< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

97/06/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: غیبت انبیاء/ حضرت یوسف (علیه السلام)

اسرار و علل غیبت امام زمان (عج)

شباهت غیبت امام زمان(عج) با غیبت انبیاءعلیهم‌السلام

غیبت حضرت یوسف (علیه السلام)

بررسی سند روایت اول:

حَدَّثنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِيثَمِيِّ عَنِ الْحَسَنِ الْوَاسِطِيِّ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام)محمد بن علی ماجیلویه:

مرحوم خوئی می‌فرماید: أكثر الصدوق الرواية عنه في الفقيه و غيره، مترضيا عليه.[1]

«مرحوم صدوق در کتاب فقیه و غیر آن از او روایات بسیاری نقل می‌کند؛ و "رضی الله عنه" می‌گوید.»

مرحوم خوئی ترضی را غیر از توثیق شخص می‌دانند. حتی ترحم امام برای کسی را نیز دلیل بر وثاقت نمی‌دانند. امّا مرحوم مامقانی ترضی را به شرط عدم معارض لااقل علامت حسن می‌دانند و به نظر ما اکثار حدیث از ایشان و ترضی بر او علامت حسن او می‌باشد.

محمد بن یحیی عطار:

مرحوم خوئی از مرحوم نجاشی نقل می‌کند: محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي، شيخ‌ أصحابنا في‌ زمانه‌، ثقة، عين، كثير الحديث، له كتب، منها كتاب مقتل الحسين‌.[2]

حسین بن حسن بن ابان:

مرحوم خوئی می‌فرماید: ذكره الشيخ في رجاله في أصحاب العسكري (علیه السلام)، و قال: أدركه و لم نعلم أنه روى عنه. ثم قال: و ذكر ابن قولويه أنه قرابة الصفار و سعد بن عبد الله، و هو أقدم منهما لأنه روى عن الحسين بن سعيد، و هما لم يرويا عنه. و عده في من لم يرو عنهم علیهم‌السلام قائلا: «روى عن الحسين بن سعيد كتبه كلها، و روى عنه ابن الوليد». روى عن الحسين بن سعيد، و روى عنه محمد بن قولويه. كامل الزيارات: الباب 2 في ثواب زيارة رسول الله (صلی الله علیه و آله)، الحديث 18. أقول: ذكروا لإثبات وثاقة الرجل وجوها، منها: اعتماد ابن الوليد عليه و هو نقاد الرجال. و منها: أن ابن داود وثّقه في ترجمة محمد بن أورمة. و منها: أن العلامة صحح طريق الصدوق إلى الحسين بن سعيد، و فيه الحسين بن الحسن بن أبان. و منها: غير ذلك. و لكن قد مر أنه لا اعتداد بشي‌ء من ذلك.[3]

«مرحوم شیخ او را از اصحاب امام عسکری (علیه السلام) ذکر کردند، و گفت: او امام را درک کرده است ولی نمی‌دانیم که از امام حدیثی نقل کرده باشد. سپس گوید: او از نزدیکان صفار و سعد بن عبد الله است، و او جلوتر از آن دو است زیرا از حسین بن سعید روایت نقل کرده است، و آن دو از او روایت نقل نکردند. و او در جمله کسانی که از ائمه علیهم‌السلام روایت نکرده، شمرده است در حالی که قائل است: او همه کتب حسین بن سعید را روایت کرده است و ابن ولید از او روایت کرده است» او از حسین سعید روایت کرده و محمد بن قولویه هم از او روایت کرده است در کامل الزیارات باب دوم در ثواب زیارت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حدیث هجدهم. گویم: وجوهی را برای اثبات وثاقت ایشان بیان کردند: از آن جمله:

1. اعتماد ابن ولید بر او در حالی که ابن ولید نقاد علم رجال است.

2. ابن داود او را در شرح حال محمد بن اورمه توثیق کرده است.

3. علامه طریق مرحوم صدوق به حسین بن سعید را تصحیح کرده و حال آنکه حسین بن حسن بن أبان در طریق آن وجود دارد.

به تحقیق گذشت که این موارد راه توثیق نمی‌باشد.»

ولی دلیل عمدهی ما در توثیق ایشان، قرار گرفتن او در اسناد کامل الزیارات است و مرحوم ابن قولویه هم شهادت بر وثاقت تمام راویان آن داده است، البته مرحوم خوئی از این مبنا برگشتند. امّا به نظر ما ایشان حسن بلکه موثق می‌باشد زیرا از او بیش از 220 روایت در کتب اربعه نقل شده است و اعتماد ابن ولید نیز دلیلی دیگر بر وثاقت او می‌باشد.

محمد بن اورمه:

مرحوم خوئی نقل می‌کند:

قال النجاشي: «محمد بن أورمة [أرومة] أبو جعفر القمي: ذكره القميون و غمزوا عليه، و رموه بالغلو، حتى دس عليه من يفتك به، فوجدوه يصلي من أول الليل إلى آخره، فتوقفوا عنه، و حكى جماعة من شيوخ القميين، عن ابن الوليد أنه قال: محمد بن أورمة، طعن عليه بالغلو، و كل ما كان في كتبه مما وجد في كتب الحسين بن سعيد و غيره، فقل به، و ما تفرد به فلا تعتمده، و قال بعض أصحابنا: إنه رأى توقيعا من أبي الحسن الثالث (علیه السلام)، إلى أهل قم في معنى محمد بن أورمة و براءته مما قذف به، و كتبه صحاح، إلا كتابا ينسب إليه ترجمته تفسير الباطن فإنه مختلط.[4]

«نجاشی گفت: قمی‌ها «محمد بن ارومه ابو جعفر قمی» را تضعیف و رمی به غلو کردند، تا جایی که شخصی مأمور به ترور او شد؛ پس دیدند که از اول شب تا آخر شب نماز می‌خواند و از این کار منصرف شدند. جماعتی از شیوخ قم از ابن ولید حکایت کردند که: به محمد بن اورمه نسبت غلو داده‌اند؛ پس آنچه از او در کتب حسین بن سعید و غیر او باشد معتبر است، ولی به آنچه متفرد در نقلش باشد اعتمادی نیست. و بعضی از اصحاب ما گفتند: ما توقیعی از امام حسن عسگری (علیه السلام) به اهل قم در مورد محمد بن اورمه دیدیم که امام او را از این اتهام تبرئه کرده است، و کتب او صحیح است؛ مگر کتاب تفسیر باطن که به او نسبت داده شده؛ در آن اضافاتی وارد کرده‌اند (عج)عج)و قابل اعتماد نیست).»

مرحوم خوئی در ادامه می‌فرماید:

بقي هنا أمران: الأول: في الكلام على غلو الرجل و عدمه، و قد عرفت نسبة القميين الغلو إليه حتى إنهم بعثوا إليه من يقتله، فلما رأوا أنه يصلي كفوا عنه، و لكن الظاهر أن هذه النسبة غير ثابتة، و كتاب تفسير الباطن لم تثبت نسبته إليه، و مر عن ابن‌ الغضائري، إنكار ذلك و أن مشايخه كانوا يقولون إن محمد بن أورمة لا طعن عليه بالغلو، و يدلنا على ذلك- مضافا إلى ما عرفت-: ما روى عنه من الروايات المنافية للقول بالغلو،[5]

دو نکته:

اول بهث غالی بودن یا نبودن او است. که دیدید به علمای قم دستور ترور او نسبت داده شد؛ ولی این مطلب ثابت نیست و کتاب تفسیر باطن که به او نسبت می‌دهند هم ثابت نیست و قبلا گفتیم که ابن غضائری آن را منکر شده و مشایخ او می‌گفتند: محمد بن ارومه متهم به غلو نیست و اتفاقا روایاتی که از او نقل شده غلو را رد می‌کند:

و منها: ما رواه علي بن عيسى الإربلي، قال: روى ابن أورمة، قال: خرجت إلى سرمن‌رأى أيام المتوكل، فدخلت إلى سعيد الحاجب و دفع المتوكل أبا الحسن (علیه السلام) إليه ليقتله، فقال لي: أ تحب أن تنظر إلى إلهك، فقلت: سبحان الله! إلهي لا تدركه الأبصار، (عج)الحديث). كشف الغمة: الجزء 3، في ذكر الإمام العاشر، في معجزاته (علیه السلام).[6]

«از آن جمله: اربلی می‌نویسد: ابن اورمه گفت: در ایام متوکل به سرمن‌رأی رفتم، پس بر سعید دربان متوکل وارد شدم هنگامی که متوکل دستور قتل امام حسن (علیه السلام) را داده بود، پس سعید حاجب به من گفت: آیا دوست داری بروی خدایت را ببینی؟ پس گفتم: سبحان الله! چشم‌ها خداوند را درک نمی‌کند،»

و منها: ما رواه الشيخ الصدوق، عن محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد (عج)رحمه الله)، قال: حدثنا محمد بن يحيى العطار، عن الحسين بن الحسن بن أبان، عن محمد بن أورمة، عن إبراهيم بن الحكم بن زهير، عن عبد الله بن جرير العبدي، عن أبي عبد الله (علیه السلام)، أنه كان يقول: الحمد لله الذي لا يحس، و لا يجس، و لا يمس، و لا يدرك بالحواس الخمس، و لا يقع عليه الوهم، و لا تصفه الألسن، و كل شي‌ء حسته الحواس، أو لمسته الأيدي فهو مخلوق، (عج)الحديث). التوحيد: باب التوحيد و نفي التشبيه 2، الحديث 29.[7]

«محمد بن اورمه از ابراهیم بن حکم بن زهیر از عبد الله بن جریر عبدی از امام صادق (علیه السلام) که می‌فرماید:

حمد از براى خدایي است كه به حس در نميآيد و جسته نميشود و او را لمس نميتوان نمود و بحواس پنجگانه او را در نتوان يافت و خيال بر او واقع نشود و زبانها او را وصف نتوانند كرد پس هر چيزى كه حواس آن را بيابند و جويندگان آن را بجويند يا دستها آن را لمس نمايند مخلوق و آفريده است.‌»

سپس مرحوم خوئی می‌فرماید:نعم قد ورد هنا روايات عنه تكشف عن قوة إيمانه، و حسن عقيدته، و لعل‌ بعض ما ذكر في هذه الروايات كان من الغلو عند بعض القميين، فمنها:[8]

«بله به تحقیق روایاتی از او نقل شده که کاشف از قوت ایمان و حسن اعتقاد او است، و شاید بعضی از این روایات نزد بعضی قمی‌ها غلو بوده است، از جمله روایات:»

ما رواه الكليني- قدس سره-، عن الحسين بن محمد، عن معلى بن محمد، عن محمد بن أورمة، عن علي بن حسان، عن عبد الرحمن بن كثير، عن أبي عبد الله (علیه السلام)، في قوله تعالى: ﴿هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ﴾[9] ، قال: أمير المؤمنين (علیه السلام)، و الأئمة (ع)إلى أن قال): و الراسخون في العلم أمير المؤمنين (علیه السلام)، و الأئمة علیهم‌السلام.

«محمد بن اورمه از علی بن حسان از عبد الرحمن بن کثیر از امام صادق (علیه السلام) در مورد قول خداوند ﴿هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ﴾، نقل میکند که امام (علیه السلام) فرمود: امیر المومنین (علیه السلام) و ائمه علیهم‌السلام تا آنجا که فرمودند: راسخون در علم امیر المومنین (علیه السلام) و ائمه علیهم‌السلام هستند.»

و ما رواه بهذا السند عن عبد الله بن كثير، عن أبي عبد الله (علیه السلام)، في قوله تعالى: ﴿عَمَّ يتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ﴾[10] ، قال: النبأ العظيم الولاية، و سألته عن قوله: "هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ" قال: ولاية أمير المؤمنين (علیه السلام). الكافي: الجزء 1، باب فيه نكت و نتف من التنزيل في الولاية 108، الحديث 14 و 34، و منها غير ذلك.

«و به همان سند از عبد الله بن کثیر از امام صادق (علیه السلام) در مورد قول خداوند متعال ﴿عَمَّ يتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ﴾، نقل می‌کند که امام فرمود: نبأ عظیم ولایت است و از امام سوال شد از قول خداوند ﴿هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ،﴾[11] فرمود: ولایت امیر المومنین (علیه السلام).»

الأمر الثاني: أنك قد عرفت، عن النجاشي، أن كتبه صحاح إلا ما ينسب إليه من ترجمة تفسير الباطن و عن ابن الغضائري أن حديثه نقي لا فساد فيه، و لا شي‌ء هنا ما يعارض ذلك إلا قول الشيخ في الرجال إنه ضعيف، و غير بعيد أن يريد الشيخ بذلك ضعفه في نفسه لما نسب إليه من الغلو، أو باعتبار أن في رواياته تخليطا، على ما ذكره في الفهرست، و يؤكد ذلك أن الموجود في الرجال على ما في نسخة ابن داود (عج)417) من القسم الثاني، و القهبائي كلمة (عج)و هو ثقة) بعد جملة (عج)روى عنه الحسين بن الحسن بن أبان)، إذا فما كان من رواياته ليس فيه تخليط أو غلو، و قد رواها الشيخ بطريقه المتقدم، لا مانع من العمل به، و الاعتماد عليه، و الله العالم و طريق الشيخ إليه صحيح و إن كان فيه ابن أبي جيد.

امر دوم: به تحقیق که شناختی از نجاشی اینکه کتب او صحیح است مگر آنچه که به او منسوب است از ترجمه تفسیر باطن و از ابن غضائری اینکه حدیث او صحیح است و فسادی در آن نیست، و چیزی هم که معارض آن باشد نیست مگر قول شیخ در رجال که قائل به ضعف او شده است، و بعید نیست که شیخ ضعف در خود او را اراده کرده باشد به اینکه غلو به او نسبت داده می‌شد یا به اعتبار اینکه در روایات او تخلیط می‌باشد بنابر آنچه در فهرست است، و این مطلب را تأکید می‌کند آنچه در رجال ابن داود در قسم دوم و رجال قهبائی است که کلمه (عج) و هو ثقه) بعد از جمله (عج) روی عنه الحسین بن الحسن بن أبان)، پس آن روایاتی که در آن تخلیط یا غلو نیست و شیخ به طریق متقدم روایت کرده است، مانعی از عمل به آن‌ها و اعتماد بر ان نیست و طریق شیخ به آن صحیح است اگرچه در آن طریق ابن ابی جید وجود دارد.

 


[3] معجم رجال الحديث، ج‌6، ص231.
[5] معجم رجال الحديث، ج‌16، ص: 126.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo