< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

مهدویت

93/02/22

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه
آخرین روایتی را که در ارتباط با حکم خروج قبل از ظهور امام زمان× مطرح کردیم، روایتی بود که در مقدمه صحیفه‌ی سجادیه آمده است. متن را به تفصیل خوانده و سند را بررسی کردیم. معلوم شد که متوکل بن عمیر توثیق ندارد و ضعیف است. هرچند ضعف او، هیچ لطمه‌ای به اعتبار متن صحیفه‌ی سجادیه نمی‌زند، چون این اعتبار، مبتنی بر قوت متن و تواتر است.بی شک؛ صحیفه از امام معصوم است حتی اگر روایت هم، مشکل داشته باشد. ولی آیا می‌توان برای حکم به تحریم قیام قبل از ظهور، به روایتی که اشکال سندی دارد، اعتماد کرد؟
این روایت از نظر متن، در مقام بیان تکلیف ائمه طاهرین است. روایت را با دقت خواندیم تا سیاق روایت را ببینید و تناسب حکم و موضوع را متوجه بشوید. یحیی بن زید، حرف ناروائی به امام باقر و امام صادق علیماالسلام، نسبت داده بود! گفته بود این بزرگواران، دنبال زندگی هستند. [به همین جهت مردم بیشتر دنبال آن‌ها هستند] امام صادق، در جواب یحیی، به متوکل جریان خواب پیامبر[ خواب انبیاء وحی است] و نزول جبرئیل را بیان کردندو اینکه جبرئیل، از قضایای بعد از پیامبر و امیرالمومنین، خبر داده بود و بیان فرموده بود که حکومت در اختیار چه کسانی قرار می‌گیرد که قدرت آنها از کوه بیشتر است. و این مسائل را پیامبر به امیرالمومنین و اهل بیت شان به عنوان راز فرمودند.[ بعد از بیان چنین جریانات و قضایایی] امام صادق فرمودند: «مَا خَرَجَ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِلَى قِيَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِيَدْفَعَ ظُلْماً أَوْ يَنْعَشَ‌ حَقّاً إلَّا اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِيَّةُ، وَ كَانَ قِيَامُهُ زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا وَ شِيعَتِنَا»
حضرت بیان می‌فرمایند که خروج و قیام ما اهل بیت جهت دفع ظلم و اقامه حق [با توجه به مسائل قبلی]، موفقیتی ندارد و آن قیام، برای ما و شیعیان ما مشکل ساز خواهد شد. پس محور روایت، مربوط به قیام ائمه‌ی طاهرین و تکلیف آن‌ها می‌باشد. بنابراین استناد به چنین روایاتی برای عدم مشروعیت قیامهایی که در تاریخ زیر نظر فقیهان و عالمان ربانی [ برای دفع ظلم و اقامه حق] صورت می‌گیرد، بدون دلیل بوده و ربطی به هم ندارد. اکنون روایت بعدی را که به آن، جهت عدم مشروعیت قیام‌ها استناد می‌کنند، بیان می‌کنیم.
روایت نهم ناهی از قیام
«أَقُولُ رُوِيَ فِي بَعْضِ مُؤَلَّفَاتِ أَصْحَابِنَا عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ حَمْدَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ وَ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَيْرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قال سَأَلْتُ سَيِّدِيَ الصَّادِق‌قَالَ الْمُفَضَّلُ يَا سَيِّدِي فَبِغَيْرِ سُنَّةِ الْقَائِمِ ع بَايَعُوا لَهُ قَبْلَ ظُهُورِهِ وَ قَبْلَ قِيَامِهِ فَقَالَ ع يَا مُفَضَّلُ كُلُ‌ بَيْعَةٍ قَبْلَ‌ ظُهُورِ الْقَائِمِ ع فَبَيْعَتُهُ كُفْرٌ وَ نِفَاقٌ وَ خَدِيعَةٌ لَعَنَ اللَّهُ الْمُبَايِعَ لَهَا وَ الْمُبَايَعَ لَه‌»[1]
مفضل از امام صادق سوال می‌کند که: آيا مردم به غير روش و سنت قائم× قبل از ظهور و قيامش؛ بيعت مي‌كنند؟ فرمود: اى مفضل! هر بيعتى قبل از ظهور قائم، كفر و نفاق و نيرنگ است، خداوند بيعت‌كننده و بيعت‌گيرندگان آن را لعنت كند
بررسی سند روایت
مرحوم مجلسی در ابتدا می‌فرمایند: «أَقُولُ رُوِيَ فِي بَعْضِ مُؤَلَّفَاتِ أَصْحَابِنَا» ان شاءالله که این مولف معتبر است!! ولی چند نفر از افراد در سند مشکل دارند که فقط به یکی اشاره می‌کنیم.
عمر بن فرات یکی از راویان این روایت است.
بیان مرحوم خوئی
مرحوم خوئی در مورد عمر بن فرات می‌فرماید:
شیخ طوسی در رجال می‌فرماید: «كاتب، بغدادي، غال، من أصحاب الرضا ع، رجال الشيخ[2]»
«قال الشيخ تقي الدين إبراهيم الكفعمي: كان عمر بن فرات بوابا للرضا ع»[3]
کفعمی در مورد وی می‌گوید: دربان امام رضا بوده است.
أقول: لو ثبت ذلك لم تكن فيه دلالة على الحسن فضلا عن الوثاقة.
مرحوم خوئی می‌فرماید: اگر ثابت بشود که دربان بوده، دلالت بر حسن او ندارد، چه برسد به وثاقت او.
«ثم إن ابن داود قال: عمر بن فرات الكاتب (ضا) (جخ) بغدادي غال (كش) ذو مناكير»[4]
ابن داوود از مرحوم کشی نقل می‌کند که عمر بن فرات، روایات عجیبی را نقل می‌کند.
«أقول: لم يتعرض الكشي لذلك فما ذكره إنما هو من سهو القلم أو غلط النساخ»[5]
مرحوم خوئی می‌فرماید: چنین بیانی، سهو قلم و یا غلط نساخ است چون در رجال کشی ذکر نشده است.
نتیجه اینکه عمر بن فرات توثیق ندارد.
بیان مرحوم تستری در قاموس
مرحوم تستری بعد از اینکه قول شیخ طوسی و ابن داود و کشی را نقل می‌کند، می‌فر ماید:
«قال: و في مصباح الكفعمي «كان بوّابا للرضا-عليه السّلام-» و في فصول المالكي «كان بوّابا للجواد-عليه السّلام-» فلابدّ أن يكون ثقة.
«قلت: البوّابية أعمّ، و قول الشيخ بلا معارض»[6]
دربان بودن اعم از این است که ثقه باشد یا نباشد[ دلیل بر وثاقت و حسن نیست] و قول شیخ هم- غالی بودن او- معارض ندارد، پس عمر بن فرات توثیق ندارد.
بیانی در مورد «رُوِيَ فِي بَعْضِ مُؤَلَّفَاتِ أَصْحَابِنَا»
مرحوم مجلسی در اول روایت فرمودند: «رُوِيَ فِي بَعْضِ مُؤَلَّفَاتِ أَصْحَابِنَا»، حدس بنده این است که منظور مختصر بصائر الدرجات باشد. صاحب مختصر می‌فرماید: «حَدَّثَنِي الْأَخُ الصَّالِحُ الرَّشِيدُ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَسِّنٍ الْمَطَارَآبَادِيُّ أَنَّهُ وَجَدَ بِخَطِّ أَبِيهِ الرَّجُلِ الصَّالِحِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَسِّنٍ هَذَا الْحَدِيثَ الْآتِيَ ذِكْرُهُ وَ أَرَانِي خَطَّهُ وَ كَتَبْتُهُ مِنْهُ، وَ صُورَتُهُ:الْحُسَيْنُ بْنُ حَمْدَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ وَ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيَّيْنِ، عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نَصْرٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ الْفُرَاتِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ، عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، قَال‌»[7]
مطار آبادی گفته است که «أَنَّهُ وَجَدَ بِخَطِّ» یعنی این حدیث را پیدا کرده نه اینکه شنیده باشد.[ به اصطلاح علم درایه پیدا کردن را وجاده می‌گویند.]، پس مطار آبادی گفته: حدیثی را که به خط پدرش، نوشته شده یافته و سپس آن را به صاحب مختصر نشان داده که او هم، نسخه برداری کرده است، پس می‌توان گفت که طبق چنین بیانی مشکل عبارت «رُوِيَ فِي بَعْضِ مُؤَلَّفَاتِ أَصْحَابِنَا» برطرف می‌شود. ولی باز در سند روایت چند نفر – مثل حسین بن حمدان و محمد بن مفضل - هستند که مشکل دارند. بنابراین آیا می‌توانیم چنین روایتی را، مستند حکم فقهی قرار بدهیم؟
روایت دهم ناهی از قیام
«وَ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ التَّيْمُلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ وَ مُحَمَّدٌ ابْنَا عَلِيِّ بْنِ يُوسُفَ عَنْ أَبِيهِمَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي الْأَسْوَدِ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‌ لَيْسَ‌ مِنَّا أَهْلَ‌ الْبَيْتِ‌ أَحَدٌ يَدْفَعُ ضَيْماً وَ لَا يَدْعُو إِلَى حَقٍّ إِلَّا صَرَعَتْهُ الْبَلِيَّةُ حَتَّى تَقُومَ عِصَابَةٌ شَهِدَتْ بَدْراً لَا يُوَارَى قَتِيلُهَا وَ لَا يُدَاوَى جَرِيحُهَا قُلْتُ مَنْ عَنَى أَبُو جَعْفَرٍ ع بِذَلِكَ قَالَ الْمَلَائِكَةَ»[8]
ابو الجارود گويد: شنيدم امام باقر× مى‌فرمود: «كسى از ما خاندان نيست كه‌ به دفع ستمی یا فراخواندن به سوى حقّى برخيزد مگر اينكه گرفتارى دامنگيرش مى‌شود تا آنگاه كه جمعيّتى كه در بدر حضور داشته قيام نمايد، كه كشتگانش به خاك سپرده نشود و زخميانش درمان نگردد،[ شاید مراد این باشد که کشته نمی‌شوند و زخمی هم نمی‌گردند] عرض كردم: منظور [امام باقر×‌] چه كسانى است؟ فرمود: فرشتگان-».
دلالت روایت
این روایت هم در مقام بیان تکلیف ائمه طاهرین است «لَيْسَ‌ مِنَّا أَهْلَ‌ الْبَيْتِ» و بیان امام اشاره به واقعیتی است که قیام ما اهل بیت فعلا،سودمند نخواهد بود
سند روایت
این روایت، از غیبة نعمانی نقل شده است که شکی در اعتبار آن نیست. ابن عقده هم با اینکه زیدی است مشکلی ندارد. بعدی هم مشکلی ندارد و 500 تا روایت نقل کرده است.
اما احمد بن علی حلبی کیست؟ ما نام او را در کتب رجالی نیافتیم. از افراد دیگر در روایت، صالح ابن ابی الاسود است که او هم، توثیق نشده است[9]
پس این روایت از نظر سندی مشکل دارد و افراد ضعیف و مجهول و مهمل در سند آن، هستند. [به قول مرحوم خوئی، - در جاهای دیگر نه این روایت- نقی السند نمی‌باشد.]
بهر حال این روایت از نظر سند و دلالت، قابل استناد برای عدم مشروعیت قیام های قبل از ظهور نمی‌باشد.
در مقابل، روایاتی از خود ائمه علیهم السلام هست که امر به قیام در مقابل ظلم می‌فرمایند.
روایت امر به قیام
روایتی است که زهیر به امام حسین، پبشنهادی می‌دهد و سپس امام در جواب او می‌فرماید:
«فَقَالَ لَهُ زُهَيْرٌ فَسِرْ بِنَا حَتَّى نَنْزِلَ بِكَرْبَلَاءَ فَإِنَّهَا عَلَى شَاطِئِ الْفُرَاتِ فَنَكُونَ‌ هُنَالِكَ‌ فَإِنْ قَاتَلُونَا قَاتَلْنَاهُمْ وَ اسْتَعَنَّا اللَّهَ عَلَيْهِمْ قَالَ فَدَمَعَتْ عَيْنَا الْحُسَيْنِ ع ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ وَ نَزَلَ الْحُسَيْنُ فِي مَوْضِعِهِ ذَلِكَ وَ نَزَلَ الْحُرُّ بْنُ يَزِيدَ حِذَاءَهُ فِي أَلْفِ فَارِسٍ وَ دَعَا الْحُسَيْنُ بِدَوَاةٍ وَ بَيْضَاءَ وَ كَتَبَ إِلَى أَشْرَافِ الْكُوفَةِ مِمَّنْ كَانَ يَظُنُّ أَنَّهُ عَلَى رَأْيِهِ.بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌ مِنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى سُلَيْمَانَ بْنِ صُرَدَ وَ الْمُسَيَّبِ بْنِ نَجَبَةَ وَ رِفَاعَةَ بْنِ شَدَّادٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَالٍ وَ جَمَاعَةِ الْمُؤْمِنِين‌»
زهير به امام حسين× گفت: ما را بطرف كربلا ببر تا در آنجا پياده شويم، زيرا كربلا در كنار فرات است، و ما آنجا خواهيم بود. چنانچه آنان با ما مقاتله كنند ما نيز قتال خواهيم كرد و از خدا كمك ميخواهيم تا بر آنان غالب شويم. امام حسين پس از اينكه چشمان مباركش اشكبار شدند، فرمود: «اللهم انى اعوذ بك من الكرب و البلاء» يعنى پروردگارا! من به تو پناه ميبرم از گرفتارى و بلاء. سپس امام× در همين موضع فعلى پياده شد و حر بن يزيد هم با هزار سوار در مقابل آن حضرت پياده شد. امام حسين پس از نزول به كربلا دوات و كاغذ خواست و نامه‌اى براى اشراف كوفه كه گمان مي‌كرد موافق با آن حضرت هستند نوشت. مضمون آن نامه اين است: [نامه امام به كوفيان پس از نزول در سرزمين كربلا]، بسم اللَّه الرحمن الرحيم از حسين بن على بسوى سليمان بن صرد، مسيب بن نجبه، رفاعة بن شداد عبد اللَّه بن وائل و گروهى از مؤمنين.
«أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ| قَدْ قَالَ فِي حَيَاتِهِ مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»[10]
اما بعد؛ شما مي‌دانيد كه پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله در زمان زندگى خود فرمود: كسى كه سلطان جائری را كه حرام خدا را حلال بداند، عهد و پيمان خدا را بشكند، مخالف سنت رسول اللَّه باشد، در ميان مردم با گناه و عدوان رفتار نمايد، سپس قول و رفتار خود را تغيير ندهد خدا حق دارد كه وى را هم، در جايگاهى نظير جايگاه او داخل كند.
* در روایت آمده است «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً... ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ»کسی که حرف نزند و قیام نکند در گناه ظالم شریک است. تکلیف شرعی را بیان می‌کند و ربطی به تکلیف ائمه طاهرین ندارد. ما از این دسته روایات معارض، بسیار داریم و اگر گفته شود که مشکل سندی دارد در جواب می‌گوییم که مشکل این‌ها از روایاتی که شما برای عدم مشروعیت قیام‌ها، به آن‌ها استناد می‌کنید، بیشتر نمی‌باشد!؟
مرجحات روایات معارض
در روایات معارض [ امر به قیام و نهی از قیام] چه باید کرد و مرجحات چه چیز است؟
يكي از مرجحات، مخالفت با عامه است.همه روایاتی که شما به عنوان نهی از قیام بیان کردید، طبق مبانی عامه است. بعضی از مبانی عامه این است:
اول: «وجوب الاتباع الامام فی الجهاد خطاء او کان ثوابا.
باید زیر پرچم سلطان باشید چه مسیرشان صحیح باشد و چه نادرست باشد.
دوم: «وجوب اطاعتهم و ان منعوا الحقوق»
مطیع محض شان باشی، گرچه، حقوق مردم را هم زیر پا بگذارند.
سوم: «مناصحة الائمه و عدم منابذة شرار الائمه ما اقام الصلاة»
اگر حکام، بدترین انسانها هم بودند تا زمانی که نماز می‌خوانند حق مقابله با آن‌ها را ندارید، نهایتش این است که آن‌ها را نصیحت نمایید.
چون این دسته از روایات هماهنگ با مبانی عامه است، آن وقت است که حدس ما قوی می‌شود که این روایات، یا جعلیات است و یا لااقل احتمال جعل در آنها است.


[1] بحار الأنوار، مجلسی، ج‌53، ص8 .
[2] رجال، شیخ طوسی، ص49.
[3] المصباح، کفعمی، الفصل 42، ص523.[ في ذكر الشهور الاثني عشر و النبي و الأئمة الاثني عشر صلوات الله عليهم أجمعين] .
[4] رجال، ابن داود، قسم دوم، ص360.
[5] معجم‌رجال‌الحديث، خوئی، ج13، ص50.
[6] قاموس الرجال، تستری، ج8، ص219.
[7] مختصر البصائر، حلی، ص433 .
[8] الغیبة، نعمانی، ص159.
[9] ر. ک تنقیح المقال، مامقانی، ج35، ص167.
[10] بحارالانوار، مجلسی، ج44، ص381.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo