< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

97/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: غیبت انبیاء/ حضرت الیاس (علیه السلام)

اسرار و علل غیبت امام زمان (عج)

شباهت غیبت امام زمان(عج) با غیبت انبیاءعلیهم‌السلام

غیبت حضرت الیاس (علیه السلام)بحث ما پیرامون غیبات انبیاء بود، آخرین موردی که مطرح کردیم غیبت حضرت الیاس (علیه السلام) بود. مرحوم والد مطلبی را در کتاب الشیعه و الرجعه به نقل از کتاب الکامل فی التاریخ نقل کردند ولی روایات متعددی در مورد غیبات متعدد حضرت الیاس (علیه السلام) و ابعاد مختلف زندگی ایشان در بحار الانوار نقل شده است:روایت دوم غیبت حضرت الیاس(علیه السلام)

الإحتجاج، التوحيد، عيون أخبار الرضا عليه السلام، فِي خَبَرٍ طَوِيلٍ، رَوَاهُ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِيُّ عَنِ الرِّضَا (علیه السلام) فِيمَا احْتَجَّ بِهِ عَلَى جَاثَلِيقِ النَّصَارَى أَنْ قَالَ (علیه السلام) إِنَّ الْيَسَعَ قَدْ صَنَعَ مِثْلَ مَا صَنَعَ عِيسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ مَشَى عَلَى الْمَاءِ وَ أَحْيَا الْمَوْتَى وَ أَبْرَأَ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ فَلَمْ‌ تَتَّخِذْهُ‌ أُمَّتُهُ‌ رَبّاً الْخَبَر.[1]

«امام رضا (علیه السلام) فرمودند: الیسع انجام داد آنچه را که عیسی انجام داد؛ راه رفتن بر روی آب و زنده کردن مردگان و بهبود خوره و پیسی؛ ولی امتش او را به عنوان رب نپرستیدند.»

مرحوم مجلسی روایتی را از قصص الانبیاء به سندش از مرحوم صدوق و مرحوم صدوق به سند خودش از وهب بن منبه نقل میکند. روایت مهمی است که اشاره به فراز و نشیبهای زندگی حضرت الیاس (علیه السلام) و غیبات متعدد او دارد که یکی از شواهد خوب در پاسخ به شبههی غیبت امام زمان (عج) است و غیبت حضرت الیاس (علیه السلام) از ترس پادشاه و عاملان او بوده است. ولی ما قبل از بیان روایت به بررسی سند روایت میپردازیم البته اگر سند روایت هم اشکالی داشته باشد خللی به بحث ما وارد نمیکند چون اصل بحث غیبات انبیاء متواتر است.

وهب بن منبه:

اهل سنت در مورد ایشان بزرگنمائی کردند.

نظر ذهبی:

ذهبی در سیر اعلام النبلاء مقابل اسم او حرف «ع» گذاشته است. یعنی « روی عنه الصحاح الستّه » بعد مینویسد: الامام[2] العلامة الأخباری القصصی مولده فی زمن عثمان سنة أربع و ثلاثین و رحل و حج و أخذ عن ابن عباس و ابی هریرة، و روایته للمسند قلیلة و إنمّا غزارة علمه فی الإسرائیلیات و من صحائف أهل الکتاب قال أحمد کان من ابناء فارس له شرف قال و کل من کان من اهل الیمن له ذی هو شریف یقال فلان له ذی و فلان لا ذی له قال العجلی تابعی ثقة کان علی قضاء صنعاء و قال أبو زرعة و النسائی ثقة. قال احمد بن محمد بن الأزهر سمعت مسلمة بن همام بن مسلمة بن همام یذکر عن آبائه آن هماما و وهبا و عبد الله و معقلا و مسلمة بنو منبه أصلهم من خراسان من هراة فمنبه من أهل هراة عن وهب قال یقولون عبد الله بن سلام کان أعلم أهل زمانه و ان کعبا اعلم اهل زمانه أفرایت من جمع علمهما أهو أعلم أم هما.

«امام علامه اخباری قصصی و در زمان عثمان در سال 34 به دنیا آمد و از ابن عباس و دیگران نقل میکند و روایت او با سند کم است و عمده علم او از اسرائیلیات و از کتب اهل کتاب است، احمد گفت: او از نژاد فارس است.

عجلی گفت: او تابعی و ثقه است و او قاضی القضات صنعاء بود.ابو زرعه و نسائی گفتند: او ثقه است.

احمد بن محمد بن ازهر گفت: شنیدم مسلمة بن همام بن مسلمة بن همام پدران خود را ذکر میکند؛ که همام و وهب و عبد الله و معقل و مسلمه فرزندان منبه بودند و اصالتا از خراسان از هرات پس منبه از اهل هرات است.

از وهب گفت: میگویند عبد الله بن سلام اعلم اهل زمانش است و کعب اعلم اهل زمان خودش است آیا دیدی کسی که علم آن دو را جمع کرده آیا او اعلم است یا آن دو.»

مرحوم مامقانی میفرماید:

و من راجع كتابه فى قصص الأنبياء عرف انه كتاب لا ينطبق على اصول الشّيعة و عقائدها فى الأنبياء و يتبيّن سرّ استثنائه من رجال نوادر الحكمة.[3] «کسی که به کتاب او در قصص أنبیاء رجوع کند میفهمد که کتاب او منطبق بر اصول و عقائد شیعه در مورد انبیاء نیست و آشکار میشود سرّ استثناء کردن او از رجال نوادر الحکمة.»

مرحوم شوشتری میفرماید:

قال: مرّ عن الشيخ في الفهرست و النجاشي أنّ القمّيّين استثنوه من رجال نوادر الحكمة. أقول: نقله النجاشي عن ابن الوليد و ابن نوح و الشيخ في الفهرست عن ابن بابويه و قرّراهم، و وجه استثنائهم كون أخباره منكرات: و منها: قصّة جرجيس الّتي نقلها الطبري عن كتابه «المبتدأ و السير» و أنّ ملك الموصل قتله أربع مرّات‌ و من أخباره المنكرة: ما رواه الحلية عنه، أنّه قال: مسخ بخت‌نصر أسدا فكان ملك السباع، ثمّ مسخ نسرا فكان ملك الطير، ثمّ مسخ ثورا فكان ملك الدوابّ، و هو في ذلك يعقل عقل الإنسان، و كان ملكه قائما يدبّر، ثمّ رد اللّه روحه فدعا إلى التوحيد، فقيل له: أ مؤمنا مات؟ فقال: قد اختلف أهل الكتاب، بعضهم قال: نعم، و بعضهم قال: قتل الأنبياء و حرّق الكتب و خرّب بيت المقدس فلم تقبل منه التوبة.

و من أقواله المنكرة: ما نقله الطبري عنه، أنّه قال: جميع مدّة الدنيا عنده ستّة آلاف سنة[4] مضى عنده من ذلك إلى زمانه 5600 سنة، و مات سنة 114، فعلى ما قاله كان عمر الدنيا في سنة 514 منقضيا، و ما مضى بعد و يمضي زائد. و من أخباره الموضوعة: ما رواه عنه الحلية: أنّ النبيّ (صلی الله علیه و آله)قال: إنّ أبا بكر و عمر من الإسلام بمنزلة السمع و البصر من الإنسان، و أنّه لذلك لم يبعثهما النبيّ (صلی الله علیه و آله)للدعوة إلى الإسلام؛ و أنّ عكاشة لمّا تصدّى للاقتصاص عن النبيّ (صلی الله علیه و آله)قالا له: اقتصّ منّا، فقال النبيّ صلی‌الله علیه و آله: امضيا عرف اللّه مكانكما و مقامكما؛ و أنّ النبيّ (صلی الله علیه و آله)قال لبلال: مر أبا بكر يصلّي بالناس‌. هذا، و قال الطبري: إنّه و عطاء بن مركبود أوّل من جمع القرآن بصنعاء اليمن‌. و في معارف ابن قتيبة: هو من أبناء الفرس الذين بعث بهم كسرى إلى اليمن، قال: قرأت من كتب اللّه اثنين و سبعين كتابا. و كان مهاجرا لطاوس. و قال الحموي: كان كثير النقل من الكتب القديمة المعروفة بالإسرائيليّات. قال وهب: «كنت أقول بالقدر حتّى قرأت بضعة و سبعين كتابا من كتب الأنبياء في كلّها: من جعل لنفسه شيئا من المشيّة فقد كفر، فتركت قولي» مات و هو على قضاء صنعاء.[5]

«مرحوم شیخ طوسی در فهرست و مرحوم نجاشی گفتند: قمیها او را از رجال نوادر الحکمه استثناء کردند.

گویم: نجاشی از ابن ولید وابن نوح نقل کرده و شیخ در فهرست از ابن بابویه نقل کرده است و تأیید کردند، و وجه استثناء آنها منکر بودن اخبار او است. و از جمله منکرات: قصهی جرجیس است که طبری آن را از کتاب «المبتدأ و السير» نقل کرده که پادشاه موصل او را چهار مرتبه به قتل رساند.

و از اخبار منکر: آنچه حلیه از او روایت کرده است که گفت: بختنصر به صورت شیر مسخ شد پس پادشاه درندگان بود. سپس به صورت عقاب مسخ شد پس پادشاه پرندگان بود. سپس به صورت گاو مسخ شد پس پادشاه چهارپایان بود و او در این حالات به عقل انسانی تعقل میکرد و حکومت او پابرجا بود و آن را تدبیر میکرد سپس خداوند روح او را برگرداند پس دعوت به توحید کرد. سپس سؤال کردند: آیا مومن از دنیا رفت؟ گفت: اهل کتاب اختلاف کردند، بعضی گفتند: بله و بعضی گفتند: انبیاء را کشت و کتب را آتش زد و بیت المقدس را خراب کرد پس توبه او قبول نشد.

و از اقوال منکر او: آنچه طبری از او نقل کرده که گفت: تمام مدت دنیا نزد او شش هزار سال است و تا زمان او 5600 سال آن گذشته و او در سال 114 از دنیا رفت بنابراین سال 514 دنیا تمام شده و ما بعد آن اضافی است. (عج)و ما در آخرت زندگی میکنیم.)

و از أخبار جعلی او: آنچه حلیه از او روایت کرده: که پیامبر (صلی الله علیه و آله)فرمود: ابو بکر و عمر در اسلام به منزله گوش و چشم در انسان هستند و به همین جهت پیامبر (صلی الله علیه و آله)آن دو را برای دعوت به اسلام نفرستاد؛ و چون عکاشه متصدی قصاص از پیامبر (صلی الله علیه و آله)شد، آن دو گفتند: از ما قصاص کن پس پیامبر (صلی الله علیه و آله)فرمود: خداوند مکان و مقام شما را میداند و پیامبر به بلال گفت: ابو بکر را بگو با مردم نماز گزارد.

طبری گفت: او و عطاء بن مرکبود اول کسانی بودند در صنعاء یمن قرآن را جمع کردند.

و در معارف ابن قتیبه: او از نژاد فارس است، گفت: هفتاد و دو کتاب از کتاب‌های آسمانی را قرائت کردم.

حموی گفت: او بسیار از کتب قدیمی که معروف به اسرائیلیات است را نقل می‌کرد.

وهب گفت: من قائل به قدر بودم تا اینکه هفتاد کتاب از کتبهای انبیاء را خواندم در همه آنها بود: کسی که قرار دهد برای خودش چیزی از مشیت را به تحقیق کافر شده است پس قولم را ترک کردم. او از دنیا رفت در حالی که قاضی صنعاء بود.»

مرحوم نمازی میفرماید:

جملة من رواياته المفصّلة في المناقب و النصوص على أمير المؤمنين و الأئمة المعصومين صلوات اللّه عليهم.[6]

«جملهای از روایات او پیرامون مناقب و نصوص در مورد امیر المؤمنین (علیه السلام) و ائمه علیهم‌السلام است.»

البته مرحوم نمازی ایشان را توثیق نمیکند.

 


[2] امام به کسی می‌گویند که فوق عدالت باشد.
[4] تاريخ الطبري: 1/ 10.
[6] مستدركات علم رجال الحديث، ج‌8، ص116.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo