< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

97/09/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: غیبت انبیاء/ حضرت شعیب (علیه السلام)

اسرار و علل غیبت امام زمان (عج)

شباهت غیبت امام زمان(عج) با غیبت انبیاءعلیهم‌السلام

غیبت حضرت شعیب نبی(علیه السلام)

[قصص الأنبياء علیهم‌السلام‌] بِالْإِسْنَادِ إِلَى الصَّدُوقِ عَنْ مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ ابْنِ أَبَانٍ عَنِ ابْنِ أُورَمَةَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ سَعِيدِ بْنِ جَنَاحٍ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ رَاشِدٍ رَفَعَهُ[1] إِلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ: قِيلَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حَدِّثْنَا قَالَ إِنَّ شُعَيْباً النَّبِيَّ (علیه السلام) دَعَا قَوْمَهُ إِلَى اللَّهِ حَتَّى كَبِرَ سِنُّهُ وَ دَقَّ عَظْمُهُ ثُمَّ غَابَ عَنْهُمْ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَ‌ عَادَ إِلَيْهِمْ‌ شَابّاً فَدَعَاهُمْ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فَقَالُوا مَا صَدَّقْنَاكَ شَيْخاً فَكَيْفَ نُصَدِّقُكَ شَابّاً وَ كَانَ عَلِيٌّ (علیه السلام) يُكَرِّرُ عَلَيْهِمُ الْحَدِيثَ مِرَاراً كَثِيرَة.[2]

«به امیر المومنین (علیه السلام) گفته شد برای ما حدیث نقل کنید! فرمود: شعیب نبی(علیه السلام)، قوم خود را به خدا دعوت میکرد؛ تا اینکه سالخورده شد و استخوانهای او ضعیف شد. آن‌گاه تا مدّتى كه خداوند خواست از ميان مردم غايب شد و در حالی که جوان شده بود به سوی قوم خود بازگشت و آنان را به سوی خداوند دعوت کرد. گفتند: در سالخوردگی تصدیقت نکردیم! چگونه در حال جوانی تصدیقت کنیم! و حضرت علی(علیه السلام) این حدیث را بر آنها تکرار میکرد.»

شخصیت حضرت شعیب:

1. [علل الشرائع‌] الطَّالَقَانِيُّ عَنْ عُمَرَ بْنِ يُوسُفَ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الرَّقِّيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مَهْدِيٍّ الرَّقِّيِّ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِيِّ عَنْ أَنَسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله علیه و آله: بَكَى شُعَيْبٌ (علیه السلام) مِنْ حُبِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى عَمِيَ فَرَدَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ بَكَى حَتَّى عَمِيَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ بَكَى حَتَّى عَمِيَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ بَصَرَهُ فَلَمَّا كَانَتِ الرَّابِعَةُ أَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ يَا شُعَيْبُ إِلَى مَتَى يَكُونُ هَذَا أَبَداً مِنْكَ إِنْ يَكُنْ هَذَا خَوْفاً مِنَ النَّارِ فَقَدْ آجَرْتُكَ- وَ إِنْ يَكُنْ شَوْقاً إِلَى الْجَنَّةِ فَقَدْ أَبَحْتُكَ فَقَالَ‌ إِلَهِي وَ سَيِّدِي أَنْتَ تَعْلَمُ أَنِّي مَا بَكَيْتُ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا شَوْقاً إِلَى جَنَّتِكَ وَ لَكِنْ عَقَدَ حُبُّكَ عَلَى قَلْبِي فَلَسْتُ أَصْبِرُ أَوْ أَرَاكَ فَأَوْحَى اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَيْهِ أَمَّا إِذَا كَانَ‌ هَذَا هَكَذَا فَمِنْ أَجْلِ هَذَا سَأُخْدِمُكَ كَلِيمِي مُوسَى بْنَ عِمْرَان‌.[3]

«انس گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله)فرمودند: شعیب (علیه السلام) آنقدر از محبت خداوند گریه کرد تا نابینا گشت. پس خداوند بینائی او را به او برگرداند. باز گریه کرد تا نابینا گشت و خداوند بینائی او را برگرداند. سپس گریه کرد تا نابینا گشت و خداوند بینائی او را برگرداند. پس چون نوبت چهارم شد، خداوند به او وحی کرد ای شعیب تا چه زمان میخواهی گریه کنی، اگر این گریهی تو برای خوف از آتش است من تو را از آن نجات بخشیدم و اگر به جهت اشتیاق به بهشت است، آن را به تو بخشیدم. شعیب (علیه السلام) پاسخ گفت: خداوندا تو میدانی که من گریه نمیکنم به جهت خوف از آتش تو و نه شوق به بهشت تو و لکن محبت تو به قلبم گره خورده. پس صبر ندارم یا اینکه تو را ملاقات کنم پس خداوند به او وحی کرد حال که چنین است، کلیمم موسی بن عمران را به خدمت تو میگیرم.»

2. قصص الأنبياء علیهم‌السلام بِالْإِسْنَادِ إِلَى الصَّدُوقِ عَنِ ابْنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنِ السَّعْدَآبَادِيِّ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامٍ عَنْ سَعْدٍ الْإِسْكَافِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ أَوَّلَ مَنْ عَمِلَ الْمِكْيَالَ‌ وَ الْمِيزَانَ‌ شُعَيْبٌ‌ النَّبِيُّ (علیه السلام) عَمِلَهُ بِيَدِهِ فَكَانُوا يَكِيلُونَ وَ يُوفُونَ ثُمَّ إِنَّهُمْ بَعْدُ طَفَّفُوا فِي الْمِكْيَالِ وَ بَخِسُوا فِي الْمِيزَانِ‌ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَعُذِّبُوا بِهَا فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِين[4] .‌

«امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: اولین که کیل و وزن و ترازو را به کار برد، شعیب نبی بود. خود ایشان میزان را ساخت پس کیل می‌کردند و درست هم کیل می‌کردند. بعد از مدتی کم‌فروشی کردند و در میزان کم می‌گذاشتند. پس آنان به زلزله عذاب شدند. پس صبح کردند در حالی که در خانه‌هایشان به روی افتاده و مرده بودند.»

3. قصص الأنبياءعلیهم‌السلام[5] بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ: بَعَثَنِي هِشَامُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ أَسْتَخْرِجُ لَهُ بِئْراً فِي رُصَافَةِ عَبْدِ الْمَلِكِ‌ فَحَفَرْنَا مِنْهَا مِائَتَيْ قَامَةٍ ثُمَّ بَدَتْ لَنَا جُمْجُمَةُ رَجُلٍ طَوِيلٍ فَحَفَرْنَا مَا حَوْلَهَا فَإِذَا رَجُلٌ قَائِمٌ عَلَى صَخْرَةٍ عَلَيْهِ ثِيَابٌ بِيضٌ وَ إِذَا كَفُّهُ الْيُمْنَى عَلَى رَأْسِهِ عَلَى مَوْضِعِ ضَرْبَةٍ بِرَأْسِهِ فَكُنَّا إِذَا نَحَّيْنَا يَدَهُ عَنْ رَأْسِهِ سَالَتِ الدِّمَاءُ وَ إِذَا تَرَكْنَاهَا عَادَتْ فَسَدَّتِ الْجُرْحَ وَ إِذَا فِي ثَوْبِهِ مَكْتُوبٌ أَنَا شُعَيْبُ بْنُ صَالِحٍ رَسُولُ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى قَوْمِهِ‌[6] فَضَرَبُونِي وَ أَضَرُّوا بِي وَ طَرَحُونِي فِي هَذَا الْجُبِّ وَ هَالُوا إِلَيَّ التُّرَابَ فَكَتَبْنَا إِلَى هِشَامٍ بِمَا رَأَيْنَاهُ فَكَتَبَ أَعِيدُوا عَلَيْهِ التُّرَابَ كَمَا كَانَ وَ احْتَفِرُوا فِي مَكَانٍ آخَر.[7]

«سهل بن سعید گفت: هشام بن عبد الملک مرا فرستاد تا برای او چاهی حفر کنم. ما دویست قامت حفر کردیم. ناگهان جمجمه‌ی مرد بلند قدی ظاهر گشت، اطراف آن را حفر کردیم. جنازه او بر صخره‌ای بود و لباس سفیدی به تن داشت و کف دست راستش بر سرش بر موضع ضربت سرش بود. چون دستش را از سرش برداشتیم، خون جاری شد و هنگامی که دست او را به حالت اول رها ‌کردیم، به حالت اول بر‌گشت و جراحت بسته شد[8] . و در لباس او نوشته‌ای بود: من شعیب بن صالح فرستاده رسول خدا به سوی قوم او هستم. مرا زدند و به من آسیب رساندند و در این چاه انداختند و زنده به گور کردند. من آنچه دیدم را برای هشام نوشتم؛ او نوشت: خاک را همان طور که بود بر او برگردانید و چاه را در مکان دیگری حفر کنید.»

بیان مرحوم طبرسی:

قال الطبرسي رحمه‌الله في قوله تعالى‌ «وَ إِلى‌ مَدْيَنَ‌» أي أهل مدين أو هو اسم القبيلة قيل إن مدين ابن إبراهيم الخليل فنسبت القبيلة إليه قال عطا هو شعيب بن توبة بن مدين بن إبراهيم و قال قتادة هو شعيب بن نويب‌ و قال ابن إسحاق هو شعيب بن ميكيل‌ بن يشجب بن مدين بن إبراهيم[9] .

« مرحوم طبرسی در مورد قول خداوند “وَ إِلى‌ مَدْيَنَ” گفت: یعنی اهل مدین یا اینکه اسم قبیله‌ای است. گفته شده است: مدین بن ابراهیم خلیل است. پس قبیله به او نسبت داده شده است. عطا گفت: شعیب بن توبة بن مدین بن ابراهیم است. و قتادة گفت: شعیب بن نویب. ابن اسحاق گفت: او شعیب بن میکیل بن یشجب بن مدین بن ابراهیم بود.»

تفسير مرحوم قمي:

بَعَثَ‌ اللَّهُ‌ شُعَيْباً إِلَى‌ مَدْيَنَ وَ هِيَ قَرْيَةٌ عَلَى طَرِيقِ الشَّامِ فَلَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ وَ حَكَى اللَّهُ قَوْلَهُمْ‌ قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا إِلَى قَوْلِهِ‌ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ قَالَ قَالُوا إِنَّكَ لَأَنْتَ السَّفِيهُ الْجَاهِلُ فَحَكَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَوْلَهُمْ‌ إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ وَ إِنَّمَا أَهْلَكَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِنَقْصِ الْمِكْيَالِ وَ الْمِيزَان.[10]

«خداوند شعیب را به سوی مدین مبعوث کرد و آن قریهای در راه شام بود. آنها به او ایمان نیاوردند و خداوند قول آنها را حکایت کرد: "گفتند: ای شعیب! آیا نماز تو امر میکند که ترک کنیم آنچه پدرانمان میپرستیدند" تا قول "حلیم و رشید" فرمود آنها گفتند: هر آینه تو سفیه و جاهل هستی پس خداوند قول آنها را حکایت کرد "هر آینه تو حلیم و رشید هستی" و خداوند آنان را به جهت کم گذاشتن در مکیال و میزان هلاک کرد.»


[1] مرفوعه در اصطلاح ما جزء مراسیل است ولی در اصطلاحات عامه از روایات معتبر شمرده می‌شود.
[5] راوندی علاوه بر قصص الانبیاء علیهم‌السلام. کتاب الخرائج و الجرائح دارد. بر خلاف ادعای ابن ابی الحدید او اولین کسی است که نهج البلاغه را شرح داد و از حیث ادبیات عرب هم قوی بودند
[6] في نسخة: رسول رسول اللّه شعيب النبيّ الى قومه.
[8] مرحوم والد تعلیقه می‌زنند: این مطلب استبعادی ندارد و در دوران اسلام هم چنین حادثه‌ای در مرود حر بن یزید ریاحی در زمان شاه اسماعیل صفوی رخ داد که چون جسد او نمایان شد، امام حسین علیه‌السلام. دستمالی به پیشانی او بسته بود که هنگامی که باز کردند، خون جاری شد و هر چیز دیگری را که به جای آن دستمال بستند جراحت بسته نشد تا اینکه خود آن دستمال را به پیشانی حر بستند

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo