< فهرست دروس

«درس طب در روایات»

استاد تبریزیان

95/12/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بحث تغذیه (گوشت – مسوخ)

 

روایات، راجع به تحلیل و تحریم انواع گوشت ها شدیدا با هم تعارض دارند و مضطرب هستند. یک روایت می‌فرماید حلال و دیگری حرام اعلام می‌کند.

برای جمع بین آیه‌ی قرآن و اخبار تحلیل، ما راهی پیش گرفتیم و گفتیم مقداری از غذاها و گوشت ها متروک بالطبع است و به اقتضاء طبع سالم بشری باید کنار گذاشته بشود و نیازی به تحریم مولوی ندارد.

کافی است حقیقت این دسته از غذاها اعلام بشود زیرا بیان حقیقت در مورد این نوع گوشت ها و غذاها موجب کنار گذاشته شدن آن ها می‌شود.

حمل کردن روایات تحریم بر ارشاد، تنها راه حل تعارض بین روایات و آیه‌ی قرآن است.

روایات تحلیل از یک طرف موافق قرآن است و از طرف دیگر حداقل برخی از روایات تحریم موافق عامه است و از این جهت قابل جمع نیستند و فقیه نمی‌تواند با وجود آیه‌ی قرآن و دلالت آن، حکم به حرمت شرعی و مولوی کند.

لسان آیه تخصیص بردار نیست و نمی‌توان آیه را تخصیص زد زیرا اگر تخصیص بخورد، «تخصیص اکثر» لازم می‌آید.

تنها راه حل آنچه گفتیم مبنی بر فهم و تعقل قضیه و تدبر در اصطلاحات وارد شده در روایات است.

 

استقذار

چندش آمدن از چیزی و کثیف دانستن چیزی اعتباری نیست بلکه یک امر حقیقی و واقعی است. انسانی که طبع سالمی دارد، نسبت به گوشت انسان تنفر دارد.

اگر از یک عده مانند برخی آمریکایی ها از خوردن گوشت انسان تنفر ندارند نمی‌توان حکم به حرمت داد بلکه باید به هر وسیله آن ها را به طبع سلیم بازگردانیم.

اگر مسلمانی سراغ گوشت خرگوش یا میمون برود باید به او تذکر داد که آن انسان است و طبع سلیم او را بیدار کرد.

عرض کردیم تنفر خیلی زود به وجود می‌آید. کافی است دو یا سه نفر در مورد چیزی بد بگویند، همین مقدار کافی است که شخص از چیزی که مورد پذیرش طبع سلیم نیست دوری کند.

قرآن و روایات به ما نشان می‌دهند که اگر بخواهیم انسان را از خوردن گوشت نامناسب منع کنیم باید طبع سلیم او را بیدار کنیم و راه حل آن حرمت نیست.

آنچه که در روایتی آمده است پیامبر(ص) گوشتی را حرام کرده است، مراد حرمت شرعی نیست بلکه حرمتی که در این روایت آمده است به معنای ایجاد تنفر است.

نفس انسانی از خیلی چیزها متنفر است زیرا از آن ها چندشش می‌شود.

بنابراین خداوند غریضه ای در انسان قرار داده است که از بعضی چیزها متنفر باشد و به خوردن بعضی چیزها ترغیب داشته باشد. اگر اشخاصی از این غریضه دور شده باشند را باید با یاد آوری اصلاح کرد.

دوری کردن غریضی یا به جهت ضرر داشتن است زیرا میل داشتن نسبت به چیزی نشان می‌دهد آن چیز برای او منفعت دارد و اگر از چیزی خوشش نمی‌آید نشان می‌دهد آن چیز برای او ضرر دارد.

مثلا خوردن گوشت برای گاو و گوسفند ضرر دارد به همین جهت آن ها به طور غریضی از گوشت دوری می‌کنند.

در غرب گوشت ها را به صورت رشته در آوردند و رنگ سبز به آن ها زدند و به گاو ها دادند و مبتلا به جنون گاوی شدند و آن ها هم مجبور شدند گاو ها را بسوزانند.

انسان هم اگر از چیزی تنفر دارد به جهت این است که برای او ضرر دارد و انسان باید به فطرت پاک خودش گوش بدهد.

گاهی هم خداوند چیزهایی را حرام می‌کند و این حرمت هم به جهت ضرر است و هم به جهت امور دیگر است. در این موارد شاید مسئله‌ی ضرر را درک کند ولی مسائل دیگر را درک نمی‌کند.

در مواردی که خداوند حرام کرده است عقل بشری علت آن را نمی‌تواند درک کند.

بله، غریضه های حیوانات با هم متفاوت است. به همین جهت کار پیامبران سخت است. یکی از کارهای پیامبران برگرداندن مردم به فطرت پاک است.

سلامتی در این است که انسان به فطرت پاکی که دارد توجه داشته باشد و تنفر ذاتی خود را به عنوان یک منع کننده تلقی کند.

 

مسوخ

 

یک تئوری در جهان به نام «تئوری داروین» وجود دارد. به نظر می‌رسد داروین صهیونیست بوده است. داروین می‌گوید انسان در ابتدا میمون بوده است.

این نظریه می‌گوید هرچیزی در کره‌ی زمین در حال تکامل و بهتر شدن است.

گفته می‌شود اولین موجود تک سلول بوده است و به تدریج تکثیر شده است و به موجود دو سلولی و بعد به ویروس و بعد به میکروب و بعد به آمیبا و همینطور به تدریح به ماهی و بعد به تمساح تبدیل شده است که به خشکی امده است و بعد از چند چرخه تبدیل به میمون شده است و میمون هم با گدشت سال ها تبدیل به انسان شده است.

تئوری اسلامی آیا این ایده را می‌پذیرد؟

ایده‌ی داروین خلاف قرآن است. تئوری اسلامی می‌گوید خداوند بهترین و کامل ترین را خلق می‌کند. روز به روز انسان کمتر و ناقص تر می‌شود.

ما در مقابل تئوری تکامل، «تئوری تناقص» را قبول داریم.

ما به جای اینکه بگوییم انسان میمون بوده است میگوییم میمون انسان بوده است و هر چه هست چیزی در این وسط به نام گناه وجود دارد که انسان را از کمال به نقصان عقب می‌راند.

از زمانی که انسان پا روی کره‌ی زمین گذاشت و گناه کرد، چیزی غیر از خرابی ندیدیم.

هوا آلوده شد، آب ها و فضاها آلوده شد، لایه‌ی ازن سوراخ شده است، تمام گیاهان به نام اصلاح ژنتیکی دستکاری شد و تبدیل به سم شد و انسان هرچه بشر گناه کرد روز به روز کل جهان به سمت پستی حرکت کرد.

چه تکاملی وجود دارد؟ بلکه هرچه هست پست رفت و عقب رفتگی است.

چرا داروین یهودی این تئوری را مطرح کرد؟ او خواست پوششی برای سرنوشت پدران خود ایجاد کند. آن ها خوب می‌دانند که پدران آن ها مسخ شدند و میمون و خوک شدند.

ایده‌ی داروین مورد نظر کل یهود وصهیونیست بوده است ولی داروین را برای مطرح کردن این نظریه جلو انداختند برای اینکه مسلمانان نگویند بنی اسرائیل خوک و میمون و خرس و موش بوده است.

بله، اینکه گفته می‌شود حیوان هایی که مسخ شده اند بیش از سه روز زنده نمی مانند را بحث می‌کنیم.

مسیحیان هم به خوک مسخ شدند. در روایت آمده است زمانیکه مائده‌ی آسمانی نازل شد، مسیحیان کافر تر شدند و خداوند آن ها را به خوک تبدیل کرد.

مسیحیانی که به خوک مسخ شده بودند در کوچه ها و خیابان ها و اطراف شهرها زیاد شدند و مسیحیان دیگر شروع به خوردن پدران و برادران خود کردند.

مسیحیان نه تنها از خوک شدن عبرت نگرفتن بلکه این رخ داد را مسخره کردند و اهمیت ندادند و این وُلوج در کفر است به همین جهت خوک ها را خوردند.

ما در این دنیا کجا تکامل دیدیم؟ هرچه هست تناقص است.

راجع به برگ چغندر آمده است:

لَوْ لَا أَنْ‌ تَمَسَّهُ‌ أَيْدِي الْخَاطِئِينَ لَكَانَتِ الْوَرَقَةُ مِنْهُ تَسْتُرُ رِجَالا[1]

یعنی اگر دست گناه کاران به برگ چغندر نمی‌خورد هر برگ از آن یک مرد را می‌پوشانید

برگ چغندر به خاطر گناه انسان کوچک شده است.

آیه‌ی قرآن می‌فرماید:

﴿وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئين‌﴾[2]

یعنی به طور قطع از حال كسانى از شما، كه در روز شنبه نافرمانى و گناه كردند، آگاه شده‌ايد! ما به آنها گفتيم: «به صورت بوزينه‌هايى طردشده درآييد

«کونوا» بسیط است یعنی میمون نبوده است و با این لفظ وجود پیدا می‌کنند.

اینکه می‌گویند میمون از قبل بوده است خود، از ترفند های صهیونیست ها بوده است تا این مسئله پوشیده بماند. البته ممکن است میمون ده هزار سال پیش هم مسخ بوده باشد.

بیست و پنج دلیل وجود دارد که حیواناتی که مسخ شده اند باقی مانده اند که انشاءالله خواهیم خواند.

اینکه سنگواره و فسیل وجود دارد را رد نمی‌کنیم ولی ما تاریخ را نمی‌دانیم. روایات می‌گویند تا به حال هزار و دویست آدم غیر از حضرت آدم روی کره‌ی زمین زندگی کرده است و حضرت آدم (ع)‌آخرین آن ها است.

شاید فسیل ها از دوره های قبل باشد زیرا حضرت آدم ده میلیون سال پیش نبوده است بلکه ده هزار سال قبل خلق شده است.

قبل از حضرت آدم نسناس بوده است و غیر نسناس بوده است که وارد تاریخ نمی‌شویم.

در روایت آمده است:

فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَسَخَ قَوْماً فِي صُوَرٍ شَتَّى‌ شِبْهِ الْخِنْزِيرِ وَ الدُّبِّ وَ الْقِرْدِ وَ مَا كَانَ مِنَ الْأَمْسَاخِ ثُمَّ نَهَى عَنْ أَكْلِهَا وَ أَكْلِ شِبْهِهَا لِكَيْ لَا يُنْتَفَعَ بِهَا وَ لَا يُسْتَخَفَّ بِعُقُوبَتِهِ وَ أَمَّا الْخَمْرُ فَإِنَّهُ حَرَّمَهَا لِقَطِّهَا وَ فَسَادِهَا وَ قَالَ مُدْمِنُ الْخَمْرِ يُورِثُ الِارْتِعَاشَ-وَ يَذْهَبُ بِنُورِهِ وَ يَهْدِمُ مُرُوءَتَهُ وَ يَحْمِلُهُ عَلَى أَنْ يَجْسُرَ عَلَى الْمَحَارِمِ مِنْ سَفْكِ الدِّمَاءِ وَ رُكُوبِ الزِّنَا وَ لَا يُؤْمَنُ إِذَا سَكِرَ أَنْ يَثِبَ عَلَى مَنْ حَرَمَهُ وَ لَا يَعْقِلُ ذَلِكَ وَ الْخَمْرُ لَا تَزِيدُ شَارِبَهَا إِلَّا كُلَّ شَر[3]

یعنی خداوند متعال قومی را به اشکال مختلف مسخ کرد یکی شبیه خوک و دیگری شبیه میمون و خرس و چیزهایی که مسخ بودند و فرمود این ها و شبیه این ها را نخورید تا مردم از آن ها نفع نبرند...

در گذشته عده ای مسخ شده اند شبیه میمون امروزی هستند زیرا آن ها این میمون های امروزی که نیستند بلکه شبیه این میمون ها هستند.

«مثله» به معنای مثل و مانند نیست بلکه به معنای تکه تکه کردن است.

در روایت آمده است:

النَّهْيُ عَنِ الْمُثْلَةِ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ‌ الْعَقُور[4]

یعنی مثله جائز نیست ولو سگ باشد

مثله کردن انسان به معنای از ترکیب خارج کردن او است یعنی با تغییر گوش یا دهان یا اعضای دیگر بدن او او را غیر از حالت طبیعی قرار داده است و او را مسخره کرده است.

مُثله به معنای زشت کردن است و انسانی که مسخ می‌شود با تغییر در اضای بدنش زشت می‌شود.

اگر خوک و میمون ابتدا بوده است و انسان ها شبیه آن ها مسخ می‌شدند گفته می‌شد «کونوا مثل القرده» ولی قرآن فرموده است «کونوا قرده» معلوم می‌شود میمونی نبوده است و افرادی که مسخ شده اند اولین میمون ها هستند.

اگر خوک و میمون خلقت خدا باشد موجود خوب است زیرا مخلوق خداوند هستند درحالیکه خوک و میمون به عنوان خلقت بد هستند زیرا مسخ شده اند.

اینکه در کشتی حضرت نوح خوک بوده است در تاریخ آمده است و اصلا روایتی به این مضمون نداریم بنابراین اعتباری ندارد.

مسوخات قبل از حضرت یوسف هم بوده است ولی بیشتر مسوخات در زمان بنی اسرائیل بوده است و در آخر الزمان هم وجود دارد.

شکل ظاهری مسوخات غیر از مسئله‌ی باطنی افراد است که ممکن است هر شخصی قیافه ای از حیوانات داشته باشد.

تا به حال دیده نشده است که انسان به مرور زمان تبدیل به حیوان دیگری بشود یا چیزی تبدیل به چیز دیگر بشود.

تولید مثل حیوانات مسخ شده دلیل نمی‌خواهد زیرا امروزه با چشم خود می‌بینیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo