< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

96/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تجدید حکومت عباسیان قبل از ظهور

بعضی چنین ادعا کرده بودند که یکی از علائم ظهور امام زمان بازگشت بنی العباس به حکومت و به قدرت رسیدن آن‌ها قبل از ظهور می‌باشد و بر آن به روایاتی استدلال کرده بودند که ما آن روایات را بررسی کردیم که بعضی اصلا چنین دلالتی نداشت و برخی هم از جهت سند مورد اشکال بود. در روایاتی که علامات حتمیه‌ی ظهور را بیان می‌کند، به چنین علامتی اشاره نشده است لذا باید روایات آن را توجیه کنیم.

توجیهاتی بر روایات دال بر بازگشت عباسیون به حکومت کردهاند:

1- مراد از روایاتی که دلالت بر بازگشت بنی العباس به حکومت و جنگ آن‌ها با بنی امیه دارد، کسانی است که در عداوت با اهل بیت پیرو و دنباله‌روی آن‌ها هستند و قرائن لفظی و ومعنوی بر این مطلب هم وجود دارد.

2-شاید مراد کسانی است که بعد از حکومت عثمانی و حکومت استعمار بریتانیا بر بغداد حکومت کردند؛ اگر چه معروف نبودند؛ مانند: ملک عبد الله، ملک فیصل که از سادات عباسی بودند. این احتمال بعید نیست.

3-مراد از این روایات این است که بنی العباس دوباره به حکومت می‌رسند امّا بر بعض از بلاد حکومت خواهند کرد؛ به دلیل آنچه از کعب الاحبار نقل شده است ( دلیل این توجیه قابل قبول نیست؛ چون کعب الاحبار اعتبار ندارد.):

الف- اگر مردی ذو العین از بنی العباس به حکومت برسد که به او عبد الله گفته می‌شود، شروع حکومت عباسی به همین کسی است که نام او ذو العین باشد، با عین حکومت‌شان را شروع می‌کنند و با عین هم حکومت‌شان به پایان می‌رسد و او مفتاح بلا و سیف فنا است، نامه‌ای به نفع او در شام خوانده می‌شود و نامه‌ای بر ضد او خوانده شود.

ب- حکومت برای بنی العباس خواهد بود تا به شما خبر برسد که در مصر از عبد الله بن عبد الرحمن نامه‌ای دال بر اظهار موجودیت برسد، در این هنگام زوال حکومت بنی العباس خواهد بود. ابتدای روز نامه‌ای به نفع آنان خوانده خواهد شد و انتهای روز نامه‌ای علیه آنان، وای بر آنان از عبد الله بن عبد الرحمن.

 

مرحوم مجلسی میفرماید:

قوله و هو ذو العين أي في أول اسمه العين كما كان أولهم أبو العباس عبد الله بن محمد بن علي بن عبد الله بن العباس و كان آخرهم عبد الله بن المستنصر الملقب بالمستعصم و سائر أجزاء الخبر لا يهمنا تصحيحها لكونه مرويا عن كعب غير متصل بالمعصوم.[1]

قول کعب که او ذو العین است یعنی در اول اسم او عین است همچنانکه اول آن‌ها أبو العباس عبد الله بن محمد بن علي بن عبد الله بن عباس و آخرین آنها عبد الله بن مستنصر ملقب به مستعصم است و تتمهی خبر تصحیح آن برای ما مهم نیست چون از کعب روایت شده و متصل به معصوم نیست.

4- بر این دو خبر و امثال آن نمیتوان اعتماد کرد و به بازگشت بنی العباس به حکومت نمیتوان ملتزم شد؛ بلکه ملک آنان تمام شده و این وضعیت هست تا سفیانی خروج کند.

در مقابل بعضی اصرار دارند که بنی العباس در آخر الزمان به اسم اسلام بر عراق حکومت میکنند و حکومت آنها از همهی حکومتهای گمراهی خطرناکتر است؛ زیرا حکومت آنها زائیدهی توطئهی بین المللی علیه اسلام میباشد. آنها به دنبال این هستند که عباسیون را به عنوان اسلام مجسد در مقابل حکومت زمینهسازان ظهور در ایران، به حکومت برسانند:

«المحتوم‌ هو القضاء الالهي المبرم الذي لا يرد و لا يبدّل، قال الله تعالى: ﴿ كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا ﴾ و استخدمت كلمة المحتوم بكثرة في‌ روايات علامات الظهور و من العلامات المحتومة التي تقع في سنة الظهور، الاختلاف و الصراع السياسي و الدموي على الحكم بين اركان الدولة العباسية، و هذا ما صرحت به اكثر من خمس عشرة رواية.»[2]

ما از این روایات جواب دادیم که بعضی از جهت سند و بعضی از جهت دلالت مشکل داشت.نتیجه:

احدی از سلف به بازگشت عباسیون به حکومت قبل از ظهور به عنوان علامت ظهور قائل نشده و متعرض آن نشدهاند با اینکه آنها این مطالب را جمعآوری کردند و در مباحث دقت بالائی داشتند. مرحوم مجلسی در مورد اینکه یک سفیانی یا دو سفیانی است، بیانی دارد و همچنین در مورد اینکه دجال جزو علامات هست یا نیست، اشاره دارد؛ و به جزئیات پرداختهاند. اگر این قضیه واقعیت داشت، لااقل به آن اشارهای میکردند؛ در حالی که آنها تمام روایات را دیده و بررسی کردهاند و علاوه بر آنها متأخرین هم به این قضیه اشاره نکردهاند. تنها از معاصران کسانی که تخصص و تحقیق کافی نداشتند، آن را بیان کردهاند.

 

ادامه درس تاریخ 960918بحث جدید

موضوع سرنوشت یهود در عصر ظهور

بحثی که به بررسی آن میپردازیم، پیرامون برنامههای یهود در زمان غیبت و نوع برخورد امام هنگام ظهور با یهود است. گاهی بحث در ارتباط با یهود در دوران غیبت است و گاهی بحث در دوران ظهور است و اینکه امام زمان هنگام ظهور با آنها چه برخوردی میکنند.

معرفی اجمالی یهود:

آنچنان که خداوند عزوجل بیان کرده آنها انسانهائی سنگدل هستند، آنها کسانی هستند که پایبند به هیچ تعهدی نیستند. انسانهائی اهل دنیا و حریص به ان هستند و کسانی هستند که خودشان نوید آمدن پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله را میدادند و در جنگها دست روی آیهای که نام پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در آن بود میگذاشتند و خداوند را قسم میدادند به این نام که آنها را پیروز کند و پیروز هم میشدند. امّا بعد خودشان تحریف کردند و نبوت پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله را نپذیرفتند.

آنها انسانهائی هستند که خون انبیاء را ریختند، امام حسین علیه‌السلام در مسیرشان به طرف کربلا فرمودند: یهود از اذان صبح تا طلوع آفتاب هفتاد پیامبر را سر بریدند. آنها انسانهائی لجوج که هیچگاه حق را نمیپذیرفتند لذا ائمه علیهم‌السلام معمولا در بحث با آنها اجازه نمیدادند که آنها شروع کننده سخن باشند؛ بلکه امام القاء شبهه میکرد. پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله هم همیشه از موضع بالا با آنها برخورد میکردند، هیچگاه از موضع برابر یا ضعف با آنها صحبت نمیکرد. وقتی هم پیامبر صلی‌الله علیه و آله آنان را از مدینه اخراج کرد، تعقیبشان کرد چون مدام در فکر فتنه و توطئه بودند همچنان که در روایت آمده است: «دو یهودی با مسلمانی خلوت نمیکنند مگر اینکه نقشهی قتل او را میکشند. » یعنی فکر اینها قتل، فتنه و فساد است.

انواع فتنههای یهود در زمان پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله

آنها بار اول قصد تعدی به نوامیس مسلمین را داشتند، در زمان پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله کاری کردند که بدن زن مسلمانی نمایان شود و چون آن زن مسلمانان را به غیرت و کمک فراخواند، یکی از مسلمانها آن یهودی متجاوز را کشت، آنها شورش کردند، پیامبر صلی‌الله علیه و آله دستور دادند در صورت مشاهدهی هر کدام از آنها، او را بکشید.

یکی دیگر از فتنههای آنها نقشهی قتل پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله بود و قرار بر این گذاشتند که سنگی بر سر مبارک پیامبر صلی‌الله علیه و آله بیاندازند.

سومین فتنهی آنها زمانی بود که حکومت اسلامی در جنگ خندق مورد هجوم احزاب قرار گرفت، آنها از داخل با احزاب علیه پیامبر صلی‌الله علیه و آله همکاری کردند.

برخوردهای پیامبر اکرم با یهود:

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله گروه اول را دستور دادند که از شهر خارج شوند و هر چه که در توان دارند از اموالشان ببرند.

امّا در مورد گروه دوم دستور به خارج شدن از شهر با دست خالی را دادند و همچنین دستور قتل هر کسی که چیزی همراه ببرد را دادند.

گروه سوم را اصلا اجازهی خروج ندادند و مردهای آنها را به سزای عملشان رساند. پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله هنگامی که جنگ خندق تمام شد، خواستند لباس رزم را از تن درآورند که جبرئیل علیه‌السلام نازل شد: ای رسول خدا جنگ هنوز تمام نشده و ما هنوز لباس رزم را درنیاوردیم و هنوز فتنه در خود مدینه باقی است. پیامبر صلی‌الله علیه و آله علیه یهودیان مدینه بسیج نیرو کردند و قلعهی خیبر را محاصره و آنان را به سزای عملشان رساندند.

حال کسانی که داعیهی اسلام و خادم الحرمین دارند، دست دوستی با آنان میدهند و ریختن خون اسرائیلی را حرام و ریختن خون نیروهای مقاومت اسلامی و مسلمانان را واجب دانستهاند.

آیا یهود در دوران غیبت به این ظلمهای خود در جهان ادامه میدهند یا اینکه انشاء الله به بیست و پنج سال نمیرسند؟ آیهای در قرآن کریم اشارهی به این مطلب دارد و از امام صادق علیه‌السلام هم روایتی در تفسیر آیه نقل شده: کسانی که به ظلم آنها پایان میدهند، اهل قم هستند. طبق آیات و روایات دوران افول آنها قبل از ظهور و در زمان غیبت میباشد.

محور دوم بحث دربارهی یهود مربوط به زمان ظهور است. شیوهی برخورد امام زمان با یهود چگونه است؟ و آیا در زمان ظهور آنها دارای قدرت هستند؟ واکنش آنان در مورد پذیرش امام و حکومت جهانی اسلامی چگونه خواهد بود؟ طبق روایاتی همهی آنها با نزول حضرت عیسی علیه‌السلام مسلمان میشوند و طبق بعضی دیگر از روایات آنها با امام درگیر میشوند و در این درگیری عالم تکوین هم به کمک امام زمان و علیه یهود میآیند.

 


[2] رايات الهدى و الضلال في عصر الظهور، ص137.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo