< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

96/09/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تجدید حکومت عباسیان قبل از ظهور

ادامهی روایت پنجم قرقیسیا در منابع شیعه:

وَ يُنَادِي مُنَادٍ مِنْ‌ سُورِ دِمَشْقَ وَيْلٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ مِنْ شَرٍّ قَدِ اقْتَرَبَ وَ يُخْسَفُ بِغَرْبِيِّ مَسْجِدِهَا حَتَّى يَخِرَّ حَائِطُهَا وَ يَظْهَرُ ثَلَاثَةُ نَفَرٍ بِالشَّامِ كُلُّهُمْ يَطْلُبُ الْمُلْكَ رَجُلٌ أَبْقَعُ وَ رَجُلٌ أَصْهَبُ وَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ أَبِي سُفْيَانَ يَخْرُجُ فِي كَلَبٍ وَ يَحْضُرُ النَّاسُ بِدِمَشْقَ وَ يَخْرُجُ أَهْلُ الْغَرْبِ إِلَى مِصْرَ.

فَإِذَا دَخَلُوا فَتِلْكَ إِمَارَةُ السُّفْيَانِيِّ وَ يَخْرُجُ قَبْلَ ذَلِكَ مَنْ يَدْعُو لآِلِ مُحَمَّدٍ علیهم‌السلام وَ تَنْزِلُ التُّرْكُ الْحِيرَةَ وَ تَنْزِلُ الرُّومُ فِلَسْطِينَ وَ يَسْبِقُ عَبْدُ اللَّه‌ عَبْدَ اللَّهِ‌ حَتَّى يَلْتَقِيَ جُنُودُهُمَا بِقِرْقِيسِيَاءَ عَلَى النَّهْرِ وَ يَكُونُ قِتَالٌ عَظِيمٌ وَ يَسِيرُ صَاحِبُ الْمَغْرِبِ فَيَقْتُلُ الرِّجَالَ وَ يَسْبِي النِّسَاءَ ثُمَّ يَرْجِعُ فِي قَيْسٍ حَتَّى يَنْزِلَ الْجَزِيرَةَ السُّفْيَانِيُّ فَيَسْبِقُ الْيَمَانِيَّ [فَيَقْتُلُ‌] وَ يَحُوزُ السُّفْيَانِيُّ مَا جَمَعُوا....[1]

[در همين زمان‌] منادى در قلعه دمشق ندا مى‌دهد: واى بر اهل زمين از شرّى كه نزديك شده است و قسمت غربى مسجد [اموى‌] به زمين فرو مى‌رود، به‌طورى كه ديوارش يك‌باره خراب و ويران مى‌شود. در شام سه نفر قيام مى‌كنند كه همگى خواهان‌ سلطنت و حكومت هستند: يكى از آن‌ها ابلق و ديگری اصهب و سومين نفر از اهل بيت ابى سفيان‌ است و طایفهی كلب‌ او را پشتیبانی كرده، و مردم در دمشق جمع مى‌شوند. اهل مغرب به سمت مصر خروج مى‌كنند.

همين‌كه آن‌ها وارد مصر مى‌شوند، ورودشان علامت و نشانه خروج و سلطنت سفيانى است. قبل از سفيانى كسى قيام مى‌كند كه مردم را به ولايت آل محمّد علیهم‌السلام دعوت مى‌كند. ترك‌ها در حيره‌ و سپاه روم هم در فلسطين مستقر مى‌شوند و در همان زمان عبد اللّه سبقت گرفته و دو سپاه در قرقيسيا و در كنار نهر باهم برخورد مى‌كنند و جنگ سختى درمى‌گيرد، و صاحب لشكر مغرب همه‌جا سير مى‌كند [شهرها را تصرف مى‌كند] و مردها را كشته و زن‌ها را به اسارت مى‌گيرند و بعد از آن به قيس‌ بازمى‌گردد.

 

بررسی سند روایت پنجم:

قرقاره:

ایشان همان یعقوب بن نعیم است. ابن داود گفته است: « کان جلیلا فی اصحابنا، ثقة»، علامه حلی هم گفته است: « کان جلیلا فی اصحابنا، ثقة فی الحدیث، روی عن الامام الرضا علیه‌السلام»، مرحوم میرزا در رجال کبیر نیز چنین گفته است: « کان جلیلا فی اصحابنا، ثقة فی الحدیث، روی عن الامام الرضا علیه‌السلام»، مرحوم تفریشی نیز گفته است: « کان جلیلا فی اصحابنا، ثقة فی الحدیث، روی عن الامام الرضا علیه‌السلام صنف کتب فی الإمامة»، قهبائی نیز در مورد او چنین تعبیر می‌کند.

مرحوم خوئی میفرماید:الظاهر أن جميع هؤلاء استندوا فيما ذكروه إلى نسخة ابن طاوس، و هذه الترجمة غير موجودة في بقية نسخ النجاشي، حتى النسخة الموجودة عندنا المصححة على نسخة صحيحة قريبة من عصر النجاشي، و الله العالم بالحال.[2]

همگی در آنچه ذکر کردند به کتاب ابن طاووس استناد کردند، و این ترجمه در بقیه نسخه نجاشی موجود نمی‌باشد، حتی در نسخه‌ای که نزد ما است که تصحیح شده‌ی نسخه‌ی صحیح نزدیک به زمان نجاشی است، نمی‌باشد.

بنابراین شاید این ترجمه از ابن طاووس سهو القلم بوده یا اینکه در مورد شخص دیگری بوده است.

پس ایشان مجهول است. البته بحث آن در درس‌های قبل گذشت.

نصر بن لیث مروزی:

مرحوم نمازی در مورد او میفرماید: « لم یذکروه» نامی از او ذکر نکردند یعنی در معجم رجال الحدیث، تنقیح المقال و جامع الرواة یادی از او نشده است و اگر در این سه کتاب نباشد، در هیچ کتاب رجالی دیگر هم یادی از او نشده است.

امّا از او روایتی نقل شده « حق علیّ علی هذه الأمة کحق الوالد» که اگر این روایت مستند و صحیح باشد، حکایت از عقیده‌ی او دارد هر چند نقل روایت اعم از این است که به آن ملتزم باشد، البته وثاقت او از این روایت استفاده نمی‌شود.

عبد الله بن لهیعه:

نام او نیز در کتب رجالی ما نیامده است. او از طرف منصور دوانیقی قاضی مصر بود و سال 174 فوت شد.[3]

شرح حال عبد الله بن لهیعه در کتب عامه:

ایشان نسبت به امیر المؤمنین علیه‌السلام ارادت داشت، شاید به همین جهت کتابخانه‌ی او را آتش زدند، لیث بن سعد وقتی وارد مصر می‌شود، مأمور ایجاد دشمنی علیه امیر المومنین علیه‌السلام در مصر بود لذا عبد الله بن لهیعه را از مسجد بیرون کرد. لیث توانست در مصر اثر گذار باشد مگر در سه خانواده که یکی از آن‌ها خانواده عبد الله بن لهیعه بود. لذا عامه روایتی هم که از نظر خودشان اشکالی نداشته باشد، اگر راوی آن ابن لهیعه باشد، نمی‌پذیرند.

جرجانی در الکامل فی الضعفاء در کلمه‌ی حی روایتی را از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نقل می‌کند که هنگام رحلت فرمودند: «ایتونی بحبیبی» حبیب مرا نزد من آرید، رفتند و ابو بکر را آوردند، پیامبر صلی‌الله علیه و آله از او روی برگرداندند، دوباره فرمدند: «ایتونی بحبیبی» حبیب مرا نزد من آرید، رفتند و عمر را آوردند، باز پیامبر صلی‌الله علیه و آله روی برگرداندند، دوباره فرمدند: «ایتونی بحبیبی» حبیب مرا نزد من آرید، رفتند و عثمان را آوردند، باز پیامبر صلی‌الله علیه و آله روی برگرداندند، امیر المومنین علی علیه‌السلام را آوردند، پیامبر صلی‌الله علیه و آله از ایشان استقبال کرده و سفارش‌ها و وصیت‌هائی به ایشان کردند. جرجانی وقتی این روایت را نقل می‌کند، می‌گوید: آفت این روایت عبد الله بن لهیعه است.

به هر حال این روایت از جهت سند دارای اشکال است و به معصوم هم نمی‌رسد البته اگر سند صحیح بود، ما کلام عمار را بدون شک می‌پذیرفتیم « العمار مع الحق و الحق مع العمار، یدعهم الی الجنة و یدعونه الی النار » یک چنین شخصیتی هیچگاه کلام غیر معصوم را به معصوم نسبت نمی‌دهد.

پس در کتب شیعه پنج روایت در مورد حادثه‌ی قرقیسیا وجود دارد که لااقل چهار روایت آن از طریق اهل بیت علیهم‌السلام می‌باشد و این چهار روایت حکایت از درگیری و جنگ سختی در قرقیسیا دارد. البته تفصیل آن مانند طرفین نزاع را نمی‌توان بدست آورد امّا اصل ماجرا قرقیسیا با این روایات مستفیض قابل اثبات و مسلم است.

3. قرقیسیا در کتب عامه[4] :

این حادثه به تفصیل در کتب عامه آمده است امّا اكثريت قريب به اتفاق روايات عامه در مورد «قرقيسيا» از كتاب فتن «نعيم ابن حمّاد» نقل شده‌ است.

روایت اول قرقیسیا در کتب عامه:

حدثنا الحكم بن نافع عن جرّاح عن أرطاة قال: إذا اجتمع‌ الترك‌ و الروم‌، و خسف بقرية بدمشق و سقط طائفة من غربى مسجدها، رفع بالشام ثلاث رايات: الأبقع، و الأصهب، و السفيانى، و يحصر بدمشق رجل فيقتل و من معه، و يخرج رجلان من بنى أبى سفيان، فيكون الظفر للثانى، فإذا أقبلت مادة الأبقع من مصر، ظهر السفيانى بجيشه عليهم، فيقتل الترك و الروم بقرقيسياء حتى تشبع سباع الأرض من لحومهم.[5]

ارطاة گوید: هنگامی که تُرک و روم اجتماع کردند، و قریه‌ای در شام در زمین فرو رود و قسمت غربی مسجد دمشق بریزد، سه پرچم در شام برافراشته شود: پرچم ابقع، أصهب و سفیانی، شخصی در دمشق محاصره شود پس او و اطرافیان او کشته شوند، و دو نفر از فرزندان ابو سفیان خروج کنند، پس پیروزی با دومی می‌باشد، و هنگامی که یاران ابقع از مصر آمدند، سفیانی به همراه لشگریانش بر آن‌ها غلبه می‌کند، پس ترک و روم را در قرقیسیا می‌کشد تا اینکه درندگان زمین از گوشت آن‌ها سیر شوند.

توضيح: طبق اين روايت، يك طرف درگيرى سفيانى است و طرف ديگر آن ترك‌ها و روميان هستند.

اشكالات این روایت:

1-اگرچه حكم بن نافع و جراح و ارطاة، از نظر اهل سنّت ثقه هستند؛ امّا از نظر بعض عامه شخص نعيم بن حمّاد، ثقه نيست.

2-حکم بن نافع : مرحوم مامقانی می‌فرماید: « عامی، یروی عن النواصب»[6] و در مورد جراح می‌فرماید: « لم أقف علی مدح فضلا عن التوثیق فهو من المجاهیل»[7] ؛ ارطاة هم همین‌طور می‌باشد.

2-سند روايت به پيامبر صلی‌الله علیه و آله منتهى نمى‌شود.

3-معلوم نيست ارطاة جزء صحابه باشد، تا گفته شود مرفوعه‌هاى صحابه- از نظر اهل سنّت- مورد قبول است.

4-نهايت چيزى كه از آن برداشت مى‌شود يك طرف سفيانى و يك طرف ترك‌ها و روميان هستند.

روایت دوم قرقیسیا در کتب عامه:

حدّثنا الحكم بن نافع عن جراح عن ارطاة قال: يدخل السفيانى الكوفه فيسبيها ثلاثة أيّام و يقتل من أهلها ستّين الفا ثم يمكث فيها ثمانية عشر ليلة يقسم أموالها و دخوله الكوفه بعد ما يقاتل الترك و الروم بقرقيسياء ثم ينفتق عليهم خلفهم فتق، فترجع طائفة منهم إلى خراسان فتقبل خيل السفيانى و يهدم الحصون حتى يدخل الكوفة و يطلب أهل خراسان و يظهر بخراسان قوم يدعون إلى المهدى...[8]

ارطاة گفت: سفیانی وارد کوفه می‌شود پس به مدت سه روز از مردم اسیر می‌کند و شصت هزار نفر از اهل آن را می‌کشد سپس هجده شب در کوفه توقف می‌کند و اموال آن‌ها را تقسیم می‌کند و ورود او به کوفه بعد از قتال او با ترک و روم در قرقیسیاء است سپس یکپارچگی آن‌ها گسسته شود و گروهی از پشت سر به آن‌ها ضربه می‌زنند، پس گروهی را به خراسان می‌فرستند پس لشگر سفیانی آید و حصن‌ها را منهدم کنند تا به کوفه وارد شوند و اهل خراسان را جستجو کنند و قومی در خراسان ظهور کنند که دعوت به مهدی می‌کنند...

این روایت هم اشاره به حادثه‌ی قرقیسیا دارد البته مکان آن را مشخص نکرده و طرفین نزاع را ترک و روم با سفیانی بیان می‌کند. روایت قبل هم همین مطلب را بیان می‌کرد، به نظر ما هر دو روایت یک روایت است که یکی بر اختصار و دیگری بر تفصیل می‌باشد.

منابع روایت دوم:

1. الفتن ابن حماد، ص244

2. العرف الوردى، سيوطى، ج 2 ص 121

3. فتاوای حدیثیه، ص31

4. عقد الدرر سلمی

اشکالات روایت دوم:

1. سند روایت ضعیف است؛

1. مؤلف «نعيم بن حمّاد» هم ضعيف است؛

2. سند روايت به پيامبر صلی‌الله علیه و آله ختم نمى‌شود؛

 


[1] الغیبة طوسی، ص463.
[2] معجم رجال الحديث، ج‌21، ص156.
[3] مستدرکات علم الرجال، ج5، ص78.
[4] روایات شیعی قرقیسیا از جلسه چهاردهم تا کنون مطرح گردید.
[5] الفتن ابن حماد، ص195.
[6] تنقیح المقال، ج23، ص415.
[7] تنقیح المقال، ج14، ص294.
[8] فتن ابن حماد، ص244.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo