< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

95/10/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: یاران امام زمان # در دوران ظهور

شعیب بن صالح

روایت 13:

الف) متن روایت

قال: حدّثنا نعيم، حدّثنا الوليد و رشدين عن ابن لهيعة عن كعب ابن علقمة عن سفيان الكلبي، قال: يخرج‌ على‌ لواء المهدي غلام حديث السنّ، خفيف اللحية أصفر، و لم يذكر الوليد: أصفر، لو قاتل الجبال‌ لهزّها، و قال الوليد: لهدّها حتى ينزل «إيلياء»[1] [2]

سفیان کلبی گوید: پرچمدار حضرت مهدی # جوان کم سال است، محاسن کم‌پشت و زرد رنگی دارد، اگر با کوه‌ها طرف شود، آنها را متزلزل و متلاشی می‌کند، تا اینکه به بیت المقدس می‌رسد.

ب) منابع روایت:

1. فتن ابن حماد، ج1، ص312

2. عرف السیوطی، ج2، ص68 از ابن حماد

3. القول المختصر، ص92 همان متن فتن ابن حماد

4. برهان متقی هندی، ص151 از عرف السیوطی

5. فرائد فوائد الفکر، المرعی، در آن عبارت "لهدها" از ابن حماد است.

6. المهدی المنتظر، ص81 از ابن حماد

7. ملحقات احقاق الحق، مرحوم نجفی، ج29، ص461 از ابن حماد و ص464 از المهدی المنتظر

8. معجم احادیث الامام المهدی، ج2، ص226

ج) بررسی سند روایت

سند این روایت حتی بر مبنای خود عامه هم مشکل دارد. نام سفیان کلبی در هیچ یک از کتب فریقین وجود ندارد. ابن لهیعه هم که از نظر عامه مشکل دارد و همین طور کتاب هم از نظر آنها مورد اشکال است.

د) مفاد روایت

در این روایت چهره‌ی شعیب را مثبت و به عنوان پرچمدار امام زمان # مطرح می‌کند، ولی هیچ دلیل و اعتباری برای سند آن نمی‌باشد. البته اگر محتوای آن به حد استفاضه رسید، دیگر نیاز به بررسی سندی نداریم؛ چون مضمونی را که مستفیض باشد می‌پذیریم.

روایت 14:

الف) متن روایت

قال: أخبرنا نعيم، حدّثنا الوليد و رشدين عن ابن لهيعة، حدّثني أبو زرعة عن ابن زرير [عن عمّار بن ياسر] قال: إذا بلغ‌ السفياني‌ الكوفة و قتل أعوان آل محمّد، خرج المهدي # على لوائه شعيب بن صالح‌.‌[3]

هنگامی که سفیانی به کوفه برسد و یاران آل محمد را به قتل برساند، مهدی # خروج کند در حالی که پرچمدار او شعیب بن صالح است.

ب) منابع روایت:

1. فتن ابن حماد، ج1، ص311 و ص314

2. عرف السیوطی، ج2، ص68 و ص69

3. القول المختصر، ص41 فیه: صاحب رایته الفتی التمیمی یُقبل من المشرق[4]

4. برهان متقی هندی، ص151

5. فرائد فوائد الفکر، ص123

6. المهدی المنتظر،

7. فتن ابن طاووس، ص123 از ابن حماد

8. ملحقات احقاق الحق، ج29، ص475 از برهان متقی هندی و از المهدی المنتظر و از ابن حماد

9. منتخب الاثر، از برهان متقی هندی

ج) بررسی سند روایت:

سند این روایت هم مشکل دارد. در مورد ابن زریر سه احتمال وجود دارد و قبلا بحث شد.

روایت 15:

الف) متن روایت:

عن ابن عمر قال: «كان رسول اللّه صلی‌الله علیه و آله جالسا في نفر من المهاجرين و الانصار، و علي بن ابي طالب عن يساره، و العباس عن يمينه، اذ تلاحى العباس و رجل من الانصار، فاغلظ الانصاري للعباس، فأخذ النبي صلی‌الله علیه و آله بيد العباس، و يد عليّ فقال: «سيخرج من صلب هذا فتى يملأ الارض جورا و ظلما، و سيخرج من صلب هذا فتى يملأ الأرض قسطا و عدلا فاذا رأيتم ذلك فعليكم بالفتى التميمي فانه يقبل من قبل المشرق، و هو صاحب راية المهدي #».[5]

ابن عمر گوید: پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در جمعی از مهاجرین و انصار نشسته بودند، و علی بن ابی طالب × سمت چپ ایشان بودند، و عباس سمت راست حضرت بود، در این هنگام عباس با مردی انصاری درگیر شدند، و آن انصاری به عباس ناسزا گفت و شدت گرفت، پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله دست عباس و دست علی × را گرفت پس فرمودند: از صلب این (عباس) کسی خارج می‌شود که زمین را پر از ظلم می‌کند، و از نسل این (حضرت علی) کسی خارج می‌شود که زمین را پر از قسط و عدل می‌کند پس چون آن را دیدید پس بر شما باد که به جوان تمیمی بپیوندید پس او از جانب شرق می‌آید، و او پرچمدار مهدی # است.

ب) بررسی سند روایت:

این روایت طبق مبانی عامه هم دچار اشکال سندی می‌باشد.

نافع:

مرحوم مامقانی میفرماید: او مجهول است و ایشان آزاد شده‌ی خلیفه‌ی دوم است و مورد مذمت است و جزء خوارج بود.

در آن روزی که جیش حره از طرف یزید به مدینه حمله کردند، ایشان با همان نیروها وارد شد.

از مطالبی که مرحوم مامقانی در مورد او نقل می‌کند به دست می‌آید که او مواضع بسیار زشتی که از یک مسلمان صادر نمی‌شود در برابر امیر المومنین × و امام حسن × و امام حسین × داشته است و هیچ ابائی نداشته که بگوید امیر المومنین × یا حسنین کافر هستند.

مرحوم شوشتری در مورد ایشان نقل میکند:[6]

قال: روى الكافي أنّ هشاما سأله أن يسأل الباقر × عن مسألة لا يعرفها[7] . و خبره دالّ على أنّه كان ضالّا، و إن كان قال لهشام- بعد إفحامه منه ×-: دعونا منكم يا بني اميّة! فإنّ هذا أعلم أهل الأرض بما في السماء.[8]

از کافی روایت شده که هشام از او خواست که از امام باقر × سوالاتی بکند که آن‌ها را نمی‌تواند جواب بدهد.

و این روایتئ دلالت می‌کند که او شخص گمراهی بوده است، و اگر چه بعد از محکوم شدن در بحث با امام به هشام گفت: ای بنی امیه دست از سر ما بردارید! پس بدرستی که این مرد اعلم اهل زمین است به آنچه در آسمان است.

عیاشی مطلبی را نقل میکند:

عَنْ يَزِيدَ بْنِ رُومَانَ قَالَ: دَخَلَ نَافِعُ بْنُ الْأَزْرَقِ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ علیهما‌السلام مَعَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ فِي الْحِجْرِ فَجَلَسَ إِلَيْهِمَا ثُمَّ قَالَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ صِفْ‌ لِي‌ إِلَهَكَ‌ الَّذِي تَعْبُدُهُ فَأَطْرَقَ ابْنُ عَبَّاسٍ طَوِيلًا مُسْتَبْطِئا بِقَوْلِهِ فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ × إِلَيَّ يَا ابْنَ الْأَزْرَقِ الْمُتَوَرِّطَ فِي الضَّلَالَةِ الْمُرْتَكِسَ فِي الْجَهَالَةِ أُجِيبُكَ عَمَّا سَأَلْتَ عَنْهُ فَقَالَ مَا إِيَّاكَ سَأَلْتُ فَتُجِيبَنِي فَقَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ مَهْ سَلِ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَإِنَّهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعَهُ مِنَ الْحِكْمَةِ فَقَالَ لَهُ صِفْ لِي فَقَالَ أَصِفُهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَ أُعَرِّفُهُ بِمَا عَرَّفَ بِهِ نَفْسَهُ لَا يُدْرَكُ بِالْحَوَاسِّ وَ لَا يُقَاسُ بِالنَّاسِ قَرِيبٌ غَيْرُ مُلْزَقٍ وَ بَعِيدٌ غَيْرُ مُتَقَصٍّ يُوَحَّدُ وَ لَا يُبَعَّضُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ قَالَ فَبَكَى ابْنُ الْأَزْرَقِ بُكَاءً شَدِيداً فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ × مَا يُبْكِيكَ قَالَ بَكَيْتُ مِنْ حُسْنِ وَصْفِكَ قَالَ يَا ابْنَ الْأَزْرَقِ إِنِّي أُخْبِرْتُ أَنَّكَ تُكَفِّرُ أَبِي وَ أَخِي وَ تُكَفِّرُنِي قَالَ لَهُ نَافِعٌ لَئِنْ قُلْتُ ذَاكَ لَقَدْ كُنْتُمُ الْحُكَّامَ وَ مَعَالِمَ الْإِسْلَامِ فَلَمَّا بُدِّلْتُمُ اسْتَبْدَلْنَا بِكُمْ..‌.[9]

یزید بن رومان گوید: نافع بن ازرق وارد مسجد الحرام شد در حالی که حسین بن علی علیهما‌السلام همراه عبد الله بن عباس در حجر بودند پس نزد آن دو نشسته سپس گفت: ای ابن عباس خدایت را که عبادت می‌کنی، برای من توصیف کن، پس ابن عباس مدت طولانی سر خود را پائین انداخته و جواب نداد، پس امام حسین × به او فرمودند: به من توجه کن ای ابن ازرق ای گمراه و کسی که غرق در جهالتی، از آنچه سوال کردی جوابت را می‌دهم.

گفت: من از تو سوال نکردم؛ پس جوابم را می‌دهی!

ابن عباس به او گفت: سوال کن از فرزند رسول خدا که او از اهل بیت نبوت است و حکمت همراه او است پس به امام حسین × گفت: برای من توصیف کن؟ پس امام × فرمودند: توصیف می‌کنم آن طوری که خودش را توصیف کرد و آن طوری که خداوند خودش را تعریف کرد، به واسطه‌ی حواس درک نمی‌شود و با مردم قیاس نمی‌شود… پس ازرق گریه‌ی شدیدی کرد پس امام حسین × به او فرمودند: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: گریه می‌کنم از زیبایی وصف تو.

امام × فرمودند: ای ابن ازرق به من خبر رسیده که تو پدر و برادرم را تکفیر می‌کنی مرا نیز تکفیر می‌کنی؟ نافع گفت: اگر آن را گفتم هر آینه شما حاکمان و راهنمایان اسلام بودید پس چون مسیر را عوض کردید ما هم دیگری را جایگزین کردیم...

مرحوم قمی نقل میکند:

قَالَ: فَإِنَّهُ حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي الرَّبِيعِ قَالَ‌ حَجَجْتُ مَعَ أَبِي جَعْفَرٍ فِي السَّنَةِ الَّتِي حَجَّ فِيهَا هِشَامُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ وَ كَانَ مَعَهُ نَافِعُ بْنُ الْأَزْرَقِ مَوْلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَنَظَرَ نَافِعٌ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ × فِي رُكْنِ الْبَيْتِ وَ قَدِ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ النَّاسُ- فَقَالَ لِهِشَامٍ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ- مَنْ‌ هَذَا الَّذِي‌ تَتَكَافَأُ عَلَيْهِ النَّاسُ فَقَالَ هَذَا نَبِيُّ أَهْلِ الْكُوفَةِ هَذَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیهم‌السلام فَقَالَ نَافِعٌ: لَآتِيَنَّهُ فَلَأَسْأَلَنَّهُ عَنْ مَسَائِلَ- لَا يُجِيبُنِي فِيهَا- إِلَّا نَبِيٌّ أَوْ وَصِيُّ نَبِيٍّ أَوِ ابْنُ وَصِيِّ نَبِيٍّ، فَقَالَ هِشَامٌ: فَاذْهَبْ إِلَيْهِ فَسَلْهُ فَلَعَلَّكَ أَنْ تُخْجِلَهُ، فَجَاءَ نَافِعٌ وَ اتَّكَأَ عَلَى النَّاسِ- ثُمَّ أَشْرَفَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ × فَقَالَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ إِنِّي قَدْ قَرَأْتُ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ وَ قَدْ عَرَفْتُ حَلَالَهَا وَ حَرَامَهَا- وَ قَدْ جِئْتُ أَسْأَلُكَ مَسَائِلَ لَا يُجِيبُنِي فِيهَا إِلَّا نَبِيٌّ أَوْ وَصِيُّ نَبِيٍّ أَوِ ابْنُ وَصِيِّ نَبِيٍّ، فَرَفَعَ إِلَيْهِ أَبُو جَعْفَرٍ × رَأْسَهُ فَقَالَ سَلْ...

ثُمَّ قَالَ × يَا نَافِعُ أَخْبِرْنِي عَمَّا أَسْأَلُكَ عَنْهُ، فَقَالَ هَاتِ يَا أَبَا جَعْفَرٍ قَالَ ×: مَا تَقُولُ فِي أَصْحَابِ النَّهْرَوَانِ قَالَ فَإِنْ قُلْتُ إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَتَلَهُمْ بِحَقٍّ- فَقَدِ ارْتَدَدْتُ أَيْ رَجَعْتُ إِلَى الْحَقِّ- وَ إِنْ قُلْتُ إِنَّهُ قَتَلَهُمْ بَاطِلًا فَقَدْ كَفَرْتُ، قَالَ فَوَلَّى عَنْهُ وَ هُوَ يَقُولُ أَنْتَ وَ اللَّهِ أَعْلَمُ النَّاسِ حَقّاً حَقّاً، ثُمَّ أَتَى هِشَامَ بْنَ عَبْدِ الْمَلِكِ فَقَالَ لَهُ مَا صَنَعْتَ قَالَ دَعْنِي مِنْ كَلَامِكَ هُوَ وَ اللَّهِ أَعْلَمُ النَّاسِ حَقّاً حَقّاً- وَ هُوَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ حَقّاً حَقّاً وَ يَحِقُّ لِأَصْحَابِهِ أَنْ يَتَّخِذُوهُ نَبِيّاً.[10]

 

ابو الربيع گويد: در خدمت امام باقر × به حج رفتيم در همان سالى كه هشام بن عبد الملك در آن سال به حج آمده بود و نافع كه از نزديكان عبد اللَّه بن عمر بن خطاب بود، نيز همراه هشام به حج آمده‌ بود، نافع به طرف ركن خانه كعبه نگريست و امام باقر × را مشاهده كرد كه مردم اطرافش را گرفته‌اند نافع رو به هشام كرده پرسيد: اى امير المؤمنين اين كيست كه مردم اين گونه در اطراف او فشار مى‌آورند؟

هشام گفت: اين پيغمبر اهل كوفه محمد بن على است، نافع گفت: نگران باش كه هم اكنون من به نزد او ميروم و مسائلى از او مى‌پرسم كه جز پيغمبر و يا پسر پيغمبر و يا وصى پيغمبر كسى نتواند پاسخ دهد.

هشام گفت: برو و از او بپرس شايد شرمنده‌اش سازى. نافع پيش آمد و همچنان بر مردم تكيه كرد و سر خود را بلند كرده به امام باقر × گفت: من كتاب تورات و انجيل و زبور و قرآن را خوانده‌ام و حلال و حرامش را به خوبى دانسته‌ام، و اينك آمده‌ام از تو مسائلى بپرسم كه پاسخش را جز پيغمبر يا وصى پيغمبر يا پسر پيغمبر كسى نتواند بدهد امام باقر × سرش را بلند كرده فرمود: هر چه ميخواهى بپرس...

سپس امام فرمود: اى نافع اكنون من از تو سؤالى ميكنم پاسخ مرا بده؟ گفت: آن سؤال چيست؟ فرمود: در باره خوارج نهروان چه ميگویى؟ اگر بگویم امير المؤمنین × آنان را به حق كشت از دين و عقيده خود (كه خوارج را بر حق ميدانم) برگشته‌ام و اگر بگویم بناحق آنها را كشت كافر شده‌ام؟

نافع كه اين سؤال را شنيد پشت كرده و گريخت و ميگفت: به خدا سوگند تو به حق و حقيقت داناترين مردم هستى! نافع یک چنین شخصی و دارای چنین مشکلی است. امّا عامه اصح اسناد هزار روایت موطأ مالک را، روایاتی که از نافع و او از ابن عمر نقل کرده است، می‌دانند. قریب ششصد روایت موطأ مالک از یک چنین شخصی با یک چنین تفکری است. اصول فکری صحاح سته هم همین کتاب موطأ مالک است.

پس سند این روایت از نظر ما مشکل دارد ولی متن اگر با روایات دیگر مطابقت کرد و به اصطلاح مؤیدات داشت، آن را می‌پذیریم.


[4] مشرق طبق عرف اهل مغرب مصر و بعد از آن است اما در عرف عجم و عراق مصر و هر چه از مصر دورتر باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo