< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

97/07/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: غیبت انبیاء/ حضرت یوسف (علیه السلام)

اسرار و علل غیبت امام زمان (عج)

شباهت غیبت امام زمان(عج) با غیبت انبیاءعلیهم‌السلام

حضرت یوسف (علیه السلام)ادامه بررسی سند روایت سوم: (عج)سدیر صیرفی)

مرحوم خوئی می‌فرماید:

فقد روى الكليني، عن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن عثمان بن عيسى، عن بكر بن محمد، عن سدير، قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام): يا سدير الزم بيتك و كن حلسا من أحلاسه و اسكن ما سكن الليل و النهار، فإذا بلغك أن السفياني قد خرج فارحل إلينا و لو على رجلك، الروضة: الحديث 383. فتحصل مما مر أنه لا يمكن الاستدلال بشي‌ء من الروايات على مدح سدير، و لا على قدحه، لكنه مع ذلك يحكم بأنه ثقة من جهة شهادة علي بن إبراهيم في تفسيره بوثاقته على ما يأتي. و لا يعارض ذلك بما رواه العلامة من قوله: و قال السيد علي بن أحمد العقيقي: سدير [بن‌] الصيرفي، و كان اسمه سلمة كان مخلطا. الخلاصة (عج)3)، من الباب (عج)10)، من فصل السين، من القسم الأول. و ذكر ابن داود نحوه في (عج)663) من القسم الأول. فإن العقيقي لم تثبت وثاقته، على أن التخليط بمعنى رواية المعروف و المنكر، و هذا لا ينافي وثاقة الراوي. ثم إن ما نقله العلامة، عن العقيقي من أن اسم سدير سلمة لا محصل له، فإن سديرا من الأسماء و لا معنى لأن يقال اسمه سلمة، و لعل في العبارة تحريفا، و الله العالم.[1]

«پس از آنچه گذشت، حاصل شد که ممکن نیست به چیزی از روایات بر مدح سدیر یا بر قدح سدیر استدلال کرد لکن با این وجود حکم می‌شود به اینکه او ثقه است به جهت شهادت علی بن ابراهیم در تفسیرش به وثاقت او. و آنچه علامه حلی روایت کرده که سید علی بن احمد عقیقی گفت: سدیر صیرفی مخلط بود، معارض نمی‌باشد. چون وثاقت عقیقی ثابت نشده است، علاوه بر این تخلیط به معنای روایت معروف و منکر منافاتی با وثاقت راوی ندارد.»

پس نظر مرحوم خوئی در مورد سدیر این است که او ثقه است و طریق ایشان هم برای توثیق سدیر توثیق عام علی بن ابراهیم می‌باشد البته مرحوم علامه هم ایشان را توثیق می‌کنند لکن مرحوم خوئی توثیقات متأخرین را قبول ندارند چون توثیق باید از روی حس باشد لذا باید توثیق‌کننده معاصر توثیق‌شونده باشد.

و طريق الصدوق إليه أبوه- رضي الله عنه-، عن سعد بن عبد الله، عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، عن الحكم بن مسكين، عن عمرو بن أبي نصر الأنماطي، عن سدير بن حكيم بن صهيب الصيرفي، و يكنى أبا الفضل. و الطريق ضعيف فإن فيه الحكم بن مسكين و لم يرد فيه توثيقه.

«طریق شیخ صدوق ضعیف است چون در طریق ایشان حکم بن مسکین است که توثیقی در مورد او وارد نشده است.»

مرحوم کلینی نقل می‌کند:

سدیر گفت: امام صادق (علیه السلام) فرمود: ای سدیر ملازم خانه‌ات باش مثل پلاس، تا شب و روز آرام است آرام بگير، آن روز كه شنيدى سفيانى به‌ سوى مكه حركت كرد تو هم كوچ كن گرچه با پاى پياده باشد.[2]

مرحوم مامقانی می‌فرماید:

فتلخّص من ذلك: أنّ سديرا إمامي ممدوح، محبوب للّه تعالى، محبّ لأهل البيت علیهم‌السلام قلبا و قالبا، و من بطانتهم، و العارف [في‌] فهم كلماتهم و ألحانهم، كما يكشف عن ذلك خبره الآتي في ترجمة: سفيان الثوري في خصوص خطبة النبيّ صلی‌الله علیه و آله في مسجد الخيف، حيث فهم سفيانا معنى كلام الصادق (علیه السلام) .. فحديثه إن لم يعدّ من الصحيح فلا أقلّ من كونه حسنا كالصحيح. و قد عدّ الرجل في الوجيزة، و البلغة حسنا. و كذا في الحاوي‌.[3]

«سدیر امامی، ممدوح و محبوب خداوند است. او در ظاهر و باطن محب اهل بیتعلیهم‌السلام و از اصحاب خاص آنان است، و عارف در فهم کلمات و اشارات آن‌ها بود همچنانی که روایتی که او نقل می‌کند کاشف از این مطلب است: روایت در ترجمه سفیان ثوری در خصوص خطبه پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در مسجد خیف، از ان جهت که به سفیان معنای کلام امام صادق (علیه السلام) را می‌فهماند... پس حدیث سدیر اگر صحیح شمرده نشود لااقل حسن مانند صحیح است.»

فرزند مرحوم مامقانی می‌فرماید:

إنّ عدّ المعنون ثقة في محلّه، و الحكم عليه بكونه حسنا غمط لحقه، و مع التنزل فلا بدّ من عدّه حسنا كالصحيح، و اللّه العالم.[4] «جا دارد او را از ثقات بدانیم و حسن دانستن او، کوچک شمردن حقش است. حداقل باید او را حسن نزدیک به صحیح بدانیم. البته خداوند بهتر می‌داند.»

پس سند این روایت که در کتاب شریف کافی ذکر شده بدون اشکال است. امّا در سند دیگر این روایت احمد بن هلال عبرتائی است.

احمد بن هلال عبرتائی:

ایشان شخصیت بزرگی بود و ظهور خوبی داشت امّا پایان بدی داشت به حدی که لعن از ائمه علیهم‌السلام در مورد او صادر شد. ایشان مورد توجه بود و روایات زیادی را نقل می‌کرد لذا برخی در مورد او تفصیل می‌دهند بین روایات او در حال صحت عقیده و روایات او در حال انحراف و این روایتی که مرحوم صدوق از او نقل کرده از جمله روایات او در حال صحت عقیده است. ما کلیت این تفصیل را می‌پذیریم امّا مشکل در تشخیص است که کدام روایت در حال صحت عقیده نقل شده و کدام روات در حال انحراف نقل شده است.

مرحوم نجاشی می‌فرماید:

صالح‌ الرواية، يعرف منها و ينكر، و قد روى فيه ذموم من سيدنا أبي محمد العسكري (علیه السلام). و لا أعرف له إلا كتاب يوم و ليلة، و كتاب النوادر.[5] «او صالح الروایه است، بعضی از روایات او معروف و بعضی غیر معروف است، و مذمت‌هائی از امام حسن عسگری (علیه السلام) در مورد او روایت شده است و برای او غیر کتاب یوم و لیله و کتاب نوادر نمی‌شناسم.»

مرحوم شیخ طوسی می‌فرماید:

أحمد بن هلال العبرتائي- و عبرتا قرية بنواحي بلد إسكاف- و هو من بني جنيد- ولد سنة 180، و مات سنة 267، و كان غاليا، متهما في دينه، و قد روى أكثر أصول أصحابنا». و ذكره في رجاله، في أصحاب الهادي (علیه السلام) (عج)20)، و قال: «بغدادي، غال»، و عده في أصحاب العسكري (علیه السلام)، أيضا (عج)14). و ذكر في التهذيب: في باب الوصية لأهل الضلال، ذيل الحديث (عج)812) من الجزء (عج)9): أن أحمد بن هلال، مشهور بالغلو و اللعنة و ما يختص بروايته لا نعمل عليه، انتهى. و قال في الإستبصار: في باب ما يجوز شهادة النساء فيه و ما لا يجوز ذيل الحديث (عج)90) من الجزء (عج)3): أحمد بن هلال، ضعيف، فاسد المذهب لا يلتفت إلى حديثه، فيما يختص بنقله.[6]

«احمد بن هلال عبرتائی از بنی جنید است، او در سال 180 به دنیا آمد و در سال 267 از دنیا رفت، و او غالی و در دینش متهم بود، و اکثر اصول اصحاب ما را روایت کرده است. و مرحوم شیخ طوسی در تهذیب می‌فرماید: احمد بن هلال مشهور به غلو و لعن بود و به روایاتی که تنها او روایت کرده عمل نمی‌کنیم. و در استبصار گفت: احمد بن هلال ضعیف و مذهب او فاسد است و به احادیثی که او در نقلش منفرد است توجه نمی‌شود.»

مرحوم نجاشی می‌فرماید:

و ذكر النجاشي في ترجمة محمد بن أحمد بن يحيى: أن محمد بن الحسن بن الوليد استثنى في جملة ما استثناه مما يرويه محمد بن أحمد بن يحيى، ما يرويه عن أحمد بن هلال، و تبعه على ذلك: أبو جعفر ابن بابويه، (عج)الصدوق)، و أبو العباس ابن نوح. و ذكر الشيخ أيضا هذا الاستثناء عن أبي جعفر ابن بابويه، في ترجمة محمد بن أحمد بن يحيى.[7]

«محمد بن حسن بن ولید یکی از کسانی که استثنا کرده احمد بن هلال است و مرحوم صدوق هم تبعیت کرده است. پس از نظر ابن ولید و مرحوم صدوق ایشان مستثنی است یعنی روایاتش قبول نیست.»

مرحوم کشی نقل می‌کند:

قال: و قد كان رواة أصحابنا بالعراق لقوه، و كتبوا منه فأنكروا ما ورد في مذمته، فحملوا القاسم بن العلاء على أن يراجع في أمره فخرج إليه: قد كان أمرنا نفذ إليه في المتصنع، ابن هلال- لا رحمه الله- بما قد علمت و لم يزل- لا غفر الله له ذنبه، و لا أقاله عثرته- يداخل في أمرنا، بلا إذن منا و لا رضا يستبد برأيه، فيتحامى من ديوننا (عج)من ذنوبه) لا يمضي من أمرنا إياه، إلا بما يهواه، و يريده أراده الله بذلك في نار جهنم، فصبرنا عليه، حتى بتر الله بدعوتنا عمره، و كنا قد عرفنا خبره قوما من موالينا في أيامه- لا رحمه الله- و أمرناهم بإلقاء ذلك إلى الخاص من موالينا، و نحن نبرأ إلى الله، من ابن هلال- لا رحمه الله و لا من لا يبرأ منه- و أعلم الإسحاقي- سلمه الله- و أهل بيته، مما أعلمناك من حال هذا الفاجر. و جميع من كان سألك، و يسألك عنه، من أهل‌ بلده و الخارجين، و من كان يستحق أن يطلع على ذلك، فإنه لا عذر لأحد من موالينا في التشكيك فيما روى عنا ثقاتنا، قد عرفوا بأننا نفاوضهم بسرنا و نحمله إياه إليهم، و عرفنا ما يكون من ذلك إن شاء الله تعالى، قال: و قال أبو حامد: فثبت قوم على إنكار ما خرج فيه، فعاودوه فيه، فخرج «لا أشكر الله قدره، لم يدع المرء ربه بأن لا يزيغ قلبه، بعد أن هداه، و أن يجعل ما من به عليه مستقرا، و لا يجعله مستودعا، و قد علمتم ما كان من أمر الدهقان،- عليه لعنة الله- و خدمته و طول صحبته، فأبدله الله بالإيمان كفرا حين فعل ما فعل، فعاجله الله بالنقمة، و لم يمهله. و الحمد لله لا شريك له، و صلى الله على محمد، و آله و سلم».[8]

«احمد بن ابراهيم مراغى‌ گفت نسخه‌اى از لعن ابن هلال رسيد بقاسم بن علا در اول امر امام (علیه السلام) به كار داران عراقى خود نوشت از اين صوفى متظاهر بپرهيزيد. احمد بن هلال پنجاه و چهار مرتبه حج گزارده بود و بيست مرتبه آن را پياده انجام داده بود. راويان اصحاب با او ملاقات مى‌كردند و از او حديث مي‌گرفتند. به همين جهت دستورى كه راجع به لعن و سرزنش او رسيده بود قبول نمى‌كردند قاسم بن علا را وادار كردند در مورد او دو مرتبه با امام مكاتبه كند در جواب نامه او چنين نوشت. دستور ما در مورد متظاهر فريبكار ابن هلال صادر شد براى تو خدا او را نيامرزد و هرگز از گناه او نگذرد. و خطايش را چشم پوشى نكند بدون اينكه ما بپذيريم خود را بما بست با خود رأيى از تعهدات ما سرباز مى‌زند هر دستور ما را به آن طور كه خودش مى‌خواهد انجام مى‌دهد خدا او را با صورت در جهنم اندازد خيلى صبر كرديم تا بالاخره خداوند عمرش را به دعاى ما قطع كرد. حال و وضع او را در زمانى كه زنده بود براى دوستان خود توضيح دادم و دستور دادم كه به ارادتمندان ما گوشزد كنند ما از او بيزاريم و هم از كسى كه از او بيزارى نجويد. به اسحاقى سلمه اللَّه و خانواده‌اش اطلاع بده از آنچه بتو نوشتيم راجع بكار اين تبهكار و هر كس از تو سؤال كرده و خواهد كرد از همشهري‌هاى او و ديگران و كسانى كه بايد اطلاع داشته باشند از اين جريان هرگز بهانه‌اى باقى نمى‌ماند براى دوستان ما كه شك كنند در مورد اطلاعاتى كه اشخاص مورد اعتماد از جانب ما به آنها مى‌دهند مى‌دانند كه ما اسرار خود را در اختيار آن‌ها مى‌گذاريم و بديشان مى‌سپاريم توجه داريم كه در اين مورد چه مى‌شود انشا اللَّه.

ابو حامد گفت باز گروهى قبول نكردند و منكر لعن او شدند براى مرتبه سوم در اين باره مراجعه كردند نامه ديگر رسيد باين مضمون: خدا او را بى‌ارزش كند بدبختى او را فرا گرفت و بعد از هدايت گمراه گرديد و نتوانست نعمت خدا را نگه دارد بزودى از دست داد شما فهميديد جريان دهقان را با خدمت طولانى و ملازمت زيادى كه با او داشت خداوند ايمان او را تبديل به كفر كرد وقتى آن كارها را انجام داد با تمام فوريت خداوند كيفرش كرد و به او مهلت نداد.»

مرحوم خوئی می‌فرماید:

لا ينبغي الإشكال في فساد الرجل من جهة عقيدته، بل لا يبعد استفادة أنه لم يكن يتدين بشي‌ء، و من ثم كان يظهر الغلو مرة، و النصب أخرى، و مع ذلك لا يهمنا إثبات ذلك، إذ لا أثر لفساد العقيدة، أو العمل في سقوط الرواية عن الحجية، بعد وثاقة الراوي، و الذي يظهر من كلام النجاشي: (عج)صالح الراوية) أنه في نفسه ثقة، و لا ينافيه قوله: يعرف منها و ينكر، إذ لا تنافي بين وثاقة الراوي و روايته أمورا منكرة من جهة كذب من حدثه بها بل إن وقوعه في إسناد تفسير القمي يدل على توثيقه إياه‌ و روى عن محمد بن أبي عمير، و روى عنه الحسن بن علي الزيتوني‌ و غيره. كامل الزيارات: الباب 72، في ثواب زيارة الحسين (علیه السلام) في النصف من شعبان، الحديث 2. و مما يؤيد ذلك، تفصيل الشيخ: بين ما رواه حال الاستقامة، و ما رواه بعدها، فإنه لا يبعد أن يكون فيه شهادة بوثاقته، فإنه إن لم يكن ثقة لم يجز العمل برواياته حال الاستقامة أيضا. و أما تفصيل ابن الغضائري، فالظاهر أنه يرجع إلى تفصيل الشيخ- قدس سره- و إلا فلو كان الرجل ثقة أو غير ثقة، فكيف يفرق بين رواياته عن كتاب ابن محبوب و نوادر ابن أبي عمير، و بين غيرها. فالمتحصل: أن الظاهر أن أحمد بن هلال ثقة، غاية الأمر أنه كان فاسد العقيدة، و فساد العقيدة لا يضر بصحة رواياته، على ما نراه من حجية خبر الثقة مطلقا. و كيف كان، فطريق الصدوق إليه، أبوه، و محمد بن الحسن- رضي الله عنهما-، عن سعد بن عبد الله، عن أحمد بن هلال، و الطريق صحيح.[9]

«و از چیزهائی که آن را تأکید می‌کند، تفصیل شیخ است که بین حالت استقامت و حالت انحراف او فرق گذاشته و بعید نمی‌باشد که در این تفصیل شهادت بر وثاقت او باشد چون اگر ثقه نبود، عمل به روایات او در حال استقامت هم جایز نبود. امّا تفصیل ابن غضائری ظاهرا به تفصیل شیخ برمی‌گردد مگرنه اگر رجل ثقه یا غیر ثقه بود پس چطور بین روایات او از کتاب ابن محبوب و نوادر ابن ابی عمیر فرق گذاشته شود پس نتیجه اینکه ظاهرا احمد بن هلال ثقه است نهایتا عقیده‌ی او فاسد بوده و فساد عقیده به صحت روایات او ضرر نمی‌زند بنابر آنچه ما حجیت خبر ثقه می‌دانیم. و طریق مرحوم صدوق به او صحیح است.»

البته در مورد ایشان مذمت‌های از ائمهعلیهم‌السلام رسیده لذا نمی‌توان گفت که احمد بن هلال ثقه است امّا روایتی که از او در باب غیبت انبیاء بیان شد را قبول داریم. شایسته نیست اشکال در فساد او از جهت عقیده‌اش بلکه بعید نیست استفاده اینکه او تدین به چیزی نداشته است، و از همین جهت است که گاهی تظاهر به غلو می‌کرد و گاهی تظاهر به نصب می‌کرد، و با این وجود اثبات آن برای ما مهم نیست، زیرا اثری برای فساد عقیده یا عمل در سقوط روایت از حجیت بعد از وثاقت راوی، نیست.

و آنچه از کلام مرحوم نجاشی او صالح الروایه است) ظاهر می‌شود اینکه او ثقه است و قول او که گفت: بعضی از روایات او معروف و بعضی غیر معروف منافاتی با وثاقت او ندارد زیرا منافاتی بین وثاقت راوی و روایت کردن بعضی از امور غیر معروف وجود ندارد بلکه وقوع او در اسناد تفسیر قمی دلالت بر توثیق او دارد.

 


[2] این روایت را به عنوان یکی از دلائل حرمت قیام قبل از ظهور امام زمان مطرح می‌کنند و ما این روایت را هم از جهت سند و هم از جهت دلالت بررسی کردیم، این یک قضیه شخصی و نسبت به خود سدیر می‌باشد، یکی از اصحاب امام صادق علیه‌السلام دید که مؤمن طاق کنار قبر شریف پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله با مخالفین مشغول بحث است لذا ناراحت شد و به او گفت: مگر امام نفرمودند بحث نکنید، گفت: امام به که فرمودند گفت: به من، گفت: خوب به تو فرمودند. او ناراحت شد و به شکایت نزد امام صادق علیه‌السلام آمد، امام علیه‌السلام تبسم کردند و فرمودند: تو با او فرق می‌کنی، من به تو گفتم چون در بحث شکست می‌خوری. لذا چنین تکالیفی از سوی ائمه علیهم‌السلام. کلی نمی‌باشد
[8] معجم رجال الحديث، ج‌3، ص150.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo