< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

95/02/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصحاب امام زمان در زمان ظهور

مقدمه

در بعضی از روایات از کسانی نام برده شده است که اصلا در منابع اولیه سابقه‌ای برای آن‌ها نیست مانند: خراسانی و حسنی و یمانی البته در مورد حسنی نقل شده که گروه او کلا منحرف هستند و اعتقاد به مهدویت او دارند و خود او هم تا قبل از ملاقات با امام زمان علیه‌السلام منحرف است و ادعای مهدویت دارد و بعد از دیدن علائم و معجزاتی از امام علیه‌السلام ایمان می‌آورد ولی عده‌ی کثیری از یاران حسنی( قریب چهل هزار نفر) علی رغم ایمان فرمانده‌ی خود، ایمان نمی‌آورند و اصحاب مصاحف هستند و نسبت سحر و جادو به امام علیه‌السلام می‌دهند و با وجود اینکه اما آنها را مدت سه روز نصیحت می‌کنند، طغیان‌شان بیشتر می‌شود پس امامعلیه‌السلام دستور قتل‌شان را صادر می‌کند و همگی کشته می‌شوند. امام علیه‌السلام به اصحاب‌شان می‌فرماید: قرآنهای آنان را برندارید و بگذارید همین قرآن برایشان مایه‌ی حسرت باشد همچنان که آن را تبدیل کردند و تغییر دادند و تحریف کردند و به آنچه در آن بود عمل نکردند.

حال سوال این است که چرا چنین کسانی را زیاد مطرح کنیم البته در حد علامت می‌باشند، یمانی یکی از علامات قطعیه است اما لزومی به طرح و تطهیر و بزرگ نشان دادن آن‌ها در حد جایگزین فقها و مراجع در دوران قبل از ظهور نمی‌باشد با توجه به اینکه ما نسبت به یمانی هیچ روایت و سابقه‌ای نداریم در صورتی که برای ولایت فقیه و اطاعت از مرجعیت ده‌ها روایت داریم در حالی که در مورد اطاعت از یمانی ممکن است یک روایت باشد.

روایت چهاردهم

فرماندهی عقیل و حارث

الف) متن روایت

قال امیر المومنین علیه‌السلام: يفتح له خراسان، و يطيعه أهل اليمن، و تقبل الجيوش أمامه یکون همدان وزرائه و خولان جیوشه، و حمیر اعوانه و مضر قواده و یکثر الله جمعه بالتمیم و یشد ظهره بقیس و یصیر و رایته امامه و علی مقدمته عقیل و علی ساقته الحارث

امیر المومنین علیه‌السلام فرمودند: خداوند برای او خراسان را فتح می‌کند، و یمنی‌ها او را اطاعت کنند و لشکریان به ایشان ملحق می‌شوند، و طایفه‌ی همدان وزرای او و خولان لشکریان او و حمیر یاران او و مضر فرماندهان او و خداوند جمع آن‌ها را به قبیله‌ی تمیم زیاد کند و پشت او را به قیس محکم و پرچم او پیشاپیش او و فرمانده‌ی مقدم لشکر او عقیل[1] و بر ساقه لشکر او حارث است.

ب) منابع روایت

این روایت در هیچ یک از کتب فریقین نیامده است و تنها کتاب عقد الدرر سلمی مقدسی (قرن هشتم هجری) از امیر المومنین علیه‌السلام در سال 33 هجری در بصره نقل می‌کند.

1. عقد الدرر، سلمی مقدسی، ص126

2. برهان، متقی هندی، ص78 از عقد الدرر

3. فرائد فوائد الفکر، مرعی،

4. هدیة الندیة

5. العطر الوردی، سیوطی

6. الزام الناصب، حائری، ج2، ص178 ایشان سند ارائه می‌دهد:

الريحان الأوّل: في الخطبة التي خطبها في البصرة المعروفة بخطبة البيان

حدّثنا محمّد بن أحمد الأنباري قال: حدّثنا محمد بن أحمد الجرجاني قاضي الري قال: حدّثنا طوق بن مالك عن أبيه عن جدّه عن عبد اللّه بن مسعود رفعه إلى عليّ بن أبي طالب عليه السّلام‌

مرحوم حائری یزدی آن را به عنوان خطبة البیان نقل می‌کند ولی مرحوم مقدسی به این عنوان نمی‌آورد. خطبة البیان هم از لحاظ سند و هم از جهت دلالت مورد بحث است.

مرحوم والد ما در کتاب الشیعة و الرجعة[2] در مورد این خطبه می‌فرمایند:

اعلم ان هذه الخطبة الشریفة ذکرناها عن بعض اجلاء المحدثین عن محمّد بن أحمد الأنباري عن محمد بن أحمد الجرجاني قاضي الري عن طوق بن مالك عن أبيه عن جدّه عن عبد اللّه بن مسعود رفعه إلى عليّ بن أبي طالب عليه السّلام‌:

لمّا تولّى الخلافة بعد الثلاثة أتى إلى البصرة فرقي جامعها و خطب الناس خطبة ذهلت منها العقول و قشعرت منها الجلود، فلمّا سمعوا منه ذلك أكثروا البكاء و النحيب و علا الصراخ،

قال: و كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم قد أسرّ إليه السرّ الخفي الذي بينه و بين اللّه عزّ و جلّ فلأجل ذلك انتقل النور الذي كان في وجه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم إلى وجه علي ابن أبي طالب عليه السّلام قال: و مات النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم في مرضه الذي أوصى فيه لعلي أمير المؤمنين عليه السّلام و كان قد أوصى أمير المؤمنين عليه السّلام أن يخطب الناس خطبة البيان فيها علم ما كان و ما يكون إلى يوم القيامة

قال: فأقام أمير المؤمنين عليه السّلام بعد موت النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم صابرا على ظلم الامّة إلى أن قرب أجله و حان وصاية النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم بالخطبة التي تسمّى خطبة البيان فقام أمير المؤمنين عليه السّلام بالبصرة ورقي المنبر و هي آخر خطبة خطبها فحمد اللّه و أثنى عليه و ذكر النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم

فقال: أيّها الناس أنا و حبيبي محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلم كهاتين و أشار بسبابته و الوسطى و لو لا آية في كتاب اللّه لنبأتكم بما في السماوات و الأرض و ما في قعر هذا فما يخفى عليّ منه شي‌ء و لا تعزب كلمة منه و ما اوحي إليّ بل هو علم علمنيه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم، لقد أسرّ لي ألف مسألة في كلّ مسألة ألف باب و في كلّ باب ألف نوع، فاسألوني قبل أن تفقدوني،

اسألوني عمّا دون العرش‌ أخبركم و لو لا أن يقول قائلكم: إنّ علي بن أبي طالب عليه السّلام ساحر كما قيل في ابن عمّي، لأخبرتكم بمواضع أحلامكم و بما في غوامض الخزائن (المسائل) و لأخبرتكم بما في قرار الأرض‌

قلت الی هنا ذکرت بهذا السند

ابن مسعود گوید: هنگامی که امیر المومنین علیه‌السلام عهده دار خلافت شدند، به بصره تشریف آوردند و خطبه خواندند[3] خطبه‌ای که از آن عقل‌ها متحیر شد و بدن‌ها لرزید پس چون آن را شنیدند بسیار گریه کردند و فریادها بلند شد،

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله به من سری فرموده بودند آن سری که بین خود و خدای خودش بود، و به خاطر این نور رسول الله صلی‌الله علیه و آله به علی بن ابی طالب منتقل شد. پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در آن بیماری که وصیت کردند علی جانشین ایشان باشد، رحلت فرمودند. یکی از وصیت‌های پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله به امیر المومنین علیه‌السلام این بود که شما خطبه‌ی خطبة البیان را بخوان که در این خطبه علم ما کان و ما یکون تا روز قیامت می‌باشد.

پس امیر المومنین علیه‌السلام بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله صابر بر ظلم امت بودند تا اجل امام علیه‌السلام رسید و زمان وصیت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله فرا رسیده بود که آن خطبه‌ای بود که به خطبة البیان نامیده شد پس امیر المومنین علیه‌السلام در بصره به منبر رفته و خطبه خواندند و آن آخرین خطبه‌ای بود که (به این تفصیل) خواندند پس حمد و ثنای الهی را بجا آوردند و یادی از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله کردند

و فرمودند: ای مردم من و حبیبم محمد صلی‌الله علیه و آله مانند این دو و اشاره به دو انگشت خود کردند و اگر در قرآن آیه‌ای نبود به شما خبر می‌دادم که در آسمان‌ها و قعر زمین چیست پس از آن چیزی بر من مخفی نیست و کلمه‌ای از آن بر من پوشیده نیست البته به من وحی نمی‌شود لکن آن علمی است که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله به من یاد دادند، ایشان به من هزار مساله تعلیم دادند که در هر یک از آن هزار باب و در هر بابی هزار نوع است پس قبل از آنکه مرا از دست بدهید از من سوال کنید از مادون عرش سوال کنید به شما خبر می‌دهم. اگر نبود در بین شما قائلی که بگوید علی بن ابی طالب ساحر است همچنان که در مورد پسر عمم گفته شد هر آینه به شما در مورد خواب‌هایتان و آنچه در پیچیده‌ی از مسائل شما است خبر می‌دادم.

تا اینجا را مرحوم والد ما به این سند نقل می‌کند.

ج) سند روایت

ایشان روایت را مرسل نقل می‌کند.

البته مضامین این روایت در ضمن روایات دیگری از ائمه علیهم‌السلام نقل شده است البته بخشی از آن هم نمی‌تواند مورد قبول باشد مثلا در اینکه مدینه افضل از شام است هیچ شکی نیست چون بدن مطهر اشرف مخلوقات پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله را در بردار دارد و بعضی از اهل سنت نیز در مقایسه مکه و مدینه، مدینه را بر مکه برتری داده‌اند ( پس برای آن‌ها برتری کربلا بر مکه نباید شگفتی داشته باشد، چون حسین علیه‌السلام پاره تن پیامبرصلی‌الله علیه و آله است) اما در این روایت محوریت و مرکزیت حکومت را به دمشق می‌دهد و آن را به عنوان بهترین شهر معرفی می‌کند و دلیل هم می‌آورد که چون در آن آثار انبیاء و بقایای صالحان است؛ در حالی که در مدینه خود رسول الله صلی‌الله علیه و آله و خود صالحان همچون امام مجتبی علیه‌السلام و دیگر ائمه معصومانعلیهم‌السلام هستند.

همچنین بیان می‌کند که هیچ جا از فتنه در امان نیست مگر دمشق و بر دشمنانش یاری شده است، اگر می‌توانی جایی به اندازه یک گوسفند خوابیده زمین در دمشق داشته باشی، داشته باش چون آن بهتر است از ده باغ در مدینه‌ی پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و هر انسان خوبی از عراق به شام می‌رود و هجرت می‌کند.

متن این روایت منطبق با روایات ما نیست و نشان می‌دهد که در این روایت حق و باطل را با هم خلط کردند.

 


[1] مراد عقیل برادر امیر المومنین علیه‌السلام. نمی‌باشد
[2] ج1، ص146.
[3] این نقلابن مسعود دچار اشکال است زیرا او سال 32 فوت شده در حالی که خلافت امام 36 بوده چطور می‌توانسته درک کند مگر اینکه گفته شود این ابن مسعود دیگری است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo