روایات استفاده می‌شود که برگ چغندر مهم است اما آیا ساقه و ریشه‌ی آن هم خاصیت دارد یا نه؟ معلوم نیست. بنابراین هم ساقه و هم ریشه شامل نهی می‌شود.

روایت مرفوعه‌ای را کلینی از امام صادق (ع) در این زمینه نقل می‌کند:

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَفَعَ‌ عَنِ‌ الْيَهُودِ الْجُذَامَ بِأَكْلِهِمُ السِّلْقَ وَ قَلْعِهِمُ الْعُرُوقَ[5] یعنی همانا خداوند متعال از بنی اسرائیل جذام را رفع کرد به وسیله خوردن برگ چغندر و کندن رگ ها.

مراد از رگ ها چیست؟

احتمال اول این است که مراد ساقه‌ی گیاه چغندر باشد.

احتمال دوم این است که مراد رگ هایی باشد که داخل برگ گیاه چغندر است. این رگ ها شبیه به رگ های خون در بدن انسان هستند.

احتمال سوم این است که مراد ریشه گیاه چغندر باشد.

البته بعضی در ذیل این روایت می‌فرمایند مراد رگ‌های خون در بدن انسان است. یعنی افراد جذامی با کندن رگ‌های خونی از گوشت بدنِ خود، جذام را درمان می‌کردند.

ولی این احتمال بعید است. چون در اینصورت امام می‌فرمود «عروق اللحم» یعنی رگ‌های گوشتِ بدن.

طبرسی همین روایت را با عبارت دیگری از امام صادق (ع) نقل می‌کند:

إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى رَفَعَ‌ عَنِ‌ الْيَهُودِ الْجُذَامَ بِأَكْلِهِمُ السِّلْقَ وَ رَمْيِهِمُ الْعُرُوق[6] همانا خداوند از بنی اسرائیل جذام را رفع کرد به وسیله‌ی خوردن برگ چغندر و دور انداختن رگ‌ها.

رگ در این روایت نیز همان احتمالات را در بر دارد اما شاید عبارت « رَمْيِهِمُ »در این روایت به رگ‌های برگ چغندر نزدیک تر باشد.

«عِرق» به معنای ریشه و ساقه هم می‌آید. «عرق» یعنی «اصل».

روایت دیگری را کلینی با سند معتبر از امام رضا (ع) نقل می‌کند:

أَطْعِمُوا مَرْضَاكُمُ‌ السِّلْقَ يَعْنِي وَرَقَهُ فَإِنَّ فِيهِ شِفَاءً وَ لَا دَاءَ مَعَهُ وَ لَا غَائِلَةَ لَهُ وَ يُهْدِئُ نَوْمَ الْمَرِيضِ وَ اجْتَنِبُوا أَصْلَهُ فَإِنَّهُ يُهَيِّجُ السَّوْدَاء[7] یعنی به بیماران خود برگ چغندر بدهید زیرا در آن شفاء است و هیچ بیماری و مشکلی همراه با آن نیست و خواب بیمار را آرام می‌کند.

از عبارت «یعنی ورقه» به دست می‌آید که ساقه و ریشه‌ی آن را نباید استفاده کرد.

نکته دوم

برگ چغندر پوکی استخوان را درمان می‌کند. امروزه پوکی استخوان درمان خوبی ندارد و لاعلاج است و تجربه هم نشان داده کلسیم درمان پوکی استخوان نیست اما برگ چغندر درمان پوکی استخوان است. زیرا روایت می‌فرماید استخوان را درشت می‌کند و این یعنی دیواره‌ی استخوان را پهن می‌کند و از حالت پوکی آن را خارج می‌کند.

نکته سوم

بعضی از روایات بیماری برسام را در درمان‌های برگ چغندر وارد می‌کند:

أَنَ‌ السِّلْقَ‌ يَقْمَعُ‌ عِرْقَ الْجُذَامِ وَ مَا دَخَلَ جَوْفَ الْمُبَرْسَمِ مِثْلُ وَرَقِ السِّلْق[8] یعنی برگ چغندر ژن جذام را ریشه کن می‌کند و درون شخصی که برسام دارد چیزی بهتر از برگ چغندر وارد نشده است.

عرب ها برای چغندر قند «بَنجَل» و برای لبو چغندر می‌گویند.

برسام التهاب پرده «دیافا گرام» است. بر یعنی فرزند سام یعنی مرگ برسام یعنی فرزند مرگ. اولین بیماری کشنده نازل شده برسام است. این بیماری به جائی می‌رسد که انسان دچار هزیان گویی و بعد از آن دچار مرگ می‌شود.

بحث درمان با سبزیجات تمام شد.

بحث بعدی درمان با تره بار است.

بادنجان

بادنجان جزو درمان‌های بهشتی است و جزو گیاهان بهشتی است. درباره تمجید از بادنجان روایات زیادی وارد شده است. بادنجان یکی از اسرار ولایت است. جزو اسرار طب هم می‌باشد. جزو معجزات و داروهای عجیب است. بادنجان درمان عمومی است.

روایتی داریم می‌فرماید:

أَنَّهُ كَانَ بَيْنَ يَدَيْ سَيِّدِي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع بَاذَنْجَانٌ مَقْلُوٌّ بِالزَّيْت[9] یعنی همانا جلوی آقای من سجاد (ع) بادنجانی بودکه با روغن زیتون سرخ شده بود.

بنابراین سرخ کردن با روغن زیتون مشکلی ندارد خلاف چیزی که امروزه معروف است که می‌گویند با روغن زیتون سرخ نکنید.

عرب‌ها برای روغن «دِهن» می‌گویند اما زیت خصوص روغن زیتون است.

بادنجان تابع اعتقاد است

بادنجان خصوصیت عجیبی دارد و آن اینکه اگر شخصی اعتقاد داشته باشد که بادنجان درمان است، بادنجان برای آن شخص درمان می‌شود و برای کسی که اعتقاد دارد بادنجان برای او ضرر دارد، بیماری زا می‌شود.

به همین جهت دو نظر متفاوت وجود دارد. در طب سنتی معتقد هستند که بادنجان سوداء زا است اما در طب اسلامی یعنی در روایات آمده است بادنجان سودابر است. کسانی که در طب سنتی هستند با خوردن بادنجان سودای آن ها زیاد می‌شود و کسانی که معتقدند به طب اسلامی بادنجان سودای آن ها را برطرف می‌کند.

این یک نکته عجیبی در بادنجان است که تابع اعتقاد است.

طبع بادنجان

معروف است میان مردم حتی میان مردم زمان ائمه (ع) که بادنجان گرم است. اما روایات این مطلب را نفی می‌کنند:

أَنَّهُ كَانَ بَيْنَ يَدَيْ سَيِّدِي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع بَاذَنْجَانٌ مَقْلُوٌّ بِالزَّيْتِ‌ وَ عينيه [عَيْنُهُ‌] رَمِدَةٌ وَ هُوَ يَأْكُلُ مِنْهُ قَالَ الرَّاوِي فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَأْكُلُ مِنْ هَذَا وَ هُوَ نَارٌ فَقَالَ لِي اسْكُتْ إِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ الْبَاذَنْجَانُ مِنْ شَحْمَةِ الْأَرْضِ وَ هُوَ طَيِّبٌ فِي كُلِّ شَيْ‌ءٍ يَقَعُ فِيه[10] یعنی وارد بر امام سجاد (ع) شدم درحالیکه مقابل حضرت بادنجان سرخ شده با روغن زیتون بود و از آن می‌خورد درحالیکه چشمان امام ورم و التهاب داشت عرض کردم ای پسر رسول خدا از بادنجان می‌خوری در حالیکه بادنجان آتش(به شدت گرم) است؟ فرمود ساکت شو همانا پدرم از جدم نقل کرد بادنجان پی زمین است و در هرچه باشد خوشمزه است.

روایت دیگر از پیامبر (ص) نقل شده است:

وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي دَارِ جَابِرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَدَّمَ إِلَيْهِ الْبَاذَنْجَانَ فَجَعَلَ ص يَأْكُلُ فَقَالَ جَابِرٌ إِنَ‌ فِيهِ‌ لَحَرَارَةً فَقَالَ ص [يَا جَابِرٍ مَهْ‌] إِنَّهَا أَوَّلُ شَجَرَةٍ آمَنَتْ بِاللَّهِ اقْلُوهُ وَ أَنْضِجُوهُ وَ زَيِّتُوهُ وَ لَبِّنُوهُ فَإِنَّهُ يَزِيدُ فِي الْحِكْمَة[11] پیامبر (ص) در خانه جابر بود پس برای او بادنجان آوردند پس پیامبر(ص) شروع به خوردن کرد. جابر عرض کرد بادنجان گرم است. فرمود ای جابر بادنجان اولین گیاه و درختی است که به خدا ایمان آورد سرخ کنید و بپزید و روغن زیتون به آن اضافه کنید و ماست به آن اضافه کنید زیرا حکمت را زیاد می‌کند.

چگونه درخت بادنجان به خدا ایمان آورده است؟ در قرآن خداوند می‌فرماید:

﴿وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدان‌﴾[12] یعنی ستارگان و درختان و گیاهان سجده می‌کنند.

گیاهان و درختان سجده می‌کنند، ایمان آوردن که جای خود دارد.

در روایت دیگری پیامبر (ص) می‌فرماید:

كُلُوا الْبَاذَنْجَانَ وَ أَكْثِرُوا مِنْهَا فَإِنَّهَا أَوَّلُ شَجَرَةٍ آمَنَتْ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَل[13] یعنی بادنجان بخورید و زیاد بخورید زیرا بادنجان اولین درختی است که به خداوند ایمان آورده است.

بعید نیست بادنجان ایمان شخص را تقویت کند چون اولین درختی است که ایمان آورده است و ارتباط با ایمان دارد.

روایات می‌فرمایند که بادنجان را سرخ کنید یا با آب بپزید. بِالْبَاذَنْجَانِ الْبُورَانِي[14] یعنی بادنجان آب پز.

در روایت دیگری آمده است:

كُلُوا الْبَاذَنْجَانَ فَإِنَّهُ‌ يَذْهَبُ‌ بِالدَّاءِ وَ لَا دَاءَ لَه[15] یعنی بادنجان بخورید زیرا بیماری را برطرف می‌کند و هیچ عوارض یا بیماری با آن نیست.

امام صادق (ع) در روایت دیگری می‌فرماید:

عَلَيْكُمْ بِالْبَاذَنْجَانِ الْبُورَانِيِ‌ فَهُوَ شِفَاءٌ يُؤْمِنُ مِنَ الْبَرَصِ‌ وَ كَذَا الْمَقْلِيُّ بِالزَّيْت‌[16] یعنی بر شما باد بادنجان آب پز زیرا شفاء است. ایمنی و پیشگیری از پیسی است و همچنین بادنجان سرخ کرده با روغن زیتون این خاصیت را دارد.

در اصطلاح امروزی بورانی یعنی آب پز.

روایتی شده است که برای پیر و جوان خوب است:

الْبَاذَنْجَانُ لِلشَّابِ‌ وَ الشَّيْخِ‌ وَ يَنْفِي الدَّاءَ وَ يُصْلِحُ الطَّبِيعَة[17] بادنجان برای جوان و پیر است و بیماری را بر طرف می‌کند و طبیعت را اصلاح می‌کند.

بادنجان سبب تعدیل طبائع می‌شود. و این بالاترین مزیتی است که برای گیاه می‌تواند باشد.

این روایت مطلق است و مقید به یک بیماری نیست و عمومیت از آن استفاده می‌شود.

در روایت دیگر می‌فرماید:

كُلُوا الْبَاذَنْجَانَ‌ فَإِنَّهُ يُذْهِبُ الدَّاءَ وَ لَا دَاءَ لَه[18] یعنی بادنجان بخورید زیرا درمان همه بیماری‌ها است و با آن بیماری نیست.

روایاتی هم داریم که خوردن بادنجان را به زمان خاصی مقید می‌کنند:

أَكْثِرُوا مِن‌ الْبَاذَنْجَانِ‌ عِنْدَ جَذَاذِ النَّخْلِ‌ فَإِنَّهُ‌ شِفَاءٌ مِنْ‌ كُلِ‌ دَاءٍ وَ يَزِيدُ فِي بَهَاءِ الْوَجْهِ وَ يُلَيِّنُ الْعُرُوقَ وَ يَزِيدُ فِي مَاءِ الصُّلْب[19] یعنی زیاد بادنجان موقع خرما پزون بخورید زیرا درمانی از هر بیماری است و طراوت صورت را زیاد می‌کند و رگ‌های خون را نرم می‌کند و آب کمر را زیاد می‌کند.

این روایت با روایت قبلی که فرمود شفاء هر بیماری است، منافاتی ندارد زیرا هر دو مُثبِتات است. یعنی هر دو در مقام اثبات منافع می‌باشند.

در روایت دیگری می‌فرماید:

اسْتَكْثِرُوا لَنَا مِنَ الْبَاذَنْجَانِ فَإِنَّهُ حَارٌّ فِي وَقْتِ الْحَرَارَةِ وَ بَارِدٌ فِي وَقْتِ الْبُرُودَةِ مُعْتَدِلٌ فِي الْأَوْقَاتِ كُلِّهَا جَيِّدٌ عَلَى كُلِّ حَال[20] زیاد برای ما بادنجان بیاورید زیرا بادنجان گرم است در زمانیکه نیاز به گرمی است و در زمانیکه نیاز به سردی است سرد است و در تمامی زمان ها معتدل است و در همه احوال خوب است.

معنای این روایت این است که بادنجان در زمستان گرم است و در تابستان سرد است. این تغییر مزاج فقط در بادنجان و بنفشه است.

مستفاد از روایت قبلی این است که در فصل خرما پزان باید زیاد خورد و با این روایت منافاتی ندارد زیرا هردو اثبات منافع می‌کنند.

بادنجان امروزی اصلاح ژنتیکی شده است و تخم ندارد و باعث نازایی شده است. تخم گیاهان را حذف کردند و این باعث نازایی و یا کم زایی و ناتوانی جنسی شده است.

اصلاح ژنتیکی مخالف با قرآن است.

روایت دیگری را کلینی نقل می‌کند:

قَالَ لِبَعْضِ مَوَالِيهِ أَقْلِلْ‌ لَنَا مِنَ‌ الْبَصَلِ‌ وَ أَكْثِرْ لَنَا مِنَ الْبَاذَنْجَانِ فَقَالَ لَهُ مُسْتَفْهِماً الْبَاذَنْجَانِ قَالَ نَعَمْ الْبَاذَنْجَانُ جَامِعُ الطَّعْمِ مَنْفِيُّ الدَّاءِ صَالِحٌ لِلطَّبِيعَةِ مُنْصِفٌ فِي أَحْوَالِهِ صَالِحٌ لِلشَّيْخِ وَ الشَّابِّ مُعْتَدِلٌ فِي حَرَارَتِهِ وَ بُرُودَتِهِ حَارٌّ فِي مَكَانِ الْحَرَارَةِ وَ بَارِدٌ فِي مَكَانِ الْبُرُودَةِ.[21] یعنی امام به غلام خود فرمود برای ما کمتر پیاز بخر و بیشتر بادنجان بخر عرض می‌کند بادنجان؟ فرمود بله. کل طعم‌های خوب را دارد و بیماری را برطرف می‌کند و برای طبیعت و مزاج خوب است و انصاف در احوال دارد و برای جوان و پیر خوب است در گرمی و سردی معتدل است. گرم است در زمانیکه نیاز به گرمی است و زمانیکه نیاز به سردی است سرد است.

مستغفری از پیامبر (ص) نقل می‌کند:

كُلِ‌ الْبَاذِنْجَانَ‌ وَ أَكْثِرْ فَإِنَّهَا شَجَرَةٌ رَأَيْتُهَا فِي الْجَنَّةِ فَمَنْ أَكَلَهَا عَلَى أَنَّهَا دَاءٌ كَانَتْ دَاءً وَ مَنْ أَكَلَهَا عَلَى أَنَّهَا دَوَاءٌ كَانَتْ دَوَاء[22] بادنجان بخورید و زیاد بخورید زیرا بادنجان را در بهشت دیدم کسی که بادنجان بخورد با اعتقاد بر اینکه بیماری است برای او بیماری است و اگر کسی بخورد با این اعتقاد که دواء است برای او دواء خواهد بود.

در روایت دیگری نقل شده است:

كُلُوا الْبَاذَنْجَانَ فَإِنَّهَا شَجَرَةٌ رَأَيْتُهَا فِي جَنَّةِ الْمَأْوَى شَهِدَتْ‌ لِلَّهِ‌ بِالْحَقِّ وَ لِي بِالنُّبُوَّةِ وَ لِعَلِيٍّ بِالْوَلَايَةِ فَمَنْ أَكَلَهَا عَلَى أَنَّهَا دَاءٌ كَانَتْ دَاءً وَ مَنْ أَكَلَهَا عَلَى أَنَّهَا دَوَاءٌ كَانَتْ دَوَاء[23] یعنی بادنجان بخورید زیرا درخت آن را در بهشت دیدم که برای خداوند شهادت داده است به حق بودن و برای من به نبوت شهادت داده است و برای علی (ع) به ولایت شهادت داده است. کسی که بادنجان بخورد با اعتقاد بر اینکه بیماری است برای او بیماری است و اگر کسی بخورد با این اعتقاد که دواء است برای او دواء خواهد بود.

از این روایت معلوم می‌شود بادنجان درخت ولایت است. به همین جهت مردم نجف علاقه زیادی به بادنجان دارند. در فصل بادنجان فقط بادنجان می‌خورند و حتی الاغی که بادنجان می‌آورد را می‌بوسند.

راز اینکه امام به کسی که عرض کرد «بادنجان آتش است» می‌فرماید «ساکت شو» به جهت این است که اگر گرم بودن و مضر بودن بادنجان بین مردم شایع بشود بادنجان بیماری زا می‌شود.

روایتی درباره درمان کردن سوداء داریم:

الْبَاذَنْجَانُ جَيِّدٌ لِلْمِرَّةِ السَّوْدَاءِ وَ لَا يُضِرُّ بِالصَّفْرَاء[24] یعنی بادنجان برای سوداء خوب است و به صفراء ضرری نمی‌رساند.

شاید از این روایت بدست بیاید که هرچه سوداء را درمان کند باعث زیاد شدن صفراء بشود.

از بعضی روایات استفاده می‌شود که بادنجان در فصل خرما پزان هیچ ضرری ندارد اما در فصل های دیگر ممکن است ضرر داشته باشد:

الْبَاذَنْجَانُ عِنْدَ جَذَاذِ النَّخْلِ لَا دَاءَ فِيه[25] یعنی بادنجان در هنگام خرما پزان بیماری ندارد.

و در ورایت دیگر می‌فرماید:

إِذَا أَدْرَكَ الرُّطَبُ وَ نَضِجَ ذَهَبَ‌ ضَرَرُ الْبَاذَنْجَان[26] یعنی هنگامی که رطب برسد و پخته بشود ضرر بادنجان از بین می‌رود.

شاید جمع بین روایات بادنجان این است که در غیر فصل خرما پزان، بادنجان ضرر دارد برای افرادی که اعتقاد دارد بادنجان مضر است. اما در فصل خرما پزان ضرر ندارد حتی برای کسی که اعتقاد به مضر بودن آن دارد.

اگر مردم برگ چغندر، کاسنی و بادنجان زیاد مصرف کنند مبتلا به این همه بیماری نمی‌شوند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo