< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

95/06/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:یاران امام زمان × در دوران ظهور

ادامه بررسی روایات مربوط به نقش حضرت عیسی× (روایت4)

بحث پیرامون اصحاب امام زمان × بود، به بحث در مورد حضرت عیسی × به عنوان یکی از یاران حضرت در زمان ظهور رسیدیم، به بررسی حدود مسئولیت‌های حضرت در روایات پرداختیم. طبق روایت چهارم حضرت عیسی × به امامت حضرت مهدی × نماز می‌خواند که معنای آن این است که مسیحی‌ها وقتی که می‌بینند حضرت عیسی × به حضرت مهدی × اقتدا کرد، آن‌ها هم اقتدا می‌کنند و ایمان می‌آورند. این روایت را با اینکه مصادر و منابع زیادی هم دارد به آن اشکال سندی می‌گیرند. به نظر ما روایاتی را که عامه در فضائل اهل بیت علیهم‌السلام نقل می‌کنند، اصلا نیازی به سند ندارند. این روایات در واقع اقاریر است و داعی هم برای جعل احادیث در فضائل اهل بیت علیهم‌السلام به خصوص در آن دوران که بیان فضائل جرم بود، نیست.

ادامه بررسی سند روایت (ابو هارون عبدی (عمارة بن جوین))

ایشان دو مطلب نقل می‌کند که باب میل عامه نیست:

نقل روایت ابو هارون در مذمت خلیفه‌ی سوم:

روى عن شعبة قال: " أتيت أبا هارون فقلت: أخرج لي ما سمعته عن أبي سعيد، فأخرج إليّ كتابا، فإذا فيه: حدثنا أبو سعيد أن‌ عثمان‌ أدخل‌ حفرته‌ و إنه لكافر بالله، فدفعت الكتاب في يده و قمت"[1]

شعبه گوید: نزد ابا هارون آمدم و گفتم: آنچه را از ابو سعید شنیدی برایم خارج کن، پس کتابی را برایم خارج کرد، پس در آن چنین بود: ابو سعید نقل کرد که عثمان را وارد قبرش کردند در حالی که کافر به خدا بود، من کتاب را به او برگرداندم و از او نقل نکردم.

عامه روایات تولی و تبری را نمی‌پذیرند، لمّازه که نسبت به امیر المومنین × شتام بود را می‌گویند ثقه است، به او گفتند آیا علی را دوست داری؟ گفت: آیا علی را دوست داشته باشم در حالی که هنوز ظهر نشده بود که شش هزار نفر از قبیله‌ی مرا کشت؟

لمّازه را ثقه می‌دانند در حالی که روایتی که در منابع خود آن‌ها است که پیامبر | فرمودند: "ای علی تو را دوست ندارد مگر مومن و بغض تو را ندارد مگر منافق" با اینکه صحیحه است کنار می‌گذارند اما این مجرمین را تبرئه می‌کنند.

ابن حجر منافقینی که با امیر المومنین × زاویه داشتند را تبرئه می‌کند. خالد بن عبد الله قسری به زهری پیشنهاد داد که تاریخ بنویسد، او گفت: من تاریخ می‌نویسم به مطالبی برخورد می‌کنم که در مورد امیر المومنین × است که خدمات و شجاعت‌ها و فداکاری‌ها داشته، آیا این‌ها را نیز بنویسم؟ گفت: نه، هیچ چیز از این مطالب را نیاور مگر آنچه که هر کس که بخواند، بگوید او در قعر جهنم است نعوذ بالله.

یک چنین شخصی از نظر عامه هیچ مشکلی ندارد و او را توثیق می‌کنند، اما روایات در مذمت سه خلیفه اول را کنار گذاشته و نمی‌پذیرند اگر چه ابو سعید (که از صحابه است و تمام صحابه طبق نظر خود آنان عادل هستند) آن روایت را نقل کرده باشد حال اگر همین ابو سعید بر علیه امیر المومنین × روایت نقل کرده بود، می‌پذیرفتند. پس ادعای پیرو سنت رسول الله × بودن از آنان ادعائی بیش نیست، روایت از پیامبر | در صحیح مسلم است که (ای علی بغض تو را ندارد مگر منافق) اما آن را کنار می‌گذارند.

همین شعبه می‌گوید:

لو شئت ان یحدثنی ابو هارون العبدی عن ابی سعید بکل شیء أری اهل الواسط یسمعونه باللیل لفعلت

روایاتی را که ابو هارون می‌آورد، جعلیات اهل واسط است که شب‌ها به جعل این احادیث می‌پردازند.

در حالی که اولا اهل واسط در آن زمان از طرفداران امیر المومنین × نبودند که بخواهند به نفع امام جعل احادیث کنند و ثانیا مرکز جعل احادیث و اکاذیب در شام و در کاخ معاویه بود و آن افراد را ابن ابی الحدید معتزلی نام می‌برد و نمونه‌هائی از احادیث جعلی را نقل می‌کند ثالثا در آن زمان کسی حدیث واقعی در فضائل علی × را نمی‌توانست نقل کند چه برسد که به جعل احادیث بپردازد.

در مسند احمد: زید بن ارقم (که شکی در عظمت و شخصیت ایشان نزد فریقین نیست) در زمان عبید الله بن زیاد در مسجد کوفه حدیث ثقلین را که خود عامه نقل کرده‌اند را می‌خواند، جاسوس‌ها خبر به ابن زیاد می‌رسانند و ابن زیاد او را احضار می‌کند وبه او می‌گوید: این اراجیف چه بود در مسجد کوفه گفتی؟ می‌گوید: چه گفتم؟ ابن زیاد می‌گوید: حدیث ثقلین گفت: این اراجیف است؟ به خدا قسم با گوش خودم از پیامبر | شنیدم و با چشمم دیدم که پیامبر | این جملات را فرمود، اگر دروغ بگویم چشمم کور شود و گوشم کر شود. گفت: بس است اگر یک بار دیگر از این حرف‌ها زدی به حساب تو می‌رسم، پیر و خرفت شدی، از روی خرفتی حرف می‌زنی.

احادیث ناب همچون حدیث ثقلین را که باید اساس اعتقادات مسلمین باشد، حرامزاده‌ای چون عبید الله بن زیاد بگوید اینها خرافات است، ولی آنچه خود آن‌ها جعل می‌کنند، مشکلی ندارد.

ابو هارون را تضعیف کرده‌اند چون در تولی و تبری بحث کرده است و گفته‌اند که سلیمانی گفته است: شنیدم که در مورد ابو هارون عبدی از ابو بکر حامد سوال کردند، گفت: از فرعون دروغ گوتر است.

وفات ابو هارون 134 است، یعنی در زمان امام باقر و امام صادق علیهما السلام بوده است و از تابعین است.

پس از نظر عامه ابو هارون عبدی ضعیف است، در کتاب شریف کافی از ایشان از ابو سعید خدری در مورد ائمه‌ی اثنا عشر روایت است و ابن طاووس در اقبال در فصل اعمال روز غدیر از ایشان روایت نقل می‌کند، همین‌ها سبب تضعیف رجالیون عامه نسبت به ایشان - با اینکه او شیعه نیست- شده است.

مرحوم شیخ در استبصار روایتی را نقل می‌کند که (النبی | امر بلالا ان ینادی الجرّی و الحمر الاهلیه حرام) و می‌فرماید: باید این روایت را بر تقیه حمل کنیم چون در آن رجال عامه است. یکی از رجال عامه ایشان است پس ایشان شیعه نیست اما روایاتی را نقل می‌کند که اعتقادات ما است.

نقل روایت ابو هارون در مورد ولایت:

رَوَاهُ يَحْيَى بْنُ مُسَاوِرٍ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ زِيَادٍ، عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ، عَنْ أَبِي هَارُونَ الْعَبْدِيِّ، قَالَ: كُنْتُ‌ أَرَى‌ رَأْيَ‌ الْخَوَارِجِ‌، حَتَّى جَلَسْتُ إِلَى أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: أُمِرَ النَّاسُ بِخَمْسٍ، فَعَمِلُوا بِأَرْبَعٍ وَ تَرَكُوا وَاحِدَةً فَقَالُوا: يَا أَبَا سَعِيدٍ مَا هَذِهِ الْأَرْبَعُ الَّتِي عَمِلُوا بِهَا؟، فَقَالَ: الصَّلَاةُ، وَ الزَّكَاةُ، وَ الْحَجُّ، وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ، فَقِيلَ: فَمَا الْوَحْدَةُ الَّتِي تَرَكُوهَا؟، قَالَ: وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ×!، فَقِيلَ وَ إِنَّهَا مُفْتَرَضَةٌ مَعَهُنَّ؟ قَالَ: نَعَمْ، قِيلَ:

فَقَدْ كَفَرَ النَّاسُ إِذاً!؟، قَالَ: فَمَا ذَنْبِي؟ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ قَدْ أَقَامَه‌ [مَقَامَهُ‌] بَعْدَ أَنْ‌ نُعِيَتْ إِلَيْهِ نَفْسُهُ، وَ عَلِمَ أَنَّهُ لَاحِقٌ بِرَبِّهِ، وَ صَائِرٌ إِلَى كَرَامَتِهِ، فَأُمِرَ أَنْ يَدُلَّ عَلَى الْإِمَامِ الْقَائِمِ بِأَمْرِهِ مِنْ بَعْدِهِ بِمَا جَاءَ بِهِ، فَفَعَلَ بِهِ، وَ أَقَامَهُ لِلنَّاسِ، وَ إِنَّمَا بَقِيَ بَعْدَ هَذَا الْمَوْقِفِ ثَمَانِينَ يَوْماً.[2] [3]

ابو هارون‌ عبدى گويد: كه (من در مسأله امامت) معتقد به نظريّه خوارج بودم و جز آن رأيى نداشتم، تا اينكه با ابو سعيد خدرى- رحمه اللَّه- نشستم و از وى شنيدم كه مى‌گفت: مردم به پنج چيز مأمور شدند، به چهار چيز آن عمل كردند و يكى را رها ساختند. مردى گفت: ابا سعيد! آن چهار چيزى كه بدان عمل كردند كدام است؟ گفت: نماز و زكات و حجّ و روزه ماه رمضان.

گفت: آن يكى كه رهايش نمودند چيست؟ گفت: ولايت علىّ بن ابى طالب ×. آن مرد گفت: ولايت نيز با همان‌ها واجب شمرده شده؟ ابو سعيد گفت: آرى، بپروردگار كعبه سوگند. آن مرد گفت: بنا بر اين تمام مردم كافر شده‌اند! ابو سعيد گفت: گناه من چيست؟

نقل روایت ابو هارون در مودت اهل بیت علیهم‌السلام:

عن ابو هارون عن ابی ذر: رأیت النبی | یقبل الحسین × و هو یقول من أحب الحسن و الحسین و ذریتهما لم تلفه النار وجهه و لو کانت ذنوبه بعدد رمل العارج الا أن یکون ذنبا یخرجه من الایمان[4]

ابو هارون به اسناد خود از ابو ذر نقل می‌کند که: روزی پیامبر اکرم | را دیدم که امام حسین × را می‌بوسید و فرمودند: کسی که حسن و حسین علیهما السلام و ذریه‌ی آن دو را دوست داشته باشد، آتش طرف صورت او نمی‌آید اگر چه گناهان او به عدد شن‌هائی که در صحراها است، باشد مگر مرتکب گناهی شود که او را از ایمان خارج کند.

ایشان عامی است که با نشست و برخاست با ابو سعید خدری معتدل شد لذا این سنخ روایات را نقل می‌کند.

ذهبی از شعبه نقل می‌کند[5] : من منتظر بودم که ابو هارون را ملاقات کنم تا اینکه او را ملاقات کردم، کتاب او را دیدم که در آن أشیاء منکر راجع به علی بن ابی طالب × بود.

نتیجه:

روایتی که از ابو هارون عبدی نقل کردیم، شیعه و سنی آن را نقل کردند، سند آن هر چه باشد چون متن آن قوی است، آن را می‌پذیریم و تضعیف سند آن هم به خاطر عقیده‌ی ابو هارون است. و مضمون آن هم این شد که حضرت عیسی × به حضرت مهدی × اقتدا می‌کند.

نکته:

امویون ابتدا تلاش‌شان بر این بود که اصلا منکر حضرت مهدی × بشوند (لا مهدی الا عیسی)، در دوره‌های بعد روایاتی جعل کردند که حضرت مهدی × از بنی امیه است. عباسیون هم جعل روایت کردند که حضرت مهدی × از خودشان است و عباسیون پرچم را به حضرت عیسی × می‌دهند. نمونه‌ای از روایات آنان چنین است:[6] [7]

ابن حماد عن الکعب: المهدی من ولد العباس

عقبة بن عامر جهنی قال: رأیت رسول الله | اخذ بید عمه و قال: یا عباس انه لاتکون النبوة الا کانت بعدها خلافة و سیلی من ولدک فی آخر الزمان سبعة عشر منهم السفاح و منهم المنصور منهم المهدی و لیس بمهدی و منهم الجموح و منهم العاقب و منهم الواهن من ولدک فاذا بویع لصبیه فعند الثامن عشر انقطاع دولتهم و خروج اهل المغرب من بیوتهم.

عقبة بن عامر جهنی گوید: رسول الله | را دیدم که دست عمویش را گرفته و می‌فرماید: ای عباس نبوتی نمی‌باشد مگر اینکه بعد از آن خلافت است وبه زودی در آخر الزمان هفده نفر از فرزندان تو می‌آیند، از آن‌ها است سفاح و از آن‌ها است منصور و از آن‌ها است مهدی هر چند هدایتگر نیست.

احمد بن عامر که خود او و پدرش وضاع هستند، می‌گوید: من روزی که امام حسن عسگری در سامرا شهید شدند، آنجا من بودم که این حدیث نقل شد:

قال رسول الله |: هبط علیّ جبرئیل و علیه قباء اسود و عمامه سوداء قلت: ما هذه الصور التی لم أرک هبط علیّ فیها قط قال: هذه صورة الملوک من ولد العباس عمک قلت: و هم علی الحق؟ قال: نعم کلهم فقال رسول الله | : اللهم اغفر للعباس و لولده حیث کانوا و أین کانوا فقال جبرئیل: لیأتینّ علی امتک زمان یعز الله الاسلام بهذا السواد قلت: رئاستهم ممّن؟ قال: من ولد العباس قلت: و اتباعهم؟ قال: من اهل الخراسان قلت: وای شیء یملک ولد العباس؟ قال: یملکون الاصفر و الاخضر و الحجر و المدر و السریر و المنبر و الدنیا الی المحشر و الملک الی المنشر.[8]

روزی پیامبر اکرم | فرمودند: جبرئیل بر من نازل شد و بر او قبا و عمامه‌ای سیاه بود، گفتم: این چه صورتی است؟ قبل از این ندیده بودم که با این لباس بیایی؟ گفت: این هیئت پادشاهان فرزندان عباس عموی تو است. گفتم: آیا آن‌ها بر حق هستند؟ گفت: بله همگی آن‌ها پس پیامبر | فرمودند: پروردگارا بیامرز عباس و فرزندان عباس را هر جا و در هر مرحله‌ای باشند پس جبرئیل فرمود: زمانی بر امت تو بیاید که خداوند به این لباس سیاه اسلام را عزت دهد. گفتم: در آن روز جکومت از آن کیست؟ گفت: از فرزندان عباس گفتم: پیروان آن‌ها چه کسانی‌اند؟ گفت: از اهل خراسان. گفتم: چه جاهائی را مالک می‌شوند؟ گفت: آن‌ها مالک می‌شوند اصفر و اخضر و حجر و مدر و سریر و منبر و دنیا را تا محشر و ملک را تا منشر ( یعنی بر همه جای دنیا تا قیام قیامت حکومت می‌کنند)

این سنخ روایات در جعلیات بنی امیه هم است: المهدی من بنی امیة

این روایت را به محمد حنفیه نسبت می‌دهند که: انه اذا کان فانه من ولد عبد الشمس

و به ابن عباس نسبت می‌دهند که: مهدیان من بنی عبد الشمس احدهما عمر الاشج

و بعضی به فرزندان حسن مثنی نسبت داده‌اند که: ان المهدی اسمه محمد ابن عبد الله

می‌گویند که عبد الله بن عمر بسیار می‌گفت: لیت شعری من هذا الذی فی وجهه علامة من ولد عمر یملأ الارض عدلا

اما روایاتی که بیان می‌دارد که حضرت مهدی × از فرزندان حضرت فاطمه ÷ است، آنقدر زیاد است و یک چنین روایاتی آن قدر شاذ است که ارزشی ندارد و جایگاهی در کتب علمی ندارد.

 


[2] المسترشد فی امامة علی بن ابی طالب علیه‌السلام.، ص475
[5] ص174.
[6] معجم الاحادیث المهدی .، ص214

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo